انواع روشهای تامین مالی خارجی روشهای قرضی(استقراضی)
در این گونه از روشها کشور سرمایهپذیر وامی را از کشور یا موسسه وامدهنده دریافت میکند و موظف است در سررسیدهای مقرر اقساط بازپرداخت آن را به وامدهنده بپردازد. در این نوع روشها کشور یا بانک وامدهنده هیچگونه ریسکی را نمیپذیرد و تمام ریسکها متوجه کشور وامگیرنده است. به عبارتی روشهای قرضی که میتوان از آنها به عنوان وام نام برد عمدتا با تضمین بازپرداخت همراه میباشند و در کشور ما به دو گروه عمده قابل تفکیک میباشند:
• استفاده از تسهیلات اعتباری ماخوذ از بانکها و موسسات مالی خارجی
• استفاده از تسهیلات بانکهای توسعهای مانند بانک جهانی و بانک توسعه اسلامی
معمول است که بانک کشور با هدایت و نظارت بانک مرکزی با گروههای بانکی کشورهای صنعتی موافقتنامههایی موسوم به موافقتنامه پایه منعقد مینمایند که به موجب آن بانکها یا گروه بانکهای خارجی طرف موافقتنامه تا سقف معینی، تسهیلات ارزی در اختیار بانکهای تجاری ایران قرار میدهد.
موافقتنامه یا اعطای تسهیلات در هر مورد منوط به تایید گزارش توجیهی پروژهای که مصرفکننده اعتبارات است از سوی بانکهای داخلی و نیز طرفهای خارجی میباشد ایران با بانکهای کشورهای آلمان، ایتالیا، فرانسه، سوئیس، کره، چین، هند، اتریش و... خطوط اعتباری دارد. که از این بین همکاری بیشتری را با بانکهای آلمان، ایتالیا، فرانسه و چین دارد. در انعقاد قرارداد مالی با اعتباردهندگان خارجی علاوه بر مشخص کردن نرخها و شرایط استفاده از اعتبار اعطایی شرط تضمین دولت نیز قید میشود. وزارت امور اقتصادی و دارایی وظیفه دارد نسبت به صدور تضمینهای لازم اقدام کند. در عمل پس از انعقاد قرارداد مالی بین بانکهای کشور و اعتباردهنده خارجی و صدور ضمانتنامه کلی توسط وزارت امور اقتصادی و دارایی خط اعتباری ایجاد میشود. در حالت کلی اعطای تسهیلات توسط موسسات و بانکهای خارجی میتواند بر اساس اعتبار شرکت متولی پروژه تامین تامین مالی شرکتی باشد یا با توجه به ویژگیها و جریان نقدینگی پروژه برای بازپرداخت وام باشد که به آن تامین مالی پروژهای گفته میشود.
تامین مالی شرکتی
در این نوع تامین مالی کشور یا موسسه وام علاوه بر اعطای وام، به نحوه هزینه شدن آن نیز نظارت کامل داشته و نوع مصرف را از ابتدا با وامگیرنده شرط میکند. در واقع دراین شیوه تامین مالی از اعتبار شریکان یک شرکت برای تامین وجوه مورد نیاز پروژه استفاده میکنند. پس از تعیین اعتبار شرکت، سرمایه لازم برای اجرای یک پروژه اقتصادی مشخص توسط موسسه اعتباری یا بانک عامل خارجی تامین میشود نرخ بهره هم بر حسب شرایط اقتصادی و ریسک کشور در زمان اعطای اعتبار تعیین میشود. در ایران مالک پروژه به خصوص پروژههای زیر بنایی دولت ایران است و دولت بر اساس اعتبار و رتبه ریسک خود میتواند از تسهیلات استفاده کند. این انتخاب اغلب برای پروژههای کوچکتر و سرمایه مورد نیاز کمتر مناسب است اما درایران به دلیل ضعف در روشهای دیگر این روش با ضمانت دولت بیشترین روش مورد استفاده در تامین مالی از منابع خارجی است.
با وجود تامین مالی دولتی، شرکتهای خصوصی از این نوع تامین مالی اجتناب میکنند چون این شیوه ترازنامه انها را تغییر میدهد و در ظرفیت و پتانسیل آنها برای شرکت در پروژههای آینده ایجاد محدودیت میکند.
شرکتهای خصوصی محدودیت دیگری نیز در جذب این منابع میتوانند داشته باشند و آن مبلغی است که در مقابل وام گرفته شده باید در حسابهای خارجی داشته باشند است. علاوه بر شرکتها انعکاس این وامها در ترازنامه دولت نیز تاثیر منفی دارد و باعث میشود کشور در تامین مالی پروژههای آینده خود دچار محدودیت شود. در این روش مدیریت ریسک بر عهده شرکت یا دولت اعتبارگیرنده است و آنها با توجه به آگاهی و شناخت خود از ریسکها میتوانند از این روش استفاده کنند. با توجه به بیتوجهی که در ایران نسبت به مدیریت ریسک وجود دارد اکثر پروژهها در ایران تحت ریسکهای موجود، در زمان و هزینه مناسب خود انجام نشده و در بازپرداختها دچار مشکل میشوند بنابراین برای حفظ اعتبار و وجه خود در مقابل بانکهای خارجی باید به دنبال منابعی برای جبران کمبود در این بازپرداختها باشند.
در نتیجه این سیکل تکرار میشود و در بعضی مواقع پروژه توجیه مالی خود را به علت بالا رفتن هزینهها از دست میدهد. به علاوه برای دریافت اعتبار لازم است تادرصدی از مبلغ در بانک مزبور ذخیره شود که این مساله در بسیاری موارد در حد توانایی اعتبارگیرندگان نمیباشد حسن این روش این است که در تامین مالی بر اساس اعتبار شرکت احتیاج به مطالعات وسیعی نیست و تنها در حد اعتبار شرکت یا کشور درخواستکننده سنجیده میشود و در زمان و هزینه صرفشده برای آن به نسبت روش تامین مالی پروژهای بسیار کمتر است.
تامین مالی پروژهای
در این نوع تامین مالی کشور یا موسسه وامدهنده هیچگونه شرطی را برای نحوه مصرف وام پرداختی قرار نمیدهد ودر واقع فاز تامین مالی از فاز اجرایی آن کاملا جدا است.
اصطلاح رایجی در ایران در توضیح این روش وجود دارد به نام فاینانس خودگردان که بیشتر در مورد پروژههای نفتی رایج است و تعریف بیان شده برای آن این است که «به تامین مالی گفته میشود که بازپرداختهای هزینه از محل صدور محصولات تولیدی همان طرح انجام شود. دولت نیز موظف است تا تسویه کامل کلیه تعهدات ناشی از سرمایهگذاری مربوطه، اجازه صدور محصولات تولیدی این طرح را تضمین کند». قسمت اول این تعریف که بازپرداختها بر اساس محصولات تولیدی پروژه صورت میگیرد، صحیح است، اما این روش به درستی ویژگیهای این ساختار را ندارد و بیشتر ساختاری است که داخل شرکت نفت ایران به کار میرود و در واقع باز هم اعطای تسهیلات بر اساس اعتبار شرکت نفت میباشد و در واقع روش درون سازمانی شرکت نفت است. تعریفی که در ادامه آمده است به روشنی یکی از وجوه تمایز تامین مالی پروژهای از دیگر ابزار تامین مالی را نشان میدهد: «تامین مالی پروژهای شامل شده است از تاسیس و به وجود آمدن یک موسسه تامین مالی مستقل قانونی با بدهی بدون اتکا یا با اتکای محدود به دارایی حامیان پروژه و سرمایهای از یک یا چند حامی برای هدف تامین مالی پروژههای زیربنایی.»
در این تعریف از تامین مالی پروژهای به وجود آمدن یک موسسه مستقل قانونی برای مالکیت داراییها مشخص شده است. چون شرکت پروژه از نظر قانونی مستقل است، در صورت دیفالت وام خطری حامیان پروژه را تهدید نمیکند. استقلال قانونی همچنین این اطمینان را میدهد که تهیهکننده سرمایه نگرانی در مورد وضعیت مالی حامیان برای طلب از قبل وجود نداشته نباشد و به درآمد و جریان نقدینگی آینده پروژه توجه کند.
در تامین مالی پروژهای از داراییهای پروژه و در آمد آتی پروژه به عنوان پایههایی برای تامین وجوه مورد نیاز استفاده میکنند. مدیریت ریسک در این ساختار نقش بسیار مهمی دارد و اصولا ارتباط بین بخشهای درگیر در پروژه به منظور مدیریت ریسک پروژهها و به وسیله قرار دادها برقرار میشود. در این ساختار کسانیکه خواستار اجرای پروژه هستند به عنوان حامیان پروژه نام برده میشود. این سوال وجود دارد که چرا حامیان، تامین مالی پروژهای را برای تامین مالی پروژهها انتخاب میکنند؟ تامین مالی پروژهای هزینهها را نسبت به تامین مالی شرکتی بالاتر میبرد و زمان بیشتری را برای سازماندهی میخواهد و توجه بیشتری باید به درگیریهای خاص مدیریت زمان و کارشناسی تکمیل، بازبینی و اداره و مدیریت وام در طول حیات پروژه صورت میگیرد. سوالی که مطرح میشود این است که دلایل حامیان برای انتخاب این روش برای تامین مالی یک پروژه چیست؟ از جمله دلایل ممکن است این باشد که حامیان پروژه ممکن است بخواهند خودشان را در مقابل بدهی و ریسک پروژه یا هر دیفالتی در مورد پروژه ایزوله کنند یا تمایل بخشی از حامیان این است که داراییهای پروژه را در ترازنامه خودشان نداشته باشند یا ممکن است خواست جدی برای تقسیم بخشی از ریسک حامیان پروژه از این طریق در پروژههای بزرگ با دیگران وجود داشته باشد.
یک حامی ممکن است برای قرض گرفتن وجوه ضروری برای پروژه بر اساس اعتبار شرکت خود با محدودیتهایی در قرض گرفتن مواجه شود، ممکن است مزیت مالیاتی (مانند معافیت مالیاتی یا دیگر امتیازات مالیاتی) در یک حوزه در صورت کاربرد این ساختار برای پروژه وجود داشته باشد و یا قانون گذار در اختیارات قانونی ویژه ممکن است به طور مستقیم حامیان را مجبور کند که راهکار تامین مالی پروژهای را ادامه دهند
از معایب این روش میتوان به صرف زمان و هزینه بالا در ابتدای کار برای مطالعات امکان سنجی اشاره کرد.مشکلات تخصیص ریسک، صدمات ناشی از ضعف مدیریت، تاثیرات منفی ناشی از سلب مالکیت و دیگر ریسکهای سیاسی در این ساختار بیشتر مورد توجه است.
در روش تامین مالی پروژهای ملاک اصلی برای تامینکننده منابع مالی خارجی، «اقتصادی بودن طرح» میباشد. چنانچه مطالعات امکان سنجی طرح به لحاظ اقتصادی مثبت باشد، تامینکننده منابع مالی، بدون مشارکت مستقیم سهمی، میپذیرد که منابع لازم را به صورت نقدی و غیرنقدی در اختیار واحد مورد نظر قرار دهد و در مقابل محصولات تولیدی طرح را مابه ازای اصل سود مورد توافق دریافت کند.
برخی از روشهای تامین مالی پروژهای به شرح زیر میباشند:
فاینانس: فاینانس در لغت به معنی «مالیه» یا تامین مالی میباشد و در بحث سرمایهگذاری به تامین مالی از طریق استفاده از منابع داخلی و یا دریافت و استفاده از وام ارزی اطلاق میشود.
به طور خلاصه قراردادهای فاینانس بدین مفهوم هستند که یک بانک یا موسسه تجاری خارجی وامی را به منظور عملیات معینی به کشور و یا شرکت مشخصی پرداخت کرده و در واقع کنترلی روی هزینه کردن آن ندارد و بنابراین تعهدی نیز برای به ثمر نشستن طرح نداشته و در سررسیدهای تعیینشدهای اصل و فرع آن را از طرف قرارداد و یا بانک تضمینکننده قرارداد دریافت میکند. در هر صورت روش فاینانس یک روش کوتاهمدت انتقال سرمایه به کشور است، زیرا پس از فرا رسیدن موعد بازپرداخت وام، میبایست اصل سرمایه به همراه سود آن برگشت داده شود. بنابراین مهمترین شرط در دریافت وام ارزی، تخصیص آن به طرحهایی است که دارای توجیه اقتصادی بوده و نرخ بازگشت سرمایه معقولی را داشته باشند.
به طور کلی دو روش شامل فاینانس خودگردان و غیرخودگردان برای تامین مالی پروژهها مورد استفاده قرار میگیرد. در روش اول، طرح (شرکت دریافتکننده اعتبار) باید توانایی صدور کالا برای بازپرداخت اقساط تسهیلات به صورت ارز را داشته باشد. اما در روش فاینانس غیرخودگردان، سرمایه لازم برای اجرای پروژه اقتصادی مشخص، توسط موسسه اعتباری و یا بانک عامل خارجی تامین میشود. مدت استفاده از منابع در این روش حدود 10 الی 12 سال است و نرخ بهره سالانه آنها بر حسب شرایط اقتصادی و ریسک کشور تعیین میشود که حدود 1 الی 4درصد بیشتر از نرخ بهره بین بانکی لندن (لایبور) میباشد.
یوزانس: یوزانس در لغت به معنی «فرجه»، «مهلت» و «وعده پرداخت» آمده است و در اصطلاح سرمایهگذاری به معنی توافق بر پرداخت قیمت فناوری و تجهیزات دریافت شده در قبال ارائه برات مدتدار میباشد.
یکی از روشهای استقراض کوتاهمدت، یوزانس (ورود کالا و خدمات به شکل نسیه) میباشد که معمولا بازارهای پولی و مالی کشورهای صنعتی برای حمایت از فروش تولیدات کشور خود آن را تامین یا تضمین میکنند و از بدترین نوع استقراض بویژه برای استقراض در حجم زیاد به حساب میآید. زیرا زمان بازپرداخت این نوع از استقراضها بسیار کوتاهمدت بوده و معمولا حتی در صورت تبدیل آنها به سرمایه تولیدی فرصت کافی برای به گردش درآمدن چرخه تولید همان سرمایه وجود ندارد و بنابراین کشور متعهد، مکلف است از سایر منابع مالی خود برای تامین بازپرداخت وام اقدام کند، بنابراین در کوتاهمدت منابع مالی کشور به شدت تحت فشار قرار میگیرد.
معمولا هزینههای مالی این نوع از استقراضها سنگین بوده و تامینکننده این منابع نگران به ثمر نشستن نتایج هزینه نبوده و صرفا تضمینهای کافی برای برگشت اصل و فرع را از طریق دولتها مطالبه میکنند. هدف اصلی کشور یا منبع واگذارنده، فروش هر چه بیشتر و صادرات تولیدات داخلی است. در حقیقت این شیوه برای حمایت از صادرات است که کشورهای صادرکننده از آن استفاده میکنند.
تفاوت روش فاینانس با روش یوزانس: در روش فاینانس تنها بحث تامین مالی و دریافت پول به صورت وام مطرح است، در حالی که در روش یوزانس بحث کالا، خدمات و یا دانش فنی نیز وارد شده و در واقع این فناوریها از کشور یا موسسه خارجی خریداری میگردد. با توجه به نرخ بهره و تنظیم نرخ محصول توسط وامدهنده این روش بسیار پرهزینه است.
خطوط اعتباری: در این حالت دریافتکننده خط اعتباری بدون پرداخت هیچگونه پولی اجازه مییابد به اندازه معینی از تولیدات یا خدمات اعطاکننده خط اعتباری استفاده کرده و مطابق توافقات قبلی اقدام به بازپرداخت آن کند.
وامهای بینالمللی: این روش به برقراری مشروط و مشخص برای استفاده از وام و اعمال کنترل موسسه وامدهنده بر نحوه هزینه شدن وام در زمان اجرای پروژه برمیگردد. در این گونه موارد میبایست مطالعات امکانسنجی الزام شده توسط وامدهنده به انجام رسیده و توجیه فنی و اقتصادی پروژه مورد قبول وی قرار گیرد.
تفاوت روش فاینانس با روش وامهای بینالمللی: وامهای دریافتی در این روش با روش فاینانس یک تفاوت عمده دارد و آن هم به برقراری مشروط و مشخص برای استفاده از وام و اعمال کنترل موسسه وامدهنده بر نحوه هزینه شدن وام در زمان اجرای پروژه برمیگردد.
BOT (ساخت، بهرهبرداری، واگذاری): بر اساس این نوع قرار داد، سرمایهگذار خارجی پس از اخذ امتیاز واحد صنعتی، مسوولیت تامین مالی، ساخت و بهرهبرداری از واحد صنعتی را برای مدت مشخصی (حدود 10 الی 30 سال) به عهده گرفته و پس از اتمام قرارداد، مالکیت آن را به کشور میزبان انتقال میدهد. طولانی بودن مدت اداره پروژه توسط سرمایهگذار به دلیل هزینههای بالای انجام چنین پروژههایی است که ممکن است توسط چند گروه سرمایهگذار انجام شود. این گروههای در ارتباط متقابل با یکدیگر بوده و عملکرد آنها به عملکرد هر یک از آنها وابسته است. این روش با توجه به جنبههای مالکیتی و حقوقی ناشی از آن به هنگام بهرهبرداری یا واگذاری پروژه دارای انواع مختلفی میباشد. BOT بیشتر در طرحهای زیربنایی و عمومی (نیروگاهها، جادهها، تونلها و پلها) کاربرد دارد و به همین علت طرف داخلی قرارداد لزوما بایستی واحدهای دولتی و یا شهرداریها و موسسات عمومی باشند. در این روش کلیه منابع مالی مورد نیاز برای اجرای یک طرح از سوی تامینکننده منابع مالی تامین میشود و به وی اجازه داده میشود برای مدت معلوم با شرایط از پیش تعیین شده از طرح بهرهبرداری کند و پس از آن کلیه تاسیسات و حقوق ناشی از آن را به طرف خارجی از محل محصول طرح یا درآمد حاصل از عملکرد اقتصادی آن انجام میگیرد. مشکل اصلی بعضی از طرحهایی که به این نحوه تامین مالی میشوند مثل طرحهای نیروگاهی، صادراتی نبودن محصول یا خدمات نهایی است که مالا تامین ارز مورد انتظار طرف خارجی را با مشکل مواجه میسازد. این از جمله موارد استثنائی است که دولت ناگزیر است که متعهد تامین ارز مربوط را از طریق صدور ضمانتنامه تقبل کند. علاوه بر این، در مواردی که کالا یا خدمات تولیدی براساس انحصار قانونی یا طبیعی، صرفا توسط دستگاههای دولتی خریداری شود یا محصول (کالا یا خدمات) تولیدی ناشی از سرمایهگذاری با قیمتهای یارانهای عرضه میشود، دولت باید خرید محصول یا خدمات تولیدی را با قیمتهای توافقی تضمین کند.
استفاده از این روش در قانون تشویق و حمایت سرمایهگذاری خارجی به عنوان یکی از شیوههای سرمایهگذاری در چارچوب ترتیبات قراردادی مورد تاکید است. در متن قانون این روش با عنوان «احداث، بهرهبرداری و واگذاری» ذکر شده است.
BOO (ساخت، بهرهبرداری، مالکیت): این روش نیز مشابه BOT است به استثناء این که مالکیت طرح مذکور به کشور میزبان انتقال نمییابد. اگر چه امتیازات عملیات به طور معمول مبتنی بر یک دوره ثابت بوده و بعد از آن حقوق عملیات میتواند در صورت تمایل سرمایهگذار به غیر انتقال یابد.
BLT (ساخت، اجاره، انتقال): یک تسهیلات جدید با سرمایه خصوصی ایجاد و بعد از انقضای مدت اجاره تحت موافقتنامه اجاره، مالکیت و مسوولیت عملیاتی آن به دولت میزبان انتقال مییابد.
BLO (ساخت، اجاره، بهرهبرداری): مانند قرارداد BLT است، بدون آنکه نیاز به انتقال مالکیت به دولت میزبان در پایان قرار داد اجاره وجود داشته باشد.
DBOM (طراحی، ساخت، بهرهبرداری، نگهداری): مانند BOT یا BOO است. یعنی با و بدون انتقال مالکیت در پایان کار.
در اینجا تاکید بر روی مسوولیت شرکت پروژه برای طراحی پروژه است.
ROT (احیاء، بهرهبرداری، انتقال): همان ترتیبات قراردادی BOT است ولی برای احیاء (ترمیم) تسهیلات موجود در عوض ایجاد یک طرح جدید است.
همچنین از شقوق دیگر برای تامین مالی پروژهها به روش قرار داد- اضافه- بهرهبرداری (CAO) و شراکت بخش دولتی و خصوصی (PPP) و احیا، بهرهبرداری، اجاره (ROL) استفاده میشود.
ROO (احیا، بهرهبرداری، مالکیت): همان ترتیبات قراردادی BOO است ولی برای احیا (ترمیم) یک طرح موجود و مالکیت آن توسط سرمایهگذار است.
روشهای غیرقرضی (سرمایهگذاری): در روش سرمایهگذاری تامینکننده منابع مالی (سرمایهگذار) با قبول ریسک ناشی از به کار گیری منابع مالی در فعالیت یا طرح مورد نظر، برگشت اصل و سود منابع سرمایهگذاری شده را از عملکرد اقتصادی طرح انتظار دارد.
• استفاده از روشهای سرمایهگذاری به دو صورت زیر انجام میگیرد:
1 - سرمایهگذاری مستقیم خارجی
2 - سرمایهگذاری غیرمستقیم خارجی
• معاملات جبرانی
سرمایهگذاری خارجی: به هر سرمایهگذاری در کشورهای بیگانه از سوی شر کتهای خصوصی و افراد حقیقی (غیر از کمکهای دولتی)، سرمایهگذاری خارجی گویند.
توجیه و موضوعیت بحث سرمایهگذاری خارجی را میتوان بر اساس سه محور مورد توجه قرار داد، محور اول روش تامین مالی منابع مالی و ارزی برای سرمایهگذاری است که لازم است در هرکشوری انجام شود و همچنین کمبود منابعی است که هر کشوری با آن مواجه است و از طریق جذب سرمایهگذاری خارجی اقدام به تامین آنها میکند. محور دوم به ورود دانش فنی پیشرفته، فناوری و مدیریت، به بخشی که خواهان سرمایهگذاری خارجی است، مربوط میشود. در مواردی که سرمایهگذاری خارجی از دانش فنی پیشرفتهتری نسبت به شریک یا شرکای داخلی خود برخوردار است میتواند با آوردن دانش فنی خویش، زمان، فرصت و هزینه را برای رشد دانش فنی در داخل آن کشور صرفهجویی کند. آوردن سهم بازار، محور سوم سرمایهگذاری خارجی است. بدین معنا که سرمایهگذاران خارجی به ویژه آنها که دارای سهمی از بازارهای خارجی هستند و یا مارک معتبری دارند با شریک شدن در پروژههای داخلی، سهمی از بازار خود را به محصولی که به طور مشترک تولید میشود اختصاص میدهند. در واقع با این مشارکت سرمایهگذار داخلی سهمی از بازار خارجی کسب میکند و در مقابل نیز سهمی از بازار داخل کشور به سرمایهگذار خارجی واگذار میشود.
سرمایهگذاری مستقیم خارجی: منظور از سرمایهگذاری مستقیم خارجی، مشارکت یک یا چند سرمایهگذار خارجی در سهام ثبت شده یک موسسه داخلی است که حق و حقوقی را برای سرمایهگذار ایجاد میکند.
این نوع از سرمایهگذاری دارای مزایا و معایب مختلفی است. از جمله مزایای این روش برای دریافتکننده سرمایه عبارت است از: انتقال دانش فنی، افزایش توانمندی نیروی انسانی، مشارکت در سود و زیان، اشتغال زایی، عدم نیاز به سپردن تعهد مالی، کسب تجربههای مدیریتی و.... در عین حال با توجه به این که معمولا کشورهای سرمایهگذار به انحای مختلف سعی در بالابردن سود خود و صرف کمترین هزینه و انتقال کمترین دانش ممکن را دارند، کشور سرمایهپذیر باید در تمام مراحل بسیار با دقت عمل کند.
از نظر صندوق بینالمللی پول هدف از سرمایهگذاری مستقیم خارجی برقراری منافع پایدار در کشوری به جز موطن سرمایهگذار است به طوری که سرمایهگذار خارجی در مدیریت بنگاه میزبان نقش موثر داشته باشد. در عمل میتوان سرمایهگذاری مستقیم خارجی را نوعی سرمایهگذاری تعریف کرد که در کشوری به جز کشور مبدا انجام میشود و هدف از آن کسب منافع پایدار در کشور مقصد است جذب این نوع سرمایهگذاری در کشورهای در حال توسعه با هدف جستوجوی منابع، جستوجوی بازار و جستوجوی کارآیی میباشد.
فراهم کردن تضمینها و میزان خسارت وارده مالی برای سرمایهگذاری در مقابل خطرات غیرتجاری، یکی از شیوههای آمادهسازی محیط سرمایهگذاری است که از راهکارهای آن طرحهای بیمهای است و به طور کلی ایجاد امنیت لازم برای جذب سرمایهگذاری و پذیرفتن اصل مالکیت خصوصی با پشتوانه و حقوقی منطبق با جوامع خاص لازم به نظر میرسد.
انواع روشهای سرمایهگذاری مستقیم خارجی:
تملک یا خرید
ایجاد شعبه فرعی از شرکت
سرمایهگذاری مشترک
مشارکت در تولید
مشارکت در سود
مشارکت زمانی
مشارکت در سود
سرمایهگذاری غیرمستقیم خارجی: به بیان دیگر هر نوع سرمایهگذاری که در آن سرمایهگذار خارجی مایل یا واجد شرایط لازم برای داشتن سهمی از سرمایه و مالکیت مشترک نباشد در این طبقه وسیع که با عنوان سرمایهگذاری غیرمستقیم شناخته میشود جا میگیرد. سرمایهگذاریهای خارجی غیرمستقیم کلیه بخشها در چارچوب روشهای «مشارکت مدنی»، «بیع متقابل»، «قرارداد ساخت بهرهبرداری واگذاری BOT» که برگشت سرمایه و منافع حاصله از صرفا از عملکرد اقتصادی طرح مورد سرمایهگذاری ناشی شود و متکی به تضمین دولت، بانکها یا شرکتهای دولتی نباشد را شامل میشود.
در این نوع از سرمایهگذاری، کشور یا موسسه خارجی از طریق اوراق بهاداری نظیر سهام، اوراق قرضه بلندمدت، اوراق مشارکت بینالمللی و... در تامین مالی پروژه مشارکت میکند.
تفاوت این روش با سرمایهگذاری مستقیم در این است که در اینجا سرمایهگذار در روند اجرای پروژه دخیل نشده و نظارتی ندارد و از نظر مالی تیز تعهداتی نمیسپارد؛ تنها در صورت سود یا زیان پروژه، بر اساس سهم الشراکه داده شده، سود دریافت میکند
معاملات جبرانی: در این نوع از سرمایهگذاری که به آن معاملات متقابل نیز میگویند، کشور یا موسسه سرمایهگذار در قبال فراهمسازی منابع نقدی (سرمایه لازم برای خرید تجهیزات و نیروهای تولید) و غیرنقدی (تجهیزات، تکنولوژی، دانش فنی و...) مورد نیاز برای اجرای پروژه، اصل سرمایه (مالی و غیرمالی) خود را به همراه سود انتظاری از محل محصولات یا خدمات تولیدی همان پروژه یا طرحهای داخلی دیگر و یا در برخی موارد به صورت معادل ارزی مینماید.
• مهمترین روشهای معاملات جبرانی:
معاملات تهاتری
خرید متقابل
افست
بیع متقابل
روشهای تامین مالی، طراحی و ساخت
تامین مالی پروژهها
که ما در اینجا به توضیح روش بیع متقابل به عنوان مهمترین روش معاملات جبرانی میپردازیم.
قراردادهای بیع متقابل (Bay Back): این قراردادها عموما در طبقه قراردادهای خرید خدمت دستهبندی میشوند و شرکت سرمایهگذار خارجی کلیه وجوه سرمایهگذاری همچون خرید، نصب تجهیزات، راهاندازی و انتقال تکنولوژی را بر عهده گرفته و پس از راهاندازی به کشور میزبان واگذار میکند. بازگشت سرمایه و همچنین سود سرمایه شرکت سرمایهگذار از طریق دریافت محصولات تولیدی و پس از راهاندازی طرح صورت میگیرد. پرداختها به صورت نقدی و غیرنقدی امکانپذیر میباشد و طرف خارجی علاوه بر تامین مالی طرح در بیشتر موارد مسوولیت اجرایی و مهندسی، سفارشات، ساخت و نصب، انتقال تکنولوژی، آموزش و راهاندازی را نیز متعهد میگردد. در حقیقت در این نوع قراردادها با یک پیمانکار عمومی رو به رو هستیم و طرف داخلی نظارت فنی و مالی پروژه را بر عهده خواهد داشت. معامله بیع متقابل یکی از شیوههای تجارت متقابل است که نسبت به دیگر شیوههای آن و همچنین نسبت به خرید عادی تسهیلات از شکل پیچیدهتری برخوردار است. در حالت کلی در این قرارداد، ابتدا تسهیلات و تجهیزات تولیدی توسط فروشنده اولیه به خریدار اولیه فروخته میشود و پس از تولید محصولات، خریدار اولیه محصولات تولید شده توسط تجهیزات فروشنده اولیه را به او خواهد فروخت.
منبع: روزنامه دنیای اقتصاد – شمارهموافقتنامه یا اعطای تسهیلات در هر مورد منوط به تایید گزارش توجیهی پروژهای که مصرفکننده اعتبارات است از سوی بانکهای داخلی و نیز طرفهای خارجی میباشد ایران با بانکهای کشورهای آلمان، ایتالیا، فرانسه، سوئیس، کره، چین، هند، اتریش و... خطوط اعتباری دارد. که از این بین همکاری بیشتری را با بانکهای آلمان، ایتالیا، فرانسه و چین دارد. در انعقاد قرارداد مالی با اعتباردهندگان خارجی علاوه بر مشخص کردن نرخها و شرایط استفاده از اعتبار اعطایی شرط تضمین دولت نیز قید میشود. وزارت امور اقتصادی و دارایی وظیفه دارد نسبت به صدور تضمینهای لازم اقدام کند. در عمل پس از انعقاد قرارداد مالی بین بانکهای کشور و اعتباردهنده خارجی و صدور ضمانتنامه کلی توسط وزارت امور اقتصادی و دارایی خط اعتباری ایجاد میشود. در حالت کلی اعطای تسهیلات توسط موسسات و بانکهای خارجی میتواند بر اساس اعتبار شرکت متولی پروژه تامین تامین مالی شرکتی باشد یا با توجه به ویژگیها و جریان نقدینگی پروژه برای بازپرداخت وام باشد که به آن تامین مالی پروژهای گفته میشود.
تامین مالی شرکتی
در این نوع تامین مالی کشور یا موسسه وام علاوه بر اعطای وام، به نحوه هزینه شدن آن نیز نظارت کامل داشته و نوع مصرف را از ابتدا با وامگیرنده شرط میکند. در واقع دراین شیوه تامین مالی از اعتبار شریکان یک شرکت برای تامین وجوه مورد نیاز پروژه استفاده میکنند. پس از تعیین اعتبار شرکت، سرمایه لازم برای اجرای یک پروژه اقتصادی مشخص توسط موسسه اعتباری یا بانک عامل خارجی تامین میشود نرخ بهره هم بر حسب شرایط اقتصادی و ریسک کشور در زمان اعطای اعتبار تعیین میشود. در ایران مالک پروژه به خصوص پروژههای زیر بنایی دولت ایران است و دولت بر اساس اعتبار و رتبه ریسک خود میتواند از تسهیلات استفاده کند. این انتخاب اغلب برای پروژههای کوچکتر و سرمایه مورد نیاز کمتر مناسب است اما درایران به دلیل ضعف در روشهای دیگر این روش با ضمانت دولت بیشترین روش مورد استفاده در تامین مالی از منابع خارجی است.
با وجود تامین مالی دولتی، شرکتهای خصوصی از این نوع تامین مالی اجتناب میکنند چون این شیوه ترازنامه انها را تغییر میدهد و در ظرفیت و پتانسیل آنها برای شرکت در پروژههای آینده ایجاد محدودیت میکند.
شرکتهای خصوصی محدودیت دیگری نیز در جذب این منابع میتوانند داشته باشند و آن مبلغی است که در مقابل وام گرفته شده باید در حسابهای خارجی داشته باشند است. علاوه بر شرکتها انعکاس این وامها در ترازنامه دولت نیز تاثیر منفی دارد و باعث میشود کشور در تامین مالی پروژههای آینده خود دچار محدودیت شود. در این روش مدیریت ریسک بر عهده شرکت یا دولت اعتبارگیرنده است و آنها با توجه به آگاهی و شناخت خود از ریسکها میتوانند از این روش استفاده کنند. با توجه به بیتوجهی که در ایران نسبت به مدیریت ریسک وجود دارد اکثر پروژهها در ایران تحت ریسکهای موجود، در زمان و هزینه مناسب خود انجام نشده و در بازپرداختها دچار مشکل میشوند بنابراین برای حفظ اعتبار و وجه خود در مقابل بانکهای خارجی باید به دنبال منابعی برای جبران کمبود در این بازپرداختها باشند.
در نتیجه این سیکل تکرار میشود و در بعضی مواقع پروژه توجیه مالی خود را به علت بالا رفتن هزینهها از دست میدهد. به علاوه برای دریافت اعتبار لازم است تادرصدی از مبلغ در بانک مزبور ذخیره شود که این مساله در بسیاری موارد در حد توانایی اعتبارگیرندگان نمیباشد حسن این روش این است که در تامین مالی بر اساس اعتبار شرکت احتیاج به مطالعات وسیعی نیست و تنها در حد اعتبار شرکت یا کشور درخواستکننده سنجیده میشود و در زمان و هزینه صرفشده برای آن به نسبت روش تامین مالی پروژهای بسیار کمتر است.
تامین مالی پروژهای
در این نوع تامین مالی کشور یا موسسه وامدهنده هیچگونه شرطی را برای نحوه مصرف وام پرداختی قرار نمیدهد ودر واقع فاز تامین مالی از فاز اجرایی آن کاملا جدا است.
اصطلاح رایجی در ایران در توضیح این روش وجود دارد به نام فاینانس خودگردان که بیشتر در مورد پروژههای نفتی رایج است و تعریف بیان شده برای آن این است که «به تامین مالی گفته میشود که بازپرداختهای هزینه از محل صدور محصولات تولیدی همان طرح انجام شود. دولت نیز موظف است تا تسویه کامل کلیه تعهدات ناشی از سرمایهگذاری مربوطه، اجازه صدور محصولات تولیدی این طرح را تضمین کند». قسمت اول این تعریف که بازپرداختها بر اساس محصولات تولیدی پروژه صورت میگیرد، صحیح است، اما این روش به درستی ویژگیهای این ساختار را ندارد و بیشتر ساختاری است که داخل شرکت نفت ایران به کار میرود و در واقع باز هم اعطای تسهیلات بر اساس اعتبار شرکت نفت میباشد و در واقع روش درون سازمانی شرکت نفت است. تعریفی که در ادامه آمده است به روشنی یکی از وجوه تمایز تامین مالی پروژهای از دیگر ابزار تامین مالی را نشان میدهد: «تامین مالی پروژهای شامل شده است از تاسیس و به وجود آمدن یک موسسه تامین مالی مستقل قانونی با بدهی بدون اتکا یا با اتکای محدود به دارایی حامیان پروژه و سرمایهای از یک یا چند حامی برای هدف تامین مالی پروژههای زیربنایی.»
در این تعریف از تامین مالی پروژهای به وجود آمدن یک موسسه مستقل قانونی برای مالکیت داراییها مشخص شده است. چون شرکت پروژه از نظر قانونی مستقل است، در صورت دیفالت وام خطری حامیان پروژه را تهدید نمیکند. استقلال قانونی همچنین این اطمینان را میدهد که تهیهکننده سرمایه نگرانی در مورد وضعیت مالی حامیان برای طلب از قبل وجود نداشته نباشد و به درآمد و جریان نقدینگی آینده پروژه توجه کند.
در تامین مالی پروژهای از داراییهای پروژه و در آمد آتی پروژه به عنوان پایههایی برای تامین وجوه مورد نیاز استفاده میکنند. مدیریت ریسک در این ساختار نقش بسیار مهمی دارد و اصولا ارتباط بین بخشهای درگیر در پروژه به منظور مدیریت ریسک پروژهها و به وسیله قرار دادها برقرار میشود. در این ساختار کسانیکه خواستار اجرای پروژه هستند به عنوان حامیان پروژه نام برده میشود. این سوال وجود دارد که چرا حامیان، تامین مالی پروژهای را برای تامین مالی پروژهها انتخاب میکنند؟ تامین مالی پروژهای هزینهها را نسبت به تامین مالی شرکتی بالاتر میبرد و زمان بیشتری را برای سازماندهی میخواهد و توجه بیشتری باید به درگیریهای خاص مدیریت زمان و کارشناسی تکمیل، بازبینی و اداره و مدیریت وام در طول حیات پروژه صورت میگیرد. سوالی که مطرح میشود این است که دلایل حامیان برای انتخاب این روش برای تامین مالی یک پروژه چیست؟ از جمله دلایل ممکن است این باشد که حامیان پروژه ممکن است بخواهند خودشان را در مقابل بدهی و ریسک پروژه یا هر دیفالتی در مورد پروژه ایزوله کنند یا تمایل بخشی از حامیان این است که داراییهای پروژه را در ترازنامه خودشان نداشته باشند یا ممکن است خواست جدی برای تقسیم بخشی از ریسک حامیان پروژه از این طریق در پروژههای بزرگ با دیگران وجود داشته باشد.
یک حامی ممکن است برای قرض گرفتن وجوه ضروری برای پروژه بر اساس اعتبار شرکت خود با محدودیتهایی در قرض گرفتن مواجه شود، ممکن است مزیت مالیاتی (مانند معافیت مالیاتی یا دیگر امتیازات مالیاتی) در یک حوزه در صورت کاربرد این ساختار برای پروژه وجود داشته باشد و یا قانون گذار در اختیارات قانونی ویژه ممکن است به طور مستقیم حامیان را مجبور کند که راهکار تامین مالی پروژهای را ادامه دهند
از معایب این روش میتوان به صرف زمان و هزینه بالا در ابتدای کار برای مطالعات امکان سنجی اشاره کرد.مشکلات تخصیص ریسک، صدمات ناشی از ضعف مدیریت، تاثیرات منفی ناشی از سلب مالکیت و دیگر ریسکهای سیاسی در این ساختار بیشتر مورد توجه است.
در روش تامین مالی پروژهای ملاک اصلی برای تامینکننده منابع مالی خارجی، «اقتصادی بودن طرح» میباشد. چنانچه مطالعات امکان سنجی طرح به لحاظ اقتصادی مثبت باشد، تامینکننده منابع مالی، بدون مشارکت مستقیم سهمی، میپذیرد که منابع لازم را به صورت نقدی و غیرنقدی در اختیار واحد مورد نظر قرار دهد و در مقابل محصولات تولیدی طرح را مابه ازای اصل سود مورد توافق دریافت کند.
برخی از روشهای تامین مالی پروژهای به شرح زیر میباشند:
فاینانس: فاینانس در لغت به معنی «مالیه» یا تامین مالی میباشد و در بحث سرمایهگذاری به تامین مالی از طریق استفاده از منابع داخلی و یا دریافت و استفاده از وام ارزی اطلاق میشود.
به طور خلاصه قراردادهای فاینانس بدین مفهوم هستند که یک بانک یا موسسه تجاری خارجی وامی را به منظور عملیات معینی به کشور و یا شرکت مشخصی پرداخت کرده و در واقع کنترلی روی هزینه کردن آن ندارد و بنابراین تعهدی نیز برای به ثمر نشستن طرح نداشته و در سررسیدهای تعیینشدهای اصل و فرع آن را از طرف قرارداد و یا بانک تضمینکننده قرارداد دریافت میکند. در هر صورت روش فاینانس یک روش کوتاهمدت انتقال سرمایه به کشور است، زیرا پس از فرا رسیدن موعد بازپرداخت وام، میبایست اصل سرمایه به همراه سود آن برگشت داده شود. بنابراین مهمترین شرط در دریافت وام ارزی، تخصیص آن به طرحهایی است که دارای توجیه اقتصادی بوده و نرخ بازگشت سرمایه معقولی را داشته باشند.
به طور کلی دو روش شامل فاینانس خودگردان و غیرخودگردان برای تامین مالی پروژهها مورد استفاده قرار میگیرد. در روش اول، طرح (شرکت دریافتکننده اعتبار) باید توانایی صدور کالا برای بازپرداخت اقساط تسهیلات به صورت ارز را داشته باشد. اما در روش فاینانس غیرخودگردان، سرمایه لازم برای اجرای پروژه اقتصادی مشخص، توسط موسسه اعتباری و یا بانک عامل خارجی تامین میشود. مدت استفاده از منابع در این روش حدود 10 الی 12 سال است و نرخ بهره سالانه آنها بر حسب شرایط اقتصادی و ریسک کشور تعیین میشود که حدود 1 الی 4درصد بیشتر از نرخ بهره بین بانکی لندن (لایبور) میباشد.
یوزانس: یوزانس در لغت به معنی «فرجه»، «مهلت» و «وعده پرداخت» آمده است و در اصطلاح سرمایهگذاری به معنی توافق بر پرداخت قیمت فناوری و تجهیزات دریافت شده در قبال ارائه برات مدتدار میباشد.
یکی از روشهای استقراض کوتاهمدت، یوزانس (ورود کالا و خدمات به شکل نسیه) میباشد که معمولا بازارهای پولی و مالی کشورهای صنعتی برای حمایت از فروش تولیدات کشور خود آن را تامین یا تضمین میکنند و از بدترین نوع استقراض بویژه برای استقراض در حجم زیاد به حساب میآید. زیرا زمان بازپرداخت این نوع از استقراضها بسیار کوتاهمدت بوده و معمولا حتی در صورت تبدیل آنها به سرمایه تولیدی فرصت کافی برای به گردش درآمدن چرخه تولید همان سرمایه وجود ندارد و بنابراین کشور متعهد، مکلف است از سایر منابع مالی خود برای تامین بازپرداخت وام اقدام کند، بنابراین در کوتاهمدت منابع مالی کشور به شدت تحت فشار قرار میگیرد.
معمولا هزینههای مالی این نوع از استقراضها سنگین بوده و تامینکننده این منابع نگران به ثمر نشستن نتایج هزینه نبوده و صرفا تضمینهای کافی برای برگشت اصل و فرع را از طریق دولتها مطالبه میکنند. هدف اصلی کشور یا منبع واگذارنده، فروش هر چه بیشتر و صادرات تولیدات داخلی است. در حقیقت این شیوه برای حمایت از صادرات است که کشورهای صادرکننده از آن استفاده میکنند.
تفاوت روش فاینانس با روش یوزانس: در روش فاینانس تنها بحث تامین مالی و دریافت پول به صورت وام مطرح است، در حالی که در روش یوزانس بحث کالا، خدمات و یا دانش فنی نیز وارد شده و در واقع این فناوریها از کشور یا موسسه خارجی خریداری میگردد. با توجه به نرخ بهره و تنظیم نرخ محصول توسط وامدهنده این روش بسیار پرهزینه است.
خطوط اعتباری: در این حالت دریافتکننده خط اعتباری بدون پرداخت هیچگونه پولی اجازه مییابد به اندازه معینی از تولیدات یا خدمات اعطاکننده خط اعتباری استفاده کرده و مطابق توافقات قبلی اقدام به بازپرداخت آن کند.
وامهای بینالمللی: این روش به برقراری مشروط و مشخص برای استفاده از وام و اعمال کنترل موسسه وامدهنده بر نحوه هزینه شدن وام در زمان اجرای پروژه برمیگردد. در این گونه موارد میبایست مطالعات امکانسنجی الزام شده توسط وامدهنده به انجام رسیده و توجیه فنی و اقتصادی پروژه مورد قبول وی قرار گیرد.
تفاوت روش فاینانس با روش وامهای بینالمللی: وامهای دریافتی در این روش با روش فاینانس یک تفاوت عمده دارد و آن هم به برقراری مشروط و مشخص برای استفاده از وام و اعمال کنترل موسسه وامدهنده بر نحوه هزینه شدن وام در زمان اجرای پروژه برمیگردد.
BOT (ساخت، بهرهبرداری، واگذاری): بر اساس این نوع قرار داد، سرمایهگذار خارجی پس از اخذ امتیاز واحد صنعتی، مسوولیت تامین مالی، ساخت و بهرهبرداری از واحد صنعتی را برای مدت مشخصی (حدود 10 الی 30 سال) به عهده گرفته و پس از اتمام قرارداد، مالکیت آن را به کشور میزبان انتقال میدهد. طولانی بودن مدت اداره پروژه توسط سرمایهگذار به دلیل هزینههای بالای انجام چنین پروژههایی است که ممکن است توسط چند گروه سرمایهگذار انجام شود. این گروههای در ارتباط متقابل با یکدیگر بوده و عملکرد آنها به عملکرد هر یک از آنها وابسته است. این روش با توجه به جنبههای مالکیتی و حقوقی ناشی از آن به هنگام بهرهبرداری یا واگذاری پروژه دارای انواع مختلفی میباشد. BOT بیشتر در طرحهای زیربنایی و عمومی (نیروگاهها، جادهها، تونلها و پلها) کاربرد دارد و به همین علت طرف داخلی قرارداد لزوما بایستی واحدهای دولتی و یا شهرداریها و موسسات عمومی باشند. در این روش کلیه منابع مالی مورد نیاز برای اجرای یک طرح از سوی تامینکننده منابع مالی تامین میشود و به وی اجازه داده میشود برای مدت معلوم با شرایط از پیش تعیین شده از طرح بهرهبرداری کند و پس از آن کلیه تاسیسات و حقوق ناشی از آن را به طرف خارجی از محل محصول طرح یا درآمد حاصل از عملکرد اقتصادی آن انجام میگیرد. مشکل اصلی بعضی از طرحهایی که به این نحوه تامین مالی میشوند مثل طرحهای نیروگاهی، صادراتی نبودن محصول یا خدمات نهایی است که مالا تامین ارز مورد انتظار طرف خارجی را با مشکل مواجه میسازد. این از جمله موارد استثنائی است که دولت ناگزیر است که متعهد تامین ارز مربوط را از طریق صدور ضمانتنامه تقبل کند. علاوه بر این، در مواردی که کالا یا خدمات تولیدی براساس انحصار قانونی یا طبیعی، صرفا توسط دستگاههای دولتی خریداری شود یا محصول (کالا یا خدمات) تولیدی ناشی از سرمایهگذاری با قیمتهای یارانهای عرضه میشود، دولت باید خرید محصول یا خدمات تولیدی را با قیمتهای توافقی تضمین کند.
استفاده از این روش در قانون تشویق و حمایت سرمایهگذاری خارجی به عنوان یکی از شیوههای سرمایهگذاری در چارچوب ترتیبات قراردادی مورد تاکید است. در متن قانون این روش با عنوان «احداث، بهرهبرداری و واگذاری» ذکر شده است.
BOO (ساخت، بهرهبرداری، مالکیت): این روش نیز مشابه BOT است به استثناء این که مالکیت طرح مذکور به کشور میزبان انتقال نمییابد. اگر چه امتیازات عملیات به طور معمول مبتنی بر یک دوره ثابت بوده و بعد از آن حقوق عملیات میتواند در صورت تمایل سرمایهگذار به غیر انتقال یابد.
BLT (ساخت، اجاره، انتقال): یک تسهیلات جدید با سرمایه خصوصی ایجاد و بعد از انقضای مدت اجاره تحت موافقتنامه اجاره، مالکیت و مسوولیت عملیاتی آن به دولت میزبان انتقال مییابد.
BLO (ساخت، اجاره، بهرهبرداری): مانند قرارداد BLT است، بدون آنکه نیاز به انتقال مالکیت به دولت میزبان در پایان قرار داد اجاره وجود داشته باشد.
DBOM (طراحی، ساخت، بهرهبرداری، نگهداری): مانند BOT یا BOO است. یعنی با و بدون انتقال مالکیت در پایان کار.
در اینجا تاکید بر روی مسوولیت شرکت پروژه برای طراحی پروژه است.
ROT (احیاء، بهرهبرداری، انتقال): همان ترتیبات قراردادی BOT است ولی برای احیاء (ترمیم) تسهیلات موجود در عوض ایجاد یک طرح جدید است.
همچنین از شقوق دیگر برای تامین مالی پروژهها به روش قرار داد- اضافه- بهرهبرداری (CAO) و شراکت بخش دولتی و خصوصی (PPP) و احیا، بهرهبرداری، اجاره (ROL) استفاده میشود.
ROO (احیا، بهرهبرداری، مالکیت): همان ترتیبات قراردادی BOO است ولی برای احیا (ترمیم) یک طرح موجود و مالکیت آن توسط سرمایهگذار است.
روشهای غیرقرضی (سرمایهگذاری): در روش سرمایهگذاری تامینکننده منابع مالی (سرمایهگذار) با قبول ریسک ناشی از به کار گیری منابع مالی در فعالیت یا طرح مورد نظر، برگشت اصل و سود منابع سرمایهگذاری شده را از عملکرد اقتصادی طرح انتظار دارد.
• استفاده از روشهای سرمایهگذاری به دو صورت زیر انجام میگیرد:
1 - سرمایهگذاری مستقیم خارجی
2 - سرمایهگذاری غیرمستقیم خارجی
• معاملات جبرانی
سرمایهگذاری خارجی: به هر سرمایهگذاری در کشورهای بیگانه از سوی شر کتهای خصوصی و افراد حقیقی (غیر از کمکهای دولتی)، سرمایهگذاری خارجی گویند.
توجیه و موضوعیت بحث سرمایهگذاری خارجی را میتوان بر اساس سه محور مورد توجه قرار داد، محور اول روش تامین مالی منابع مالی و ارزی برای سرمایهگذاری است که لازم است در هرکشوری انجام شود و همچنین کمبود منابعی است که هر کشوری با آن مواجه است و از طریق جذب سرمایهگذاری خارجی اقدام به تامین آنها میکند. محور دوم به ورود دانش فنی پیشرفته، فناوری و مدیریت، به بخشی که خواهان سرمایهگذاری خارجی است، مربوط میشود. در مواردی که سرمایهگذاری خارجی از دانش فنی پیشرفتهتری نسبت به شریک یا شرکای داخلی خود برخوردار است میتواند با آوردن دانش فنی خویش، زمان، فرصت و هزینه را برای رشد دانش فنی در داخل آن کشور صرفهجویی کند. آوردن سهم بازار، محور سوم سرمایهگذاری خارجی است. بدین معنا که سرمایهگذاران خارجی به ویژه آنها که دارای سهمی از بازارهای خارجی هستند و یا مارک معتبری دارند با شریک شدن در پروژههای داخلی، سهمی از بازار خود را به محصولی که به طور مشترک تولید میشود اختصاص میدهند. در واقع با این مشارکت سرمایهگذار داخلی سهمی از بازار خارجی کسب میکند و در مقابل نیز سهمی از بازار داخل کشور به سرمایهگذار خارجی واگذار میشود.
سرمایهگذاری مستقیم خارجی: منظور از سرمایهگذاری مستقیم خارجی، مشارکت یک یا چند سرمایهگذار خارجی در سهام ثبت شده یک موسسه داخلی است که حق و حقوقی را برای سرمایهگذار ایجاد میکند.
این نوع از سرمایهگذاری دارای مزایا و معایب مختلفی است. از جمله مزایای این روش برای دریافتکننده سرمایه عبارت است از: انتقال دانش فنی، افزایش توانمندی نیروی انسانی، مشارکت در سود و زیان، اشتغال زایی، عدم نیاز به سپردن تعهد مالی، کسب تجربههای مدیریتی و.... در عین حال با توجه به این که معمولا کشورهای سرمایهگذار به انحای مختلف سعی در بالابردن سود خود و صرف کمترین هزینه و انتقال کمترین دانش ممکن را دارند، کشور سرمایهپذیر باید در تمام مراحل بسیار با دقت عمل کند.
از نظر صندوق بینالمللی پول هدف از سرمایهگذاری مستقیم خارجی برقراری منافع پایدار در کشوری به جز موطن سرمایهگذار است به طوری که سرمایهگذار خارجی در مدیریت بنگاه میزبان نقش موثر داشته باشد. در عمل میتوان سرمایهگذاری مستقیم خارجی را نوعی سرمایهگذاری تعریف کرد که در کشوری به جز کشور مبدا انجام میشود و هدف از آن کسب منافع پایدار در کشور مقصد است جذب این نوع سرمایهگذاری در کشورهای در حال توسعه با هدف جستوجوی منابع، جستوجوی بازار و جستوجوی کارآیی میباشد.
فراهم کردن تضمینها و میزان خسارت وارده مالی برای سرمایهگذاری در مقابل خطرات غیرتجاری، یکی از شیوههای آمادهسازی محیط سرمایهگذاری است که از راهکارهای آن طرحهای بیمهای است و به طور کلی ایجاد امنیت لازم برای جذب سرمایهگذاری و پذیرفتن اصل مالکیت خصوصی با پشتوانه و حقوقی منطبق با جوامع خاص لازم به نظر میرسد.
انواع روشهای سرمایهگذاری مستقیم خارجی:
تملک یا خرید
ایجاد شعبه فرعی از شرکت
سرمایهگذاری مشترک
مشارکت در تولید
مشارکت در سود
مشارکت زمانی
مشارکت در سود
سرمایهگذاری غیرمستقیم خارجی: به بیان دیگر هر نوع سرمایهگذاری که در آن سرمایهگذار خارجی مایل یا واجد شرایط لازم برای داشتن سهمی از سرمایه و مالکیت مشترک نباشد در این طبقه وسیع که با عنوان سرمایهگذاری غیرمستقیم شناخته میشود جا میگیرد. سرمایهگذاریهای خارجی غیرمستقیم کلیه بخشها در چارچوب روشهای «مشارکت مدنی»، «بیع متقابل»، «قرارداد ساخت بهرهبرداری واگذاری BOT» که برگشت سرمایه و منافع حاصله از صرفا از عملکرد اقتصادی طرح مورد سرمایهگذاری ناشی شود و متکی به تضمین دولت، بانکها یا شرکتهای دولتی نباشد را شامل میشود.
در این نوع از سرمایهگذاری، کشور یا موسسه خارجی از طریق اوراق بهاداری نظیر سهام، اوراق قرضه بلندمدت، اوراق مشارکت بینالمللی و... در تامین مالی پروژه مشارکت میکند.
تفاوت این روش با سرمایهگذاری مستقیم در این است که در اینجا سرمایهگذار در روند اجرای پروژه دخیل نشده و نظارتی ندارد و از نظر مالی تیز تعهداتی نمیسپارد؛ تنها در صورت سود یا زیان پروژه، بر اساس سهم الشراکه داده شده، سود دریافت میکند
معاملات جبرانی: در این نوع از سرمایهگذاری که به آن معاملات متقابل نیز میگویند، کشور یا موسسه سرمایهگذار در قبال فراهمسازی منابع نقدی (سرمایه لازم برای خرید تجهیزات و نیروهای تولید) و غیرنقدی (تجهیزات، تکنولوژی، دانش فنی و...) مورد نیاز برای اجرای پروژه، اصل سرمایه (مالی و غیرمالی) خود را به همراه سود انتظاری از محل محصولات یا خدمات تولیدی همان پروژه یا طرحهای داخلی دیگر و یا در برخی موارد به صورت معادل ارزی مینماید.
• مهمترین روشهای معاملات جبرانی:
معاملات تهاتری
خرید متقابل
افست
بیع متقابل
روشهای تامین مالی، طراحی و ساخت
تامین مالی پروژهها
که ما در اینجا به توضیح روش بیع متقابل به عنوان مهمترین روش معاملات جبرانی میپردازیم.
قراردادهای بیع متقابل (Bay Back): این قراردادها عموما در طبقه قراردادهای خرید خدمت دستهبندی میشوند و شرکت سرمایهگذار خارجی کلیه وجوه سرمایهگذاری همچون خرید، نصب تجهیزات، راهاندازی و انتقال تکنولوژی را بر عهده گرفته و پس از راهاندازی به کشور میزبان واگذار میکند. بازگشت سرمایه و همچنین سود سرمایه شرکت سرمایهگذار از طریق دریافت محصولات تولیدی و پس از راهاندازی طرح صورت میگیرد. پرداختها به صورت نقدی و غیرنقدی امکانپذیر میباشد و طرف خارجی علاوه بر تامین مالی طرح در بیشتر موارد مسوولیت اجرایی و مهندسی، سفارشات، ساخت و نصب، انتقال تکنولوژی، آموزش و راهاندازی را نیز متعهد میگردد. در حقیقت در این نوع قراردادها با یک پیمانکار عمومی رو به رو هستیم و طرف داخلی نظارت فنی و مالی پروژه را بر عهده خواهد داشت. معامله بیع متقابل یکی از شیوههای تجارت متقابل است که نسبت به دیگر شیوههای آن و همچنین نسبت به خرید عادی تسهیلات از شکل پیچیدهتری برخوردار است. در حالت کلی در این قرارداد، ابتدا تسهیلات و تجهیزات تولیدی توسط فروشنده اولیه به خریدار اولیه فروخته میشود و پس از تولید محصولات، خریدار اولیه محصولات تولید شده توسط تجهیزات فروشنده اولیه را به او خواهد فروخت.
منبع: روزنامه دنیای اقتصاد – شماره ۱۹۶۱
برچسبها: فراسوی اقتصاد, اقتصاد مرند, مطالب اقتصادی, احمد عاقلی
بازار فرابورس چیست و چه فرقی با بورس دارد؟
ورود به بازار اوراق بهادار ازجمله اهداف شرکتها محسوب میشود. اما این واقعیت که دستیابی سریع و آسان به بازار اوراق بهادار برای تعداد عمدهای از شرکتهای سهامی فعال در کشور میسر نبوده و این شرکتها از مزایای بازار سرمایه محروم بودهاند قبل از ایجاد فرابورس مشهود بوده است.
بنابراین فرابورس ایران با ساختار و جایگاه قانونی مشابه بورس ولی با شرایط پذیرش و معامله ساده تر ایجاد گردید تا حوزه شمول بازار سرمایه کشور را گسترش دهد. مهمترین وظیفه فرابورس ایران، ساماندهی و هدایت بخشی از بازار سرمایه میباشد که شرایط ورود به بورس اوراق بهادار را نداشته یا تمایل به ورود سریعتر به بازار را دارند، لذا رویههای پذیرش شرکتها و تنوع شرایط پذیرش به گونه ایست که شرکتها با احراز حداقل شرایط و در سریع ترین زمان ممکن، امکان ورود به بازار را داشته و از کلیه مزایای شرکتهای پذیرفته شده در بازار اوراق بهادار استفاده کنند. نام این بازار در ایران از معادل انگلیسی آن over the counter گرفته شده است. به همین دلیل به این بازار اختصارا otc نیز گفته میشود. قابل ذکر است که سازمان بورس اوراق بهادار به عنوان نهاد ناظر بر فعالیتهای مالی و عملیاتی شرکتهای بورس، فرابورس و بورس کالا نظارت کامل دارد.
تفاوتهای فرابورس با بورس
شرکت فرابورس ایران همچون دو بورس فعال کشور – بورس اوراق و بورس کالا- با مجوز شورای عالی بورس ایجاد شده و تحت نظارت سازمان بورس اوراق بهادار قرار دارد، با این تفاوت که ورود به بازارهای فرابورس از شرایط و الزامات کمتری برخوردار بوده و شامل بازارهای متنوعی میباشد که این تفاوتها را به اختصار در زیر تشریح میکنیم.
الف) تفاوت در بازارها:
الف-1) براساس دستورالعمل پذیرش، عرضه و نقل و انتقال اوراق بهادار در فرابورس ایران، فرابورس دارای پنج بازار (اول، دوم، سوم (عرضه)، ابزارهای نوین مالی و پایه) است. پذیرش شرکتهای سهامی عام در بازار اول و بازار دوم و پذیرش سایر اوراق بهادار صرفا در بازار ابزارهای نوین مالی صورت میپذیرد.
بازار سوم جهت عرضه یکجا و پذیرهنویسی اوراق بهادار و بازار پایه جهت درج و نقل و انتقال سهام شرکتهایی است که بر اساس الزام بند ب ماده 99 قانون برنامه پنجم توسعه، مشمول ثبت نزد سازمان بورس و اوراق بهادار بوده و امکان پذیرش در یکی از بازارهای بورس یا فرابورس را ندارند.
الف-2) شرکت بورس تهران دارای 2 بازار به شرح زیر میباشد:
1- بازار اول
2- بازار دوم
ب) تفاوت در فرآیند پذیرش:
با توجه به تقسیمبندیهای انجام شده فوق، مقایسهای بین شرایط پذیرش سهام در بازارهای بورس و فرابورس برای آشنایی بیشتر ارائه میکنیم: (جدول بالا) بر اساس بند ب ماده 1 قانون توسعه ابزارها و نهادهای مالی جدید سهام شناور آزاد بخشی از سهام شرکت است که دارندگان آن همواره آماده عرضه و فروش آن سهام میباشند و قصد ندارند با حفظ آن قسمت از سهام در مدیریت شرکت مشارکت نمایند.
مزایای پذیرش شرکتها در فرابورس
بر اساس مقررات، کلیه مزایای موجود برای شرکتهای پذیرفته شده در بورس، برای اوراق بهادار و سهام شرکتهای پذیرفته شده در فرابورس نیز تعریف شدهاند. این موارد از جمله موارد زیر میباشند:
• تامین مالی آسان و ارزان
کارکرد اصلی بازارهای اوراق بهادار، تجهیز، جمعآوری و هدایت پساندازهای کوچک مردم برای اجرای طرحهای بزرگ اقتصادی است تا شرکتها با شرایطی آسانتر بتواند از مزایای تامین منابع ارزان قیمت از طریق بازار سرمایه، استفاده کنند. علاوه بر فروش سهام و افزایش سرمایه، راهکارهایی از قبیل انتشاراوراق مشارکت، انتشارگواهی سپرده سرمایهگذاری عام و خاص و... برای شرکتهای پذیرفته شده در فرابورس پیشبینی شده است.
• افزایش نقد شوندگی سهام
تا پیش از فعالیت فرابورس فقط سهام شرکتهایی که در بورس اوراق بهادار تهران پذیرفته شده بود، امکان معامله در محیطی شفاف و رقابتی را داشتند و شرکتهایی که نمیتوانستند شرایط پذیرش در بورس را احراز کنند از دسترسی به چنین امکانی محروم بودند. اما با ایجاد فرابورس، شرکتها با شرایط ساده تر میتوانند در این نهاد پذیرش شوند و از مزیتهای بازار منسجم و شفاف
بهرهمند شوند.
• بهرهمندی از معافیت مالیاتی شرکتهای پذیرفته شده در فرابورس
بر اساس قانون توسعه ابزارها و نهادهای مالی جدید، شرکتهای پذیرش شده در فرابورس ایران مشمول مزایای مالیاتی قابل توجهی خواهند شد.به این صورت که بر اساس ماده 143 قانون مالیاتهای مستقیم، 5 درصد از مالیات بر درآمد شرکتهایی که سهام آنها برای معامله در بازار خارج از بورس داخلی (فرابورس) یا خارجی پذیرفته میشود از سال پذیرش تا سالی که از فهرست شرکتهای پذیرش شده در این بورسها یا بازارها حذف نشده اند با تایید سازمان بورس بخشوده میشود.به گزارش عصر بانک دات آی آر شرکتهایی که سهام آنها برای معامله در بازارهای خارج از بورس داخلی یا خارجی پذیرفته شود در صورتی که در پایان دوره مالی به تایید سازمان بورس حداقل 20 درصد سهام شناور آزاد داشته باشند معادل 2 برابر معافیتهای فوق از بخشودگی مالیاتی برخوردار میشوند.
در ماده 143 مکرر اضافه شده است از هر نقل و انتقال سهام و حق تقدم سهام شرکتها اعم از ایرانی و خارجی در بورسها یا بازارهای خارج از بورس دارای مجوز، مالیات مقطوعی به میزان نیم درصد ارزش فروش سهام و حق تقدم سهام وصول خواهد شد و از این بابت وجه دیگری به عنوان مالیات بر درآمد نقل و انتقال سهام و حق تقدم سهام و مالیات بر ارزش افزوده خرید و فروش مطالبه نخواهد شد.
• نقل و انتقال سهام بهصورت آسان- سریع و کمهزینه
هم اکنون برای نقل و انتقال سهم شرکتهای خارج از بورس فرآیند اداری پیچیده و وقتگیری وجود دارد و اجرای کلیه مراحل مستلزم صرف وقت و تشریفات اداری پیچیده است اما با شروع فعالیت فرابورس و پذیرش شرکتها در این بازار نقل و انتقال آنها به سهولت انجام میگیرد.
• شفافیت و اعتبار قیمت سهام به واسطه مبادله در فرابورس
با توجه به نظارت و شفافیت مکانیسم عرضه و تقاضا، قیمت سهام شرکتها در فرابورس مبین شرایط روشنی برای وضعیت مالی شرکت است و در همه معاملاتی که شرکت یا سهامداران آن انجام میدهند، میتواند مبنای عمل قرار گیرد.همچنین میتواند مبنای وثیقهگذاری و اعتباردهی شرکتها باشد.
• اطلاع رسانی هماهنگ و عادلانه به سرمایهگذاران بالفعل و بالقوه
پس از پذیرش سهام شرکتها در فرابورس، مکانیسم قانونی و مراجع رسمی برای اعلام اطلاعات شرکت ایجاد میشود و از نتایج ارائه اطلاعات، شفافیت بیشتر عملکرد مدیران شرکتها خواهد بود. همچنین با ارائه گزارشهای مالی دورهای تحت نظر حسابرسان معتمد سازمان بورس و اوراق بهادار، سهامداران و سایر سرمایه گذاران به اطلاعات حسابرسی شده دسترسی پیدا میکنند.
• بهرهگیری از امکان وثیقهگذاری سهام و اخذ ساده تر تسهیلات بانکی
پس از پذیرش سهام شرکتها در فرابورس، امکان وثیقهگذاری سهام و اخذ تسهیلات بر روی سهام شرکتهای پذیرفته شده در این بازار امکان پذیر میباشد. چون با پذیرش سهام شرکت درفرابورس، یک مرجع رسمی بر انجام معاملات شرکت نظارت دارد و قیمت سهام در شرایط عادلانه عرضه و تقاضا تعیین میشود، لذا سیستم بانکی با شرایط سادهتری اقدام به وثیقه گرفتن سهام شرکت میکند. زیرا در صورت وثیقه شدن سهام، امکان انجام معامله روی آن وجود ندارد و ارزشگذاری سهام وثیقه شده از سوی یک مرجع رسمی به نام فرابورس صورت گرفته است.
• معرفی شرکت و محصولات به طیف وسیعی از اقشار جامعه و افزایش اعتبار شرکت
با توجه به اینکه فرابورس و بازار سرمایه مخاطبان گستردهای دارد، ورود شرکت به بازار سرمایه موجب آشنایی قشر وسیعی از مصرف کنندگان با خریداران کالا و خدمات شرکت میشود وبی شک مخاطبان شرکت را افزایش خواهد داد.
• صدور اوراق مشارکت و گواهی سپرده در فرابورس پذیرهنویسی وانتشار اوراق مشارکت و گواهی سپرده سرمایهگذاری عام و خاص و همینطور انجام معامله دست دوم این اوراق انجام میشود.
• پیشبینی فرآیند ساده خروج از فرابورس
در صورتی که به هر دلیل سهامداران عمده شرکتی تصمیم بگیرند، شرکت خود را از فرابورس خارج کنند، در دستورالعمل پذیرش ساز و کاری به این منظور در نظر گرفته شده است که با گذراندن فرآیند مشخصی امکان خروج ازاین بازار وحتی تبدیل شرکت به شرکت سهامی خاص به سادگی امکان پذیر خواهد بود.
جدول مقایسه پذیرش سهام بورس و فرابورس
برچسبها: تازه های اقتصادی, تازه های علمی, تازه های اجنماعی, فرهنگی و ورزشی در اقتصاد مرند
علم اقتصاد و تاريخ عقايد اقتصادي
نويسنده : دکتر فريدون تفضّلي
مسئله ي اقتصادي و اهميت آن
مسائل اقتصادي مربوط به توليد، مبادله و توزيع کالاها در تمامي اعصار وجود داشته است، چرا که هيچ اجتماعي نمي تواند بدون وجود آنها به حيات خود ادامه دهد و بدون شک انديشه هاي بشري نيز غالباً متوجه بررسي اين اعمال حياتي بوده است. از اين رو دانشمندان علوم اجتماعي در هر دوره به نحوي اين سه مسئله را مورد توجه قرار داده و هر يک را به صورت يک فعاليت ضروري اقتصادي بررسي نموده اند. ليکن تا زماني که جوامع بشري با مسئله ي « سازماندهي » توليد، مبادله و توزيع کالاها رو به رو نشده بودند، هيچ گونه نيازي به علم خاصي به نام اقتصاد وجود نداشت زيرا انسانها يک روش مشترک براي حل اين مسائل نداشته و اين اعمال را به طرق بسيار متفاوتي انجام مي دادند. همزمان با تبديل سرمايه داري تجاري به سرمايه داري صنعتي در قرن هيجدهم، مسئله ي « سازماندهيم به وجود آمد و از اين رو نياز به بررسي علمي اين مسائل در چارچوب تفکر اقتصادي بيشتر شده و بالطبع با گسترش مسئله ي « سازماندهي » نظريه هاي اقتصادي نيز در کنار آن رو به گسترش نهاد. در اين راستا بود که آدام اسميت اصول و قوانين اقتصادي را به صورت علمي بيان کرد.
کميابي منابع توليد يک اصل اساسي زندگي اقتصادي بشر مي باشد. اين اصل ناشي از محدود بودن منابع طبيعي و نيروي کار انساني است. مفهوم دقيق اين اصل آن است که طبيعت و نيروي کار بشري به ميزان نامحدود توانايي جوابگويي و ارضاي تمامي خواستهاي انسان را نداشته و ندارند. به عبارت ديگر، از آنجا که خواستها بشر در مورد کالاها و خدمات در هر زمان نامحدود است و به لحاظ اينکه منابع توليد کالاها و خدمات برآورنده ي اين خواستها محدود يا کمياب مي باشد، براي هر اجتماع اين مسئله مهم اقتصادي پيش مي آيد که چگونه مي توان منابع کمياب را براي ارضاي خواستهايي که با هم در رقابت هستند تشخيص داد به طوري که حتي الامکان حداکثر آن خواستها برآورده شود.
برای مطالعه کامل مطلب فوق،ذیلا ادامه مطلب را کلیک کنید
برچسبها: تازه های اقتصادی, اقتصادی, علمی اجنماعی فرهنگی و ورزشی در اقتصاد مرند, احمد عاقلی مرند
ادامه مطلب...

تحلیل «چشم انداز 2030»عربستان در گفت و گو با علی اکبر جلالی
برنامه اقتصادی عربستان سعودی را جدی بگیریم
سر خودمان شیره بمالیم از دنیا عقب می افتیم
مردم عربستان، قبیله ای زندگی می کردند و شرایط خاصی داشته اند. مردم آن، از یک بُعد، قانع هستند. اما الان متوجه شده اند نمی توانند خارج از جامعه جهانی زندگی کنند.
در روزهای اخیر، ملک سلمان پادشاه فعلی عربستان، ولیعهد را برکنار کرد و فرزند کوچکتر خودش(محمد) را که جانشین ولیعهد و وزیر دفاع بود، به عنوان ولیعهد منصوب کرد.
ولیعهد جدید عربستان سعودی، در سفر سال گذشته خودش به آمریکا با مسئولان شرکت مایکروسافت و همچنین آقای مارک زاکربرگ بنیانگذار فیسبوک نیز دیدارهایی داشت و برای تحول فناوری اطلاعات و پروژه های آموزشی در عربستان به توافق رسید.
عصر ایران با دکتر علی اکبر جلالی گفت و گو کرد تا اطلاعات دقیق تری از برنامه ها و تحولات مرتبط با فناوری و اقتصاد عربستان سعودی کسب شود.
محمد بن سلمان اقداماتی انجام می دهد که نشان بدهد در تحقق این چشم انداز خیلی جدی است. در حوزه فناوری و فناوری های نوین که شما صاحب نظر هستید اقداماتی که عربستان انجام داده چگونه است و در دنیا اقدامات عربستان را جدی می گیرند؟
-اقدامات عربستان با توجه به سابقه تاریخی که دارد در دنیا، زیاد جدی گرفته نمی شود. اما واقعیت این است که اگر به تجربه امارات متحده عربی و دوبی برگردیم، دوبی هم در چند دهه قبل، بیابانی بیش نبود و یک روستا خطاب می شد.
برای مطالعه کامل مطلب فوق،ذیلا ادامه مطلب را کلیک کنید
ادامه مطلب...
فاينانس , ريفاينانس و يوزانس چيست؟
ريفاينانس (اعتبار اسنادي کوتاه مدت):
استفاده از تسهيلات کوتاه مدت بين بانکي ( معمولا يکساله ) را ريفاينانس گويند . نوعي گشايش اعتبار اسنادي مي باشد که فروشنده/ذينفع در زمان معامله اسناد طبق شرايط اعتبار وجه اسناد را به صورت نقد از بانک کارگزار دريافت مي نمايد و خريدار با توجه به قرارداد منعقده با بانک در زمان تعيين شده در قرارداد اقدام به پرداخت وجه اسناد مي نمايد. حداکثر مهلت خريدار براي پرداخت وجه اسناد يک سال مي باشد. براي روشن شدن بحث به قراردادي که بين بانک و متقاضي اين نوع اعتبار بسته مي شود در اينجا نگاهي بيندازيد. شايد بهتر باشد براي روشن شدن مفهوم ريفاينانس آن را با اعتبار خريدار مقايسه کنيم.
اعتبار خريدار (Buyer’s Credit):
اعطاي تسهيلات به خريداران يا کارفرمايان خارجي جهت خريد کالا و خدمات ايراني در چارچوب قرارداد تأمين مالي را اعتبار خريدار مي نامند.
اين نوع تسهيلات با هدف فراهم نمودن امکان فروش مدت دار کالا و خدمات اعطاء مي گردد. خريدار/ کارفرماي خارجي تمايل دارد وجه کالا يا خدمات دريافتي را به صورت مدت دار بپردازد در حاليکه فروشنده پيمانکار ايراني ترجيح مي دهد وجه مربوطه را بصورت نقدي دريافت کند. در اينجا بانک مي تواند بصورت واسطه مالي ايفاي نقش نمايد. وجه مربوط را به فروشنده/ پيمانکار ايراني بصورت نقدي پرداخت و در سررسيد (هاي) مقرر از خريدار/ کارفرماي خارجي و يا بانک ايشان دريافت مي کند.
اين تسهيلات به خريداران خارجي کالا و خدمات ايراني که حداقل 60 درصدارزش آن کالا ساخت ايران و يا 60 درصد ارزش آن خدمات توسط متخصصان ايراني قابل ارائه باشند، پرداخت مي شود به اين ترتيب که پس از صدور کالا يا خدمات مورد نظر بانک از جانب خريدار خارجي يا بانک وي حداکثر 85 درصد ارزش سياهه تجاري را به صادرکننده ايراني پرداخت مي نمايد و خريدار خارجي يا بانک وي وجه مربوطه را علاوه بر سود متعلقه در سررسيدهاي مقرر به بانک بازپرداخت مي نمايد. (فروش مدت دار)
ريفاينانس:
به موجب بخشنامه بانک مرکزي استفاده از خطوط اعتباري کوتاه مدت بين بانکي حداکثر يکساله جهت گشايش اعتبارات اسنادي بابت واردات کالا را اصطلاحا" ريفاينانس گويند.
کليه وارد کنندگان کالا و خدمات مي توانند اقدام به گشايش اعتبارات اسنادي با استفاده از خطوط اعتباري بين بانکي نمايند. وارد کننده ايراني مي تواند نسبت به خريد کالا به صورت مدت دار اقدام نمايد و وجه کالاي وارداتي را بصورت اقساطي پرداخت نمايد. در حاليکه فروشنده، وجه کالاي خود را به صورت نقدي در زمان ارائه اسناد حمل دريافت مي نمايد.
تفاوت:
در اعتبار خريدار، خريدار خارجي تأمين مالي مي گردد و در ريفاينانس خريدار ايراني تأمين مالي مي گردد. در اعتبار خريدار کالا يا خدمات توسط فروشنده ايراني صادر مي گردد. در ريفاينانس کالا توسط خريدار ايراني وارد مي گردد.
دراعتبار اسنادي يوزانس, بهره متعلق به سازنده(فروشنده) کالا ميباشد. به اين صورت که فروشنده درصد مشخصي راکه موردتائيدخريدار است به مبلغ فروش کالا اضافه ميکند و اصل و فرع مبلغ را هنگام سررسيد مطالبه ميکند .مي توانيم براي ثبت بهره در حسابها از سرفصل هزينه بهره غير بانکي استفاده کنيم.
اما در اعتبار اسنادي به شکل ريفاينانس بانک تقبل ميکند که درموعد مقرر, معادل قيمت کالا را از طرف خريدار پرداخت نمايد و بعدا اصل و فرع آن را از خريدار دريافت نمايد. درچنين شرايطي بهره ,متعلق به بانک است.در اينجا نيز مي توانيم براي ثبت بهره در حسابها از سرفصل هزينه بهره بانکي استفاده کنيم.
در هر دو صورت بهره ها نبايد به حساب قيمت تمام شده کالاي خريداري شده لحاظ گردد بلکه بايد در حساب هزينه بهره ( زير مجموعه هزينه هاي مالي) ثبت گردد.
اعتبارات اسنادي 1100
هزينه بهره بانکي 20
نقد و بانک 120
تسهيلات دريافتي ريفاينانس 1000
اعتبارات اسنادي 1100
هزينه بهره غير بانکي 20
نقد و بانک 120
حسابهاي دريافتني/ يوزانس
فاينانس (تسهيلات بلند مدت مالي):
فاينانس براي وامهاي بلند مدت به کار مي رود،در خريد ماشين آلات و تجهيزات به منظور راه اندازي کارخانه يا سد و غيره که نياز مالي به مبالغ قابل توجه وجود دارد،از فاينانس استفاده ميشود. بدين ترتيب که يک فروشنده خارجي از طريق يک بانک ،(يا يکي از شرکتهاي وابسته و موسسات مالي خود که فعاليت بانکي دارد)تامين مالي مي نمايد.خريدار بايد به هنگام گشايش اعتبار اسنادي طبق مقررات بانک مرکزي بين 15% تا 20% وجه فاکتور فروش را نقدآ بپردازد و بقيه 80% بدهي تامين مالي را بپذيرد .ذکر اين نکته ضروري است که فاينانس همان وام فروشنده است که در سالهاي قبل از 1357 نيز در ايران براي عمليات سد سازي و نيروگاه سازي استفاده مي گرديد.در اين معاملات ابتدا خريدار با همکاري فروشنده خارجي با يک بانک تامين کننده منابع مالي شرايط استقراض از طريق فاينانس را تعيين مي کنند،سپس مجوز قانوني گشايش اعتبار اسنادي از طريق از طريق فاينانس را دريافت مي دارد(در اکثر موارد بانک خارجي يک تضمين از بانک مرکزي يا سيستم بانکي ميخواهد) و خريدار ايراني تضمين کافي نزد بانک ايراني در مقابل کل مبلغ ارائه مي دهد.
سپس اعتبار اسنادي مي يابد.عمليات ثبت حسابداري همانند روش اعتبار اسنادي است. بدين ترتيب که عمليات دريافت پروفرما،ثبت سفارش و برداشت مبالغ اوليه اعتبار اسنادي طبق روال معمول انجام مي گيرد.در مورد ثبت قيمت کالا يعني مبلغ فاکتور فروش،ابتدا معادل 15% تا 20% آن از طريق واريز نقدي اعتبار اسنادي انجام مي گيرد(همانند پيش پرداخت اوليه)و 80%بقيه به صورت تعهد يا بدهي بوده که از يک طرف جزء بهاي تمام شده اعتبار ثبت مي شود و از طرف ديگر به عنوان بدهي جزء اقلام بدهي ترازنامه ثبت مي شود(همانند برات اسنادي).اعلاميه بدهکار بهره فاينانس هر ساله دريافت و در حسابها ثبت مي شود.و يا اينکه کل مبلغ بهره فاينانس در ابتدا محاسبه و در حساب پيش پرداخت بهره از يک طرف و اقلام بدهي از طرف ديگر ثبت مي گردد.نکات حائز اهميت در مورد فاينانس به شرح زير است:
1- طبق اصول حسابداري،بهره فاينانس تا مادامي که دارايي خريداري شده به بهره برداري نرسد،جزء قيمت تمام شده پروزه در جريان ثبت مي شود و از تاريخ شروع بهره برداري از دارايي مربوطه اين هزينه جزء هزينه هاي جاري در حساب سود و زيان سالانه لحاظ مي گردد.
2- بهره فاينانس و يوزانس،درآمد بانک يا موسسه خارجي از طريق بکارگيري منابع مالي در ايران است که طبق مقرارت بند 5 ماده 1 و بند ج ماده 107 و ماده 145 (ق.م)مشمول ماليات است.در قانون ماليات سال 1345 اين موضوع و شمول آن به ماليات در ايران در ماده 113 لحاظ بود و مضافا در ماده 11 قانون اجتناب از ماليات مضاعف با دولت آلمان سال 1349 و دولت فرانسه (سال 1351) و همچنين در قانون اجتناب از ماليات مضاعف با ساير کشورها (سال 1379)اين بهره تحت عنوان بهره يا هزينه مالي مشمول ماليات است.
يوزانس
يوزانس در اعتبار اسنادي يوزانس خريدار کالا يا خدمات مبلغ پرادختي را به صورت نسيه به فروشنده کالا پرداخت مينمايد هنگامي که فروشنده کالا (ذينفع اعتبار اسنادي) نسبت به حمل کالا اقدام و اسناد را بدون مغايرت به بانک ذيربط ارائه مينمايد از تاريخ ارائه سند و پس از خاتمه يوزانس مبلغ کالاي خودرا از بانک مربوطه اخذ خواهد نمود. در اعتبار اسنادي يوزانس اصل مبلغ کالا را فروشنده توافق مينمايد در موعد خاصي بعد از تحويل کالا دريافت نمايد فروشنده مبلغي به عنوان بهره که مورد تائيد خريدار ميباشد به قيمت کالاي خود اضافه مينمايد و اصل و فرع مبلغ کالاي فروخته شده را هنگام سررسيد مطالبه مينمايد اعتبار اسنادي نسيه يا مدت دار(يوزانس): Usance L/C اعتباري است که وجه اعتبار بلافاصله پس ز اايه اسناد از سوي ذينفع ، پرداخت نميشود بلکه پرداخت وجه آن، بعد از مدت تعيين شده صورت ميگيرد.در واقع فروشنده به خريدار مهلت ميدهد که بهاي کالا را پس از دريافت و فروش آن بپردازد. معامله يوزانس معمولا در کشورهايي انجام ميگيرد که کمبود ارز دارند. اينکوترمز ( هدف و قلمرو ): هدف از اينكوترمز ارائه مجموعه اي از مقررات بين المللي براي تفسير متداولترين اصطلاحات مورد استفاده در تجارت خارجي است. و بدين ترتيب از چندگانگي تفسير اين اصطلاحات در كشورهاي مختلف پرهيز مي شود يا حداقل تا ميزان ملاحضه اي كاهش مييابد. اغلب طرفين قرارداد از روشهاي تجاري مختلف كشور مقابل بي اطلاع هستند. اين موضوع ميتواند موجب سوء تفاهم اختلاف و دعوي حقوقي و اتلاف وقت و پول ناشي از آنها شود. و به منظور رفع چنين مشكلاتي اتاق بازرگاني بين المللي اولين بار در سال 1936 مجموعهاي از مقررات بين المللي را براي تفسير اصطلاحات تجاري منتشر كرد كه به «اينكوترمز 1936» موسوم شد. بعداً در سالهاي 1953، 1967، 1976، 1980، 1990 و اكنون در سال 2000 به منظور انطباق با روشهاي معمول تجارت بين المللي جاري اصلاحات و اضافاتي در آن صورت گرفته است. تاكيد ميشود كه قلمرو اينكوترمز به موضوعاتي كه مربوط به حقوق و وظايف طرفين قرار داد فروش با توجه به تحويل كالاي فروخته شده محدود ميگردد. گشايش اعتبار اسنادي با استفاده از تسهيلات اعتباري خارجي ( فاينانس ). استفاده از خطوط اعتباري کوتاه مدت بين بانکي حداکثر يکساله براي واردکنندگان( ريفاينانس ). در اعتبارات بصورت فاينانس و ريفاينانس فروشنده با ارائه اسناد و مدارک حمل کالا مبلغ معامله را بطور کامل اخذ مينمايد تنها خريدار است که از تسهيلات مذکور استفاده ميکند.
یوزانس
یوزانس نوعی از اعتبارات اسنادی است که در آن فروشنده ی کالا به خریدار مهلتی می دهد تا بتواند در این فاصله وجه اعتبار را بپردازد. در مواردی که فروشنده حاضر به قبول معامله یوزانس نمی گردد غالبا یک موسسه مالی یا بانکهای تجاری ثالثی وارد جریان داد و ستد شده و وجه اعتبار را به فروشنده می پردازند تا در سر رسید بهره و اصل یوزانس را از خریدار اخذ نمایند.
اعتبارات اسنادی یوزانس «نسیه» از جهت شرایط، کاملا با اعتبارات اسنادی با پرداخت موخر یکسانند با این تفاوت عمده که برخلاف اعتبارات با پرداخت موخر در یوزانس کشیدن برات از سوی ذینفع برعهده ی بانک تامین کننده ی مالی و یا بانک گشاینده ی اعتبار الزامی است. بنابراین اگر به خاطر هزینه تمبر و کارمزد قبولی، شرط صدور برات از معامله حذف گردد، بایستی از اعتبار اسنادی با پرداخت موخر استفاده کرد.
معمولا یوزانس به صورت اعتبار اسنادی غیر قابل برگشت تایید شده، صادر می شود تا تضمینی برای فروشنده کالا وجود داشته باشد. موسسه مالی یا بانک تجاری مذکور بهره مبلغ اعتبار را تا سررسید موعد آن از متقاضی اخذ خواهد کرد . نرخ بهره ای که شرکتهای مالی می توانند اخذ نمایند حداکثر می تواند معادل نرخ بهره یوزانس اعلام شده توسط بانک مرکزی در روز گشایش اعتبار اسنادی باشد.
آنچه سبب می شود فروشندگان به گشایش اعتبارات یوزانس رغبت یابند تعهد پرداخت وجهی است که بانک گشاینده اعتبار در سررسید اعتبار بر عهده می گیرد. این میان تایید یک بانک دیگر هم ممکن است به تایید بانک گشاینده افزوده شود.
طبق آخرین دستور العمل بانک مرکزی در حال حاضر اعتبارات اسنادی یوزانس حداکثر ظرف مدت ۱۸۰ روز تا یکسال قابل گشایشند.
شایان ذکر است که نوع کالای خریداری شده در پذیرش گشایش یوزانس از سوی بانکها تاثیر دارد و اعتبارات اسنادی یوزانس به هیچ وجه تمدیدپذیر نمی باشد.
یوزانس و انواع آن
در اعتبار اسنادی یوزانس، خریدار کالا یا خدمات مبلغ پرداختی را به صورت نسیه به فروشنده کالا پرداخت میکند. هنگامی که فروشنده کالا (ذینفع اعتبار اسنادی) نسبت به حمل کالا اقدام و اسناد را بدون مغایرت به بانک ذیربط ارائه مینماید از تاریخ ارائه سند و پس از خاتمه یوزانس مبلغ کالای خودرا از بانک مربوطه اخذ خواهد کرد. در اعتبار اسنادی یوزانس اصل مبلغ کالا را فروشنده توافق می کند در موعد خاصی بعد از تحویل کالا دریافت نماید .
| فاینانس و ریفاینانس و یوزانس چیست؟ ریفاینانس (اعتبار اسنادی کوتاه مدت): استفاده از تسهیلات کوتاه مدت بین بانکی ( معمولا یکساله ) را ریفاینانس گویند . نوعی گشایش اعتبار اسنادی می باشد که فوشنده/ذینفع در زمان معامله اسناد طبق شرایط اعتبار وجه اسناد را به صورت نقد از بانک کارگزار دریافت می نماید و خریدار با توجه به قرارداد منعقده با بانک در زمان تعیین شده در قرارداد اقدام به پرداخت وجه اسناد می نماید. حداکثر مهلت خریدار برای پرداخت وجه اسناد یک سال می باشد. برای روشن شدن بحث به قراردادی که بین بانک و متقاضی این نوع اعتبار بسته می شود در اینجا نگاهی بیندازید. شاید بهتر باشد برای روشن شدن مفهوم ریفاینانس آن را با اعتبار خریدار مقایسه کنیم. اعتبار خریدار (Buyer’s Credit): اعطای تسهیلات به خریداران یا کارفرمایان خارجی جهت خرید کالا و خدمات ایرانی در چارچوب قرارداد تأمین مالی را اعتبار خریدار می نامند. این نوع تسهیلات با هدف فراهم نمودن امکان فروش مدت دار کالا و خدمات اعطاء می گردد. خریدار/ کارفرمای خارجی تمایل دارد وجه کالا یا خدمات دریافتی را به صورت مدت دار بپردازد در حالیکه فروشنده پیمانکار ایرانی ترجیح می دهد وجه مربوطه را بصورت نقدی دریافت کند. در اینجا بانک می تواند بصورت واسطه مالی ایفای نقش نماید. وجه مربوط را به فروشنده/ پیمانکار ایرانی بصورت نقدی پرداخت و در سررسید (های) مقرر از خریدار/ کارفرمای خارجی و یا بانک ایشان دریافت می کند. این تسهیلات به خریداران خارجی کالا و خدمات ایرانی که حداقل 60٪ ارزش آن کالا ساخت ایران و یا 60٪ ارزش آن خدمات توسط متخصصان ایرانی قابل ارائه باشند، پرداخت می شود به این ترتیب که پس از صدور کالا یا خدمات مورد نظر بانک از جانب خریدار خارجی یا بانک وی حداکثر 85٪ ارزش سیاهه تجاری را به صادرکننده ایرانی پرداخت می نماید و خریدار خارجی یا بانک وی وجه مربوطه را علاوه بر سود متعلقه در سررسیدهای مقرر به بانک بازپرداخت می نماید. (فروش مدت دار) ریفاینانس: به موجب بخشنامه بانک مرکزی استفاده از خطوط اعتباری کوتاه مدت بین بانکی حداکثر یکساله جهت گشایش اعتبارات اسنادی بابت واردات کالا را اصطلاحا" ریفاینانس گویند. کلیه وارد کنندگان کالا و خدمات می توانند اقدام به گشایش اعتبارات اسنادی با استفاده از خطوط اعتباری بین بانکی نمایند. وارد کننده ایرانی می تواند نسبت به خرید کالا به صورت مدت دار اقدام نماید و وجه کالای وارداتی را بصورت اقساطی پرداخت نماید. در حالیکه فروشنده، وجه کالای خود را به صورت نقدی در زمان ارائه اسناد حمل دریافت می نماید. تفاوت: در اعتبار خریدار، خریدار خارجی تأمین مالی می گردد و در ریفاینانس خریدار ایرانی تأمین مالی می گردد. در اعتبار خریدار کالا یا خدمات توسط فروشنده ایرانی صادر می گردد. در ریفاینانس کالا توسط خریدار ایرانی وارد می گردد. دراعتبار اسنادی یوزانس, بهره متعلق به سازنده(فروشنده) کالا میباشد. به این صورت که فروشنده درصد مشخصی راکه موردتائیدخریدار است به مبلغ فروش کالا اضافه میکند و اصل و فرع مبلغ را هنگام سررسید مطالبه میکند .می توانیم برای ثبت بهره در حسابها از سرفصل هزینه بهره غیر بانکی استفاده کنیم. اما در اعتبار اسنادی به شکل ریفاینانس بانک تقبل میکند که درموعد مقرر, معادل قیمت کالا را از طرف خریدار پرداخت نماید و بعدا اصل و فرع آن را از خریدار دریافت نماید. درچنین شرایطی بهره ,متعلق به بانک است.در اینجا نیز می توانیم برای ثبت بهره در حسابها از سرفصل هزینه بهره بانکی استفاده کنیم. در هر دو صورت بهره ها نباید به حساب قیمت تمام شده کالای خریداری شده لحاظ گردد بلکه باید در حساب هزینه بهره ( زیر مجموعه هزینه های مالی) ثبت گردد. اعتبارات اسنادی 1100 هزینه بهره بانکی 20 نقد و بانک 120 تسهیلات دریافتی ریفاینانس 1000 اعتبارات اسنادی 1100 هزینه بهره غیر بانکی 20 نقد و بانک 120 حسابهای دریافتنی/ یوزانس ü در راستای تحقق آرمانهای شرکت سهامی بیمه ایران بعنوان تنها شرکت بیمه دولتی و در اجرای بند7 فرمان 10 ماده ای ریاست جمهوری مبنی بر حمایت از تولید کنندگان و سرمایه گذاران از راه ارائه پوششهای بیمه ای مناسب و نیز جهت افزایش امنیت مالی سرمایه گذاران و نیز دریافت کنندگان تسهیلات ارزی کشور و احتمال افزایش غیر قابل پیش بینی نرخ ارز و بروز مشکلات برای تولید کنندگان، شرکت سهامی بیمه ایران برای اولین بار در کشور با مجوز بیمه مرکزی ایران اقدام به بیمه نمودن نوسانات نرخ ارز نموده است که استقبال قابل توجهی از آن به عمل آمده است. درتوضیحی دیگر از یوزانس: |
|
اعتبار اسنادی نسیه یا مدت دار(یوزانس): Usance L/C اعتباری است که وجه اعتبار بلافاصله پس ز ارایه اسناد از سوی ذینفع ، پرداخت نمیشود بلکه پرداخت وجه آن، بعد از مدت تعیین شده صورت میگیرد.در واقع فروشنده به خریدار مهلت میدهد که بهای کالا را پس از دریافت و فروش آن بپردازد. معامله یوزانس معمولا در کشورهایی انجام میگیرد که کمبود ارز دارند. اینکوترمز ( هدف و قلمرو ): هدف از اینکوترمز ارائه مجموعه ای از مقررات بین المللی برای تفسیر متداولترین اصطلاحات مورد استفاده در تجارت خارجی است. و بدین ترتیب از چندگانگی تفسیر این اصطلاحات در کشورهای مختلف پرهیز می شود یا حداقل تا میزان ملاحضه ای کاهش مییابد. اغلب طرفین قرارداد از روشهای تجاری مختلف کشور مقابل بی اطلاع هستند. این موضوع میتواند موجب سوء تفاهم اختلاف و دعوی حقوقی و اتلاف وقت و پول ناشی از آنها شود. و به منظور رفع چنین مشکلاتی اتاق بازرگانی بین المللی اولین بار در سال 1936 مجموعهای از مقررات بین المللی را برای تفسیر اصطلاحات تجاری منتشر کرد که به «اینکوترمز 1936» موسوم شد. بعداً در سالهای 1953، 1967، 1976، 1980، 1990 و اکنون در سال 2000 به منظور انطباق با روشهای معمول تجارت بین المللی جاری اصلاحات و اضافاتی در آن صورت گرفته است. تاکید میشود که قلمرو اینکوترمز به موضوعاتی که مربوط به حقوق و وظایف طرفین قرار داد فروش با توجه به تحویل کالای فروخته شده محدود میگردد. گشایش اعتبار اسنادی با استفاده از تسهیلات اعتباری خارجی ( فاینانس ). استفاده از خطوط اعتباری کوتاه مدت بین بانکی حداکثر یکساله برای واردکنندگان( ریفاینانس ). در اعتبارات بصورت فاینانس و ریفاینانس فروشنده با ارائه اسناد و مدارک حمل کالا مبلغ معامله را بطور کامل اخذ مینماید تنها خریدار است که از تسهیلات مذکور استفاده میکند. |
|
|
|
||
|
اعتبارى است که پرداخت وجه معامله بلافاصله بعد از رؤیت اسناد و در صورت عدم مغایرت آن به فروشنده (ذىنفع اعتبار) تحقق مىیابد. |
||
|
||
|
در این گونه اعتبارات ذىنفع اعتبار پس از ارائه اسناد به بانک تعیین شده در صورت عدم مغایرت در موعد تعیین شده در آینده وجه معامله را دریافت خواهد نمود. مثلاً اگر توافق شده باشد مبلغ اعتبار با پرداخت مدتدار ۱۲۰ روزه پرداخت شود، در موعد تعیین شده بانک وجه اعتبار را به ذىنفع اعتبار پرداخت مىکند. |
||
|
تذکر: در این نوع اعتبارات براى پرداخت مدتدار براتى صادر نمىگردد تا ذىنفع اعتبار این امکان را داشته باشد تا در صورت احتیاج با تنزیل برات و وجه معامله را دریافت کند. به همین خاطر از نظر فروشنده یا ذىنفع این اعتبار یکى از نامناسبترین روشهاى دریافت مجه کالا است، در حالىکه براى متقاضى اعتبار یا خریدار چون هزینه ابطال تمبر و تهیه برات را ندارد و مناسبترین روش به شمار مىآید. |
||
|
||
|
در مواقعى که فروشندگان خارجى از فروش کالا بهصورت یوزانس خوددارى مىنماید و یا بهره بالائى را مطالبه مىکنند، بانک مرکزى از طریق خطوط اعتبارى Credit Lines که بانکهاى خارجى در اختیار وى قرار مىدهند، اقدام به تأمین مالى خرید و واردات کالا مىکند. در این حالت فروشنده کالا یا ذىنفع اعتبار پس از ارائه اسناد معامله وجه کالا را از بانک معاملهکننده اسناد دریافت مىکند و بانک خارجى که در اینجا نقش فاینانسر را دارد در سررسید اصل و بهره وجه خود را مطابق قرارداد منعقده از بانک مرکزى ایران دریافت مىکند. اینگونه معاملات را یوزانس داخلى مىنامند. و بانک مرکزى درصدى از قیمت کالا را بهعنوان بهره یوزانس داخلى از واردکنندگان اخذ مىکند. |
||
|
||
|
در مواقعى که فروشنده کالا حاضر به قبول اعتبار اسنادى یوزانس نمىگردد و خریدار یا به خاطر فقدان نقدینگى و یا به خاطر شرایط ارزى کشور قادر به افتتاح اعتبار اسنادى دیدارى نمىباشد، معمولاً خریدار از یک شرکت مالى (عمدتاً مؤسسات مالى یا بانکهاى تجاری) درخواست مىکند که وار معامله شده و وجه معامله را به فروشنده نقداً پرداخت کند و در سررسید یوزانس اصل و بهره یوزانس را از خریدار کالا اخذ و یا اعتبار یوزانس گشایش شده را به نفع خود خریدارى نماید. باید توجه داشت که بهره یوزانس را ریسک کشور خریدار در بازار جهانى ارز تعیین مىکند. |
||
|
این مؤسسات را Financer (تأمین کننده مالى یا سرمایهگذار) مىگویند. |
اعتباراسنادینقدیانسیه دیدارییایوزانس
در حال حاضر در سیستم بانکی کشورمان اعتبارات اسنادی را از لحاظ زمان پرداخت ارز به دو دسته زیر میتوان تقسیم کرد:
اعتبارت اسنادی نقدی دیداری Sight LC
اعتبارت اسنادی نسیه یوزانس Usance LC
در اعتبار اسنادی گشایش شده به صورت دیداری (نقدی) هنگامی که ذینفع اعتبار اسنادی نسبت به حمل کالا اقدام و سپس اسناد حمل بدون مغایرت مطابق با شرایط در متن اعتبار اسنادی را به بانک ذیربط (بانک گشاینده اعتبار) ارائه می دهد بانک مزبور موظف است پس از رسیدگی اسناد نسبت به پرداخت اعتبار اسنادی مطابق آنچه در متن اعتبار اسنادی قید شده عمل نماید.
در اعتبارات اسنادی گشایش شده به صورت یوزانس، هنگامی که ذینفع اعتبار اسنادی نسبت به حمل کالا اقدام و اسناد بدون مغایرت را به بانک ذیربط ارائه می دهد. از تاریخ ارائه اسناد و پس از خاتمه دورة یوزانس مبلغ اعتبار را از بانک مربوطه اخذ خواهد نمود. مثلاً چنانچه اعتبار اسنادی به صورت یوزانس یک ساله به نفع شرکت نمونه گشایش شده باشد و شرکت نمونه در تاریخ 1/10/84 اسناد حمل مطابق با شرایط اعتبار و بدون مغایرت به بانک معامله کننده ارائه داده باشد. مبلغ اعتبار در تاریخ 1/10/85 به شرکت نمونه پرداخت خواهد شد. عموماً ذینفع اعتبار با توجه به نوع کالا از قبول اعتبار اسنادی گشایش شده به صورت یوزانس امتناع میورزد و خواستار اعتبار اسنادی دیداری می گردد. در واقع چنان چه کالای موضوع اعتبار دارای بازار (تقاضا) خوبی باشد، فروشنده راساً از قبول اعتبار اسنادی یوزانس خودداری میکند و از متقاضی اعتبار درخواست مینماید که نسبت به یافتن شرکت های معتبر (مانند بانکهای تجاری) برای تأمین مالی اعتبار (Finance) اقدام نماید. در صورت قبول شرکت مالی موردنظر ذینفع اعتبار در روز معامله اسناد مبلغ اعتبار را از شرکت مزبور دریافت میدارد و این شرکت مبلغ اعتبار به علاوه بهره یوزانس را در سررسید (پایان دوره یوزانس) از بانک ذیربط اخذ مینماید.
در مواقعی که کشورها به کالاهای خاصی احتیاج مبرمی پیدا نماید و فروشندگان خارجی که بازار را در اختیار دارند و از فروش به صورت یوزانس خودداری میکنند بانک مرکزی جمهوری اسلامی ایران با برخی از بانکهای خارجی مانند بانک استاندارد چارتر یا بانک صادرات ایران در دبی یا آی.ان.جی بانک و غیره اقدام به انعقاد قرارداد مینماید تا بانک مذبور در روز معامله اسناد نسبت به پرداخت وجه اسناد به ذینفع اعتبارات اسنادی گشایش شده توسط بانکهای ایرانی اقدام نمایند.
بانکهای فوق الذکر براساس قرارداد در سررسید (پایان دوره یوزانس) مبلغ اعتبار پرداختی به علاوه بهره یوزانس را از بانک مرکزی جمهوری اسلامی ایران دریافت می دارند. به این نوع یوزانس اصطلاحاً یوزانس داخلی (Refinance) گفته می شود.
تفاوت یوزانس داخلی با یوزانس در این است که در یوزانس داخلی بانک مرکزی فاینانسر را انتخاب و با آن قرارداد منعقد نموده است یا به عبارت مصطلح از خطوط اعتباری که بانکهای خارجی در اختیار بانک مرکزی گذاشتهاند برای تأمین مالی خرید و واردات کالا استفاده میشود
روش تامین مالی پروژه های زیربنایی
نحوه تامین مالی و تهیه بودجه اجرایی لازم برای انجام پروژه های زیربنایی و بهره برداری از محصولات و خدمات حاصل از آنها در حال حاضر به عنوان یکی از مهمترین چالش های پیش روی کشورهای در حال توسعه مطرح می باشد.
با توجه به وضعیت خاص کشورهای در حال توسعه و بحران های مالی در این کشورها امکان تامین سرمایه مورد نیاز برای اجرای پروژه های بزرگ به راحتی فراهم نمی شود ، لذا استفاده از راه دیگر ، یعنی جذب سرمایه های خارجی در این کشورها مورد توجه قرار می گیرد
به نقل از سایت :.sanaye-en.blogfa
استفاده از منابع داخلی و خارجی در تأمین مالی پروژه ها
در صورت استفاده از منابع داخلی
1- تخصیص بخشی از درآمد کل کشور
2- تخصیص بخشی از درآمد حاصل از صادرات
در صورت استفاده از سرمایه های خارجی
1- روش های قرضی(استقراضی)
2- روش های غیر قرضی (سرمایه گذاری)
روش های قرضی(استقراضی)
در این گونه از روش ها کشور سرمایه پذیر وامی را از کشور یا موسسه وام دهنده دریافت میکند و موظف است در سررسید های مقرر اقساط بازپرداخت آن را به وام دهنده بپردازد. در این نوع روشها کشور یا بانک وام دهنده هیچ گونه ریسکی را نمی پذیرد و تمام ریسک ها متوجه کشور وام گیرنده است .
این دسته از روشهای تامین مالی پروژه ها خود دارای دو شکل است :
1- کشور یا موسسه وام دهنده هیچ گونه شرطی را برای نحوه ی مصرف وام پرداختی قرار نمیدهد و در واقع فاز تأمین مالی از فاز اجرایی آن کاملا جدا است.
2- کشور یا موسسه وام علاوه بر اعطای وام ، به نحوه هزینه شدن آن نیز نظارت کامل داشته و نوع مصرف را از ابتدا با وام گیرنده شرط می کند .
روش های قرضی (استقراضی)
فاینانس : فاینانس در لغت به معنی « مالیه » یا تامین مالی می باشد و در بحث سرمایه گذاری به تامین مالی از طریق استفاده از منابع داخلی و یا دریافت و استفاده از وام ارزی اطلاق می گردد .
یوزانس : یوزانس در لغت به معنی «فرجه» ، «مهلت» و «وعده پرداخت» آمده است و در اصطلاح سرمایه گذاری به معنی توافق بر پرداخت قیمت فناوری و تجهیزات دریافت شده در قبال ارایه برات مدت دار میباشد . معامله یوزانس معمولا در کشورهایی انجام میگیرد که کمبود
ارز دارند.
خطوط اعتباری : در این حالت دریافت کننده خط اعتباری بدون پرداخت هیچ گونه پولی اجازه می یابد به اندازه معینی از تولیدات یا خدمات اعطا کننده خط اعتباری استفاده کرده و مطابق توافقات قبلی اقدام به بازپرداخت آن نماید .
وام های بین المللی : این روش به برقراری مشروط و مشخص برای استفاده از وام و اعمال کنترل موسسه وام دهنده بر نحوه هزینه شدن وام در زمان اجرای پروژه بر میگردد . در این گونه موارد می بایست مطالعات امکان سنجی الزام شده توسط وام دهنده به انجام رسیده و توجیه فنی و اقتصادی پروژه مورد قبول وی قرار گیرد .
تفاوت روش فاینانس با روش یوزانس :
در روش فاینانس تنها بحث تامین مالی و دریافت پول به صورت وام مطرح است ، در حالی که در روش یوزانس بحث کالا ، خدمات و یا دانش فنی نیز وارد شده و در واقع این فناوری ها از کشور یا موسسه خارجی خریداری می گردد . با توجه به نرخ بهره و تنظیم نرخ محصول توسط وام دهنده این روش بسیار پرهزینه است.
تفاوت روش فاینانس با روش وام های بین المللی :
وام های دریافتی در این روش با روش فاینانس یک تفاوت عمده دارد و آن هم به برقراری مشروط و مشخص برای استفاده از وام و اعمال کنترل موسسه وام دهنده بر نحوه هزینه شدن وام در زمان اجرای پروژه بر میگردد
روشهای غیر قرضی (سرمایه گذاری)
در روش سرمایه گذاری تامین کننده ی منابع مالی (سرمایه گذار) با قبول ریسک ناشی از به کار گیری منابع مالی در فعالیت یا طرح مورد نظر ، برگشت اصل و سود منابع سرمایه گذاری شده را از عملکرد اقتصادی طرح انتظار دارد .
استفاده از روش های سرمایه گذاری به دو صورت زیر انجام می گیرد :
1- سرمایه گذاری مستقیم خارجی
2-سرمایه گذاری غیر مستقیم خارجی
3-معاملات جبرانی
سرمایه گذاری مستقیم خارجی :
منظور از سرمایه گذاری مستقیم خارجی، مشارکت یک یا چند سرمایه گذار خارجی در سهام ثبت شده یک موسسه داخلی است که حق و حقوقی را برای سرمایهگذار ایجاد می کند.
این نوع از سرمایه گذاری دارای مزایا و معایب مختلفی است . از جمله مزایای این روش برای دریافت کننده سرمایه عبارت است از : انتقال دانش فنی ، افزایش توانمندی نیروی انسانی ، مشارکت در سود و زیان ، اشتغال زایی ، عدم نیاز به سپردن تعهد مالی ، کسب تجربه های مدیریتی و ... .در عین حال با توجه به این که معمولا کشورهای سرمایه گذاربه انحای مختلف سعی در بالابردن سود خود و صرف کمترین هزینه و انتقال کمترین دانش ممکن را دارند، کشور سرمایه پذیر باید در تمام مراحل بسیار با دقت عمل نماید .
انواع روشهای سرمایه گذاری مستقیم خارجی :
* تملک یا خرید
* ایجاد شعبه فرعی از شرکت
* سرمایه گذاری مشترک
* مشارکت در تولید
*مشارکت در سود
* مشارکت زمانی
* مشارکت در سود
سرمایه گذاری غیرمستقیم خارجی :
در این نوع از سرمایه گذاری، کشور یا موسسه خارجی از طریق اوراق بهاداری نظیر سهام، اوراق قرضه بلندمدت، اوراق مشارکت بین المللی و ... در تامین مالی پروژه مشارکت می نماید .
تفاوت این روش با سرمایه گذاری مستقیم در این است که در اینجا سرمایه گذار در روند اجرای پروژه دخیل نشده و نظارتی ندارد و از نظر مالی تیز تعهداتی نمی سپارد؛ تنها در صورت سود یا زیان پروژه، بر اساس سهم الشراکه داده شده، سود دریافت می کند
معاملات جبرانی :
در این نوع از سرمایه گذاری که به آن معاملات متقابل نیز می گویند، کشور یا موسسه سرمایه گذار در قبال فراهم سازی منابع نقدی (سرمایه لازم برای خرید تجهیزات و نیروهای تولید) و غیر نقدی (تجهیزات، تکنولوژی، دانش فنی و ...) مورد نیاز برای اجرای پروژه، اصل سرمایه (مالی و غیر مالی) خود را به همراه سود انتظاری از محل محصولات یا خدمات تولیدی همان پروژه یا طرح های داخلی دیگر و یا در برخی موارد به صورت معادل ارزی می نماید
• مهمترین روش های معاملات جبرانی :
* معاملات تهاتری
* خرید متقابل
* افست
* بیع متقابل
* روش های تأمین مالی، طراحی و ساخت
* تأمین مالی پروژه ها
* بیع متقابل :
معامله بیع متقابل یکی از شیوه های تجارت متقابل است که نسبت به دیگر شیوه های آن و همچنین نسبت به خرید عادی تسهیلات از شکل پیچیده تری برخوردار است.
در حالت کلی در این قرارداد، ابتدا تسهیلات و تجهیزات تولیدی توسط فروشنده اولیه به خریدار اولیه فروخته می شود و پس از تولید محصولات، خریدار اولیه محصوللات تولید شده توسط تجهیزات فروشنده اولیه را به او خواهد فروخت
مصیبت منابع اقتصادی !!!
ساختار مدلهاي رايجي كه رابطه ميان فزوني منابع و رشد اقتصادي را بررسي مي كنند، تقريبا هميشه يكسان و مشابه بوده است. يك افزايش يا يك وابستگي به منابع طبيعي، بر روي برخي از متغيرها و مكانيسم هاي نامعلومي اثر مي گذارد كه آنها سبب ساز كندي و يا صدمه ديدن رشد اقتصادي مي شوند. يك چالش بسيار مهم براي تئوريسن هاي رشد و نيز اقتصادداناني كه به مطالعه و بررسي تجربي در اين گرايش مي پردازند، مشخص نمودن و تعريف كردن تقريبي اين متغيرها و مكانيسم هاست.
تا به امروز، چهار بستر و طريقه اصلي براي اثرگذاري منابع طبيعي بر كندي رشد اقتصادي در ادبيات علم اقتصاد شناسايي و پيشنهاد شده است.(هرچند طبق مطالعات ما این بسترها به 7 بستر هم قابل گسترش است که در این مقاله آمده است) همانطور كه مشاهده خواهيم كرد؛ اين بسترها مي توانند بعنوان انواعي از برون راني(Crowding Out) توصيف شوند. بعبارت ديگر آنطور كه عموما استدلال شده است؛ سرمايه طبيعي، گرايشي به برون راندن ديگر انواع سرمايه ها دارد. و بنابراين باعث كندي رشد مي شود.
بستر اول) بيماري هلندي و سرمايه خارجي
يك ارز بيش از حد ارزش گذاري شده (Overvalued currency) اولين نشانه از بيماري هلندي است، كه در جريان كشف ذخاير گاز طبيعي هلند در درياي شمال در اواخر دهه1950 و اوايل دهه 1960شناخته شد. اما متعاقبا برخي ديگر از نشانه هاي بيماري نيز به چشم آمد.
بي شك؛ فراواني منابع طبيعي، با دوره هاي رونق و ركود همراه است. چرا كه در بازارهاي جهاني، قيمت هاي مواد اوليه و نيز عرضه اين مواد، به شدت نوسان مي كنند. و در نتيجه این نوسانات در درآمد صادرات، بالطبع موجب ناپايداري نرخ ارز مي شوند. (که البته این مهم، بيشتر در نرخ ارز شناور به چشم می آید و نه در نرخ ارز ثابت)
نرخ ارز بي ثبات، موجب ایجاد نااطمینانی می شود که می تواند صادرات و دیگر مبادلات تجاری (از جمله سرمایه گذاری خارجی) را دچار اختلال کند. البته بیماری هلندی می تواند حتی برای کشورهایی که ارز ملی ندارند نیز مخل و مشکل زا باشد.در این مورد، یک صنعت مبتنی بر منابع طبیعی، می تواند دستمزد و نرخ بهره بالاتری نسبت به صنایع صادر و واردکننده (که مشخصا بصورت رقابتی فعالیت می کند) بپردازد. بنابراین، شرایط برای صنایع رقابتی، اگر بخواهند بصورت رقابتی و با قیمت های بازار جهانی به حیات خود ادامه دهند، بسیار مشکل می شود.. این مشکل مخصوصا در کشورهایی با سیستم تعیین مزد متمرکز {تعیین حداقل دستمزد مرکزی} و یا با وجود سیستم بانکداری انحصاری می تواند بسیار حساس تر باشد. چرا که بطور مثال؛ صنایع مبتنی بر منابع طبیعی، عملا تعیین کننده سطوح دستمزدی در مذاکرات کارگری می شوند و سطوح دستمزدی را به دیگر صنایع تحمیل می کنند. صنایعی که در آن سطوح دستمزدی، قادر به ادامه حیات بصورت پیشین نیستند.
در هر صورت، بیماری هلندی تمایل دارد تا سطح کل صادرات را کاهش دهد و یا ترکیب صادرات را با از دور خارج کردن انواعی از تولیدات کارخانه ای و خدماتی که می توانند بطور اخص برای رشد اقتصادی مفید باشند(همانند سرمایه گذاری خارجی)، دچار انحراف نماید. بعبارت دیگر، همانطور که بسیار گفته شده است؛ سرمایه طبیعی گرایش به برون رانی سرمایه خارجی دارد.( در چند نمودار آماری این رابطه ها بصورت شهودی در کشورهای هلند، نروژ و اکراین بررسی شده که می توانید به اصل مقاله مراجعه نمایید)
در این قسمت ، نویسنده با تعریف چند شاخص به بررسی طریقه اثرگذاری این کانال می پردازد. وی در نهایت با بررسی داده های خود در مورد حدود90 کشور، و با تکنیک های اقتصاد سنجی، نتیجه می گیرد که فراوانی منابع طبیعی با آسیب زدن به تجارت خارجی کشور و درجه باز بودن کشورِ دارای وفور منبع، می تواند سبب کاهش رشد اقتثصادی شود.
بستر دوم: رانت خواري و سرمايه اجتماعي
در دومين بستر، حجم عظيم رانت ناشي از منابع طبيعي، مخصوصا در ارتباط با حقوق مالكيت غير كارآمد، بازارهاي ناقص و ساختارهاي قانوني سست و لاقيد در بسياري از كشورهاي درحال توسعه و اقتصادهاي غير بازاري مي تواند به يك رانت خواري لجام گسيخته در ميان توليدكنندگان منجر شوند. که این امر سبب می شود تا منابع طبیعی، با این انحراف، از ایفای نقش مثمر ثمر اجتماعیِ فعالیت اقتصادی بکاهند. (Auty, 2001; Gelb, 1988)
بنابراين تركيب منابع طبيعي فراوان با بازارهاي ناقص و ناكارآمد و همراه با ساختار قانوني سست به نتايج ويرانگر و مخربي منجر خواهد شد. در حالتهاي حدي؛ ناگهان جنگ هاي داخلي درمي گيرد(همانند برخي از كشورهاي آفريقايي كه منابع الماس دارند) كه نه تنها عوامل توليد را از توليد سودمند اجتماعي منحرف مي سازد؛ بلكه حتي نهادهاي اجتماعي لازم (براي همزيستي مسالمت آميز) و حاكميت قانون را تخريب مي كند.
در حالات غير حدي، ستيزيدن براي كسب رانت هرچه بيشتر از منابع طبيعي، مي تواند به تمركز قدرت اقتصادي و سياسي در ميان برخي از نخبگان منجر شود، كه اين نخبگان، از اين رانت ها براي آرام كردن پشتيبانان سياسي خود و در نتيجه براي حفظ قدرت خود استفاده خواهند كرد. كه اين امر به بازداشتن و ضعيف كردن دموكراسي و كاهش رشد اقتصادي منجر خواهد شد. (Karl, 1997)
علاوه براين، به اين دليل كه كشورهاي داراي منبع، هميشه خود را در معرض خطر ناشي از تهاجم ديگر كشورها مي بينند، غالبا حجم بسيار عظيمي از منابع خود را در دفاع ملي مصرف مي كنند. اين حجم عظيم مخارج نظامي موجب جلوگيري از رشد بدليل اثرات معكوس اين مخارج بر تكوين و تخصيص سرمايه مي شود. (Knight, Loayza, and Villaneuva, 1996)
البته رانت خواری می تواند اثرات بسیار دیگری نیز داشته باشد. برای مثال؛ دولت می تواند با مساعدت و حمایت از بنگاه ها و یا افراد امتیازدار برای دسترسی هرچه بیشتر به منابع طبیعی، بازار آزاد را مخدوش و بی اثر سازد. همان چیزی که برای مثال در روسیه اتفاق می افتد. یا آنها می توانند حمایت های تعرفه ای یا دیگر انواع طرفداری ها را ازرانتخواران داشته باشند.
رانت خواری گسترده (بعنوان مثال، سعی در کسب درآمد از موارد شکست بازار)، می تواند موجب ایجاد فساد در دولت و البته در کسب و کار مردم و نیز موجب انحراف در تخصیص منابع شود. که این امر سبب کاهش کارایی اقتصادی و همچنین افزایش نابرابری های اجتماعی می شود. مشاهدات تجربی و تئوری اقتصادی، نشان می دهند که حمایت های وارداتی {مانند تعرفه و دیگر حمایت های مرسوم}، امتیازهای تبعیض آور و فساد، همه گرایش به تخریب رشد و کاهش کارایی اقتصادی دارند. (Bardhan, 1997; Mauro, 1995).
همچنین منایع طبیعی فراوان، می تواند به مردم یک کشور، احساس کاذب امنیت را القا کند و منجر شود که دولت، بینش و احساس نیاز برای اجرای سیاستهای اقتصادی لازم برای رشد (نظیر معامله آزاد، کارایی بروکراتیک و کیفیت نهادی) را از دست بدهد. (Sachs and Warner, 1999) بعبارت دیگر؛ سرمایه طبیعی، می تواند موجب برون رانی سرمایه اجتماعی شود. این برون رانی یا جانشینی بوسیله عواملی اتفاق می افتد که به آنها زیرساختار و نهادهای اجتماعی (که در یک برهه طولانی مدت بوجود آمده اند) همانند فرهنگ، پیوستگی اجتماعی، قانون، سیستم قضایی، آداب و رسوم و چیزهایی شبیه به این ها، که اعتماد اجتماعی را شامل می شوند، می گوییم. (Woolcock, 1998; Paldam and Svendsen, 2000)
گرایش به سوی ایجاد ثروت از طریق سیاستها و نهادهای خوب، می تواند به سبب فعالیتهای نسبتا آسان یاب (effortless ) استخراج ثروت از خاک یا دریا، دچار افول و نقصان شود. مائده آسمانی می تواند یک موهبت پیچیده( mixed blessing) را به همراه آورد. این استدلالات می تواند در خصوص وضعیتی که کمک های خارجی به بار می آورند نیز، مطرح شوند. {جالب است که} نشانه هایی از وابستگی بیشتر کشورهای دارای منابع غنی طبیعی به کمک های خارجی وجود دارد که حقیقتا می تواند وضعیت خطرناک این کشورها را تشدید نماید.
از سوی دیگر، کشورهای دارای منبع، برای ایجاد و افزایش فساد، مستعدتر از بقیه کشورها هستند. تا حدی که فراوانی منابع طبیعی سبب تخصیص عممومی برای دستیابی خصوصی افراد (بدون پرداخت و هزینه کرد از سوی فرد) به منابع کمیاب با خاصیت مشاع می شود. بنابراین، بصورت اساسی حق برخورداری از رانت منابع، کنار گذاشته می شود. و در نتیجه این کشورها بیشتر از سایر کشورها در معرض انواع فساد قرار می گیرند.
در ادامه، نویسنده با بهره گیری از آمار و ارقام و تکنیک های اقتصادسنجی، یکبار با بررسی داده ها در میان 60 کشور و بار دوم با بررسی داده هایی دیگر در میان 88 کشور؛ نتیجه می گیرد که فساد رابطه معنی داری با مقدار منابع طبیعی آن کشورها دارد. ( در چند نمودار آماری این رابطه ها بصورت شهودی در کشورهای هلند، نروژ و اکراین بررسی شده که در صورت نیاز می توانید به اصل مقاله مراجعه نمایید)
بستر سوم: آموزش و سرمایه انسانی
فراوانی منابع طبیعی، می تواند انگیزه های خصوصی و عمومی را برای انباشتن سرمایه های انسانی، بدلیل وجود سطح بالایی از درآمد غیر دستمزدی( ناشی از مثلا مالیات های پایین، پرداخت های اجتماعی و تقسیم سودهای مختلف) کاهش دهد. با وجود مقدار عظیمی از پول نقد در کشورهای غنی از لحاظ منابع، ارزش بلندمدت آموزش بسیار کمتر درنظر گرفته می شود. البته رانت ناشی از منابع غنی، همانند مورد بوتسوانا که یکی از بیشترین مخارج دولتی در آموزش نسبت به درآمد ملی در جهان را داراست، می تواند مردم این کشورها را در ایجاد برتری آموزشی توانا سازد. اما مشاهدات تجربی، در میان کشوها، نشان می دهند که ثبت نام در مدارس در تمام سطوح با فراوانی منابع( که توسط سهم نیروی کار که در تولید کالاهای اولیه اندازه گیری شده است) ارتباط معکوس دارد. Gylfason, Herbertsson, and Zoega, 1999) )
همچنین شواهدی بین کشوری وجود دارد دال بر اینکه مخارج عمومی روی آموزش نسبت به درآمد ملی ، همچنین سالهای درس خواندن و نیز میزان ثبت نام در مدرسه، همه و همه با فراوانی منابع طبیعی، رابطه ای معکوس دارند. (Gylfason, 2001; see also Temple, 1999)این مسئله بدان جهت اهمیت دارد که آموزشِ بیشتر و بهتر، رابطه ای مثبت با رشد اقتصادی دارد.
هنگامی که رشد اقتصادی، مورد نظر ماست،تقاضای آموزش بیشتر از عرضه آموزش اهمیت پیدا می کند. (Birdsall, 1996) از آنجایی که مخارج عمومی روی آموزش،گرایشاتی با محوریت عرضه supply-led) ) وبا کیفیتی متوسط دارند، می توانند باعث کاهش کارایی، برابري و رشد شوند. در مقابل، اما مخارج خصوصي روي آموزش، كه اصولا تقاضا محور است ، به نظر مي رسد؛ كيفييت بيشتري دارد و بيشتر در جهت توسعه است. (به همين دليل من ترجیح می دهم كه نرخ ثبت نام در مدرسه بجاي مخارج عمومي روي آموزش، معيار تحليل هاي تجربي قرار گيرد.)
در ادامه نویسنده با استفاده از داده های تجربی و تکنیک های سنجی، نتیجه می گیرد که افزایش 10 درصدی سرمایه های طبیعی از یک کشور به کشور دیگر، با یک کاهش 18 درصدی در ثبت نام در مدارس متوسطه همراه است. که این رابطه به لحاظ آماری معنی دار است. از سوی دیگر نشان داده می شود که ثبت نام در دوره متوسطه رابطه ای مستقیم با رشد دارد. بنابراین نویسنده به این نتیجه می رسد که منابع طبیعی، می توانند رشد اقتصادی را از طریق این کانال هم کاهش دهند.
اما چرا چنين است؟ {به نظر می رسد که} اصولا صنايعي كه بر پايه منبع طبيعي شكل مي گيرند، گرايش به كارگراني با مهارت هاي پايين تر و همچنين، شايد اين صنايع، گرايش به سرمايه هاي با كيفيت پايين تري نسبت به ديگر صنايع دارند. به همين دليل اثرات خارجي مثبت كمتري را نسبت به ديگر صنايع موجب مي شوند. همچنين، كارگراني كه از اشتغال در صنايع اوليه (صنايعي همانند ماهيگيري، كشاورزي، جنگلداري يا كار در معدن و غیره) معاف مي شوند، غالبا، محدوديت هاي عامي دارند و نمي توانند در مابقي صنايع مشغول به كار شوند.
اين امر، شايد بتواند توضيح دهد كه چرا فراواني منابع طبيعي و توليد و يا صادرات كالاهايي كه سهم عمده اي از آنها به اين منابع وابسته است، گرايش به ضعيف كردن و كند نمودنِ يادگيري از طريق انجام دادن(Learning by Doing)، پيشرفت هاي تكنولوژيكي و رشد اقتصادي، دارند. چرا كه آموزش بيشتر و بهتر، باعث انتقال مثبت مزيت نسبي از طريق كنار زدن توليدِ كالاي اوليه به نفع صنایع و خدمات می شود و بنابراين يادگيري از طريق انجام دادن و همچنين رشد را سرعت مي بخشد.
بستر چهارم: پس انداز، سرمايه گذاري، و سرمايه فيزيكي
فراواني منابع طبيعي، مي تواند گرايش و تمايل به پس انداز و سرمايه گذاري را كند كرده {مصرف را بیش از حد معمول آن کشورها افزایش داده} و در نتيجه موجب كاهش و كندي رشد اقتصادي گردد.خصوصاً، وقتي كه سهم مالكان منابع طبيعي از كل توليد، افزايش يابد، تقاضاي سرمايه، نزول مي كند، كه اين امر، به كاهش يافتن نرخ بهره واقعي و نرخ رشد كمتر كشور منجر مي گردد. (Gylfason and Zoega, 2001) .
علاوه بر اين، اگر نهادهاي تكامل يافته، به يك استفاده كارآمد از منابع، از جمله منابع طبيعي، منجر مي شوند، و اگر نهادهاي ضعيف چنين خاصيتي را ندارند، بنابراين، فراواني منابع طبيعي همچنين مي تواند، بالاخص از گسترش و توسعه نهادهاي مالي جلوگيري كرده و در نتيجه موجب كاهش پس انداز، سرمايه گذاري و رشد اقتصادي، از طريق كانالهايي كه بيان شد، گردد.همانند مورد آموزش، فقط مقدار و يا كميت آموزش نيست كه اهميت دارد، بلكه بيش از آن، كيفيت (يا كارايي) مهم است. سرمايه گذاري غير موجه و نابهره ور(فیل های سفید!)، مي تواند از نظر دولت و يا افرادي كه از موهبت هاي طبيعي سرمست هستند، مساله ساز و مهم نباشد.
نویسنده در ادامه با بررسی داده های تجربی 87 کشور، نتیجه می گیرد که افزایش 10درصدی سهم سرمایه های طبیعی از کشوری به کشور دیگر، با یک کاهش دو درصدی در سهم سرمایه گذاری از تولید ناخالص داخلی همراه است. از سوی دیگر، نشان داده می شود که یک افزایش پنج درصدی در نرخ سرمایه گذاری با یک رشد اقتصادی سالانه 1درصدی همراه است. بنابراین تاثیر این کانال از مصیبت منابع بر رشد اقتصادی مشاهده شد.
نمودار 6a نشان مي دهد كه در میان 85 کشور مورد بررسی، يك افزايش 10 درصدي در شاخص سرمايه طبيعي(که در این نمودار با سهم سرمایه طبیعی به کل سرمایه های طبیعی، انسانی و فیزیکی ، نشان داده شده و در تحقیق بانک جهانی در 1997 آمده است) دريك كشور نسبت به كشور ديگر، بطور متوسط، با يك كاهش يك درصدي در رشد سرانه اقتصادي سالانه مرتبط است. (با همبستگي اسپيرمن 0.64-). رابطه ای بدین گونه در مطالعات زیر هم به دست آمده و بر آن تصریح شده است:
(Sachs and Warner, 1995, 1999; Gylfason and Herbertsson, forthcoming; Gylfason, Herbertsson, and Zoega, 1999).
همچنين نمودار 6b نشان مي دهد كه يك رابطه مشابه معكوس بين شاخص منابع طبيعي و رشد اقتصادي وجود دارد (كه در اين نمودار، فراواني منابع طبيعي با سهم شاغلان بخش مواد اوليه از كل اشتغال سنجيده شده است.). در این مورد از داده های 105 کشور استفاده شده است. که نشان می دهد یک افزایش 11 الی 12 درصدی شاخص فراوانی منابع طبیعی از یک کشور به کشور دیگر، با یک کاهش یک درصدی در رشد سرانه اقتصادی سالانه همراه است.
توجه کافی مبذول نمایید که یک درصد کاهش یافتن رشد اقتصادی سالانه کم مسئله ای نیست! کاهش یک درصدی سالانه رشد، مسئله ای بسیار جدی است. چرا که نرخ رشد سرانه متوسط جهانی از 1965 تا 2001 حدود1.5 درصد بوده است!
بستر پنجم: شکست سیاستگذاری های دولتی و دولت مداخله گر
برخی از اقتصاددانان نظیر Lal و Myint در 1996اعلام کرده اند که مهترین دلیل کاهش رشد و مصیبت منابع در کشورهای نفت خیز، شکست سیاستگذاری های دولت است. برخی نیز تخلیه اقتصاد از عناصر بازاری، برهم زدن قیمت های بازار آزاد وسایر مداخله های دولت ها را بعنوان دلالیل اصلی ذکر کرده اند. این بدان معناست که این کانال ها موجب میشود که رشد اقتصادی این کشورها کاهش یابد.
بستر ششم: روابط پسین و پیشین اندک بخش نفت
برخی با بهره گیری از هریشمن عنوان می کنند که روابط پسين و پيشين ناشي از صادرات كالاهاي اوليه با سایر بخش های اقتصادی در مقايسه با صنايع كارخانه اي ضعيف تر است این امر به صورتی است که صنايع كارخانه اي برخلاف توليد منابع طبيعي به تقسيم كامل تر كار و بهبود استاندارد زندگي مردم می انجامد. بنابراين رشد اقتصادي در كشورهاي با و فور منابع طبيعي كندتر است.
بستر هفتم: نقش نهادها
برخی از اقتصاددانان همچون ملهم، معین و تورویک در مقالاتی متعدد متذکر می شوند که نقش نهادها در کندی رشد اقتصادی کشورهای نفت خیز بسیار حایز اهمیت است. بصورتی که نهادهای بد و نامطلوب به نفرینی شدن منابع مننجر می شوند و نهادهای خوب و مطلوب به موهبت بودن منابع منجر می شوند. البته بحث نهادها به نحوی در تمام دیگر بسترها هم مطرح است و می تواند هر کدام از این بسترها به نفرینی شدن و یا موهبت شدن تبدیل گردند.
*(تمامی بسترها، بالاخص بسترهای پنجم، ششم و هفتم در پست های بعدی وبلاگ بصورتی جداگانه و مفصل بررسی خواهند شد.)
**(منابع ذکر شده در متن یا در اصل مقاله گیلفاسون وجود دارند و یا در صورت نیاز در اختیار قرار داده می شوند.)
منبع : سایت سهمیران
(ترجمه، تلخیص و گردآوری از محمدصادق الحسینی)
پدیده غیرمنتظره در اقتصاد ایران
بررسیها نشان میدهد بر خلاف انتظار و پیشبینی اغلب تئوریهای اقتصادی، سیاستهای پولی در ایران در کوتاهمدت هم تاثیری بر متغیرهای حقیقی اقتصاد ندارد. طبق نتایج یک بررسی که از سوی یکی از پژوهشگران بانک مرکزی انجام شده، به دلیل اینکه «تناوب تغییرات قیمتها در اقتصاد ایران بالا است و به طور متوسط، هر شش ماه یک بار قیمتها عوض میشود»، میتوان نتیجه گرفت اقتصاد ایران دارای «چسبندگی ضعیف قیمتها» است و بنابراین سیاستهای انبساطی پولی و تزریق نقدینگی، حتی در کوتاهمدت هم توانایی اثرگذاری بر متغیرهای حقیقی مثل تولید و اشتغال را ندارد. بنابراین و بر اساس شواهد تجربی در اقتصاد ایران، آثار سیاستهای پولی چه در کوتاهمدت و چه در بلندمدت، روی تغییرات قیمتها و متغیرهای اسمی اقتصاد تخلیه میشود. نتایج پژوهشهای انجام شده بیان میکند در عین اینکه این پدیده، سیاستهای انبساطی را در کوتاهمدت «خنثی» میکند، اما باعث میشود سیاستهای تثبیت نقدینگی و تورم، آثار منفی کمتری بر تولید و اشتغال داشته باشد.
برای مطالعه کامل مطلب فوق،ذیلا ادامه مطلب را کلیک کنید
برچسبها: تازه های اقتصادی, علمی اجنماعی فرهنگی و ورزشی در اقتصاد مرند, احمد عاقلی مرند, آذربایجان
ادامه مطلب...

دلایل ۳ گانه بروز تورم در ایران
مرکز پژوهش های مجلس اعلام کرد:
فشار تقاضا، فشار هزینه و عوامل ساختاری 3 دلیل اصلی بروز تورم در ایران است.
افزایش عرضه پول، کاهش ارزش پول و وابستگی درآمدهای دولت به
درآمدهای ناشی از بخش نفت؛ از عوامل جانبی بروز تورم در ایران است.
مرکز پژوهش های مجلس با مروری بر مطالعات انجام
شده، علل بروز تورم در ایران و راهکارهای کاهش و مهار آن را ریشه یابی
کرد. دفتر مطالعات برنامه و بودجه این مرکز اعلام کرد:
تورم یکی از عوامل اثرگذار بر توزیع نابرابر درآمد و ثروت، فشار اقتصادی بر دهک های ضعیف جامعه، بروز نااطمینانی در اقتصاد، کاهش افق های سرمایه گذاری و در پی آن کاهش رشد اقتصادی است.
تورم بالا و بی ثبات، علاوه بر آثار زیانبار
مذکور موجب خدشه دار شدن اعتبار سیاستگذاران کلان اقتصادی به ویژه بانک
مرکزی شده و تداوم آن می تواند موارد حاد بی ثباتی سیاسی را در کشور موجب
شود.
از اینرو، شناخت عوامل موثر بر بروز تورم و راهکارهای مقابله با آن نه تنها منجر به گسترش و بسط عدالت اجتماعی در جامعه می شود، بلکه گامی مهم در جهت ثبات اقتصادی و ایجاد شرایط مناسب برای رشد و توسعه پایدار است.
برای مطالعه کامل مطلب فوق،ذیلا ادامه مطلب را کلیک کنید
برچسبها: تازه های اقتصادی, اقتصادی, علمی اجنماعی فرهنگی و ورزشی در اقتصاد مرند, احمد عاقلی مرند
ادامه مطلب...
آمریکا و اسپانیا در صدر ایستادند
پردرآمدترین کشورهای جهان در گردشگری معرفی شدند
«سازمان جهانی جهانگردی» در گزارشی آمریکا را به عنوان پردرآمدترین کشور جهان از صنعت گردشگری در سال 2012 معرفی کرد.
به گزارش خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، «سازمان جهانی جهانگردی» به
عنوان معتبرترین سازمان جهانی در زمینهی صنعت گردشگری در گزارشی که
بهتازگی از سوی مقر این سازمان در مادرید منتشر کرد، به معرفی پردرآمدترین
کشورهای جهان از محل صنعت گردشگری در سال 2012 پرداخت.

بر اساس این گزارش که در آن به معرفی 50 کشور نخست ردهبندی پردرآمدترین کشورهای جهان از محل صنعت گردشگری پرداخته شده، ایالات متحده آمریکا در سال 2012 با کسب درآمدی بیش از 128 میلیارد دلار در رتبهی نخست پردرآمدترین کشورهای جهان از محل صنعت گردشگری قرار گرفت.
برچسبها: تازه های اقتصادی, اقتصادی, علمی اجنماعی فرهنگی و ورزشی در اقتصاد مرند, احمد عاقلی مرند
ادامه مطلب...

ایران در صدر بهترین کشورها به لحاظ رقابتپذیری در گردشگری است
در زمینه مالیات بر بلیت و هزینههای فرودگاهی ایران در رتبه دوم
کشورهای جهان ایستاده است؛ درحالیکه از لحاظ پایین بودن قیمت سوخت در جهان
در میان 140کشور جهان در رتبه دوم دیده میشود.
در زمینه زیرساخت حملونقل هوایی ایران در رتبه 102و در زیرساخت حملونقل زمینی رتبه 76را کسب کرده است.

از سوی دیگر، از لحاظ شاخص ثبات توسعه صنعت گردشگری، ایران رتبه 118جهان و از لحاظ تصادفات جادهای رتبه 132جهان را در اختیار دارد.
برچسبها: تازه های اقتصادی, اقتصادی, علمی اجنماعی فرهنگی و ورزشی در اقتصاد مرند, احمد عاقلی مرند
ادامه مطلب...
بیائید عمل كنيم
سخن بس است:
تفاوت كشورهاي ثروتمند و فقير، تفاوت قدمت آنها نيست.
براي مثال كشور مصر بيش از 3000 سال تاريخ مكتوب دارد و فقير است!
اما كشورهاي جديدي مانند كانادا، نيوزيلند، استراليا كه 150 سال پيش وضعيت
قابل توجهي نداشتند، اكنون كشورهايي توسعهيافته و ثروتمند هستند.
تفاوت كشورهاي فقير و ثروتمند در ميزان منابع طبيعي قابل استحصال آنها هم نيست.
ژاپن كشوري است كه سرزمين بسيار محدودي دارد كه 80 درصد آن كوههايي است كه مناسب كشاورزي و دامداري نيست اما دومين اقتصاد قدرتمند جهان پس از آمريكا را دارد. اين كشور مانند يك كارخانه پهناور و شناوري ميباشد كه مواد خام را از همه جهان وارد كرده و به صورت محصولات پيشرفته صادر ميكند.
مثال بعدي سويس است.
كشوري كه اصلاً كاكائو در آن به عمل نميآيد اما بهترين شكلاتهاي جهان را توليد و صادر ميكند. در سرزمين كوچك و سرد سويس كه تنها در چهار ماه سال ميتوان كشاورزي و دامداري انجام داد، بهترين لبنيات (پنير) دنيا توليد ميشود.
سويس كشوري است كه به امنيت، نظم و سختكوشي مشهور است و به همين خاطر به گاوصندوق دنيا مشهور شدهاست (بانكهاي سويس).
برای مطالعه کامل مطلب فوق،ذیلا ادامه مطلب را کلیک کنید
ادامه مطلب...
بهترین و پربازدید ترین شهرهای توریستی جهان
در سال 2012
در این نوشته بنا داریم 10 شهر توریستی جهان که بیشترین بازدیدکننده را در سال 2012 به خود اختصاص دادند را معرفی کنیم:
پاریس با جذب بیش از 14،8 میلیون توریست در سال گذشته در صدر کشورهای پربازدید جهان قرار گرفت. پس از پاریس، لندن پذیرای 14 میلیون گردشگر در سال 2012 میلادی بود و در جای دوّم ایستاد.
میل به سفر از دیرباز در انسان وجود داشته اما اینکه کجا برای تفریح و گشت و گذار انتخاب شود از روز اوّل در کنار میل به سفر دغدغه ای بزرگ بوده است.
با هم مروری داریم بر پربازدید ترین شهرهای توریستی دنیا در سال 2012:
1. پاریس
این شهر پایتخت فرانسه و معروف به شهر عشق است، موزه ها و مناظر زیبا در کنار معماری زیبا، به بازدید کنندگان این امکان را می دهد که تعطیلات خود را با خاطره های خوب پشت سر بگذرانند. اماکن معروف وتوریستی پاریس عبارتند از: برج ایفل، کلیسای نوتردام، موزه لوور و بسیاری آثار دیگر. پاریس هر ساله پذیرای 14،8 میلیون توریست از سراسر جهان است.

برچسبها: تازه های اقتصادی, اقتصادی, علمی اجنماعی فرهنگی و ورزشی در اقتصاد مرند, احمد عاقلی مرند
ادامه مطلب...

تجربه آلمان در توسعه اقتصادی
انباشت سرمایه عامل مهم برای توسعه یافتگی آلمان محسوب میگردد
مان با مساحت 349.223 کیلومتر مربع و با 82 میلیون نفر، پرجمعیتترین کشور اروپا محسوب میشود. آلمان هم اکنون یکی از صنعتیترین کشورهای جهان است و به عنوان ثروتمندترین عضو اتحادیه اروپا، موتور اقتصادی حوزه پولی یورو محسوب میشود. اما کشوری که دیر به صحنه رقابت با کشورهای بزرگ دنیا آمد و دو جنگ جهانی را نیز با شکست پشت سر گذاشته، چه میشود که هماکنون بزرگترین صادرکننده جهان و دومین واردکننده جهان پس از آمریکا است؟
با نگاهی اجمالی به روند توسعهیافتگی این کشور درمییابیم که بزرگترین اتفاقات توسعهای این کشور در نیمه دوم قرن 19 اتفاق افتاده است، ولی برای فهم بهتر مطلب، روند توسعهیافتگی آلمان را با نگاهی کوتاه به قرنهای 15 و 16 از سر میگیریم. در قرنهای 15 و 16(در زمان فوگرها) سرمایهداری تجاری و مالی در جنوب آلمان از هر نقطه دیگر اروپا پیشرفتهتر بود. با باز شدن راههای تجاری آبی به جزایر هند شرقی و آمریکا، مرکز فعالیت تجاری به سواحل اقیانوس اطلس (پرتغال، اسپانیا، هلند، انگلستان و فرانسه) منتقل گردید و آلمان از خطوط اصلی فعالیت دور افتاد. با گسترش روند فوق تا قرنهای 17 و 18 اتریش و پروس1 تنها اهمیت نظامی و سیاسی خود را حفظ کرده بودند و عملا قدرت اقتصادی خود را از دست داده بودند. در این دوره کشورهایی همچون انگلستان و فرانسه به سوی وحدت سیاسی و قدرت مضاعف پیش میرفتند. در انگلستان و فرانسه تجارت با سرزمینهای دور سبب توسعه اقتصادی، تجمع سرمایه و خلق سازمانهای جدید اقتصادی شد، ولی در آلمان موقعیت جغرافیایی، حملونقل و شرایط تاریخی به نفع وحدت سیاسی و توسعه اقتصادی نبود.
برچسبها: تازه های اقتصادی, اقتصادی, علمی اجنماعی فرهنگی و ورزشی در اقتصاد مرند, احمد عاقلی مرند
ادامه مطلب...

هشدار جدی دانشمندان:
تاسال 2100 نصف گیاهان ویک سوم حیوانات منقرض میشوند
هنوز دیرنشده است و اگر جهان دست به اقدام بزند و از سال 2017 روند کاهش انتشار گازهای گلخانه ای آغاز شود می توان جلو 60 درصد از تلفات گونه های گیاهی و جانوری را گرفت و اگر روند کاهش گازهای گلخانه ای از سال 2030 آغاز شود می توان امیدوار بود جلو 40 درصد از تلفات احتمالی گونه ها گرفته شود.
نشریه بریتانیایی " nature climate change" که نشریه ای زیست محیطی است نتایج تحقیقات یک گروه از دانشمندان از کشورهای مختلف را منتشر کرده که بر اساس یافته های پژوهش آنها اگر روند گرمایش زمین همچنان ادامه داشته و گازهای گلخانه ای کنترل نشوند تا سال 2100 بیش از نیمی از گیاهان و یک سوم از گونه های جانوری زنده بر روی زمین نابود خواهند شد.
برای مطالعه کامل مطلب فوق،ذیلا ادامه مطلب را کلیک کنید
برچسبها: تازه های اقتصادی, اقتصادی, علمی اجنماعی فرهنگی و ورزشی در اقتصاد مرند, احمد عاقلی مرند
ادامه مطلب...
مقایسه مدیریت آمریکایی و ژاپنی
- مقدمه
-در روم باید مانند رومیان رفتار کرد. ملتها و کشورها متفاوتند و فرهنگها و آداب رسوم خود را دارند مدیران باید این تفاوتها را درک کرده مطابق آن رفتار خاصی از خود نشان دهند . مدیران آگاه خوب میدانند که شیوه مدیریتی بهتر در هر کشور و هر منطقه ای بستگی به فرهنگ آن کشور دارد حتی افراد داخل یک منطقه نیز ممکن است اعم از زنان و مردان دارای فرهنگ ها علایق خاصی باشند. مدیریت موثر بخوبی این تفاوتها را درک کرده و اداره میکند.
-در سال 1980، تولید ناخالص ملی ژاپن، درسومین رده جهانی قرار داشت اما این کشور با استفاده. از روشهای خاص، توانست تا سال 2000به بالاترین رده دست یابد. دلیل اصلی برتری ژاپن، مهارتهای مدیریتی این کشور است . از طرف دیگر اکثر صاحبنظران مدیریتی آمریکایی هستند پس مطالعه شیوه های مدیریتی آنان امری الزامی است.
- در این مقاله ضمن بررسی شیوه های مدیریت ژاپنی و آمریکایی و بررسی نقاط قوت وضعف هر کدام تئوری z که تلفیق مدیریت آمریکایی و ژاپنی است نیز بررسی میشود.
- تفاوت شركتهاي ژاپني و آمريكايي از تفاوتهاي فرهنگي فراتر مي رود. در ژاپن كسب سود هرگز در رأس كارها قرار نمي گيرد. در حالي كه در آمريكا بالاترين اولويت را به سود سالانه يا درآمد سرمايه گذاران مي دهند. در میان عناصر مهم مدیریت ژاپنی، میتوان به وجود نگرش اشاره کرد که غربیها فاقد آن هستند.
درواقع، در کشورهای غربی ابزار کافی وجود دارد اما نگرش کافی وجود ندارد. عقاید، فرضیات و مفاهیم مدیریتی در آمریکا محدودند و نگرش مدیریت غربی فاقد کارآیی لازم است. در ژاپن، مدیران از طریق نگرشهای پویا، روشهای کاری خود را توسعه میدهند.
تعریف مدیریت
برای مدیریت تعاریف گوناگونی شده است. اما جامع ترین تعریفی که از آن میتوان کرد مدیریت یعنی بکارگیری موثر و کارآمد منابع مادی و انسانی بر مبنای یک نظام ارزشی پذیرفته شده که از طریق برنامه ریزی سازماندهی بسیج منابع هدایت و کنترل عملیات برای دستیابی به اهداف تعیین شده صورت میگیرد. مدیریت یعنی انجام کار بوسیله دیگران . آن بخش از مدیریت که با آموختن فرا گرفته میشود علم مدیریت (دانش آشکار) و آن بخش از مدیریت که در شرایط گوناگون و از طریق کسب تجربه حاصل میشود هنر مدیریت (دانش ضمنی) است.
تعریف نظریه A
نوع مدیریت آمریکایی است که بیشتر ویژگیهای بوروکراسی را دارد که در آن برنامه ریزی سوگیری کوتاه مدت دارد تصمیم گیری و مسئولیت فردی و روند تصمیم گیری تند ولی بکازگیری آن کند است ساختار سازمان رسمی و دیوانسالاری است.
تعریف نظریه J
نوع مدیریت ژاپنی است که بیشتر ویژگیهای سازمان ادهوکراسی را داراست نظریه J را میتوان نقطه مقابل نظریه A دانست برنامه ریزی بیشتر بلند مدت تصمیم گیری و مسئولیت گروهی روند تصمیم گیری کند ولی اجرای آن به سرعت انجام می شود.
تعریف نظریه Z
نوع مدیریتی که برگرفته از مدیریت ژاپنی است اما با فرهنگ آمریکایی تطبیق پیدا کرده است که بیشتر ویژگیهای مدیریت ژاپنی را دارد چون بعضی ویژگیهای مدیریت ژاپنی مانند تبعیض علیه زنان در فرهنگ آمریکا جایی ندارد . بنیانگذار نظریه Z ویلیام اوچی است.
برچسبها: سخنان الهام بخش, پیامهای الهام بخش, سخنان بزرگان, احمد عاقلی
ادامه مطلب...
اهداف توسعه هزاره
اهداف توسعه هزاره در واقع هشت هدف مشترک هستند که در سال ۲۰۰۰ در سازمان ملل بر سر آنها توافق شد. این اهداف باید تا سال ۲۰۱۵ تامین شوند.
اهداف توسعه هزاره (به صورت مخفف: MDGs Millennium Development Goals )، هشت آرمان است که باید به آنها تا سال ۲۰۱۵ دست یافته شود تا آنها به چالش های اصلی توسعه ی جهان پاسخ دهند. اهداف توسعه ی هزاره از اقدامات و اهدافی که در بیانیه ی هزاره آمده تصویری ترسیم می کند. بیانیه ی هزاره در ماه سپتامبر سال ۲۰۰۰، توسط ۱۸۹ کشور پذیرفته شده و ۱۴۷ نفر از سران سیاسی آن را امضا کرده اند.
این هشت آرمان به ۲۱ هدف که با ۶۰ شاخص قابل سنجش اند، تجزیه می شود.
آرمان ۱: از بین بردن فقر شدید و گرسنگی
آرمان ۲: دست یافتن به آموزش ابتدایی همگانی
آرمان ۳: گسترش و ترویج برابری جنسیتی و توانمند سازی زنان
آرمان ۴: کم کردن مرگ کودکان
آرمان ۵: بهبود سلامت مادران
آرمان ۶: مبارزه با ایدز، مالاریا و دیگر بیماری ها
آرمان ۷: تضمین پایداری محیط زیست.
آرمان ۸: گسترش مشارکت جهانی برای توسعه
برای مطالعه کامل مطلب فوق،ذیلا ادامه مطلب را کلیک کنید
برچسبها: تازه های اقتصادی, تازه های علمی, تازه های اجنماعی, فرهنگی و ورزشی در اقتصاد مرند
ادامه مطلب...
سازمان ملل متحد
اهداف توسعه هزاره
و نقش سازمان ملل متحد
رهبران جهان در اجلاس هزاره ملل متحد در سپتامبر 2000 درمورد مجموعه اي از هدفهاي قابل نيل در زماني محدود و مشخص وهدفهايي براي مبارزه با فقر،گرسنگي، بيماري، بيسوادي، نابودي محيط زيست وتبعيض عليه زنان توافق كردند. اين هدفها كه درمركزبرنامه كار جهاني قرارداده شدند، اينك " هدفهاي توسعه هزاره" ناميده مي شوند. " اعلاميه اجلاس هزاره" نيز طيفي گسترده ازتعهدات را درزمينه حقوق بشر، حكومت مطلوب و مردم سالاري ترسيم ومشخص كرد.
در “كنفرانس بين المللي تامين سرمايه براي توسعه "در مونتري ، مكزيك ، كه در اوايل سال 2002 تشكيل شد، رهبراني از كشورهاي توسعه يافته و درحال توسعه شروع به هماهنگ كردن اين تعهدات با منابع وعمل نمودند كه اين نشان دهنده معامله اي جهاني بود كه درآن انجام اصلاحات سياسي واقتصادي بي وقفه در كشورهاي درحال توسعه باحمايت مستقيم جهان توسعه يافته كه به شكل كمك، تجارت ، بخشش بدهىها وسرمايه گذاري خواهدبود، هماهنگ خواهدشد.
جهان در حال پيشرفت در جهت نيل به هدفهاي توسعه هزاره است.اما اين پيشرفت نابرابر و بسيار آهسته است. اكثريتي عظيم از كشورها فقط در صورتي به هدفهاي توسعه هزاره دست خواهند يافت كه از پشتيباني اساسي – حمايت ، تخصص ومنابع مالي – از خارج برخوردار شوند.
برای مطالعه کامل مطلب فوق،ذیلا ادامه مطلب را کلیک کنید
برچسبها: تازه های اقتصادی, علمی اجنماعی فرهنگی و ورزشی در اقتصاد مرند, احمد عاقلی مرند, آذربایجان
ادامه مطلب...
بیماری هلندی و اقتصاد ایران
با توجه به افزایش قیمت جهانی نفت در طي ماههاي گذشته كه حتي به حدود 145 دلار نيز رسيد شاید برای مخاطبان این سوال پیش بیاید که بالاخره افزایش قیمت نفت به نفع اقتصاد کشور هست یا به ضرر آن .
پدیده ای در اقتصاد کشورهای تک محصولی مثل کشور خودمان به نام بیماری هلندی از علل این مشکلات و نوسان ها و افزایش قیمتها و گرانی های اخیر کشورمان را تبیین می کند.
لذا به نظر می رسد آشنایی با بیماری هلندی میتواند اولین گام برای درک این موضوع باشد.
بیماری هلندی به انگلیسی (Dutch disease) یک مفهوم اقتصادی است که چگونه استفاده از درآمد منابع طبيعي(مثلاً درآمدهای نفتی کشور خودمان) باعث افول در توليد ميشود.
این عنوان در سال 1977 برای نامگذاری پدیده کاهش تولید در هلند پس از کشف گاز طبیعی در دهه 60 بوجود آمد. "بیماری هلندی" در واقع یک مفهوم اقتصادی است برای توضیح رابطه بین بهره برداری از منابع طبیعی و کاهش تولید.
به این صورت که افزایش در منافع به دست آمده از منابع طبیعی (مانند نفت و گاز)به دلیل اینکه تبادل ارز (exchange rate) را افزایش میدهد، تولید را در اقتصاد یک کشور کاهش میدهد. البته نمی توان گفت که همیشه این بیماری باعث کاهش تولید میشود و ممکن است عوامل دیگر موثر باشند.
بیماری هلندی و اقتصاد ایران
این نامگذاری به این دلیل انجام شده است که اولین بار در کشور هلند رخ داد. در سال 1977 نشریه اکونومیست لندن، در توصیف و تشریح این پدیده ظاهراً عجیب، برای نخستین بار اصطلاح بیماری هلندی را بکار برد که در دهه 70 میلادی تعدادی از کشورههای دیگر، از جمله انگلستان را مبتلا ساخته بود.
این عارضه زمانی رخ می دهد که درآمد یک کشور بر اثر عوامل فصلی به صورت ناگهانی افزایش می یابد و متولیان اقتصاد کلان (دولت ) هم با تصور دائمی بودن این درآمد آن را در جامعه تزریق می کنند. تا اینجای کار اتفاق خاصی نیافتاده است . درآمد کشور زیاد شده و پول هم به جامعه منتقل شده است. اما با افزایش درآمد ،تقاضا هم افزایش پیدا می کند اگر این افزایش تقاضا به صورت ناگهانی انجام شود، عرضه جوابگوی تقاضا نخواهد بود و تعادل عرضه و تقاضا بر هم می خورد ، در نتیجه قیمت ها افزایش می یابد. در یک روند طبیعی قیمت ها تا سقفی بالا می روند و با یک تاخیر زمانی تولید افزایش پیدا می کند و در نهایت پس از مدتی عرضه و تقاضا به تعادل قبل بر می گردند.
اما بیماری هلندی از زمانی رخ می دهد که دولت به عنوان متولی اقتصاد کلان وارد کارزار می شود و سعی می کند به طور مصنوعی و از طریقی غیر از افزایش تولید، قیمت ها را پایین نگه دارد.دولت متوصل به واردات کالاهای مصرفی ارزان می شود (همین کاری که دولت نهم در حال انجام آن است) تا قیمت ها را مهار کند در حالی که صنایع داخلی مجبورند با عوامل تولید گران ، کالای گران را تولید و به قیمت ارزان بفروشند . نکته اینجاست که این سیاست نمی تواند جلوی تورم را بگیرد، بلکه آن را به بخش های دیگر اقتصادی منتقل می کند .به عنوان مثال می توان با واردات کالاهایی نظیر سیب ، پرتقال ، ... ، تیرآهن و.... قیمت این کالا ها را پایین نگه داشت ولی برخی کالا ها مانند زمین و مسکن قابل وارد کردن نیستند و افزایش قیمت این کالا ها نمی شود با واردات مهار کرد . در نتیجه قیمت این قبیل کالا ها به رشد خود ادامه می دهند . از طرفی سرمایه گذاری جدید در آن بخش های صنعتی که با واردات قیمت شان مهار شده انجام نمی شود و سرمایه ها به سمت کالاهایی مثل زمین و مسکن هدایت می شود. در نتیجه این امر تقاضای کاذبی برای این کالا ایجاد شده و قیمت آن ها با سرعت بیشتر و به صورت غیر طبیعی و باور نکردنی رشد می کنند.
عوارض بيماري هلندي در ايران
از همان ابتدای زمان شروع صادرات نفت، در اقتصاد كشور بروز كرد، به طوري كه تقريبا عمده فعاليتهاي سنتي، صنعتي و توليدي كشور تحت تاثير آن قرار گرفت و به تدريج دچار زوال و نابودي گرديد. از جمله اين فعاليتها ميتوان صنعت منسوجات سنتي، صنعت كاشي سنتي، صنعت شيشهگري سنتي، صنعت خراطي چوب، صنعت فلزكاري سنتي را نام برد كه يا به كلي از بين رفتند و يا به صورت صنايع دستي و تزئيني در مقياسهاي بسيار كوچك، به حيات خود ادامه دادند. پايه صادرات غيرنفتي كشور نيز به همين دليل به عنوان بخشي از درآمد صادراتي كه بتواند همپاي درآمد صادرات نفت در اقتصاد كشور منشا اثر باشد، هرگز به اندازه كافي گسترش و اهميت پيدا نكرد.
با توجه به اين كه درآمد صادرات نفت در اقتصاد ايران به بخش دولتي تعلق دارد، هر گاه قيمت نفت افزايش پيدا كرده، به جاي افزايش شديد دستمزد در اقتصاد كشور، هزينههاي جاري دولت به شدت بالا رفته است. اين افزايش هزينهها موجب افزايش تقاضاي كل در اقتصاد شده است كه همواره بخش قابل توجهي از آن به افزايش و رونق واردات منجر شده و بخش ديگر آن به افزايش سطح عمومي قيمتها را (تورم) دامن زده، ضمن آن كه در بخشهايي از اقتصاد كه داراي عرضه قابل انعطاف بودهاند، به افزايش توليد هم كمك كرده است.
روش مقابله با بيماري هلندي
مشكل اساسي در پديده بيماري هلندي اين است كه وقتي شرايط رونق بازار نفتي و روند افزايش قيمت نفت به پايان برسد؛ ديگر نميتوان وضعيت بخشهاي توليدي غير نفتي را به حالت اوليه بازگرداند و صدمات وارده را جبران نمود و يا حداقل جبران آن كاري بس دشوار خواهد بود. وخامت اوضاع زماني شديدتر ميشود كه ذخيره سرمايه اوليه و زيرساختهاي توليدي در اين دوره از بين رفته باشد. ورود مجدد به بازارهاي صادراتي نيز بسيار مشكل خواهد بود، زيرا در دوره رونق نفتي كه اقتصاد دوران بيدغدغهاي را ميگذراند، ساير كشورها در بازار توليد فعال گشته و بازارهاي صادراتي را براي خود تثبيت مينمايند. بنابراين از آنجا كه رونق بازار نفت زماني به پايان ميرسد و روند نزولي آن شروع ميگردد، اقتصاد نفتي در آن زمان رقابتپذيري خود را در بازارهاي صادراتي در مصنوعات جديد از دست خواهد داد و شاهد وابستگي و كاهش استقلال سياسي خواهد بود.
از آنجا كه درآمدهاي نفتي در اقتصادهاي صادركننده نفت به طور مستقيم در اختيار دولت قرار ميگيرد، لذا بررسي چگونگي هزينه كردن اين درآمد و آثار آن بر اقتصاد داخلي از اهميت بسزايي برخوردار است.
در اين خصوص دولتها معمولا سياستهايي را براي تعديل مازاد تراز پرداختها اتخاذ ميكنند به نحوي كه درآمدها و در نتيجه تغيير قيمتهاي نسبي و رشد بخشهاي اقتصادي، در اقتصاد داخلي جذب گردد. در انتخاب نوع تعديل دولتها از سه ابزار بالقوه: سياستهاي تعديل هزينه، حفظ يك نرخ ارز ثابت، و كاهش موانع تجاري استفاده مينمايند. در خصوص ااز آنجا كه درآمدهاي نفتي در اقتصادهاي صادركننده نفت به طور مستقيم در اختيار دولت قرار ميگيرد، لذا بررسي چگونگي هزينه كردن اين درآمد و آثار آن بر اقتصاد داخلي از اهميت بسزايي برخوردار است. در اين خصوص دولتها معمولا سياستهايي را براي تعديل مازاد تراز پرداختها اتخاذ ميكنند به نحوي كه درآمدها و در نتيجه تغيير قيمتهاي نسبي و رشد بخشهاي اقتصادي، در اقتصاد داخلي جذب گردد. در انتخاب نوع تعديل دولتها از سه ابزار بالقوه: سياستهاي تعديل هزينه، حفظ يك نرخ ارز ثابت، و كاهش موانع تجاري استفاده مينمايند. در خصوص ابزار اول، دولت از طريق تقويت ارزش پول داخلي در مقابل رقباي تجاري موجبات تغيير تقاضا به سوي واردات را فراهم كرده كه نتيجه آن حذف مازاد مالي و ايجاد توازن در حسابجاري است. كه البته اين سياست بايد با احتياط كامل اتخاذ شود. ابزار دوم در واقع تامين مالي افزايش تقاضاي كل از طريق هزينههاي دولتي است كه طبعا با استفاده از منابع نفتي صورت ميگيرد؛ زيرا افزايش سريع مالياتها براي تامين منابع مالي لازم امكانپذير نيست. بدين ترتيب با بالا رفتن قيمت نسبي كالاهاي غيرتجاري، تورم داخلي سريعتر از تورم خارجي رشد خواهد كرد. سياستهاي پولي و مالي انبساطي نيز غالبا در اين زمينه مورد استفاده قرار ميگيرد. كاهش موانع تجاري (تعرفهها و سهميههاي تجاري) سومين ابزاري است كه از آن استفاده ميشود.
ابزار اول، دولت از طريق تقويت ارزش پول داخلي در مقابل رقباي تجاري موجبات تغيير تقاضا به سوي واردات را فراهم كرده كه نتيجه آن حذف مازاد مالي و ايجاد توازن در حسابجاري است. كه البته اين سياست بايد با احتياط كامل اتخاذ شود.
ابزار دوم در واقع تامين مالي افزايش تقاضاي كل از طريق هزينههاي دولتي است كه طبعا با استفاده از منابع نفتي صورت ميگيرد؛ زيرا افزايش سريع مالياتها براي تامين منابع مالي لازم امكانپذير نيست. بدين ترتيب با بالا رفتن قيمت نسبي كالاهاي غيرتجاري، تورم داخلي سريعتر از تورم خارجي رشد خواهد كرد. سياستهاي پولي و مالي انبساطي نيز غالبا در اين زمينه مورد استفاده قرار ميگيرد.
كاهش موانع تجاري (تعرفهها و سهميههاي تجاري) سومين ابزاري است كه از آن استفاده ميشود.
نكته شايان توجه اين است كه بايد سياستهايي اتخاذ شود كه از انتقال افزايش تقاضاي كل ناشي از افزايش قيمت نفت به بازار كالاها و خدمات جلوگيري شود. به عبارت ديگر نحوه هزينه كردن درآمد اضافي حاصل از صدور نفت، مهمترين عامل در پيشگيري عوارض ناشي از بيماري هلندي و ايجاد رونق فعاليتهاي اقتصادي در كشور است.
با تخصيص اين گونه درآمدها به طرحهاي مولد و داراي توجيه اقتصادي و نيز استفاده از بخشي از آنها براي مقابله با شوكهاي بازار بينالمللي ميتوان علاوه بر جلوگيري از عدم تعادل بين بخشها، گامهاي موثري در جهت دستيابي به رشد اقتصادي پايدار و غيرمتكي به درآمدهاي نفتي برداشت.
چنين فرصتهايي، در صورت عدم استفاده صحيح از آنها به ضدفرصت تبديل شده و از طريق بر هم زدن تعادل نسبي بين بخشهاي اقتصادي، اقتصاد ملي را با مشكلات جدي روبهرو خواهد ساخت.
يكي از سياستهايي كه در اين زمينه و به خصوص براي مقابله با نوسانات درآمدهاي نفتي در كشورهاي صادر كننده نفت اتخاذ گرديده، ايجاد صندوق ذخيره ارزي است كه در ايران نيز از ابتداي برنامه سوم اين سياست مورد عمل قرار گرفته است.
مقاله دوم..............................................................................................
بیماری هلندی و اقتصاد ایران
بیماری هلندی به انگلیسی (Dutch disease) یک مفهوم اقتصادی است که تلاش میکند رابطهٔ بین بهرهبرداری بیرویه از منابع طبیعی و رکود در بخش صنعت را توضیح دهد. این مفهوم بیان میدارد که افزایش درآمد ناشی از منابع طبیعی میتواند اقتصاد ملی را از حالت صنعتی بیرون بیاورد. این اتفاق به علت افزایش نرخ ارز صورت میگیرد، که بخش صنعت را در رقابت ضعیف میکند. در حالی که این بیماری اغلب مربوط به اکتشاف منابع طبیعی میشود، میتواند به «هر فعالیت توسعهای که نتیجهاش ورود بیرویهٔ ارز خارجی میشود» مربوط شود؛ مانند نوسان شدید در قیمت منابع طبیعی، کمک اقتصادی خارجی، سرمایهگذاری مستقیم خارجی. واژهٔ بیماری هلندی در سال ۱۹۷۷ توسط مجلهٔ Economist برای توصیف رکود بخش صنعتی در هلند بعد از کشف گاز طبیعی در دههٔ ۱۹۶۰ بهکار گرفته شد.
با توجه به افزایش قیمت جهانی نفت نزدیک به 113 دلار شاید برای مخاطبان این سوال پیش بیاید که بالاخره افزایش قیمت نفت به نفع اقتصاد کشور هست یا به ضرر آن .پدیده ای در اقتصاد کشورهای تک محصولی مثل کشور خودمان به نام بیماری هلندی از علل این مشکلات و نوسان ها و افزایش قیمتها و گرانی های اخیر کشورمان را تبیین می کند، لذا به نظر می رسد که آشنایی با بیماری هلندی میتواند اولین گام برای درک این موضوع باشد.مقالات بعدی در این رابطه را دنبال کنید.
بیماری هلندی به انگلیسی (Dutch disease) یک مفهوم اقتصادی است که چگونه استفاده از درآمد منابع طبيعي(مثلاً درآمدهای نفتی کشور خودمان) باعث افول در توليد ميشود. این عنوان در سال 1977 برای نامگذاری پدیده کاهش تولید در هلند پس از کشف گاز طبیعی در دهه 60 بوجود آمد. "بیماری هلندی" در واقع یک مفهوم اقتصادی است برای توضیح رابطه بین بهره برداری از منابع طبیعی و کاهش تولید. به این صورت که افزایش در منافع به دست آمده از منابع طبیعی (مانند نفت و گاز)به دلیل اینکه (تبادل ارز)exchange rate را افزایش میدهد، تولید را در اقتصاد یک کشور کاهش میدهد. البته نمی توان گفت که همیشه این بیماری باعث کاهش تولید میشود و ممکن است عوامل دیگر موثر باشند.
این نامگذاری به این دلیل انجام شده است که اولین بار در کشور هلند رخ داد. در سال 1977 نشریه اکونومیست لندن، در توصیف و تشریح این پدیده ظاهراً عجیب، برای نخستین بار اصطلاح بیماری هلندی را بکار برد که در دهه 70 میلادی تعدادی از کشورههای دیگر، از جمله انگلستان را مبتلا ساخته بود. اگر به زبان خیلی ساده بخواهیم بیان کنیم این عارضه زمانی رخ می دهد که درآمد یک کشور بر اثر عوامل فصلی به صورت ناگهانی افزایش می یابد و متولیان اقتصاد کلان (دولت ) هم با تصور دائمی بودن این درآمد آن را در جامعه تزریق می کنند. تا اینجای کار اتفاق خاصی نیافتاده است . درآمد کشور زیاد شده و پول هم به جامعه منتقل شده است. اما با افزایش درآمد ،تقاضا هم افزایش پیدا می کند اگر این افزایش تقاضا به صورت ناگهانی انجام شود، عرضه جوابگوی تقاضا نخواهد بود و تعادل عرضه و تقاضا بر هم می خورد ، در نتیجه قیمت ها افزایش می یابد. در یک روند طبیعی قیمت ها تا سقفی بالا می روند و با یک تاخیر زمانی تولید افزایش پیدا می کند و در نهایت پس از مدتی عرضه و تقاضا به تعادل قبل بر می گردند. اما بیماری هلندی از زمانی رخ می دهد که دولت به عنوان متولی اقتصاد کلان وارد کارزار می شود و سعی می کند به طور مصنوعی و از طریقی غیر از افزایش تولید قیمت ها را پایین نگه دارد.دولت متوصل به واردات کالاهای مصرفی ارزان می شود (همین کاری که دولت نهم در حال انجام آن است) تا قیمت ها را مهار کند در حالی که صنایع داخلی مجبورند با عوامل تولید گران کالای گران را تولید و به قیمت ارزان بفروشند . نکته اینجاست که این سیاست نمی تواند جلوی تورم را بگیرد. بلکه آن را به بخش های دیگر اقتصادی منتقل می کند .به عنوان مثال می توان با واردات کالاهایی نظیر سیب ، پرتقال ، ... ، تیرآهن و.... قیمت این کالا ها را پایین نگه داشت ولی برخی کالا ها مانند زمین و مسکن قابل وارد کردن نیستند و افزایش قیمت این کالا ها نمی شود با واردات مهار کرد . در نتیجه قیمت این قبیل کالا ها به رشد خود ادامه می دهند . از طرفی سرمایه گذاری جدید در آن بخش های صنعتی که با واردات قیمت شان مهار شده انجام نمی شود و سرمایه ها به سمت کالاهایی مثل زمین و مسکن هدایت می شود. در نتیجه این امر تقاضای کاذبی برای این کالا ایجاد شده و قیمت آن ها با سرعت بیشتر و به صورت غیر طبیعی و باور نکردنی رشد می کنند. عوارض این مشکل به همینجا ختم نمی شود . به محض اینکه فصل افزایش درآمد خاتمه پیدا کند و دولت پولی نداشته باشد که با آن واردات ارزان را انجام دهد افزایش قیمت در بخش هایی که تا آن زمان به صورت مصنوعی قیمت پایینی داشتند با سرعتی فزاینده رخ خواهد داد. از آنجا که صنایع داخلی هم در اثر همان سیاست های گذشته فلج شده اند قادر به پاسخگویی به تقاضا های جدید نمی باشند و اقتصاد را در ابتدا ناکارآمد و سپس فلج میکند. البته هلند این شانس را داشت در زمانی که به این مشکل گرفتار شد، سایه کمونیست شرق اروپا را فراگرفته بود و کشورهای غربی برای اینکه مبادا هلند هم در دامن کمونیست ها بیافتد کمک ها ی بی دریغی به این کشور کردند با این وجود چند سالی طول کشید تا اقتصاد این کشور بتواند کمر راست کند.
هنگامی که پول یک کشور با افزایش قابل توجه ارزش روبرو شود، صادرات این کشور به پول کشورهای دیگر گرانتر شده، ولی واردات به آن کشور به نسبت ارزانتر میشود. بطور کلی، این وضعیت را بیماری هلندی مینامند[۲].
مکانیزم کار بیماری هلندی
اگر به زبان خیلی ساده بخواهیم بیان کنیم این عارضه زمانی رخ میدهد که درآمد یک کشور بر اثر عوامل فصلی به صورت ناگهانی افزایش مییابد و متولیان اقتصاد کلان (دولت) هم با تصور دائمی بودن این درآمد آن را در جامعه تزریق میکنند. تا اینجای کار اتفاق خاصی نیافتادهاست. درآمد کشور زیاد شده و پول هم به جامعه منتقل شدهاست. اما با افزایش درآمد، تقاضا هم افزایش پیدا میکند. اگر این افزایش تقاضا به صورت ناگهانی انجام شود، عرضه جوابگوی تقاضا نخواهد بود و تعادل عرضه و تقاضا بر هم میخورد، در نتیجه قیمتها افزایش مییابد. در یک روند طبیعی قیمتها تا سقفی بالا میروند و با یک تأخیر زمانی تولید افزایش پیدا میکند و در نهایت پس از مدتی عرضه و تقاضا به تعادل قبل بر میگردند. اما بیماری هلندی از زمانی رخ میدهد که دولت به عنوان متولی اقتصاد کلان وارد کارزار میشود و سعی میکند به طور مصنوعی و از طریقی غیر از افزایش تولید قیمتها را پایین نگه دارد. دولت متوصل به واردات کالاهای مصرفی ارزان میشود تا قیمتها را مهار کند در حالی که صنایع داخلی مجبورند با عوامل تولید گران، کالای گران را تولید و به قیمت ارزان بفروشند. نکته اینجاست که این سیاست نمیتواند جلوی تورم را بگیرد. بلکه آن را به بخشهای دیگر اقتصادی منتقل میکند. به عنوان مثال میتوان با واردات کالاهایی نظیر سیب، پرتقال، ...، تیرآهن و... قیمت این کالاها را پایین نگه داشت ولی برخی کالاها مانند زمین و مسکن قابل وارد کردن نیستند و افزایش قیمت این کالاها رانمیشود با واردات مهار کرد. در نتیجه قیمت این قبیل کالاها به رشد خود ادامه میدهند. از طرفی سرمایهگذاری جدید در آن بخشهای صنعتی که با واردات قیمتشان مهار شده انجام نمیشود و سرمایهها به سمت کالاهایی مثل زمین و مسکن هدایت میشود. در نتیجه این امر تقاضای کاذبی برای این کالا ایجاد شده و قیمت آنها با سرعت بیشتر و به صورت غیر طبیعی و باور نکردنی رشد میکنند. عوارض این مشکل به همینجا ختم نمیشود. به محض اینکه فصل افزایش درآمد خاتمه پیدا کند و دولت پولی نداشته باشد که با آن واردات ارزان را انجام دهد افزایش قیمت در بخشهایی که تا آن زمان به صورت مصنوعی قیمت پایینی داشتند با سرعتی فزاینده رخ خواهد داد. از آنجا که صنایع داخلی هم در اثر همان سیاستهای گذشته فلج شدهاند قادر به پاسخگویی به تقاضاهای جدید نمیباشند و اقتصاد را در ابتدا ناکارآمد و سپس فلج میکند. البته هلند این شانس را داشت در زمانی که به این مشکل گرفتار شد، سایه کمونیست شرق اروپا را فراگرفته بود و کشورهای غربی برای اینکه مبادا هلند هم در دامن کمونیستها بیافتد کمکهای بیدریغی به این کشور کردند با این وجود چند سالی طول کشید تا اقتصاد این کشور بتواند کمر راست کند[۳].
برای توضیح بیشتر، باید گفت که مدل بیماری هلندی اقتصاد را در سه بخش میتوان تحلیل نمود: بخش قابل تجارت منابع طبیعی، بخش قابل تجارت صنعت و بخش غیرقابل تجارت. وفور منابع طبیعی با افزایش تقاضا برای کالاهای غیرقابل تجارت و تقویت نرخ ارز حقیقی همراه بوده و در نتیجه سهم کمتری از منابع نیروی کار و سرمایه به بخش صنعت تخصیص مییابد. بنابراین تولید قابل رقابت به جای بخش صنعت در بخش منابع طبیعی متمرکز میشود و نیروی کار و سرمایه که در صنعت باید به کار گرفته شود به بخش تولید کالاهای غیرقابل رقابت انتقال مییابد. در این حالت وقتی اقتصاد یک رونق را در صادرات منابع طبیعی خود تجربه کند (به علت بهبود رابطهٔ مبادله تجاری و یا کشف منابع جدید) بخش قابل تجارت صنعت به علت تقویت نرخ ارز حقیقی، تضعیف میشود و بخش کالاهای غیرقابل تجارت داخلی (همانند زمین و مسکن) توسعه مییابد. تضعیف بخش قابل تجارت صنعت در این مدل، بیماری نامیده میشود و اگر منبع رشد صنعت عامل خاصی مانند پیوندهای پسین و پیشین و یا فرآیند یادگیری باشد در این صورت بیماری هلندی میتواند یک بیماری واقعی با اثرات گسترده باشد. به عبارت دیگر با فرض آنکه توسعه تولید صنعتی دارای اثرات خارجی است، تضعیف صنعت توسط وفور منابع طبیعی منجر به ناکارآمدی و کاهش بیشتر رشد اقتصادی خواهد گردید. در مطالعاتی که در این زمینه انجام شدهاست، در مورد اثرات منفی منابع طبیعی بر رشد، نتیجه میگیرند که در اقتصادهای با منابع طبیعی، تمایل به افزایش قیمتهای داخلی (در نتیجه تقویت نرخ ارز حقیقی) وجود دارد که در نتیجه، این امر منجر به عدم رشد مبتنی بر صادرات میشود[۴].
پیامدهای بیماری هلندی
به منظور بررسی اثر بیماری هلندی، اقتصاد را در سه بخش درنظر میگیریم. یک بخش پررونق (مثلاً نفت) که تمام تولیداتش صادر میشود، بخش صنعتی و تولیدکننده و نهایتاً بخش تولیدکننده کالاهای غیرقابل تجارت در سطح بینالملل. پس ما با ۲ بخش که شامل کالاهای قابل تجارت و یک بخش که شامل کالاهای غیرتجارت میباشد روبرو هستیم.
اگر در بخش صادراتی رونقی بوجود آید اثر اولیه آن افزایش درآمد در این بخش است که منجربه افزایش تقاضای داخلی برای کالاهای قابل تجارت و غیر قابل تجارت میشود. تقاضای اضافی برای کالاهای قابل تجارت از طریق بالابردن واردات تامین میشود. برای کالاهای غیر قابل تجارت، افزایش تقاضا موجب بالا رفتن قیمت آنها میشود، دراین حالت قیمت نسبی کالاهای غیر قابل تجارت نسبت به کالاهای قابل تجارت افزایش مییابد. این مسأله موجب میگردد که منابع از کالاهای قابل تجارت به سمت کالاهای غیر قابل تجارت انتقال یابند. افزایش در قیمت کالاهای غیر قابل تجارت منجر به افزایش ارزش و از دست رفتن رقابت پذیری در نرخ واقعی ارز میگردد.
این مسأله همچنین قیمت نسبی کالاهای وارداتی را نیز پائین میآورد، درحالیکه قیمتهای صادراتی برای مصرفکنندگان خارجی بالا میرود. این مسأله انتقال منابع تولیدی و تقاضای داخلی از بخش تولیدی به بخش غیر قابل تجارت را تشدید میکند. چرا که منابعی چون سرمایه و کار برای برآورده ساختن افزایش تقاضای داخلی به بخش تولید کالاهای غیرقابل تجارت (مبادله نشدنی) داخلی و همچنین به بخش نفتی به سوی رونق، انتقال مییابد هر دوی این انتقالات میزان تولید را د ربخش صادرات سنتی که اکنون دچار وقفه شده کاهش میدهند و منجر به فرآیندی میگردد که در اقتصاد کشورهای صنعتی شده به صنعت زدائی (Deindustrialisation) مرسوم شدهاست و کل این فرآیند با عنوان «تأثیر انتقال منابع» شناخته شدهاست.
در واقع با ارزان شدن قیمت نفت موجودی حساب ذخیره ارزی نیز به صفر خواهد رسید و آن گاه دیگر امکان تعدیل نوسان درآمدهای نفتی وجود نخواهد داشت. کارشناسان معتقدند که نباید درآمدهای آتی خود را بر پایه قیمتهای متغیر بازارهای جهانی محاسبه کنند و همواره باید درصد قابل قبولی خطا را در پیش بینیهای آتی قیمتها لحاظ کنند. در شرایطی که درآمدهای نفتی کشورهای صادر کننده نفت با شوک مثبت رو به رو میشود هزینه کردن کامل آن در یکسال در میان مدت آثار معکوسی از خود به جای میگذارد و در قالب بیماری هلندی به فعال سازی مکانیسمهای معیوب اقتصاد منجر میشود[۵].
این گونه تأثیرات تا انتهای دهه ۱۹۷۰ در کشورهای دارای ذخایر عمده نفتی به وقوع پیوست که در آنها قیمتهای نفت ناگهان بالا رفت و افزایش صادرات نفتی به زیان بخشهای تولیدی و صنعتی تمام شد. البته بخشی که تولیدات آن پائین میآید ضروری نیست که تنها بخش تولیدی و صنعتی باشد. چرا که مثلاً درکشورهای درحال توسعه و تولیدکننده نفت، مثل نیجریه، اندونزی و مکزیک، بخش کشاورزی تولید کننده کالاهای قابل تجارت (مبادله شدنی) است و بنابراین عملکرد آن در اثر بیماری هلندی دچار مشکل میگردد[۶].
اولین شواهد ورود بیماری هلندی به اقتصاد ایران به سال ۱۳۵۳ شمسی بر میگردد. در این سال تحت تاثیر چهار برابر شدن قیمت نفت بودجه عمومی کشور به دو برابر افزایش یافت و دولت پهلوی در آن زمان با طرح شعار آموزش رایگان و کاهش قیمت کالاهای اساسی انتظارات عمومی را افزایش داد اما به دلیل رشد واردات و کاهش سطح تولیدات داخلی همزمان با کاهش ۱۴ درصدی درآمدهای نفتی در فاصله سالهای ۱۳۵۵ تا ۱۳۵۷ دورهای از رکود اقتصادی آغاز شد و به دلیل افزایش نقدینگی نرخ تورم سالانه کشور تا سال ۱۳۵۷ به طور متوسط به ۳۵ درصد رسید. این در حالی بود که دولت در آن زمان خود را متعهد به صرف هزینههای هنگفت عمومی کرده بود و کاهش درآمدهای نفتی به دلیل کاهش قیمت نفت سبب کاهش توانایی عملی دولت در پاسخ به مطالبات عمومی شد. تحلیلگران مسائل اقتصاد سیاسی بر این باورند که رشد بیش از حد مصارف ارزی دولت از محل فروش نفت بار دیگر شرایط را برای گسترش بیماری هلندی در اقتصاد ایران فراهم خواهد کرد. آنها معتقدند با توجه به اینکه نرخ تورم در سال 1385 ۱۳ درصد پیش بینی شدهاست و بر اساس برآوردهای صندوق بین المللی پول, نرخ تورم جهانی در سال 2006 ۳ درصد است بنابر این در سال ۸۵ کالاهای ایرانی در بازارهای جهانی ۱۰ درصد گرانتر خواهد شد و در مقابل کالاهای خارجی برای مصرف کننده ایرانی بیش از ۱۰ درصد ارزانتر میشود [۷].
درمان بیماری هلندی
نروژیها از بلایی که بر سر هلندیها آمد، درس گرفتند و با تاسیس صندوق ذخیره ارزی، به جای اینکه درآمدهای حاصل از صادرات نفت خام را در بودجههای سالانه ریخته و بودجه را آلوده کنند، آن را به این صندوق فروختند و به بیماری هلندی دچار نشدند. صندوق یاد شده چند کاربرد عمده دارد; اول اینکه درآمد حاصل از ثروت ملی یک کشور را از نظر زمانی و توزیع بین نسلی، به شکلی مناسب مدیریت میکند تا نسلهای بعد، احساس زیان نکنند. دوم اینکه این صندوق در تثبیت نرخ ارز و جلوگیری از شوکهای ناشی از نوسان نرخ ارز و یا میزان ارز در یک کشور تاثیر بسیار کارآمدی دارند. سوم، با ایجاد موانع شدید قانونی، دست دولت از این ثروت بادآورده کوتاه شده و دولت صرفا به کارایی اقتصادی بخش خصوصی و مالیاتی که از این بخش دریافت میدارد، بسنده کرده و علاوه بر اینکه به دولتی پاسخگو و کوچک و با تمرکز حداقلی تبدیل میشود، تمام تلاش خود را برای ایجاد زمینههای موفقیت بخش خصوصی ایجاد کرده و خود را بعنوان رقیب بخش خصوصی در نظر نمیگیرد. و در آخر اینکه این صندوق سبب کسب اعتبار جهانی برای کشور مورد نظر شده و مسبب ورود سرمایه گذاران خارجی به آن کشور میشود.(اگر سیاست نروژ را در نظر بگیریم که منابع حاصل از این صندوق را صرفا در کشورهای دیگر سرمایه گذاری میکند، این اعتبار آفرینی و قدرت چانه زنی کشور در عرصه جهانی چندین برابر میگردد.) البته تاسیس این صندوق پیشنیازهایی دارد، که اگر مهیا نشوند، این صندوق نمیتواند به وظایف اصلی خود عمل نماید.از جمله اینکه لازم است تا ساختار سیاسی کشور به گونهای نهادینه شده و سیستماتیک، دستش از این صندوق برای مصرف آن در داخل، کوتاه باشد و نیز لازم است، شفافیت کامل از نظر دخل و خرج در مدیریت صندوق وجود داشته باشد به گونهای که هماکنون مدیریت این صندوق در نروژ با شفافیت کامل عمل میکند. به طوری که هر شهروند نروژی میتواند هر لحظه از جریان فعالیتهای این صندوق آگاه شود[۸].
دلیل اینکه به پدیده بیماری هلندی تا این اندازه توجه شدهاست این است که روند تعدیل اقتصادی درشرایط رونق صادراتی ، موقعیکه این رونق پایان میپذیرد ، درجهت معکوس عمل نمیکند . گسترش مجدد بخش غیرنفتی و قابل تجارت درصورتیکه بازار سرمایه و زیربناها تخریب شده باشند ، بامشکل مواجهاست . ورود به بازارهای صادراتی نیز مشکل خواهد بود . زیرا مابقی کشورها تا آن زمان بازارهای رها شده در دوران رونق رابه تسخیر خود درآوردهاند . دراین صورت، از آنجائیکه رونق ناشی از عواید حاصل از صادرات احتمالاً درآینده نزدیک به پایان خواهد رسید ، اتخاذ سیاستهای اقتصادی بمنظور حمایت ازبخش تولید دربرابر اثرات مضر دوران رونق کار معقولانه خواهد بود . درواقع درمان بیماری هلندی به پیش گیری یا معکوس کردن افزایش ارزش واقعی پول رایج وابستهاست . این امر مستلزم تضعیف پول رایج ، همراه با مازادهای بودجه دولت به همراه خود داری شدید بانک مرکزی از ایجاد پول است ، که هر دو باعث مهار تورم میشوند . دولت نیاز به مقاومت دربرابر تقاضای درحال گسترش و پس انداز کردن درآمدهای تازه به دست آورده دارد تا زمان کافی برای برنامه ریزی معقولانه داشته باشد و طرحهای با درآمد بالا را شناسایی نماید . این سیاست سرمایه گذاری همراه با دو چیز است .
اول اینکه دراثر این سیاستها درآمدهای بادآورده صادراتی برای بودجه بندی صحیح برای توسعه درازمدت کنترل میشود و دوم اینکه دولت ازطریق به تاخیر انداختن مخارج جدید خود به طور ضد دورانی ( Countercyclically ) عمل میکند . یعنی در خلال بیشترین دوره تورمی رونق صادرات ازطریق خرج کردن کمتر درآمدهای بادآورده و برعکس آن یعنی خرج کردن بیشتر زمانیکه رونق اقتصادی کم رنگ شدهاست ، به تثبیت اقتصادی کمک میکند .
همچنین سیاستگزاران در درمان بیماری هلندی این نکته را نیز باید درنظر داشته باشند که آیا ثروت تازه کشف شده موقتی است یادائم ؟
درکشورهایی که انتظار میرود منابع جدید کشف شده سریعاً پایان میپذیرد ، و منابع کمکی جدید موقتی و سودهای تجاری ناشی از آن گذرا میباشند ، میبایستی سیاستگزاران سعی کنند تا ازطریق مداخلات ارزی ، ازبخشهای آسیب پذیر حمایت کنند . درکشورهایی که احتمالاً ثروت تازه کشف شده آنها اتمام ناپذیراست ، سیاستگزاران لازم است تا تغییرات ساختاری اجتناب ناپذیری را دراقتصاد مدیریت کنند تا از ثبات اقتصادی اطمینان یابند . آنها ممکن است قدمهایی درجهت افزایش بهره وری دربخش کالاهای مبادله نشدنی بردارند و احتمالاً این کار را ازطریق خصوصی سازی و تجدید ساختار انجام دهند و درعین حال برای آموزش نیروی کار سرمایه گذاری کنند .
همچنین ممکن است سعی کنند تا به منظور کاهش وابستگی دربخش درحال رونق . صادرات را تنوع بخشند و آنها را درمقابل شوکهای خارجی ازقبیل افت ناگهانی درقیمتهای کالا ، کمترآسیب پذیر سازند[۹].
پیشگیری از بیماری هلندی
همانطور که گفتیم تورم مهارنشدنی ، ناکارآمدی در تخصیص منابع ارزی و رفتار مصرفی خاص بیماری هلندی ، خود را به اقتصاد هلند تحمیل کرد . بعدها نروژیها از این اتفاق درس گرفتند و با ایجاد صندوق ذخیره ارزی نفت ، به جای اینکه درآمدهای حاصل از صادرات نفت خام در بودجههای سالانه محاسبه نمایند، آن را به این صندوق ریخته و به بیماری هلندی دچار نشدند . بانک جهانی درسالهای اخیر به دولتهای صادرکننده نفت که دارای صندوق ذخیره ارزی میباشند توصیههایی میکند ، اول اینکه درآمد حاصل از ثروت ملی یک کشور را ازنظر زمانی و توزیع بین نسلی ، به شکلی مناسب مدیریت کنند که آنها احساس زیان نکنند . دوم اینکه این صندوقها در تثبیت نرخ ارز و جلوگیری از شوکهای ناشی ازنوسان نرخ ارز و یا میزان ارز دریک کشور کارآمدی داشته باشند . بانک جهانی به کشورهایی که این صندوقها را تاسیس کردهاند همچنین توصیه میکند که باید شفافیت کامل ازنظر دخل وخرج درمدیریت صندوقها وجود داشته باشد به گونهای که هم اکنون مدیریت این صندوق در نروژ با شفافیت کامل عمل میکند . به طوری که هرشهروند نروژی میتواند هرلحظه ازجریان فعالیتهای این صندوق آگاه شود . ازنکات مهمی که درباره صندوق ذخیره ارزی میتوان گفت ، انتقاد برخی کارشناسان از این بود که چرا پول نفت را باید درصندوق حبس کرد و از آن استفادهای نکردچرا که وجود منابع قابل دسترسی در این صندوقها ، مدیران صنعتی ، مدیران سیاسی و دیگر گروههای ذینفع را به طمع میاندازد تا درشرایط خاص از آنها استفاده کنند . فشارهای یادشده موجب شد که درنروژ منابع دراختیار دولت نباشد به طوریکه اگر دولت بخواهد ازمنابع صندوق استفاده کند باید دلایل اقتصادی ارائه کند و این طور نیست که دولت نروژ هرلحظه که بخواهد ازمنابع صندوق استفاده کند . بانک جهانی به دلیل مدیریت مناسب این صندوق درکشور نروژ به کشورهای دارنده صندوق همیشه توصیه میکند که از مدل نروژ استفاده کنند . نکته قابل توجه این است که صندوق ذخیره ارز نفت درنروژ اصولاً به بودجه وصل نشدهاست و دولت نمیتواند ازمنابع آن برای مصارف بودجه ، رقمی را پیش بینی کند. دشواریهای احتمالی دراین صندوق وجود دارد . فساد مهمترین عامل تهدید کننده منابع این صندوق است و اگر این صندوق براساس سلیقههای شخصی مدیریت شود ، میتواند فساد آفرین باشد . فساد اداری درمدیریت صندوق ذخیره ارزی مسالهای است که نباید به آن بی اعتنا بود برهمین اساس برای جلوگیری از فساد درصندوق ذخیره نفتی علاوه بر این که بانک جهانی تلاش میکند علاوه بر صندوق بین المللی پول سازمانها و تشکلهای مدنی غیردولتی نیز برای عملکرد دولتها در اداره این صندوق نظارت داشته باشندتا منابع این صندوق که ثروت ملی محسوب میشود به درستی مصرف شود[۱۰]
بررسی تطبیقی نظام نوآوری کشورهای آمریکا و ژاپن در مقایسه با ایران
چکیده
در مطالعه در سطح کلان که مطالعه ی سازمانها درجوامع یا فرهنگهای مختلف است سازمان نظامی باز و در تعامل پویا با محیط درنظر گرفته می شود.
نظام ملی نوآوری می تواند راه حل مناسبی برای حل مسائل و مشکلات کشور خصوصا صنعت نفت که شاید مهمترین صنعت در ایران است ارائه دهد. نظام ملی نوآوری هر کشور با توجه به شرایط، نیازها، ویژگی های محیطی و مشکلات آن کشور متفاوت بوده و مختص خود آن کشور است، این سیستم در کشورهای توسعه یافته و در حال توسعه دارای ویژگی های خاص و متمایزی است که توجه به این ویژگی ها هم در مقام تحلیل و هم در مقام سیاست گذاری و برنامه ریزی بسیار حساس و کلیدی است. عواملی از قبیل زمینه های فناوری و صنعتی، قوانین و عرف های موجود در هر کشور، سطح مشارکت میان موسسات ، مدل های نوآوری و سرمایه گذاری، رویکرد در زمینه ریسک، سامان دهی بازار کار، نقش بخش خصوصی و دولتی و شرکت های کوچک و بزرگ در اتخاذ نظام نوآوری تاثیر گذارند. همچنین ساختار، عملکرد و تکمیل اجزای مختلف سیستم ملی نوآوری، تاثیر بزرگی بر ارتقا قابلیت های نوآوری ملی دارند. در این مقاله به ویژگی ها و الگوهای نظام ملی نوآوری 2 کشور مهم اشاره و در پایان با بررسی اجزاء نظام ملی نوآوری پیشنهاداتی درخصوص اثربخش شدن آن در ایران آورده شده است.
واژه های کلیدی
نظام ملی نوآوری، کشورهای توسعه یافته، زمینه های فناوری و صنعتی، برنامه ریزی، مدل های نوآوری و سرمایه گذاری، ارتقا قابلیت های نوآوری ملی.
مقدمه
جهان شاهد دگرگونی های بسیار بزرگ و اساسی در
نظریه ها، ساختارها وکارکردهای سیستم اقتصادی و اجتماعی است. منشأ این
دگرگونیها، سه نیروی متعامل جهانی شدن و گسترش سریع موافقت نامه های تجاری
بین کشورهای پیشرفته، توسعه شتابان فناوری بطور عام و انقلاب در فناوری
اطلاعات وتحول در مفاهیم دانش است. حاصل این دگرگونیها ظهور مرحله جدیدی
از توسعه است که اصطلاحاً "اقتصاد دانش" نامیده میشود. درادبیات اقتصادی
اخیر، سیستمهای اقتصادی واقع در این مرحله توسعه را "اقتصاد مبتنی بر
دانش" مینامند. این تحول اساسی و کیفی در اقتصاد جهانی، ماهیت فعالیت و
رقابت را هم در داخل یک کشور و هم در بین کشورها دچار دگرگونی اساسی کرده و
خواهد کرد. پایههای نظم نوینی که درحال شکل گرفتن و تکامل است بر دانش
متکی است. ایجاد دانش جدید و بهرهبرداری مناسب از آن بعنوان نوآوریهای
فناوری شرط حیات سیستمهای اقتصادی – اجتماعی است. این امر، کشورهای درحال
توسعه از جمله ایران را با چالش جدید و اساسی روبرو مینماید که باید به
مطالعه، طراحی و معماری مجدد نظامهای پژوهشی، آموزشی و فناوری خود
بپردازد.
تدوین نظام نوآوری مهم و مشکل بوده و شامل چند مرحله است.
طراحی نظام با چهار مدل مدیریتی کاربردی امکان پذیر است. در این مدلها
میتوان وظایف عناصر بدنه اصلی نظام ملی نوآوری را بیشتر مورد بررسی قرار
داد و با برنامهریزی های مشخص، ارتباطات متقابل بین عناصر نظام ملی نوآوری
را بوجود آورد و از این طریق اثرات بسیاری بر رقابتپذیری ملی در موضوع
علوم و فناوری برقرار نمود، این چهار مدل مدیریتی کاربردی عبارتند از:
1. مدل دولت – صنعت – تحقیقات
2. مدل مالی – صنعت – تحقیقات
3. مدل صنعت – تحقیقات – دانشگاه
4. مدل صنعت – تحقیقات – پارک علمی و فناوری
انتخاب روش صحیح و اجرای گام های مورد نیاز برای تدوین نظام نوآوری به هوش و ذکاوت بالاو اراده قوی نیاز دارد. بررسی و مطالعه نظام های تدوین شده در کشورهای دیگر می تواند کمک خوبی در استفاده از تجربه آنان بنماید. با این حال، تدوین و طراحی این نظام در هر کشور با توجه به شرایط، نیازها، ویژگی های محیطی و مشکلات آن کشور بوده و نمی تواند توسط کشوری دیگر تقلید و کپی شود. ظرفیت کشورها در تولید، به کارگیری و استفاده از اطلاعات متفاوت است. عامل های متفاوتی از قبیل زمینه های فناوری و صنعتی، سطح مشارکت میان موسسات، مدل های نوآوری سرمایه گذاری، رویکرد در زمینه ریسک، سامان دهی بازار کار، نقش بخش خصوصی و دولتی و شرکت های کوچک و بزرگ در اتخاذ سیستم نوآوری تاثیر گذارند. ساختار، عملکرد و تکمیل اجزای مختلف سیستم ملی نوآوری، تاثیر بزرگی بر ارتقا قابلیت های نوآوری ملی دارند. این مهارت ها، نقش اساسی در رشد و تغییرات اقتصادی بازی می کنند. در این مقاله، خلاصه ای از چارچوب کلی نظام های نوآوری کشورهای آمریکا و ژاپن، به منظور لحاظ کردن و استفاده از نکات موجود در آن در تدوین نظام ملی نوآوری کشور، مورد مطالعه و بررسی قرار گرفته و سپس مختصری از شاخص های مورد نیاز برای سنجش نوآوری و وضعیت کنونی نوآوری در ایران بحث می گردد.
ارزیابی نظام های ملی نوآوری و عوامل موفقیت نوآوری در چند کشور جهان
نظام ملی نوآوری آمریکا
نظام ملی نوآوری ژاپن
نظام ملی نوآوری آمریکا
نظام ملی نوآوری در
آمریکا در طول تاریخ دچار تحولات زیادی شده است. عمده این تحولات را میتوان
در سه دوره قبل از جنگ جهانی دوم، بعد از جنگ جهانی دوم تا دهه 1980 و
دهه 1980 به بعد مورد بررسی قرار داد. ولیکن برای اختصار در ادامه فقط نکات
مفید و برگزیده ذکر خواهند شد.
الگوی نظام ملی نوآوری آمریکا
همکاری بنگاههای صنعتی
- نادر بودن همکاری های تکنولوژیک بین بنگاههای صنعتی تا سال1980.
-
همکاری برخی از شرکت های آمریکایی (همکاری از نوع پیش رقابتی نه تحقیقاتی)
بعد از سال 1980 بر اثر فشارهای محیطی و اجرای آنها در قالب کنسرسیوم های
تحقیقاتی .
- ممانعت از ورود شرکت های خارجی در اکثر این همکاری ها.
- ایجاد نقش مشوق دولت آمریکا و بخش دفاعی در این همکاری ها.
- همکاری با شرکت های خارجی در برخی موارد با تمرکز بر توسعه، تولید و بازاریابی (بدون تحقیقات پیش رقابتی و پیش تجاری).
تعامل صنعت با دانشگاه ها و مراکز تحقیقاتی
- جنبه غیر رسمی داشتن ارتباط دانشگاه و صنعت قبل از جنگ جهانی دوم.
- حمایت
مالی به صورت انعقاد قرارداد و ارائه کمک های نقدی (گرانت) جهت تبدیل
دانشگاه های آمریکا به مراکز تحقیقات علمی بعد از جنگ جهانی دوم.
- ایجاد ارتباط قوی بین آموزش و پژوهش در دانشگاه های آمریکا نسبت به سایر کشورها.
- پی بردن به این مسئله که تحقیقات پایه می تواند فرصت های تجاری جدیدی برای آنها ایجاد کند خصوصا در صنایعی مانند بیوفناوری.
-
تمایل شرکت های آمریکایی به سمت دانشگاه ها به سبب افزایش هزینه های تحقیق
و توسعه و لزوم توجه به گستره وسیعتری از فناوری های در حال ظهور و سرعت
تجاری شدن تحقیقات علمی.
- شروع برنامه ای برای ایجاد مراکز تحقیقات
بین رشته ای در دانشگاه ها توسط بنیاد ملی علم با تامین بودجه اولیه آن
توسط دولت و مابقی توسط شرکت های ذیربط.
- تسهیل انتخاب کارکنان و
محققان برتر شرکت ها توسط این همکاری و اهمیت این نوع استخدام به دلیل
ماهیت بین رشته ای بودن فناوری های جدید.
- ایفای نقش افراد همکار بین صنعت ودانشگاه به عنوان حاملان دانش علمی و تکنولوژیک و حلقه مفقوده ارتباط بین صنعت و دانشگاه.
- تامین 7% بودجه تحقیق و توسعه دانشگاه های آمریکا توسط صنعت در سال 1995.
- تامین
بودجه تحقیق و توسعه دانشگاه های آمریکا: 60% توسط سازمان های وابسته به
دولت فدرل، 5/7% توسط دولت های محلی و 18% توسط اشخاص و سازمان های غیر
انتفاعی .
اشاعه فناوری
- اشاعه فناوری بین سازمان های داخلی(انتقال دانش و فناوری در چارچوب مرزهای ملی).
- به اجرا در آمدن برنامه های خاص با سرمایه گذاری مشترک بین بخش خصوصی و دولتی جهت اشاعه فناوری بین شرکت های آمریکایی .
- برنامه گسترش ساخت MEP برای کمک به شرکت های کوچک جهت استفاده آن ها از فناوری های مناسب برای تولید و توسعه محصول.
- اشاعه
فناوری از سازمان های نظامی به غیر نظامی (مهمترین کانال اشاعه فناوری) که
در سال های اخیر این روند به صورت معکوس تغییر یافته است.
- اشاعه فناوری بین سازمان های داخلی و خارجی.
- مطرح بودن آمریکا به عنوان مهمترین منبع فناوری (به ویژه فناوری های کامپیوتر و هوافضا).
- وارد شدن تعداد زیادی از فناوری های ژاپنی و آسیایی به این کشور.
- اختصاص بیشترین سهم به بخش خدمات در زمینه اشاعه فناوری.
جابجایی نیروی کار
- دانش حمل شده توسط نیروی کار به عنوان کلیدی ترین جریان در سیستم های ملی نوآوری.
- پیشتاز بودن آمریکا از نظر جابجایی نیروی کار در مقایسه با سایر کشورها.
- جابجایی آزادانه نیروهای متخصص بین صنایع، دانشگاه ها و مراکز تحقیقاتی.
- کمک به شناسایی و جابجایی نیروهای ممتاز توسط سرمایه گذاری های شرکت های آمریکایی در دانشگاه ها.
- رقابت بین شرکت های مختلف بر سر جذب مدیران لایق در مشاغل مدیریتی.
- وجود موسساتی برای ترغیب کارکنان شرکت های مختلف به جابجایی.
نظام ملی نوآوری ژاپن
در اواسط قرن نوزدهم با روی
کار آمدن یک دولت غیر فئودالی در ژاپن، دولت و افکار عمومی متوجه اهمیت
تکنولوژی های پیشرفته در رقابت اقتصادی و نظامی با کشورهای غربی گردیدند.
از این رو دولت شروع به اقداماتی برای مدرنیزه کردن کشور کرد که شامل ایجاد
زیر ساخت هایی برای حمل و نقل، ارتباطات، آموزش و غیره بود. این دوران،
نقطه آغاز صنعتی شدن ژاپن است. پس از این دوران نظام ملی نوآوری ژاپن شروع
به شکل گرفتن نمود . در ادامه ویژگیهای این نظام آورده شده است.
ویژگی های نظام ملی نوآوری در ژاپن
- ناچیز بودن نقش دولت در سرمایه گذاری تحقیق و توسعه نسبت به سایر کشورهای پیشرفته ( سهم دولت در تحقیق وتوسعه 2/1% است).
- پایین بودن هزینه های دفاعی در ژاپن.
- پرداخت تمامی هزینه های تحقیق و توسعه توسط شرکتهای ژاپنی(در کشورهای پیشرفته این رقم بین 11تا 34 درصد است).
- بالا بودن تعدادپژوهشگران (به ازای هر 10000 نفر 37 پژوهشگر بدون در نظر گرفتن پژوهشگران علوم انسانی و اجتماعی).
- بالا بودن نسبت مهندسان به دانشوران.
- سیر صعودی به کارگیری ثبت اختراعات.
- تاثیر پذیری نرخ بهره وری کل از تحقیق و توسعه و عواملی مانند شوک تقاضا و فاصله عملکرد نسبت به سطوح جهانی.
- کم بودن محدودیت بازار سرمایه در ژاپن نسبت به کشورهایی مانند آمریکا.
- تمایل به بیشینه کردن رشد.
- آشنایی مدیران با تحقیقات، تولید و بازاریابی.
- رابطه نزدیک بین فروش، تولید و تحقیق و توسعه .
- سهولت انتقال محصولات و فرایندهای جدید به تولید.
الگوی نظام ملی نوآوری ژاپن
همکاری بنگاه های صنعتی
- وجود رقابت شدید بین بنگاه های داخلی در ژاپن و عدم رواج همکاری های صنعتی.
- تلاش دولت برای ایجاد موسسات مشارکت تحقیقاتی جهت ترویج همکاری های تحقیقاتی.
- تصویب
قانونی برای نزدیکی شرکت ها به هم و پدید آوردن مکانیزمی برای توزیع
یارانه بین آن ها در سال 1961 و عدم موفقیت این قانون به دلیل جدا شدن شرکت
ها از موسسه مشارکتی پس از دریافت رایانه و صرف هزینه به تنهایی.
- کاهش روند همکاری های فنی در ژاپن برخلاف آمریکا.
تعامل صنعت با دانشگاه ها و مراکز تحقیقاتی
- تاسیس دانشگاه و مراکز تحقیقاتی توسط بخش خصوصی در کنار دولت.
- تاسیس
شورای عالی ژاپن(گاکوشین) با سرمایه ی خصوصی و دولتی به هدف افزایش بودجه
تحقیقاتی دانشگاه ها و مراکز تحقیقاتی دانشگاه ها و مراکز تحقیقاتی و ترغیب
همکاری های تحقیقاتی بین صنعت ودانشگاه .
- فعالیت انجمن توسعه ژاپن در جهت تسهیل همکاری های پژوهشی بین صنعت و دانشگاه.
- ضعیف بودن ارتباط بین صنعت و دانشگاه در ژاپن نسبت کشورهایی نظیرآمریکا به دلایل زیر:
- بوروکراتیک بودن ساختار دانشگاه های ژاپن.
- عدم اجازه اساتید دانشگاه های ژاپن برای دریافت پول در قبال همکاری با شرکت های صنعتی .
- محدود بودن ارتباط صنعت و دانشگاه به تربیت نیروی انسانی .
- آموزش صنعت به فارغ التحصیلان دانشگاه در بدو ورود (اغلب آموزش های 5 ساله)
اشاعه فناوری
- ارزیابی متوسط اشاعه تکنولوژیک با وجود قدرت کشور از نظر تکنولوژیک به دلایل زیر:
- رقابت داخلی بالا.
- عدم تمایل شرکت های داخلی به همکاری با یکدیگر.
- ضعیف بودن ارتباط صنعت با دانشگاه.
- قوی بودن اشاعه فناوری به صورت عمودی به دلیل رابطه تنگاتنگ بین شرکت ها و تامین کنندگان و مشتریان آن ها .
- اختصاص بیشترین سهم به بخش های اقتصادی در اشاعه فناوری.
جابجایی کارکنان
- متداول نبودن جابجایی کارکنان بین شرکت های صنعتی به دلیل استخدام مادام العمر و فرهنگ سازمانی شرکت های ژاپنی.
- محسوب نشدن جابجایی کارکنان به عنوان مکانیزمی برای انتقال مهارت و دانش تکنولوژیک.
- مشاهده موارد معدودی از جابجایی ناشی از تاثیر سیستم های غربی بر ژاپن در سال های اخیر.
قوانین حاکم بر نظام ملی نوآوری ایران
برای تدوین و
اجرای نظام ملی نوآوری در کشور باید توجه داشت که این فرایند تحت تاثیرات
فراوانی از قوانین موجود در کشور می گیرد و برای موفقیت آن باید اصلاحاتی
در قوانین و عرف های موجود ایجاد نمود. در ذیل برخی از این قوانین و عرف
ها ذکر می شوند:
- مالیات
- قانون کار
- قانون تامین اجتماعی
- قانون ثبت اختراعات و علایم تجاری
- قانون سرمایه گذاری خارجی
- قانون مقررات صادرات و واردات
- قوانین گمرکی
- قوانین زیست محیطی
- قانون تجارت
- سایر قوانین تاثیرگذار بر محیط سازمان های فعال در نظام ملی نوآوری ایران
- مسایل فرهنگی حاکم بر ایران به عنوان عرف های موجود در کشور
- نبود روحیه و فرهنگ کار گروهی بین اشخاص و سازمان های کشور
- ضعف روحیه کارآفرینی بین صنعت گران کشور
- کم اهمیت بودن نقش ثروت توسط کارآفرینان و صنعت گران از دیدگاه جامعه و برخی مسئولان کشور
- تشویق فرهنگ دلالی و واسطه گری در جامعه به عنوان یک ارزش جهت دستیابی آسان و بدون زحمت به ثروت
سازمان های متعامل در نظام ملی نوآوری
برای
تدوین نظام ملی نوآوری باید عناصر و اجزای تاثیر گذار و روابط بین آن ها
در آن به درستی مشخص شوند. برخی از این عناصر و اجزا عبارتند از:
• سیاست گذاری کلان
• تامین منابع مالی و تسهیل تحقیقات و نوآوری
• انجام تحقیقات و نوآوری
• توسعه منابع انسانی
• ارتقای کارآفرینی
• انتشار تکنولوژی
• تولید کالا و خدمات
شاخصهای سنجش نوآوری ملی
جهت تعیین سیاست های کلی
یک نظام ملی نوآوری لازم است وضعیت موجود را سنجیده و با وضعیت مطلوب
مقایسه شود. سپس میزان شکاف موجود شناسایی و نقاط قوت و ضعف شناخته شود.
از اینرو استفاده از شاخصهایی که بتوانند تمامی ابعاد یک نظام ملی نوآوری
را به صورت کمی مورد ارزیابی قرار دهند و نمایی از وضعیت موجود آن را نشان
دهند، از لوازم سیاستگذاری نظام ملی نوآوری است. در سیاستگذاری عمومی
مرتبط با نوآوری، شاخصهای نوآوری میتوانند نقشهای زیر را ایفاء کنند:
• نقش اعلام کننده (علامت دهنده) و یا پایش کننده
• نقش محاسبه، ارزیابی و تخصیص بودجهها
• نقش قانونگذاری
• نقش آگاهسازی
شاخصهای
متعددی با رویکردهای مختلف برای سنجش نوآوری در سطح ملی تدوین شدهاند.
شناسایی این شاخصها و دستهبندی آن ها میتوانند سطح توانمندیها و
عملکرد هر کشور را در حوزههای مختلف مرتبط با نوآوری نشان دهد. برای این
منظور دستهبندیهای مختلفی از شاخصهای نوآوری ملی انجام شده است که با
توجه به چارچوب مفهومی مورد استفاده در تحلیل نوآوری ملی، هر کدام از این
دستهبندیها کارکردهای خاص خود را دارند. یکی از مهمترین دستهبندیها،
دستهبندی براساس حوزههای مختلف تأثیرگذار برفرآیند نوآوری ملی است. به
عنوان مثال در حوزه منابع انسانی، تعداد محققان یا دانشجویان و تعداد
دانشگاهها و مراکز آموزشی به عنوان شاخص در نظر گرفته میشوند. یک
دستهبندی دیگر براساس جایگاه شاخصها در فرآیند نوآوری ملی است. بدان معنا
که شاخصها براساس ورودی، خروجی و یا فرآیندی دستهبندی و مورد سنجش قرار
میگیرند. به عنوان مثال تعداد محققان و یا میزان سرمایهگذاری در R&D
به عنوان شاخصهای ورودی در نظر گرفته میشوند و شاخصهایی مانند تعداد حق
اختراعات ثبت شده و یا تعداد انتشارات به عنوان شاخصهای خروجی سنجش
میشوند. علاوه بر این، شاخصهایی مانند میزان فعالیتهای تحقیقاتی مشترک و
تعداد انتشارات مشترک به عنوان شاخصهای فرآیندی و یا میانجی در نظر گرفته
میشوند.
در یک دستهبندی دیگر که بر ماهیت نظام ملی نوآوری استوار
است، شاخصها به سه گروه مرتبط با خلق، انتشار و بهرهبرداری از دانش و
نوآوری تقسیمبندی میشوند. در این دستهبندی، شاخصها با توجه به اینکه
کدامیک از اهداف سهگانة نظام ملی نوآوری را دنبال میکنند دستهبندی
میشوند. به عنوان مثال شاخصهایی مانند میزان سرمایهگذاری در R&D و
یا میزان حق اختراعات ثبت شده، به حوزه خلق دانش و نوآوری مرتبط میباشند،
در حالیکه شاخصهایی مانند میزان سرمایهگذاری در آموزش و پرورش و میزان
افراد باسواد و یا میزان زیرساختهای اطلاعاتی و ارتباطی به حوزة انتشار
دانش و نوآوری مرتبط هستند و شاخصهایی مانند میزان صادرات محصولات فناوری
محور و میزان استخدام در صنایع دانشمحور در حوزة بهرهبرداری از دانش و
نوآوری دستهبندی میشوند.
میتوان گفت که هدف از سنجش نوآوری ملی
میتواند ارزیابی توان آن در خلق، انتشار و بهرهبرداری از دانش و نوآوری
باشد که هر کدام دارای شاخصهای خاص خود بوده و امکان مقایسه یک کشور را با
دیگر کشورها در هر سه حوزه فراهم میکند و از این طریق می توان نقاط قوت
و ضعف نظام ملی نوآوری یک کشور را با توجه به سه حوزه ی یاد شده شناسایی
نمود.
به طور خلاصه می توان شاخص ها را به صورت زیر دسته بندی نمود:
- شاخص های حوزه منابع انسانی
- تعداد محققان یا دانشجویان، تعداد دانشگاهها و مراکز
- شاخص ها براساس جایگاه در فرآیند نوآوری ملی
- ورودی: تعداد محققان و یا میزان سرمایهگذاری در R&D
- خروجی: تعداد حق اختراعات ثبت شده و یا تعداد انتشارات
- فرآیندی یا میانجی: میزان فعالیتهای تحقیقاتی مشترک و تعداد انتشارات مشترک
- شاخصها بر اساس سه گروه مرتبط با خلق، انتشار و بهرهبرداری از دانش و نوآوری
- خلق دانش و نوآوری: میزان سرمایهگذاری در R&D و یا میزان حق اختراعات ثبت شده
- انتشار دانش و نوآوری: میزان سرمایهگذاری در آموزش و پرورش و میزان افراد باسواد و یا میزان زیرساختهای اطلاعاتی و ارتباطی
- بهرهبرداری از دانش و نوآوری: میزان صادرات محصولات فناوری محور و میزان استخدام در صنایع دانشمحور
رویکرد ایران به نظام نوآوری
همان طور که
در بالا ذکر شد شاخص های مختلف با رویکردهای گوناگون برای ارزیابی نوآوری
وجود دارند. سنجش و دسته بندی شاخص ها می تواند براساس جایگاه شاخصها در
فرآیند نوآوری ملی براساس ورودی، خروجی و یا فرآیندی انجام شود.
نتیجه گیری
بررسی نظام های نوآوری
کشورهای جهان خصوصا کشورهای در حال توسعه می تواند در راستای طراحی و رسیدن
به یک سیستم نوآوری مطلوب در کشور راهگشا باشد. این بررسی، شباهت هایی را
در میان کشورهای در حال توسعه نشان می دهد. مهم ترین شباهت موجود این است
که این کشورها برای جبران عقب ماندگی های خود در زمینه فناوری، فناوری هایی
را از کشورهای توسعه یافته وارد و آن ها را پرورش می دهند. بدیهی است که
اگر کشورهای کم در آمد بتوانند به درستی از نوآوریهای تولید شده در مکانهای
دیگر استفاده کنند، حتی ممکن است بتوانند با سرعتی بیشتر از کشورهای
پیشرفته رشد کنند (لازم به ذکر است که توسعه با تاخیر اگر چه مزایای خاص
خود را دارد، اما تضمینی هم برای تحقق آن وجود ندارد).
رشد فناورانه به
دو عامل اساسی ظرفیت اجتماعی و تناسب تکنولوژیک بستگی دارد. ظرفیت اجتماعی،
مواردی چون فراهم بودن چارچوب نهادی مناسب، نقش دولت و توانمندی آن در
سیاستگذاری های مناسب و سطح مهارت ها و دانش موجود را در بر می گیرد. تناسب
تکنولوژیک هم بر تجانس، هم خوانی و فایده مندی فناوری هایی دلالت دارد که
از کشورهای پیشرفته برای بکارگیری در کشورهای در حال توسعه انتخاب می شوند.
کشورهای
توسعه یافته نقش رهبران تکنولوژیک را اتخاذ می کنند و در مقابل کشورهای در
حال توسعه دنباله رو آن ها هستند. با این دیدگاه کلید توسعه موفق کشورهای
در حال توسعه کاهش "شکاف تکنولوژیک" از طریق دریافت فناوری های موجود و
ایجاد توانمندی های درونی برای بهره برداری و بهبود آن فناوری ها است.
البته باید در نظر داشت که اکتساب و پیاده سازی توانمندی های فناورانه
مستلزم سرمایه گذاری بسیاری در زیر ساخت های اجتماعی و فناور است.
بنابراین
عامل کلیدی موفقیت کشورهای در حال توسعه و جبران عقب ماندگی آنان بهره
مندی از "ظرفیت جذب مناسب" و تلاش در جهت ارتقا آن است. ظرفیت جذب عبارت
است از"توانایی اکتساب و یادگیری و پیاده سازی فناوری هایی که در کشورهای
توسعه یافته بوجود آمده اند".
قبل از بهره گیری و استفاده از تجربیات
کشورهای موفق برای رسیدن به نوآوری موفق باید بستر لازم را برای این کار
فراهم نمود. در این زمینه، توجه به مشکلات، معضلات و مسائل موجود در کشور
بسیار ضروری است. همان طور که می دانیم کشور ما ویژگی های منحصر به فردی از
جنبه های مختلف اجتماعی، اقتصادی، قانونی و سیاسی دارد که برای برنامه
ریزی در هر زمینه باید به آن ها توجه نمود. به عنوان مثال قوانین و آداب و
سنن موجود در کشور دارای اشکالاتی است که به نظر می رسد نیاز به اصلاح و
بازنگری دارد.
نگاهی به وضعیت کنونی نوآوری در کشور نیز می تواند بسیار
مفید باشد. در ایران به دلیل ضعف مفرط نظام ملی نوآوری کشور، دیدگاه حاکم
در نوآوری خطی بوده و سازوکارها و ساختار مناسب برای تحقیقات و نوآوری و
تجاری سازی آن وجود ندارد. در این دیدگاه، فرض بر این است که هر چه منابع و
ورودی های بیشتری (اعم از منابع مالی، انسانی و ...) به امر تحقیقات
اختصاص پیدا کند لاجرم عملکرد نوآورانه نظام بهبود خواهد یافت. امروزه در
سطح بین المللی، ناکارآمدی این دیدگاه بر همگان آشکار شده و دیدگاه سیستمی
که لحاظ کردن متغیرهای پیچیده تری را می طلبد جایگزین آن شده است. از این
رو تزریق قابل توجه منابع به یک سیستم ناکارآمد، فقط به اتلاف منابع خواهد
انجامید. لذا راه حل ریشه ای، ایجاد بستر و زیر ساختهای مناسب برای نوآوری و
توسعه فناوری درکشور است.
برای این که در سطح ملی شاهد عملکرد نوآورانه
باشیم، به توانمندی های خاصی در سطح بنگاههای تولیدی و خدماتی نیاز است،
که این توانمندی ها را می توان به صورت ساده و مختصر در چهار سطح مجزا
تقسیم بندی کرد. پایین ترین سطح توانمندی ها مربوط به مهارت های لازم برای
اپراتوری روزمره فناوری ها و به عبارتی استفاده از فناوری دیگران است. در
سطح دوم، مهارت ها و توانمندی های فنی مطرح است که توان تعمیر و نگهداری و
اعمال تغییرات بسیار جزئی در فناوری دیگران را امکان پذیر می سازد. در سطح
سوم، توان مهندسی و طراحی است که از جمله توانمندی های بسیار حیاتی در عرصه
نوآوری و خلق فناوری است. نهایتا در بالاترین سطح، توان تحقیقاتی و خط
شکنی در عرصه خلق فناوری به چشم می خورد.
منبع : http://www.sabuhilaki.blogfa.com/post/20
برچسبها: سخنان الهام بخش, پیامهای الهام بخش, سخنان بزرگان, احمد عاقلی
گام برداشتن در مدار بسته
دلیل اصراردولت براجرای فازدوم چیست؟
اصرار دولت بر اجرای فاز دوم هدفمندی یارانه ها در حالی است که
کسری بودجه دولت دو برابر شده است.
اجرای فاز دوم هدفمندی یارانه ها حاشیه ساز شده است، دولت تلاش در القای این موضوع دارد که به دنبال اجرای فاز دوم هدفمندی است و این مسئله در مصاحبه های مسئولین دولتی بارها تکرار شده است و در مقابل شاهد موضع گیری های نمایندگان مجلس در قبال این مواضع هستیم.
این دعوای رسانه ای البته به نظر نمی رسد از فضای مجازی خارج شود، بر خلاف آنچه از سوی مقامات دولتی بیان می شود، به نظر می رسد بدنه دولت و به خصوص مدیران میانی که بخش تنظیم بازار و یا نهادهای اقتصادی مسئولیت اجرایی بر عهده دارند موافق این وضعیت نیستند و در عمل می توان این نوع موضع گیری های دولت را آنهم در روزهای پایانی دوران فعالیتش به مانورهای سیاسی نزدیک دانست یا تلاش واقعی برای اتمام یک برنامه نیمه تمام.
اما اگر بخواهیم انگیزه این مانورها را بدانیم باید مدافعان اجرای فاز دوم هدفمندی را به دو دسته تقسیم کنیم، دسته اول گروهی هستند که مانند جمشید پژویان از تئوری شوک درمانی طرفداری کرده و معتقدند اگر این گام برداشته نشود در نهایت اجرای فاز اول نیز بی نتیجه خواهد ماند و البته این گروه معتقدند که اجرای فاز اول به اصلاح الگوی مصرف منتهی شده و از شدت مصرف انرژی در کشور کاسته است.
البته متاسفانه به دلیل انکه هیچ دستگاهی در مورد شدت مصرف انرژی بعد از اجرای هدفمندسازی یارانه ها امار مدونی را منتشر نکرده است منتقدین بر همین نکته تاکید دارند که این استدلال واقعیت نداشته و اگر هم کاهش شدت مصرفی اتفاق افتاده است ناشی از افزایش قیمت ها نبوده به طور مثال در مورد بنزین انچه رخ داده ناشی از اجرای سهمیه بندی سوخت بوده است.
اما گروه دوم، مدافعین اجرای فاز دوم را باید بوروکرات های دولتی دانست که با توجه به وضعیت پیش آمده در بودجه دولت به دنبال راهی جهت کاهش این کسری بودجه هستند. در سال 89 یعنی در سالی که تنها سه ماه نخست اجرای هدفمندی را با خود داشت کسری بودجه کشور در حدود 27 هزار میلیارد تومان بود.
اما در سال جاری یعنی در دومین سال اجرای قانون هدفمندی یارانه ها می بینم که کسری بودجه دولت به رقمی معادل 54 هزار میلیارد تومان رسیده است. این موضوع تائیدی است بر سخنان منتقدین قانون هدفمندی یارانه ها که عنوان می کردند افزایش قیمت حاملهای انرژی بیش از آنکه به تعدیل مصرف کمک کند باعث افزایش هزینه های دولتی می شود که به راحتی بالغ بر 70 درصد از اقتصاد کشور را در اختیار دارد. در یک مقایسه ساده بین این کسری بودجه و حجم بودجه عمومی می بینیم در سال 89 کسری بودجه معادل 20 درصد بودجه عمومی بوده در حالی که در سال 91 این نسبت به 29 درصد افزایش یافته است.

یک مناظره قدیمی
محسن رنانی از جمله منتقدین قانون هدفمندی در آذر ماه سال 88 یعنی یک سال قبل از اجرای قانون هدفمندی در مناظره ای با جمشید پژویان، تئوریسین طرح تحول در مورد نتایج اجرای این طرح می گوید:
من به طور تصادفی اخیراً مصاحبه یکی از مقامات در مورد این طرح را مشاهده کردم و دیدم که نگاه خیلی نگاه حسابداری است و نگاه مکانیکی است. در واقع نگاه دو دو تا چهارتایی است. گویی که اقتصاد را یک موجود مرده می بینند که می خواهند یک تکه از آن را ببرند و به جاهای دیگرش بزنند. در حالی که اقتصاد یک موجود زنده است. تیغ جراحی را که به او زدی شروع به واکنش می کند و اگر زنده بودن اقتصاد را در محاسبات نیاوریم قطعاً شکست می خوریم.
رنانی در مورد نگاه مکانیکی و حسابداری سیاستگذاران به این طرح گفت: معمولاً می بینیم محاسبه می کنند و می گویند این مقدار پول اینجا اضافی داریم به قیمت جهانی که به مصرف بنزین می زنیم خب این پول ها را می گیریم، می دهیم به فقرا.
ولی اقتصاد صبر نمی کند تا این پول ها را بگیریم بدهیم به فقرا. تا پول ها را بگیریم اقتصاد به هم می ریزد و تا بیاییم و پول ها را بدهیم به فقرا، رفتارها عوض می شود. رنانی افزود: همه حرف هایی که این دو سال در این مورد زده شده است از همین جنس است که ثروتمندان دارند یارانه زیادی می برند و فقرا کم می برند، پس یک پولی آنجا هست می گیریم و می دهیم به فقرا آنگاه توزیع فلان می شود.او افزود: نگرانی اصلی ما این است که احتمال می دهیم این طرح که فقط در مرحله شناخت بیماری قابل دفاع است شروع شود اما به محض اینکه این موجود زنده یعنی اقتصاد واکنش هایش آغاز شد، تورم آغاز شود، اعتراضات آغاز شود و در نهایت اجرای طرح متوقف شود.
در این صورت هزینه های سنگین این جراحی بر اقتصاد ما و نسل های امروز و فردای ما تحمیل خواهد شد اما منافعش حاصل نخواهد شد.
نمونه آن، طرح تحول مکمل طرح تعدیل زمان آقای هاشمی است. اما طرح تعدیل در باثبات ترین دوران بعد از انقلاب اجرا شد و بعد از دو سه سال متوقف شد در حالی که طرح هدفمند کردن یارانه ها بسیار حساس تر از آن است.
اگر طرحی با این حساسیت در زمان باثباتی متوقف شده، به احتمال زیاد در زمان پر مشکل هم متوقف خواهد شد. اما ما با زدن تیغ جراحی به پیکر اقتصاد آن را به آشوب می کشیم و بعد متوقفش می کنیم. پیش بینی من این است که این طرح اگر شروع شود ظرف شش ماه وقتی که پیامدهایش آشکار شوند، مقامات ما عقب نشینی می کنند و متوقف خواهد شد. اما وقتی اقتصاد از وضع کنونی اش حرکت کرد و تورم بالارفت دیگر برنمی گردد. خسارات می آید اما نتایج مثبت احتمالی نخواهد آمد.
منبع:خبرآنلاین
برچسبها: تازه های اقتصادی, تازه های علمی, تازه های اجنماعی, فرهنگی و ورزشی در اقتصاد مرند
***
اين روزها كه علايم شيوع بيماري هلندي در اقتصاد ايران هر روز بيش از پيش خود را نمايان ميكند، نشانهاي از تحرك و اراده براي پيشگيري از عواقبآن به چشم نميخورد.
در آخرين روزهاي سال گذشته حتي همفكران اقتصادي دولت در مجلس نيز با صراحت كامل راه خود را از مسير اقتصادي دولت جدا كردند و بنا به گفته خود بر اشتراك نظر اقتصاددانان عدالتخواه و اقتصاددانان ليبرال درخصوص بيماري هلندي تاكيد ورزيدند. البته نبايد فراموش كرد كه اقتصاددانان مجلس بهرغم اعلام چنين موضعي همچنان بر مواضعي چون تثبيت نرخ اسمي ارز كه يكي از اصليترين علل بروز بيماري هلندي در زمان سرازير شدن دلارهاي نفتي است، تاكيد دارند.
اما جالبترين و شايد از منظري تاسفانگيزترين ديدگاهها در خصوص بيماري هلندي، آخرين واكنش يكي از مقامات اقتصادي به اين مباحث است كه با طرح عبارتي جديد تحت عنوان «بيماري ايراني» تلاش كرد پرونده اين بحث را مختومه اعلام كند. البته واضعان اين اصطلاح درباره ماهيت اين بيماري توضيح خاصي ارائه نكردند و تنها به اين بسنده كردند كه چنانچه ميزان استفاده از دلارهاي نفتي در نظر گرفته شده براي بودجه 85 كاهش يابد،
در ادبيات اقتصادي آينده اصطلاح جديدي به نام «بيماري ايراني» وضع خواهد شد كه براساس آن ايران امروز در آينده به دليل عدم استفاده از درآمدهاي نفتي در بودجه عمراني سرزنش خواهد شد. اين نوع پاسخگويي در باطن خود گونهاي از اتهام ضمني را نيز متوجه منتقدان افزايش بيش از حد سهم دلارهاي نفتي در بودجه ميكند كه گويا منتقدان مخالف عمران و سازندگي كشور هستند.
به هر حال، سوق دادن اقتصاد كشور به سمت بيماري هلندي آن هم دقيقا با تكرار سياستهاي اقتصادي اواسط دهه پنجاه و هر نوع تخطي از آن را «بيماري ايراني» ناميدن حكايت جالبي را در ذهن تداعي ميكند. نقل ميشود كه پزشكي از يك مراجعه كننده براي تزريق پنيسيلين سوال كرد كه آيا اخيرا اين دارو را تزريق كرده است يا نه و جواب ميشنود كه همين ديروز تزريق كرده است و پزشك بدون نگراني آمپول را تزريق ميكند اما در كمال شگفتي، بيمار حساسيت نشان داده و تشنج ميكند. بعد از بازگشت بيمار به حالت عادي پزشك متعجبانه سوال ميكند كه مگر شما ديروز تزريق نكرده بودي؟ و جواب ميشنود كه بله ولي ديروز هم همين حالت پيش آمد!
|
*حساب صندوق ذخيره* | |
| |
|
| |
|
وزارت امور اقتصادي و دارايي با اشاره به وضعيت نامناسب استفاده از درآمدهاي نفتي نسبت به بروز بيماري هلندي در اقتصاد كشور هشدار داد. برای مطالعه کامل مطلب فوق،ذیلا ادامه مطلب را کلیک کنید |
ادامه مطلب...
وزير امور اقتصادي و دارايي:
بيماري هلندي گريبانگير اقتصاد ايران شده است
خبرگزاري فارس: وزير امور اقتصادي و دارايي گفت: وجود درآمدهاي نفتي سهل الوصول در گذشته باعث بزرگي بيش از اندازه دولت و افزايش تورم شده است؛ از سوي ديگر بيماري هلندي نيز گريبانگير اقتصاد ايران شده است.
برای مطالعه کامل مطلب فوق،ذیلا ادامه مطلب را کلیک کنید
ادامه مطلب...
بیماری هلندی چیست؟
افزایش هزینه های جاری و کسری بودجه ای که دولت هر سال با آن مواجه است باعث شده است که دولت با بروز کمبود منابع به برداشت از حساب ذخیره ارزی روی آورد.
به هر حال اتکاء به درآمدهای نفتی برای اقتصاد کشور راهکار نیست. چرا که بی ثباتی و نوسان شدید درآمدهای نفتی تهدیدی برای ثبات اقتصادی ایران است و تجربه دو دهه گذشته نشان داده است کاهش درآمدهای نفتی تا چه اندازه میتواند مخاطره آمیز باشد.
یکی از مخاطراتی که از آن یاد میشود گرفتار شدن اقتصاد ایران به بیماری هلندی است.
در واقع با ارزان شدن قیمت نفت موجودی حساب ذخیره ارزی نیز به صفر خواهد رسید و آن گاه دیگر امکان تعدیل نوسان درآمدهای نفتی وجود نخواهد داشت. کارشناسان معتقدند که نباید درآمدهای آتی خود را بر پایه قیمتهای متغیر بازارهای جهانی محاسبه کنند و همواره باید درصد قابل قبولی خطا را در پیش بینی های آتی قیمتها لحاظ کنند.
در شرایطی که درآمدهای نفتی کشورهای صادر کننده نفت با شوک مثبت رو به رو میشود هزینه کردن کامل آن در یکسال در میان مدت آثار معکوسی از خود به جای میگذارد و در قالب بیماری هلندی به فعال سازی مکانیسمهای معیوب اقتصاد منجر میشود.
این بیماری که اولین بار در دهه 1960 در هلند دیده شده حالتی از عملکرد ناصحیح اقتصادی است که در آن کشف و استخراج منابع طبیعی از توان صنعت میکاهد. در نتیجه ارزش پول ملی بالا میرود، قدرت کالاهایتولیدی تقلیل و واردات افزایش میابد و صادرات محصولات غیر منابع افت میکند.
اولین شواهد ورود بیماری هلندی به اقتصاد ایران به سال 1353 شمسی بر میگردد. در این سال تحت تاثیر چهار برابر شدن قیمت نفت بودجه عمومی کشور به دو برابر افزایش یافت و دولت پهلوی در آن زمان با طرح شعار آموزش رایگان و کاهش قیمت کالاهای اساسی انتظارات عمومی را افزایش داد اما به دلیل رشد واردات و کاهش سطح تولیدات داخلی همزمان با کاهش 14 درصدی درآمدهای نفتیدر فاصله سالهای 1355 تا 1357 دوره ای از رکود اقتصادی آغاز شد و به دلیل افزایش نقدینگی نرخ تورم سالانه کشور تا سال 1357 به طور متوسط به 35 درصد رسید. این در حالی بود که دولت در آن زمان خود را متعهد به صرف هزینه های هنگفت عمومی کرده بود و کاهش درآمدهای نفتی به دلیل کاهش قیمت نفت سبب کاهش توانایی عملی دولت در پاسخ به مطالبات عمومی شد.
تحلیلگران مسائل اقتصاد سیاسی بر این باورند که رشد بیش از حد مصارف ارزی دولت از محل فروش نفت بار دیگر شرایط را برای گسترش بیماری هلندی در اقتصاد ایران فراهم خواهد کرد. آنهخا معتقدند با توجه به اینکه نرخ تورم در سال آینده 13 درصد پیش بینی شده است و بر اساس برآوردهای صندوق بین المللی پول نرخ تورم جهانی در سال جاری میلادی 3 درصد است بنابر این در سال 85 کالاهای ایرانی در بازارهای جهانی 10 درصد گرانتر خواهد شد و در مقابل کالاهای خارجی برای مصرف کننده ایرانی بیش از 10 درصد ارزانتر میشود.
بنابر این این روند منجر به کاهش صادرات نفتی ، افزایش واردات و دامن زدن به رکود صنایع داخلی و کاهش سطح اشتغال خواهد شد. هرچند رئیس سازمان مدیریت و برنامه ریزی اعلام کرده است که با بکار گیری ابزاری چون فروش اوراق مشارکت از شوک تورمی تزریق درآمدهای نفتی پیش بینی شده در لایحه بودجه 85 به اقتصاد ایران جلوگیری خواهد شد.
منخودم فکر میکنم ثبت نام موبایل هم نقش عمده ای بازی خواهد کرد گرچه ظهور شرکتهای لیزینگ خود با این برنامه اقتصادی منافات دارد و موجب بالا نگه داشتن نقدینگی خواهد شد در حالیکه ثبت نام پیش خرید خودرو یا ساختمان هم قبلا کمک بزرگی به این مسئله بوده است.
امیدوارم سال 85 آغاز رونق اقتصادی کشورمان باشد. بخصوص که در ابتدای آن بحث مذاکرات با آمریکا نیز مطرح شده است ولی بعید میدانم که حتی اگر از نظر سیاسی هم خوب پیش برویم با این اوضاع بد بروکراسی و دولتی بودن اقتصادمان و وضع اسف بار مدیریت بنگاهها حرکت اقتصاد کشور تسریع شود
بررسي بيماري هلندي
بيماري هلندي موقعي شكل ميگيرد كه درآمد دولت به يكباره افزايش يابد و طبيعي است كه هزينه هاي دولت نيز پس از آن افزايش خواهد يافت.
درآمد ارزي به يكباره افزايش چنداني نميكند مگر از طريق ذخاير طبيعي چرا كه اين درآمد از طريق اقتصاد حاصل نميشود.
براي پيش بيني اقتصاد نيز بايد يك سري ويژگي ها و مميزه هاي آنرا بررسي كرد و با تحليل جزئيات نميتوان آن را شناخت و پيش بيني كرد.
اقتصاد ايران در شرايط فعلي سه ويژگي دارد كه با چند دهه قبل آن تفاوت دارد:
- درگير مناقشات بين المللي اتمي هستيم و در محور اين مناقشات نيز قرار داريم و در محور اين مناقشات كه از طرفي كاملا نيز بين المللي شده است و از طرف ديگر كاملا ملي شده است قرار داريم. به نظر نميرسد اوضاع بين المللي چندان مايل به حل اين مسئله باشد چون چندين هزار بورس باز حرفه اي جهان آنرا تشويق ميكنندتا سود بيشتري از طريق سهام انرژي(چه اتمي چه نفتي) بدست آورند.آمريكا نيز از آن بهره زيادي خواهد برد. بخصوص مالكين شركتهاي نفتي آمريكا و زماني كه طيف وسيعي از آن استفاده ميبرند نفعشان در آن است كه مناقشات ادامه پيدا كند
- در سال 1385 ايران بالاترين درآمد ارزي (نفتي) خود را در طول سابقه خود خواهد داشت (چيزي در حدود 60 ميليلارد دلار) كه قبل از سال 80 بجز يكبار در دوران قبل از انقلاب كه به رقم 24 ميليارد دلار درسيد هرگز از 20 ميليارد دلار فراتر نبوده است
- دولتي كاملا جديد و متفاوت با سياستهاي متفاوت سر كار آمده است كه نوع نگاهش به بازار داخلي و بازار جهاني و نحوه خرج كردنش متفاوت است
اين سه عامل ويژگي خاصي به اقتصاد ايران داده است.
با توجه به اينكه ايران در سال 85 به دليل افزايش قيمت نفت صاحب درآمد ارزي زيادي شد با فروش بيش از حد دولت و انحصاري عمل كردن بودجه و پايين آوردن نرخ بهره شرايط براي شدت گرفتن بيماري هلندي كه سه سال است در اقتصاد كشور ما ظاهر شده است فراهم گرديد.
در اقتصاد كشورمان با توجه به شرايط فوق آنچه ممكن است رخ دهد اين است كه با افزايش درآمدهاي ارزي ناشي از صدور نفت و گازسه اتفاق رخ ميدهد:
اول) ذخاير ارزي افزايش پيدا ميكنند
افزايش ذخاير ارزي منجر به تقويت پول ملي و تضعيف ارز در كشور ميگردد(دلار و يورو ارزان ميشود) كه نتيجه آن نيز كاهش صادرات و افزايش واردات خواهد شد چون كالاي ايراني براي خارجي ها گرانتر خواهد بود و كالاي خارجي ها براي ما ارزانتر.
افزايش واردات بيشتر به خاطر ايجاد فضاي رقابتي و تضعيف پول ملي كه نتيجه آن ارزانتر شدن واردات ميباشد رخ خواهد داد كه نتيجه آن نيز كاهش توليد صنايع و كشاورزي است.
از طرفي ديگر صادرات كاهش خواهد داشت. البته صادرات غير نفتي چون بدليل تضعيف پول ملي توليد گرانتر و واردات ارزانتر ميشود كه نتيجه آن نيز ركود است ولي صادرات نفتي دچار رونق بسيار زيادي خواهد شد كه به آن اشاره شد
يك توضيح در داخل پارانتز اضافه كنم كه كالاها عمدتا يا Tradable هستند و يا Non-Tradable. كالاهاي Tradable كالاهايي هستند كه در سطح بين المللي ميتواند قابل استفاده و خريد و فروش واقع شود ولي كالاهاي Non-tradble كالاهايي هستند كه نميتوان صادر كرد. مثل ساختمان و زمين و يا برخي خدمات مثل تاكسي راني و هتل داري و اصلاح مو و جاذبه هاي توريستي.
در ادامه مطلب بايد بگم كه به دليل تضعيف كالاهاي Tradable بدليل تقويت واردات تمايل به سمت كالاهاي Non_tradble كه دچار ركود نخواهند شد و از واردات مصون هستند بيشتر ميگردد در نتيجه بيكاري افزايش خواهد يافت
(جالب اينجاست كه درست در اين وضعيت سياست دو نرخي شدن دستمزدها و افزايش قابل توجه نرخ دستمزدها اعمال ميشود)
دوم آنكه با افزايش درآمدهاي غير نفتي درآمدهاي دولت افزايش يافته و هزينه هاي دولت نيز بيشتر خواهد شد كه نتيجه آن از يكسو افزايش تقاضا است كه آن نيز منجر به خريد بيشتر tradble ها خواهد شد كه به افزايش واردات منجر ميشود و از سوي ديگر بخش ديگر اين تقاضا به سمت كالاهاي Non-Tradble سوق پيدا ميكند كه موجب رونق اين نوع كالاها ميگردد
خب شايد با خواندن مطالب بالا دستگيرتان شده باشد كه سرمايه هايمان را به بخش مسكن ببريم بهتر است.
بخش مسكن در بيماري هلندي: در بيماري هلندي بدليل ابهام آلود بودن فضاي ساسي كشور ناشي از مسائل اتمي تقاضاي به تعويق افتاده بزرگي در بخش مسكن داريم. يعني خيلي ها ميخواهند بخرند ولي صبر ميكنند تا ببينند چه خواهد شد و تقاضاي باقوه را بالفعل كنند و دائم عقب بياندازند
شرايط نسبي قيمت مسكن طوري است كه امكان افزايش تنشهاي قيمت را پايين آورده است و رشد خودش را كرده استو پيش بيني ميشود تغيير خاصي در بخش مسكن رخ ندهد. از يك طرف تقاضاي به تعويق افتاده داريم و از يك طرف ديگر بخش مسكن رشد خودش را داشته است و از طرف سوم نيروهاي افزايش تاضا نيز ميخواهند آنرا جلو ببرند چون زندگي مردم ادامه دارد.
تنها عاملي كه جلوي رشد بخش مسكن را گرفته است مسائل سياسي است و چون اين روند سياسي به نظر مستمر ميرسد(همانطور كه در ابتدا اشاره شد) لذا به نظر ميرسدرشد قيمت در بخش مسكن كم باشد و همانگونه كه ميدانيد بخش مسكن در سه گروه عمده تهران ، شهرهاي بزرگ و شهرهاي كوچك تقسيم ميشود كه موج حركت در بخش مسكن از تهران به شهرهاي بزرگ با يك تاخير زماني 8 ماهه و از شهرهاي بزرگ به شهرهاي كوچك با يك تاخير يك ساله اتفاق مي افتد.
ارز و نقدينگي در بيماري هلندي (سال 85 ايران): نقدينگي ايجاد شده بر اثر افزايش درآمد ارزي ممكن است تا 27 درصد افزايش يابد (چيزي در حدود 112 هزار ميليارد تومان در سال 85)
اين افزايش نقدينگي با خودش 20 تا 25 هزار ميليارد تومان نقدينگي جاري ايجاد خواهد كرد. مثلا يك نفر به جاي خريد 1 موبايل 4 موبايل ثبت نام ميكند تا 3 تاي ديگر را بفروشد. اين سه موبايل ديگر گردش نقدينگي زيادي ايجاد ميكند كه اصطلاحا به آن Spectilation يا گردباد ميگويند. اينكه اين گردبادهاي بزرك وجوه نقد به كدام سمت و سو حركت كنند بسيار مهم و تعيين كننده است. مثلا اگر بتوان آنها را به سمت بورس هدايت كرد رونق بزرگي در بازار بورس اتفاق مي افتد. همانطور كه قيمت سكه به يكباره به 210 هزار تومان رسيد ولي چون خبر زيادي در آنجا نبود گردباد از آنجا خارج شد و كاهش يكباره رخ داد.
همانطور كه ميدانيد قيمت نقت و طلا در ارتباط مستقيم با يكديگر هستند. با افزايش قيمت نفت دلار آمريكا كمي تضعيف ميشود و در آن صورت تمايل براي جايگزيني طلا به جاي دلار بيشتر ميشود و براي همين با بالا رفتن قيمت نفت قيمت طلا نيز افزايش پيدا ميكند كه البته قيمت نفت به مسئله امنيت در عراق و مسئله انرژي اتمي ايران بستگي زيادي دارد.
وضع تعرفه براي كالاهاي وارداتي و دادن جايزه هاي نقدي به صادرات و نيز سرازير نمودن افزايش درآمدهاي ارزي به صندوق ذخيره ارزي ميتواند كمك بزرگي در مهار اين بيماري و كمك به رشد سريعتر اقتصادي و تجهيز زير ساختهاي لازم براي حضور موثر در تجارت بين المللي و افزايش سهم بازار كالاي ايراني در سبد تجاري جهاني باشد
با اين توضيحات شايد بتوانيد كمي در خصوص مسائل سياسي منطقه و تحليلهاي اقتصادي كشورمان شناخت نسبي بدست اورده و بهتر تصميم بگيريد.
اهداف توسعه هزاره
اهداف توسعه هزاره در واقع هشت هدف مشترک هستند که در سال ۲۰۰۰ در سازمان ملل بر سر آنها توافق شد. این اهداف باید تا سال ۲۰۱۵ تامین شوند.
اهداف توسعه هزاره (به صورت مخفف: MDGs)، هشت آرمان است که باید به
آنها تا سال ۲۰۱۵ دست یافته
شود تا آنها به چالش های اصلی توسعه ی جهان پاسخ دهند. اهداف توسعه ی هزاره از اقدامات
و اهدافی که در بیانیه ی هزاره آمده تصویری ترسیم می کند. بیانیه ی هزاره در ماه سپتامبر
سال ۲۰۰۰، توسط ۱۸۹ کشور پذیرفته شده و ۱۴۷ نفر از سران
سیاسی آن را امضا کرده اند.
این هشت آرمان به ۲۱ هدف که با
۶۰ شاخص قابل
سنجش اند، تجزیه می شود.
آرمان ۱: از بین بردن فقر شدید و گرسنگی
آرمان ۲: دست یافتن به آموزش ابتدایی همگانی
آرمان ۳: گسترش و ترویج برابری جنسیتی و توانمند سازی
زنان
آرمان ۴: کم کردن مرگ کودکان
آرمان ۵: بهبود سلامت مادران
آرمان ۶: مبارزه با ایدز، مالاریا و دیگر بیماری ها
آرمان ۷: تضمین پایداری محیط زیست.
آرمان ۸: گسترش مشارکت جهانی برای توسعه
..........................................................
آثار هدفمند ساز ي يارانه ها بر اقتصاد جامعه
هدفمند كردن يارانه ها بعنوان يكي از محور هاي هفت گانه طرح تحول اقتصادي از جايگاه رفيع اقتصادي برخوردار است
1- یارانه: یارانه ابزارى است که میتواند دولت را در توزیع درآمد و برابرى آن بین گروههاى پایین و بالاى درآمد یارى کند. شیوه پرداخت یارانه انرژى باید تغییر یابد، این تغییر در جهت هدفمند کردن یارانهها خواهد بود،
2- مالیات: مالیات در کشور ما حدود هشت درصد ارزش تولید ناخالص کشور است که در کشورهاى دیگر این شاخص بیش از بیستدرصد است.
3- بانک: نظام بانکى باید در خصوص تأمین مالى کارآفرینان و سنت پاک قرضالحسنه جهتگیرى کند.
4- نظام ارزی: با توجه به نوسانات ارزى برنامه های اقتصادی کشور نیز با اتکا به ارز نفتی، پر نوسان است لذا باید تناقض های قانونى در خصوص ارزشگذارى پول ملى مرتفع شود، و نرخ ارز بهینه که همزمان تورم وارداتی و صادرات را مد نظر داشته باشد بررسی شود.
5- گمرک: مقررات پیچیده و فراوان و ناهماهنگى در وظایف آنها با سازمانهاى دیگر وجود دارد
6- بهرهوری: با اینکه نسبت سرمایهگذارى به تولید ناخالص داخلى در کشورهاى صنعتى و کشورهاى موفق جنوب شرقى آسیا (حدود 29 درصد در سالهای 2000 ـ 1974 و در همین دوره در ایران حدود 28درصد) بوده است. اما رشد بهرهورى سرمایه نسبت به آن کشورها تفاوت معنادارى دارد. هنوز در کشور یک نظام منسجم سنجش و اندازهگیرى بهرهورى وجود ندارد که باید این موضوع به سرعت تحقق یابد.
7- نظام توزیع: نوسازى شبکه توزیع، یکى از ضرورتها است و باید برنامههاى تقویت شبکه توزیع، منطقیکردن تعداد و فعالیت توزیعکنندگان و کوتاهکردن فاصله تولید تا مصرف، نظارت و کنترل صحیح جریان توزیع کالا ، استفاده از سیاستهاى صرفهجویى در توزیع و رفاه مصرفکنندگان، تحقق یابد.
..............................................
ارتقاء کارآيي توليد براي بالابردن قدرت رقابتي محصول دربازارهاي صادراتي
افزايش قدرت رقابتي صنعت وتضمين آن
ريشه دار کردن توليد و افزايش ارزش افزوده توليد
استفاده از امکانات بالقوه صادراتي
تکميل حلقه هاي مفقوده زنجيره توليد وتاکيد برمواد اوليه داخلي افزايش پيوند ها بررشته هاي واسطه اي مورد نياز وقطعه سازي
به حداکثر رسانيدن ظرفيت توليد وبهره برداري
کاهش يا حذف واحدهاي زائد تغيير خط توليد ودرآنها وسازماندهي مجدد توليد
تغيير وتعديل حمايت هاومنطقي کردن ماليات ها وانگيزشها
مدرنيزاسيون
تقسيم کاربين واحدهاي صنعت به قصد افزايش کارآيي وقدرت رقابت
پايه گذاري تکنولوژي وظرفيت تکنولوژيک ساخت واداره
اعمال انگيزه ها ومشوق ها
کاهش واحد هاي توليد بمنظور حصول به مقياس اقتصادي درواحدهاي باقيمانده
کليه اقداماتي که به غير از توسعه ظرفيت هاي توليد ي براي بهبود يک صنعت صورت ميگيرد
بومي کردن تکنولوژي
تحکيم بخشيدن به تشکيلات وسازماندهي واحدها
اعمال مجموعه اي از مشوق ها وانگيزيش ها : مالياتي ، حقوقي وگمرکي ، استهلاک ، کمک مالي به تحقيق وتوسعه R&D وام هاي ترجيحي براي سرمايه گذاري درتحقيق وتوسعه
برچسبها: تازه های اقتصادی, تازه های علمی, تازه های اجنماعی, فرهنگی و ورزشی در اقتصاد مرند
گفتاری مختصر در رابطه با دو مفهوم
کارتل و تراست
کارتل شرکتهایی هستند که در یک رشتهٔ خاص فعالیت میکنند و با حفظ استقلال مالی و حقوقی خود با یکدیگر متحد میشوند و در مورد تقسیم بازار میان خود و حجم تولید و قیمت کالا با یکدیگر به توافق میرسند.هدف کارتلها تسلط بر بازار یک کالای خاص از طریق تضعیف یا از بین بردن رقابت در بازار آن کالا توسط ایجاد انحصار است. نمونه بارز کارتلها از سال ۱۹۳۳ در آلمان و کشورهای اروپای غربی است. به خاطر تاثیر منفی کارتل در از بین بردن رقابت، قوانین ضد ایجاد کارتل در آلمان و برخی کشورهای دیگر بوجود آمد
کارتلهای بینالمللی
یک کارتل بینالمللی عرضهکنندهٔ یک کالای مخصوص در کشورهای مختلف است که اعضاء آن میتوانند شرکتها، سازمانها و یا دولتها در کشورهای مختلف باشند که با توافق بر روی کاهش تولید و صادرات سعی میکنند سود خود را حداکثر کنند. هرچند که در آمریکا ایجاد کارتل ممنوع میباشد و در اروپا نیز بسیار محدود است امّا مقابله با کارتلهای بینالمللی کار راحتی نیست، زیرا این کارتلها زیر نظر قانون هیچ کشوری نیستند.
برای مطالعه کامل مطلب،ذیلا ادامه مطلب را کلیک کنید
برچسبها: دریاچه اورمیه, اورمیه, ارومیه, تازه های اقتصادی
ادامه مطلب...
اقتصاد ترکیه
اقتصاد ترکیه ترکیبی از صنایع بومی و مدرن است که روز به روز بر دامنه اش افزوده میشود. تولیدات فراوان کشاورزی ترکیه درسال ۲۰۰۵ رتبه هفتم جهان را بدست آورد و در سال ۲۰۰۶ برای ۱۱٫۲٪ از مردم ترکیه اشتغال ایجاد کرد. بخش خصوصی اقتصاد ترکیه نیز قوی و به سرعت در حال رشد است و نقش مهمی در بانکداری، حمل و نقل و ارتباطات دارد. در سالهای اخیر اقتصاد ترکیه رشد خوبی داشته و رشد ۸٫۹٪ و۷٫۴٪ را در سالهای ۲۰۰۴ و ۲۰۰۵ بدست آوردهاست.
اقتصاد کلان
سازمان سیا ترکیه را در رده کشورهای توسعه یافته دسته بندی کردهاست. اقتصاددانان و سیاستمداران اغلب ترکیه را بعنوان کشور تازه صنعتی شده طبقه بندی میکنند و آن را جزو ۲۰ کشور صنعتی جهان میدانند. بر اساس اعلام مجله فوربس از نظر تعداد میلیاردرها شهر استانبول در سال ۲۰۰۸ با ۳۵ نفر میلیاردر پس از مسکو(۷۴ میلیاردر), نیویورک (۷۱ میلیاردر), لندن(۳۶ میلیاردر) در رده چهارم جهان قرار دارد و از این لحاظ از شهرهایی مانند توکیو, هنگ کنگ, لس آنجلس و دالاس پیش است.
بخش کشاورزی
بر اساس آمار سال ۲۰۰۵ ترکیه در تولید محصولات کشاورزی در رده هفتم جهان قراردارد.
ترکیه در تولید فندق, انجیر, زردآلو, گیلاس، به و انار در جهان اول
در تولید هندوانه، خیار و نخود، دوم،
در تولید سیب زمینی، بادمجان، فلفل سبز، پسته و عدس، سوم،
در تولید چغندر قند، پنجم،
در تولید تنباکو، سیب و چای رتبه ششم جهان،
درتولید بادام رتبه هشتم،
در تولید گندم، چاودار و گریپ فروت رتبه دهم جهان
و در تولید لیمو یازدهمین کشور جهان است.
ترکیه از سال ۱۹۸۰ میلادی در تولید محصولا اساسی کشاورزی به خودکفایی رسیده و پس از آن سال نیز به رشد خود ادامه دادهاست.
صنایع
Etox Zafer: اتومبیل اسپورت ساخت ترکیه
اتوبوس تمسا در شهر مانهایم آلمان: ساخت ترکیه
![]()
تلویزیون آرچلیک:ساخت ترکیه
![]()
ترکیه در سال ۲۰۰۵ یکی از ۲۰ کشور برتر جهان از لحاظ تولیدات صنعتی جای گرفت و سهم بخش صنعت در اشتغال ۱۹٪، درتولید ملی ۲۹٪ و در صادرات ۹۴٪ را به خود اختصاص داد.
بزرگترین صنعت ترکیه نساجی است که ۱۶٫۳٪ کل صنایع ترکیه را شامل میشود.
پس از نساجی پالایش نفت (۱۴٫۵٪)، صنایع غذایی (۱۰٫۶٪)، صنایع شیمیایی (۱۰٫۳٪), صنایع فولاد و ذوب آهن (۸٫۹٪)، خودروسازی (۶٫۳٪) و ماشین سازی (۵٫۸٪) بیشترین سهم در صنعت ترکیه را دارند.
از لحاظ صادرات صنایع نساجی با۱۹٪، صنایع خودروسازی با ۱۸٪، صنایع فولاد و ذوب آهن با ۱۳٪، لوازم خانگی با ۱۰٪، صنایع شیمیایی و داروسازی با ۹٪ و ماشین سازی با ۷٪، عمده صادرات صنعتی ترکیه را تشکیل میدهند.
صنعت نساجی ترکیه در سال ۲۰۰۶ با صادراتی به ارزش ۱۳/۹۸ میلیارد دلار که بخش اعظم آن (۷۶٪) به کشورهای عضو اتحادیه اروپا صادر شده بیشترین درآمد صادراتی را برای ترکیه داشتهاست.
صنایع الکترونیکی وستل ترکیه بزرگترین تولید کننده تلویزیون در
شرکت ترکیهای پروفیلو-تلار (Profilo-Telar) نیز سومین تولید کننده تلویزیون در اروپاست.سهم ترکیه در فروش محصول تلویزیون در اروپا از ۵٪ در سال ۱۹۹۵ به ۴۵٪ در سال ۲۰۰۵ رسیدهاست.
در همین مدت سهم ترکیه از بازار دستگاههای دیجیتالی در اروپا از ۳٪ به ۱۵٪ رسیده و لوازم خانگی تولید ترکیه ۱۸٪ بازارهای اروپا را به تسخیر درآوردهاست.
صنایع اتومبیل سازی ترکیه در سال ۲۰۰۶ با تولید ۱۰۲۴۹۸۷ دستگاه خودرو، پس از آلمان، فرانسه، اسپانیا، انگلیس و ایتالیا در رده ششم اروپا جای گرفت.در همین سال رتبه ترکیه در خودرو سازی جهان هفدهم جای گرفت وصادرات خودرو و قطعات یدکی خودرو را به ۱۴ میلیارد دلار رساند.
پیمانکاری و ساخت و ساز
بخش پیمانکاری و ساخت و ساز ترکیه یکی از فعالترین و پویاترین پیمانکاران جهان است. در سال ۲۰۰۷ بیست و دو شرکت پیمانکاری و ساختمان سازی از ترکیه در لیست بهترینهای مهندسی عمران جهان جای گرفت که از این لحاظ پس از ایالات متحده آمریکا و چین رتبه سوم جهان را داراست.
ارتباطات
قطار سریع السیر مسیر استانبول-اسکی شهیر-آنکارا
![]()
پس از سال ۲۰۰۴ ارتباطات در ترکیه گسترش زیادی یافته و با آزادی عملی که بدست آورده و از کشورهای موفق در این زمینه میباشد. ترکیه از ماه اوت سال ۲۰۰۸ از اینترنت VDSL با سرعت ۳۲ مگابیت/ثانیه بهره میبرد. در اروپا سیستم VDSL تنها در آلمان، فرانسه و ترکیه راه اندازی شدهاست.
بر اساس آمار ماه اوت ۲۰۰۵، بیش از ۱۹ میلیون خط تلفن ثابت، ۳۶ میلیون خط تلفن همراه و ۱۲ میلیون کاربر اینترنت در ترکیه از خدمات ارتباطی استفاده میکردهاند.
در سال ۱۹۹۹ مجموعا ۳۸۲٬۳۹۷ کیلومتر جاده، ۸٬۶۸۲ کیلومتر راه آهن (۲٬۱۳۳ کیلومتر برقی)، ۱۱۸ فرودگاه (۶ فرودگاه بینالمللی)، ۱٬۲۰۰ کیلومتر راه آبی در ترکیه کار حمل و نقل را بر عهده داشتند.
توریسم
توریسم یکی از فعالترین بخشهای اقتصاد ترکیهاست که به سرعت رشد میکند.
بر اساس آمار موسسه TUI آلمان از ۱۰۰ هتل برتر جهان ۱۱ هتل در ترکیه قرار دارند.
در سال ۲۰۰۷ تعداد ۲۷٬۲۱۴٬۹۸۸ نفر توریست از ترکیه بازدید کردهاند که درآمدی بالغ بر 18.5میلیارد دلار برای ترکیه ایجاد کردهاند.
شهرهای آنتالیا در سواحل ترکیه و موغلا بیشترین توریست را به خود جذب کردهاند.سواحل ترکیه ار لحاظ جذب جهانگرد همانند سواحل اسپانیا و ایتالیا از جذابترین سواحل اروپا هستند.
شهر استانبول نیز به دلیل آثار باستانی همه ساله پذیرای تعداد زیادی از جهانگردان است.
خدمات بانکی و مالی
بانک مرکزی ترکیه (Türkiye Cumhuriyet Merkez Bankası) در سال ۱۹۳۰ تشکیل شد و شعباتی در نیویورک، لندن، فرانکفورت و زوریخ دارد.
در سال ۱۹۹۸میلادی ۷۲ بانک در ترکیه فعالیت میکردند. بورس اوراق بهادار استانبول در سال ۱۹۸۵ و بورس طلای استانبول در سال ۱۹۹۵ فعالیت خود را آغاز کردند البته سابقه فعالیت بورس در ترکیه به سال ۱۸۶۶ میلادی باز میگردد. در آن سال بورس معاملات دارالسعادت توسط عثمانیها تشکیل گردید.
منبع: سایت ویکی پدیا
نمایی از قله آرارات در کشور ترکیه
![]()
البته یادی میکنم از تیم کوهنوردی دانشگاه آزاد اسلامی مرند که در سال
۲۰۰۸ میلادی موفق به صعود قله آرارات در کشور ترکیه شدند




جا دارد به نوبه خودم و اعضای تیم کوهنوردی دانشگاه آزاد اسلامی مرند از
زحمات حاج جواد آقا مقبولی که در رهبری تیم در صعود به قلل مرتفع
ایران و منطقه همکاران دانشگاه آزاد اسلامی مرند را یاری نمودند
تشکر و قدردانی نمایم

مقاله ای بنابه درخواست دوست و برادر عزیزم استاد جهانبخش مدیر محترم آموزش آموزشکده فنی ۲
برزیل، بزرگترین اقتصاد آمریکای جنوبی
برزیل بزرگترین و پرجمعیتترین کشور در آمریکای جنوبی است. این کشور به جز شیلی و اکوادور با همه کشورهای آمریکای لاتین هممرز است. امروزه اقتصاد این کشور در مسیر رشد و رونق قرار دارد. به برکت منابع طبیعی غنی و فراوان، برزیل به قدرتمندترین اقتصاد آمریکای جنوبی تبدیل شده و بر سایر کشورهای این منطقه نیز تاثیر مثبتی برجای گذاشته است.
اقتصاد برزیل به دلیل برخورداری از بخشهای بزرگ و روبه رشد کشاورزی، معادن، تولیدات صنعتی و خدمات، دارای بالاترین جایگاه در میان کشورهای آمریکای جنوبی است. این کشور در اقتصاد جهان نیز موقعیت ویژهای کسب کرده است. به دلیل کاهش سطح درآمدها طی سالهای 2001 تا 2003، اقتصاد برزیل (به طور میانگین) تنها 2/2 درصد رشد داشت. طی سالهای گذشته این کشور تحتتاثیر مجموعهای از بحرانهای اقتصادی داخلی و جهانی قرار گرفت اما هرگز به مرز ورشکستگی نرسید. علت این امر، نخست برخورداری از اقتصادی قدرتمند و دوم، اجرای برنامهها و سیاستهای اقتصادی خاصی بوده که ابتدا به وسیله رئیسجمهوری پیشین، «کاردوسو» ارائه شد و بعدها به وسیله رئیسجمهوری کنونی «لولا داسیلوا» ادامه یافت.
اقتصاد برزیل از سال 2004 به این سو رشد و توسعهای مداوم داشته که به افزایش سطح دستمزدها و اشتغالزایی منجر شده است. سیستم اقتصادی برزیل براساس نرخ ارز شناور استوار شده است. طی سالهای 2003 تا 2006، برزیل شاهد افت چشمگیر ارزش پول خود بود که به تعدیل شدید تراز حسابجاری این کشور منجر شد. ادامه این وضعیت با افزایش مازاد تجاری همراه بود. افزایش تولید محصولات کشاورزی نیز به افزایش صادرات انجامید.
اقتصاد برزیل ضعفها و کاستیهایی نیز داشته که عمدتا مربوط به بدهیها بوده است. طی سالهای 1994 تا 2003، حجم بدهیهای دولتی روندی صعودی داشت. هرچند دولت در سال 2006 این افزایش را تحتکنترل درآورد. در سال 2008 حجم بدهیهای عمومی به 8/38 درصد تولید ناخالص داخلی رسید. این رقم دوباره در سال 2009 افزایش یافت و به حدود 8/48 درصد تولید ناخالص داخلی رسید. رئیسجمهوری برزیل برنامههای اقتصادی را برای کنترل مالیاتها و افزایش سرمایهگذاری عمومی ارائه کرده است.
برزیل در حال گسترش میزان حضور خود در بازارهای جهانی است. از سال 2003، ثبات اقتصادی برزیل به طور مداوم افزایش یافته است. طی این مدت، حجم ذخایر ارزی برزیل نیز افزایش پیدا کرد. در سال 2008، برزیل به یک وامدهنده بینالمللی تبدیل شد و حجم ذخایر ارزی این کشور از میزان بدهیهای خارجیاش پیشی گرفت. پس از ثبت نرخهای رشد بالا در سالهای 2007 و 2008، بحران مالی جهان در سپتامبر 2008 برزیل را فراگرفت. با خروج سرمایهگذاران خارجی از برزیل، ارزش پول و بازار سهام این کشور با کاهش شدیدی مواجه شد. با کاهش تقاضای جهانی برای کالاهای صادراتی و نیز کاهش حجم سرمایهگذاریهای خارجی در برزیل، این کشور دو دوره سه ماهه را در رکود به سر برد. اما به دلیل اجرای برنامههای ویژه و برخورداری از ثبات اقتصادی، برزیل یکی از نخستین کشورهای نوظهوری بود که از بحران خارج شد و روند بهبود را آغاز کرد. با شروع روند بهبود اقتصادی، اعتماد مصرفکنندگان و سرمایهگذاران سیر افزایشی پیدا کرد و نرخ رشد اقتصادی از سه ماه دوم سال 2009 به بعد دوباره مثبت شد. بانک مرکزی برزیل نرخ رشد اقتصادی این کشور در سال 2010 را معادل پنج درصد پیشبینی کرده است. براساس برآورد کارشناسان، تولید ناخالص داخلی برزیل در سال 2009 به بیش از دوهزار میلیارد دلار خواهد رسید. این رقم برزیل را در رتبه دهم جهان از نظر حجم تولید ناخالص داخلی قرار میدهد. سرانه تولید ناخالص داخلی برزیل هم معادل 10هزار و 200 دلار پیشبینی شده است. تاکنون ارقام مختلفی برای رشد اقتصادی برزیل در سال 2009 ارائه شده است. براساس آخرین برآوردها، نرخ رشد اقتصادی این کشور در سال 2009 حدود منفی 2/0 درصد خواهد بود که طی سال 2010 دوباره مثبت خواهد شد. برزیل بیش از 198 میلیون نفر جمعیت و بیش از 5/8 میلیون کیلومترمربع وسعت دارد. آمارهای موجود نشان میدهد که نرخ بیکاری در برزیل طی سال 2009 به 4/7 درصد کاهش خواهد یافت. نرخ تورم برای سال 2009 نیز حدود 2/4 درصد پیشبینی شده است. 8/25 درصد از تولید ناخالص داخلی این کشور را بخش صنعت تامین میکند. با این حال به دلیل بحران مالی و رکود اقتصادی جهان، نرخ رشد تولید صنعتی برزیل برای سال 2009 حدود منفی هفت درصد پیشبینی شده است. به گفته کارشناسان، این رقم طی سال 2010 دوباره مثبت خواهد شد و این کشور از رتبه 81 به رتبه 70 جهان صعود خواهد کرد. تولیدات صنعتی برزیل شامل پارچه و منسوجات، کفش، محصولات شیمیایی، سیمان، سنگآهن، فولاد، الوار، هواپیما، موتور و قطعات یدکی خودرو و ماشینآلات است. تولیدات کشاورزی این کشور نیز شامل قهوه، سویا، گندم، برنج، ذرت، نیشکر، کاکائو، مرکبات و گوشت گاو است. حجم صادرات و واردات کالای برزیل در سال 2009 به ترتیب 9/158 میلیارد دلار و 136 میلیارد دلار پیشبینی شده است.
چندی قبل، لوییس ایناسیو لولا داسیلوا، رئیسجمهوری برزیل از طرح سرمایهگذاری 878 میلیارد دلاری خود برای توسعه زیرساختهای اقتصادی این کشور پرده برداشت. به گزارش خبرگزاری رویترز، این مبلغ طی چند سال آینده سرمایهگذاری خواهد شد. براساس قانون، رئیسجمهوری محبوب برزیل نمیتواند برای سومین بار به عنوان رئیسجمهوری انتخاب شود.
در همین حال، کارشناسان اقتصادی میگویند: اقتصاد رو به رشد برزیل، کنار طرحها و برنامههای دولت موجب بهبود وضعیت مالی و رفاه مردم این کشور خواهد شد و بسیاری از افراد کمدرآمد به طبقه متوسط جامعه خواهند پیوست. از سال 2003 به این سو، بیش از 32 میلیون نفر از جمعیت 198 میلیون برزیل به طبقه متوسط این کشور پیوستهاند. اقتصاد دوهزار میلیارد دلاری برزیل بزرگتر از اقتصاد کشورهای روسیه و هند است. سرانه درآمد در این کشور نیز تقریبا دوبرابر سرانه درآمد در چین است. این درحالی است که در اواخر دهه 1980 میلادی، برزیل یکی از بدهکارترین کشورهای جهان به شمار میرفت. چهار کشور برزیل، روسیه، چین و هند، گروه قدرتمند کشورهای در حال توسعه موسوم به «بریک» را تشکیل میدهند.
منبع: وب سایت گسترش صنعت
10 كشور ثروتمند جهان (عکس)
1- لوكزامبورگ:
درآمد سرانه ملی: 58810 دلار
درصد باسوادی: 99 درصد
میزان بیكاری: 4.8 درصد
درصد بودجه برای آموزش از كل بودجه سالانه:3.7 درصد
2- نروژ:
درآمد سرانه ملی: 55190 دلار
درصد باسوادی: 100 درصد
میزان بیكاری: 1.7 درصد
درصد بودجه برای آموزش از كل بودجه سالانه:3.76.7درصد
3-كویت
درآمد سرانه ملی: 53390 دلار
درصد باسوادی: 94درصد
میزان بیكاری: 1.3 درصد
درصد بودجه برای آموزش از كل بودجه سالانه:3.8درصد
4-ماكائو
درآمد سرانه ملی: 52410 دلار
درصد باسوادی: 93 درصد
میزان بیكاری: 3درصد
درصد بودجه برای آموزش از كل بودجه سالانه:2.2 درصد
5-برونئی
درآمد سرانه ملی: 50920 دلار
درصد باسوادی: 95 درصد
میزان بیكاری: 3.7درصد
درصد بودجه برای آموزش از كل بودجه سالانه:3.7 درصد
6-سنگاپور
درآمد سرانه ملی: 50780 دلار
درصد باسوادی: 95 درصد
میزان بیكاری: 3.95 درصد
درصد بودجه برای آموزش از كل بودجه سالانه:2.2 درصد
7-آمریكا
درآمد سرانه ملی: 46760 دلار
درصد باسوادی: 99 درصد
میزان بیكاری: 9.6 درصد
درصد بودجه برای آموزش از كل بودجه سالانه:5.6درصد
8- هنگ كنگ
درآمد سرانه ملی: 44090دلار
درصد باسوادی: 94.6 درصد
میزان بیكاری: 3.6 درصد
درصد بودجه برای آموزش از كل بودجه سالانه:3.3 درصد
9-سوئیس
درآمد سرانه ملی: 43440 دلار
درصد باسوادی: 99 درصد
میزان بیكاری: 4 درصد
درصد بودجه برای آموزش از كل بودجه سالانه:5.3درصد
10-هلند
درآمد سرانه ملی: 40940 دلار
درصد باسوادی: 99 درصد
میزان بیكاری: 3درصد
درصد بودجه برای آموزش از كل بودجه سالانه:5.5 درصد
چین را بهتر بشناسیم
در طول جنگ جهانی دوم کمونیستها و ملیگراهای چین با هم متحد شدند اما بعد از آن در
یک نبرد داخلی کمونیستها به پیروزی رسیدند. حالاچین مانده است و دنیایی که تولید در آن
وابسته به چین است. این کشور با بهره کشی از شهروندان پرتعداد خود رشد کرده است و
یکی از تهدیدهای بزرگ جهان مولد به شمار می آید. چینیها به کمونیسم به شیوه دولتی آن
پایبند ماندهاند ودر عین حال بهترین روابط بین آنها و نظامهای سرمایه داری وجوددارد
چین با ۱ میلیارد و ۳۳۸ میلیون نفر، پرجمعیتترین کشور جهان است و بعد از آن هند با
جمعیتی بالغ بر ۱ میلیارد و ۱۵۶ میلیون نفر قرار دارد. آمریکا در رتبه سوم قرار گرفته و در
سال ۲۰۰۹ در حدود ۳۰۷ میلیون نفر جمعیت داشت.چین با نزدیک به هشتصد میلیون نفر
نیروی کار یکی از صنعتیترین کشورهای جهان است.
میزان تولید نیروی کار این کشور در سال ۲۰۰۹ شامل موارد زیر است:
۶۷ میلیون و ۶۵۳ هزار تلویزیون LCD
59 میلیون ۳۰۵ هزار یخچال
۲۲٫۳ تریلیارد نخ سیگار
۶۱۹ میلیون و ۲۴۵ هزار گوشی موبایل
۱۳ میلیون و ۲۱۲ هزار تن شکر
۱۳ میلیون و ۷۹۵ هزار موتورسیکلت
میزان صادرات چین فوقالعاده بالا است:
۵۸ میلیارد دلار ارزش صادرات کفش
۳۹ میلیاردو ۶۰۰ میلیون دلار ارزش صادرات گوشی موبایل
۱۰۷ میلیارد و ۱۰۰ میلیون دلار ارزش صادرات پوشاک
آمریکا به عنوان دومین واردکننده محصولات چینی سالانه ۲۲۰ میلیارد دلار برای کالاهای چینی پرداخت میکند.
میزان واردات اتحادیه اروپا از چین سالانه ۲۳۶ میلیارد دلار است.
غذا در چین:
بیش از ۳۰۰ میلیون نفر در چین کشاورزی میکنند.
۲۶ درصد از کل برنج جهان از چین میآید.
میزان تولید کشاورزان چینی سالانه حدود ۱۹۳ میلیون تن محصول است و در سال ۲۰۰۸ از این مقدار تولید، ۱۳۰ میلیون و ۷۷۸ هزار تن آن در چین خورده شده است.
برنج ۲۶ درصد از کالری مورد نیاز روزانه چینیها را تامین میکند در حالی که سهم برنج در تامین کالری آمریکاییها تنها ۲ درصد است.
سالانه در چین ۳۰۰ میلیون لاکپشت برای استفاده در غذا فروخته میشود.
ارتش در چین:
ارتش آزادیبخش چین بزرگترین نیروی نظامی فعال در جهان است که ۳٫۴ میلیون نیروی آماده و ۱٫۲ میلیون نیروی ذخیره دارد.
بودجه نظامی چین ۸۰٫۶۴ میلیارد دلار و بودجه نظامی آمریکا ۶۰۷ میلیارد دلار است. فرانسه با ۶۵٫۷ میلیارد دلار سومین کشور از نظر مقدار بودجه درنظر گرفته شده برای ارتش است.
چین بین ۱۰۰ تا ۴۰۰ بمب هستهای دارد.
تعداد جنگندههای چین ۲۰۲۴ فروند هواپیما است. این مقدار در آمریکا ۵۵۵۰ جنگنده و در روسیه ۲۸۳۲ جنگنده است.
نیروی زمینی چین دارای ۷۵۰۰ تانک است و آمریکا ۶۰۰۰ تانک برای نبردهای زمینی دارد.
تعداد اعدامیها در چین از مقدار اعدام در سراسر جهان بیشتر است.
در قانون چین ۶۸ جرم منجر به اعدام میشود که برخی از آنها عبارتنداز:
ایجاد آتشسوزی عمدی
جعل اسناد
اختلاس
قاچاق مواد مخدر
فرار مالیاتی
فروش غذا یا داروهای آلوده
رشوهخواری و فساد دولتی
در حدود ۵۰۰۰ نفر در سال ۲۰۰۹ اعدام شدند.
رسانههای چینی اعلام کردند از بین هر ۱۰ اعدام یک مورد مربوط به جرایم اقتصادی کوچک است
شادترین مردم جهان در کدام کشورها زندگی میکنند؟
چرا شاد هستند و شادی چگونه به زندگی آنان راه یافته است؟
مجله اقتصادی "فوربس" مردم 10 كشور جهان را به عنوان شادترین ساكنان این كره خاكی اعلام كرد. یكی از معیارهای انتخاب این 10 كشور به عنوان شادترین كشورها در جهان، میزان تولید ناخالص داخلی در این كشورها بوده است. كارشناسان مجله اقتصادی "فوربس" طی تحقیقات خود اعلام كردند كه ساكنان 10 كشور جهان، جزو شادترین و خوشحالترین مردم روی كره زمین به شمار رفته و با توجه به بحران اقتصادی رو به رشدی كه جهان را در بر گرفته، مردم این 10 كشور باز هم شاد هستند
بنابر گزارش رسمی مجله "فوربس"، كشورهای دانمارك، فنلاند و هلند در صدر این لیست قرار داشته و پس از آن سوئد، ایرلند، كانادا، سوئیس، نیوزلند، نروژ و بلژیك به ترتیب در ردههای بعدی قرار دارند.
این در حالیست كه بر اساس گزارش مجله فوربس، میزان رضایتمندی مردم از زندگی در دانمارك 90.1 درصد، فنلاند 85.9 درصد، هلند 85.1 درصد، سوئد 82.7 درصد، ایرلند 81.1 درصد، كانادا 78 درصد ، سوئیس 77.4 درصد، نیوزلند 76.7 درصد، نروژ 76.5 درصد و در بلژیك 76.3 درصد است.
گفتنی است، یكی از معیارهای انتخاب این 10 كشور به عنوان شادترین كشورها در جهان، میزان تولید ناخالص داخلی در این كشورها بوده است، چرا كه به عنوان مثال دانمارك با داشتن 68 هزار دلار تولید ناخالص داخلی در سال 2009 میلادی به عنوان اولین كشور در صدر قرار گرفته است. یكی دیگر از معیارها، میزان ساعت كاری در هفته است، به طوری كه در كشورهای اسكاندیناوی مردم كمتر از 37 ساعت در هفته كار میكنند، ولی در كشورهایی نظیر چین مردم بیش از 47 ساعت در هفته كار میكنند، اما همچنان از زندگی مینالند و از نوع زندگی خود ناراضی هستند.
علاوه بر این، میزان نرخ بیكاری در كشورهایی نظیر دانمارك دو درصد، در نروژ 2.6 درصد و در هلند 4.5 درصد است اما این میزان بر اساس اعلام وزارت كار آمریكا در این كشور هم اكنون 9 درصد تخمین زده شده است. به همین دلیل گفته میشود كه این 10 كشور جزو بهترین و شادترین مناطق روزی زمین به شمار میروند و میزان طول عمر مردم در این 10 كشورها ، 85 تا 90 سال است
۱-دانمارک
میزان رضایتمندی مردم از زندگی: 90.1
خشنودی پیش بینی شده با زندگی آینده: 92.3
میزان تولید ناخالص داخلی در سال 2009: $68,362
نرخ بیكاری: 2%
کشور پادشاهی دانمارک در صدر این گزارش قرار دارد و بر اساس پژوهش های انجام شده، شادترین مردم دنیا در دانمارک زندگی می کنند. دانمارک در حدود 5.5 میلیون نفر جمعیت دارد و درصد فقر در این کشور بسیار ناچیز است. براحتی میتوان فهمید که چرا دانمارک شادترین مردم جهان را دارد چرا که سطح آموزش و پرورش در این کشور بسیار بالاست. مدارس از کیفیت بالای آموزشی برخوردارند و میزان شهریه مدارس خصوصی با توان مالی مردم سازگار است و مردم این کشور هم از درآمد خوبی برخودار هستند. دانمارک با کشورهای آلمان، سوئد و نروژ هم مرز است. متوسط عمر افراد در حدود 78 سال میباشد. در آمد سرانه مردم دانمارک 34.600 دلار در سال است. دانمارک از دموکراسی، برابری اجتماعی و محیط صلح آمیزی برخوردار و كشوری شکوفا و آباد است

2. فنلاند "Finland"
میزان رضایتمندی مردم از زندگی: 85.9
خشنودی پیش بینی شده با زندگی آینده: 88.0
میزان تولید ناخالص داخلی در سال 2009: $55,344
نرخ بیكاری: 6.4%
از نظر روحیه شاد و سطح زندگی مردم فنلاند در رده دوم جهان قرار دارند. دارای 5.200.000 نفر جمعیت است و متوسط طول عمر افراد 79 سال و درآمد سرانه مردم این کشور 30.900 دلار است. دارای مرز مشترک با سوئد، روسیه، استونیا و نروژ میباشد. این کشور از نظر استاندارد های بهداشت و پزشکی و آسایش مردم در سطح بسیار بالایی قرار دارد و فقر در این کشور تقریبا قابل ذکر نیست

3. هلند "Holland"
میزان رضایتمندی مردم از زندگی: 85.1
خشنودی پیش بینی شده با زندگی آینده: 88.2
میزان تولید ناخالص داخلی در سال 2009: $55,453
نرخ بیكاری: 4.5%
هلندی ها نیز سومین رده از این لیست را به خود اختصاص داده اند. حکومت هلند پادشاهی مشروطهاست که در آن شاه یا ملکه نقشی در سیاست ندارد و تنها نماد ملی است. هلند در واقع یک دلتای سرسبز است که رودخانههایی چون راین از میان آن میگذرد. از این رو هلند کوه ندارد و ارتفاع بلندترین تپه در جنوب این کشور ۳۲۲ متر بیشتر نیست

4. سوئد "Sweden"
میزان رضایتمندی مردم از زندگی: 82.7
خشنودی پیش بینی شده با زندگی آینده: 85.6
میزان تولید ناخالص داخلی در سال 2009: $54,908
نرخ بیكاری: 6.4%
مردم سوئد چهارمین کشور شاد و سرزنده جهان هستند. دارای 9 میلیون جمعیت و متوسط طول عمر 81 سال و درآمد سرانه افراد این کشور 28.900 دلار میباشد. این کشور مالیات بسیار بالایی از شهروندان خود دریافت میکند اما در عوض یکی از بهترین سیستم های سلامتی و بهداشت در اروپا را داراست. مزایای دریافتی و کار و شرایط مناسب آن خنده بر لبان شهروندان سوئدی میآورد. مردم این کشور براستی از آزادیها و حقوق قانونی برخوردارند. مردم عادی این کشور در صورت تمایل میتوانند نامه های رسمی نخست وزیر را ببینند! سوئد با کشورهای دانمارک، نروژ و فنلاند هم مرز است

5. ایرلند "Ireland"
میزان رضایتمندی مردم از زندگی: 81.1
خشنودی پیش بینی شده با زندگی آینده: 91.4
میزان تولید ناخالص داخلی در سال 2009: $63,788
نرخ بیكاری: 6.2%
ایرلندی ها پنجمین کشور شاد جهان هستند. ایرلند با 4 میلیون جمعیت و متوسط عمر 78 سال و درآمد سرانه 41.000 دلار در سال و اقتصاد کاملا باز و سیستم آموزشی بسیار بالا و سطح زندگی قابل مقایسه با استانداردهای اروپایی، توانسته است که آسایش و آرامش و شادی را به مردم کشورش به ارمغان بیاورد. مشکل مسکن وجود ندارد و درجه فقر و بیکاری بسیار پائین است. متوسط طول عمر افراد 80 سال و در آمد سرانه مردم این کشور 35.700 دلار میباشد
6. کانادا "Canada"
میزان رضایتمندی مردم از زندگی: 78.0
خشنودی پیش بینی شده با زندگی آینده: 87.3
میزان تولید ناخالص داخلی در سال 2009: $46,799
نرخ بیكاری: 6.1%
کانادایی ها در رده ششم قرار دارند و دارای 33 میلیون جمعیت و متوسط عمر 80 سال و درآمد سرانه 34.000 دلار که خود نشان از آرامش و آسایش است. کانادا دارای سیستم بهداشت و پزشکی فوق العاده بالایی میباشد و درصد جرائم در این کشور بسیار پائین است. کانادا از نظر استاندارد زندگی در رده 3 کشور بالای رده بندی جهانی قرار دارد.

7. سوئیس "Switzerland"
میزان رضایتمندی مردم از زندگی: 77.4
خشنودی پیش بینی شده با زندگی آینده: 80.9
میزان تولید ناخالص داخلی در سال 2009: $65,563
نرخ بیكاری: 3%
کشور آرام و زیبای سوئیس در رده هفتم جدول شادترین مردم جهان قزار دارد. دارای 7.5 میلیون جمعیت است و متوسط طول عمر در این کشور در حدود 81 سال میباشد. نرخ جرائم در سوئیس بسیار پائین است و کشور از زیر بنای محکم اقتصادی برخوردار است. در آمد سرانه مردم این کشور 32.300 دلار است. مرکز صلیب سرخ جهانی در این کشور قرار گرفته است. فعالیت های ورزشی از جمله اسکی و قایقرانی نقش بسزایی در زندگی روزمره مردم این کشور دارد. معدل بودجه سلامتی برای هر نفر در این کشور در سال 3.445 دلار است. دارای مرز مشترک با آلمان، فرانسه، ایتالیا و اتریش میباشد.[
8. نیوزیلند "New Zealand"
میزان رضایتمندی مردم از زندگی: 76.7
خشنودی پیش بینی شده با زندگی آینده: 85.5
میزان تولید ناخالص داخلی در سال 2009: $30,556
نرخ بیكاری: 4%
نیوزیلند یا زلاندنو کشوری در جنوب غربی اقیانوس آرام است و در رده هشتم این رده بندی قرار دارد. نیوزیلند فاصله زیادی با دیگر خشكیهای كره زمین دارد، بطوریکه استرالیا نزدیكترین همسایه این سرزمین در دو هزار كیلومتری آن قرار دارد. نرخ باروری در نیوزیلند به نسبت كشورهای توسعه یافته بسیار بالا است. هر زن نیوزیلندی به طور میانگین ۲/۲ فرزند را در طول عمر خود به دنیا میآورد. امید به زندگی هر کودک دختر ۸۱/۹ سال و هر پسر ۷۷/۹ سال است. نیوزیلند یک كشور عمدتا شهرنشین است. ۷۲٪ مردم در ۱۶ منطقه شهری این كشور زندگی میكنند و نیمی از آنها در چهار شهر اصلی اوکلند، ولینگتون، همیلتون و چرایستچرچ بهسر میبرند

9. نروژ "Norway"
میزان رضایتمندی مردم از زندگی: 76.5
خشنودی پیش بینی شده با زندگی آینده: 84.3
میزان تولید ناخالص داخلی در سال 2009: $98,822
نرخ بیكاری: 2.6%
نروِژ هم نهمین كشور انتخابی در این مجموعه می باشد. مساحت نروژ ۳۸۵٬۱۵۵ کیلومتر مربع است. ۹۴/۲ درصد خاک کشور، زمین قابل کشت است. نروژ ۲٬۵۴۴ کیلومتر مرز مشترک با همسایگان خود دارد. با فنلاند ۷۲۹ کیلومتر، با سوئد ۱٬۶۱۹ کیلومتر و با روسیه ۱۹۶ کیلومتر. نروژ یکی از بهترین و مرغوب ترین چاه های نفت دنیا را در اختیار دارد. همین طور بعلت اینکه نروژ را دریا احاطه کرده، یکی از چرخه های اقتصاد این کشور را آبزیان دریایی تشکیل داده اند. لازم به ذکر است که نروژ 3 نوع ماهی دارد که در هیچ جای دنیا یافت نمی شود. در بیشتر مناطق شمالی نروژ معمولا شش ماه شب است و شش ماه روز است. اکثر مناطق شمالی نروژ معمولا 9 ماه در سال بارش برف و باران را به همراه دارد

10. بلژیک "Belgium"
میزان رضایتمندی مردم از زندگی: 76.3
خشنودی پیش بینی شده با زندگی آینده: 75.5
میزان تولید ناخالص داخلی در سال 2009: $49,888
نرخ بیكاری: 6.5%[/center:2ps8tq1e]
[center:2ps8tq1e]پادشاهی بلژیک، دهمین انتخاب این رده بندی کشوری است در غرب اروپا. پایتخت آن بروکسل است. در شمال با هلند، در شرق با آلمان، در جنوب شرقی با لوکزامبورگ، در جنوب با فرانسه و از شمال غربی با دریای شمال مجاور است. بلژیک یکی از مهم ترین و اصلی ترین اعضاء اتحادیه اروپا به شمار میرود. زندگی فرهنگی بلژیک به تمرکز بین هر اقلیت گرایش دارد.
__________________
بازار مسكن پس از يارانهها
«تحليل اثر هدفمندكردن يارانهها بر قيمت مسكن» عنوان تحقيق مكتوبي است كه كانون سراسري انبوهسازان كشور آن را براي پيشبيني آينده بازار مسكن و كمك به دولت براي انتخاب امنترين مسير در اجراي قانون يارانهها، تهيه كرده است. در نتايج اين تحليل كه براي پيگيري از طريق انجمن انبوهسازان تهران به وزارت مسكن ارائه شده، دغدغهاي از بابت افزايش آني قيمت مسكن وجود ندارد، با اين توجيه كه قيمت مسكن طي سالهاي اخير رشد خوبي كرده و بيش از اين به دليل پايينبودن قدرت خريد، امكان ازدياد چشمگير آن وجود ندارد.
بزرگترين تشكل ساختماني كشور اثر هدفمندكردن يارانهها در بازار مسكن را بررسي كرد
درخواست يارانهاي انبوهسازان از دولت
پيشبيني قيمت مسكن بعد از حذف يارانه: افزايش در كوتاهمدت منتفي است
حذف «تدريجي» يارانه انرژي در بخش «ساختمان» بازار مسكن را از «التهاب» قيمت در ميانمدت «مصون» نگه ميدارد
گزينههاي درخواستي: اختصاص سهم بيشتر از منابع هدفمندي، واردات مصالح و ذخيرهسازي توسط دولت
گروه مسكن- فريد قديري: «تحليل اثر هدفمندكردن يارانهها بر قيمت مسكن» عنوان تحقيق مكتوبي است كه كانون سراسري انبوهسازان كشور آن را براي پيشبيني آينده بازار مسكن و كمك به دولت براي انتخاب امنترين مسير در اجراي قانون يارانهها، تهيه كرده است. در نتايج اين تحليل كه براي پيگيري از طريق انجمن انبوهسازان تهران به وزارت مسكن ارائه شده، دغدغهاي از بابت افزايش آني قيمت مسكن وجود ندارد با اين توجيه كه قيمت مسكن طي سالهاي اخير رشد خوبي كرده و بيش از اين به دليل پايينبودن قدرت خريد، امكان ازدياد چشمگير آن وجود ندارد. اما اشاره شده كه در ميانمدت، قيمت در بازار مسكن از ساختوسازهايي كه در دوران اجراي قانون يارانهها انجام ميشود، تحتشعاع قرار ميگيرد كه اگر براي كنترل دامنه افزايش هزينههاي ساخت فكري نشود، افزايش قيمت مسكن دور از واقعيت نخواهد بود.
بزرگترين تشكل انبوهسازي كشور عنوان ميكند چهار گروه مصالحساختماني پرمصرف در ساختوساز وجود دارد كه براي توليد آنها بين 2 تا بيش از 10 درصد انرژي –سوخت- مورد استفاده قرار ميگيرد كه اگر قيمت حاملهاي انرژي يكدفعه آزاد شود، قيمت تمامشده مصالح اصلي بين 20 تا 80 درصد افزايش خواهد يافت.
انبوهسازان براي مقابله با افزايش قيمت ساخت مسكن، درخواست كردهاند يارانه انرژي براي توليدات بخش ساختمان بهصورت تدريجي حذف شود و در مقابل، سالبهسال سهمي كه دولت بهصورت پرداخت نقدي براي صنايع درنظر گرفته، براي كارخانههاي توليد مصالح افزايش يابد. محاسبات كانون انبوهسازان نشان ميدهد، اين هزينهزايي از صندوق منابع يارانه در درازمدت از محل صرفهجويي انرژي در ساختمانها براي دولت جبران خواهد شد.
گزينه ديگري كه مد نظر انبوهسازان است واردات مصالح براي تنظيم قيمتها است كه در كنار ذخيرهسازي از هماكنون توسط دولت و فروش تدريجي آن به انبوهسازان ميتواند ساختوسازها را از رشد هزينهاي ايمن كند. در تحقيق انجام گرفته توسط كانون سراسري صنف انبوهسازان مسكن، پيشبيني قيمت مسكن بعد از حذف يارانهها سخت و مشكل عنوان شده، اما تاكيد شده چنانچه يارانهها بهصورت تدريجي براي صنعت ساختمان حذف شود، بازار مسكن به تعادل قيمت خواهد رسيد.
متن نتايج اين تحقيق به شرح زير است: به گفته اكثر كارشناسان و اقتصاددانان، هدفمند كردن يارانهها اثر مثبتي بر اقتصاد كشور دارد و اجراي آن امري ضروري و گامي به سوي صنعتي شدن ميباشد. اما بررسي اثر آن در بخشهاي مختلف بهخصوص در بخش مسكن با توجه به اينكه در حال حاضر كشور در حال ساختوساز وسيع در طرح مسكن مهر است و يكي از چالشهاي مهم جوانان تامين مسكن است؛ شايد بتواند كمكي در جهت پيشبيني وضعيت قيمت مسكن باشد؛ چرا كه حجم بالاي ساختوساز در مسكن مهر مسووليت دستاندركاران را دوچندان ميكند و به نوعي ميتوان گفت كه وظيفه آنها را سنگينتر و اهميت بررسي و تحقيق درباره تاثير هدفمند كردن يارانهها را در بخش مسكن ضروري و مهم ميكند. عوامل مهم و موثر بر قيمت ساخت مسكن را ميتوان به سه عامل به شرح ذيل مرتبط دانست:
1 – مصالح ساختماني و تجهيزات
2 – نيروي انساني
3 – حمل و نقل ماشينآلات
البته قيمت مسكن وابسته به قيمت زمين نيز ميباشد كه چون در سالهاي اخير به حد بالاي خود رسيده و رشد خوبي كرده است، بعيد به نظر ميرسد كه بعد از حذف يارانهها به طور چشمگيري ترقي كند.
برای مطالعه کامل این مقاله در ذیل ادامه مطلب را کلیک کنید
ادامه مطلب...
پنج چالش آينده اقتصاد ايران

دكتر مسعود نيلي از اقتصاددانان مطرح كشور و طراح برنامه سوم توسعه با انتشار مقاله تحليلي نسبتا مفصلي ضمن به تصوير كشيدن چالشهاي آينده اقتصاد ايران در حوزه اشتغال، بيرونقي، يارانهها و واردات چيني نسبت به عدمتوجه لازم به اين چالشها هشدار داد.اين تحليل كه ديروز منتشر شد با اشاره به ضرورت توجه به ملاحظات «آيندهنگري» در حوزه سياستگذاري، بر اين نكته انگشت گذاشته است كه اثرات بسياري از وقايع با تاخير ظاهر ميشود و در زمان بروز اين اثرات، سياستگذاران تنها ميتوانند حالتي انفعالي داشته باشند. به اعتقاد دكتر نيلي، نگاه به آينده از منظر زمان حال، اين امكان را ميدهد كه در مواجهه با پديدهها، ابتكار عمل داشته باشيم و از بروز مشكلات غيرقابل كنترل جلوگيري كنيم.به اعتقاد اين اقتصاددان، آنچه اهميت «آيندهنگري» را مضاعف ميكند، امكان بررسي احتمال وقوع چند پديده به صورت همزمان است. بنابراين در وضعيتي كه احتمال دارد چند پديده اجتماعي در آينده با همزماني مواجه شوند، آيندهنگري اين امكان را در اختيار ميگذارد كه اثرات همافزايي آنها بر همديگر از قبل مورد بررسي قرار گيرد.
برای مطالعه کامل این مقاله در ذیل ادامه مطلب را کلیک کنید
ادامه مطلب...
|
اقتصاد جهان در يك نگاه
| |
|
تحولات اخیر اقتصادی
به علاوه، کسری حساب جاری این کشور از 5 میلیون و 900 هزار پوند در سه ماهه سوم سال 2009 به يك میلیون و 700 هزار پوند در سه ماهه چهارم کاهش یافته است. گفتني است نسبت این رقم به محصول ناخالص داخلی بریتانیا برابر با 5/0 درصد می باشد.
منبع:مجله اقتصاد ایران |
ايران، هنوز فقير و نابرابر
توجه به رفاه اقشار مختلف جامعه از طريق مطالعه توزيع درآمد، ثروت و متغير هاي ديگر، از مباحث كانوني حوزه اقتصاد در دو قرن اخير بوده است، چرا كه يكي از اهداف مهم هر نوع سياست گذاري اقتصادي، بهبود رفاه عمومي به ويژه افزايش رفاه اقشار كمتر بهره مند جوامع مي باشد . عدالت اجتماعي همواره به عنوان يكي از مهم ترين اهداف و آرمان هاي نظام هاي تصميم گيري سياسي و اقتصادي برشمرده مي شود، به طوري كه در بسياري از جوامع، توان فكري و منابع مالي قابل توجهي مصروف نيل به اين آرمان اجتماعي گرديده است.
عدالت اجتماعي، به معناي اخص آن در بُعد اجتماعي، الزام به عدالت در مناسبات اجتماعي و رفع تبعيض در بين گروه هاي اجتماعي، بين زنان و مردان، بين اقوام و نژاد ها و بين مناطق مختلف را ايجاب مي كند. در بعد اقتصادي، عدالت به رابطه بين فعاليت اقتصادي آحاد جامعه و عايدي اين فعاليت ها مربوط مي شود؛ به اين معنا كه تلاش هر فرد و بازده اقتصادي تلاش وي، چه رابطه اي با درآمد حاصل از تلاش مزبور دارد. عملكرد اقتصاد كشور در بعد تحقق عدالت اجتماعي مي تواند از طريق مطالعه تحولات توزيع درآمد، فقر، رفاه اجتماعي و يارانه ها، به صورت شاخص هاي كمّي بررسي گردد.
رفتار مهمترين شاخص هاي ياد شده طي دوره 1376 تا 1383 توسط واحد تحقيقات ماهنامه <اقتصاد ايران > در جدول همراه گزارش شده است.
شاخص هاي توزيع درآمد
يكي از شاخص هاي تحليل توزيع درآمد كه شرايط كلي توزيع (شامل گروه هاي مياني) را نشان مي دهد، ضريب جيني است كه هر چه به يك نزديك تر باشد، نشان دهنده عدم تساوي بيشتر و هرچه به صفر نزديك تر باشد، نشان دهنده توزيع بهتر درآمد است. اين شاخص در جامعه شهري و روستايي كشورمان به ترتيب از 39/0 و 42/0 در سال 1376 به 40/0 و 427/0 در سال 1379 و 40/0 و 415/0 در سال 1383 تغيير يافته است. در مجموع، اين شاخص طي دوره 1376 تا 1383، از يك روند با ثبات ولي كاهشي برخوردار بوده است.
از جمله شاخص هاي سنجش توزيع درآمد، نسبت هزينه دهك بالا (ثروتمندترين) به دهك پايين (فقيرترين) مي باشد كه هر چه اين نسبت بالاتر باشد، نشان دهنده نابرابري بيشتر است. اين نسبت در سال هاي قبل از انقلاب به دليل توزيع نامتعادل درآمد و ثروت، بالا بوده است. براي مثال، نسبت هزينه دهك بالا به دهك پايين در سال هاي 1356 و1357 به ترتيب معادل 9/31 و 5/31 بوده است. اما پس از پيروزي انقلاب اسلامي به دليل توجه بيشتر دولت به مسأله عدالت اجتماعي و رسيدگي به محرومين و اقشار آسيب پذير، اين شاخص از رقم 6/ 28 در سال 1358 به 2/22 در سال 1367 كاهش يافته است. البته طي برنامه اول توسعه، اين شاخص كاهش محسوسي نداشته و تقريباً ثابت مانده است. اما در برنامه دوم از 5/20 در سال 1374 به 4/ 19 در سال 1378 بهبود يافته و در طي برنامه سوم از رقم 1/20 در سال 1379 به 17 در سال 1383 كاهش يافته است. آنچه مسلم است، اين شاخص طي سه برنامه توسعه بعد از انقلاب و همچنين طي دوره 1376 تا 1383 رو به بهبودي بوده و طي دوره ياد شده سالانه به طور متوسط 3 درصد بهبود يافته است. ولي عليرغم روند رو به رشد، اين شاخص در مقايسه بين المللي، از وضعيت مطلوبي برخوردار نيست. كه در ادامه اين گزارش بررسي خواهد شد . به علا وه ، ناگفته نماند كه متوسط درآمد سرانه بعد از انقلا ب به خاطر جنگ و ساير پديده ها كاهش مي يابد.
از ديگر شاخص هاي سنجش رفاه يك جامعه، شاخص رفاه اجتماعي آمارتيا سن(Amartya Sen) است. شاخص رفاه اجتماعي در ايران از رقم 77 در سال 1376 به رقم 80 در سال 1379 و رقم 100 در سال 1382 بهبود يافته است.
همچنين پيش بيني مي شود اين شاخص در سال 1383 با رشدي معادل 8 درصد به رقم 108 افزايش يابد. در مجموع، طي دوره 1376 تا 1383 به استثناي سال 1377 به دليل بحران قيمت نفت، شاخص رفاه اجتماعي به دليل افزايش درآمد سرانه و ثبات نسبي توزيع كلي درآمد، بهبود يافته است، به طوري كه اين شاخص طي دوره ياد شده سالانه 5 درصد رشد داشته است.
مقايسه ارقام هزينه ناخالص خانوار هاي شهري و روستايي نشان مي دهد كه در دوره 1376 تا 1383، متوسط رشد هزينه سالانه خانوار شهري به قيمت هاي جاري معادل 3/21 درصد و براي خانوار روستايي معادل 7/21 درصد بوده است، در حالي كه متوسط رشد هزينه سالانه به قيمت ثابت 1382 براي خانوار شهري معادل 5 درصد و براي خانوار روستايي معادل 3/5 درصد بوده است.
در واقع، اگر مصرف خانوار را تابعي از درآمد او فرض كنيم، طي دوره ياد شده درآمد خانوار ها بيش از تورم افزايش يافته است. همچنين بررسي ارقام متوسط هزينه ناخالص خانوار هاي شهري و روستايي نشان مي دهد كه در مناطق روستايي، سطح زندگي همواره پايين تر از مناطق شهري و در حدود 65 درصد آن بوده است ؛ به اين معني كه اگر خانوار شهري و روستايي با هزينه خود بخواهند يك سبد استاندارد كالا - كه به وسيله شاخص ضمني مصرف مشخص مي شود - را خريداري كنند، آنگاه خانوار روستايي در مقايسه با خانوار شهري فقط مي تواند 65 درصد آن سبد را خريداري كند. اين اختلاف بين هزينه ها كه به نوعي اختلاف درآمد ها را نيز منعكس مي كند، نشان دهنده “اختلاف پايا در شرايط اقتصادي شهر و روستا” است كه مي تواند يكي از دلايل عمده مهاجرت به شهر ها و عدم تعادل هاي منطقه اي محسوب شود.
برای مطالعه ادامه مقاله (ادامه مطلب) را کلیک کنید
ادامه مطلب...
گردشگری پردرآمد ترین صنعت جهان
صنعت گردشگری تا پایان دهه آینده در صدر جدول صنایع پردرآمد جهان قرار می گیرد و انتظار می رود بیش از ۴۰ درصد اشتغال جهان را به خود اختصاص دهد. این صنعت با بخش های مختلف اقتصاد به طور مستقیم و غیر مستقیم در تعامل قرار دارد و با داشتن اثرات مثبت عمیق و متقابل اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی از بخش های حائز اهمیت و مهم به شمار می رود. اگرچه ایران جزو ۱۰ كشور نخست جهان به لحاظ جاذبه های گردشگری است، اما سهم ناچیزی را در جذب گردشگر به خود اختصاص داده است، در حالی كه گزارش های ارائه شده ازسوی سازمان تجارت جهانی (WTO) گویای آن است كه سال ۲۰۰۴ و ۲۰۰۵ میلادی بهترین دوران برای گردشگری بین المللی طی ۲۰ سال گذشته بوده و حل این مسئله از سوی دست اندركاران گردشگری ایران نادیده گرفته شده است.جدای از بحث علل و موانع جذب گردشگران خارجی، نهادینه شدن فرهنگ ایرانگردی میان مردم و مسافران داخلی از جمله دلایل نبود رشد و بالندگی در صنعت گردشگری و هتلداری ایران محسوب می شود.كشورهای پیشرو در این صنعت، علاوه بر اتخاذ راهكارهایی برای رونق صنعت گردشگری در ایام ركود و كاهش مسافرت ها، تدابیری را برای جبران این نقیصه اندیشیده اند كه برگزاری جشن ها و فستیوال های گوناگون، جاذبه های زمستانی، تخفیف های فصلی و ... از جمله این راهكارهاست،
ادامه مطلب...
سرمایه گذاری خارجی وتاثیر آن بر اقتصاد
مقدمه
توسعة اقتصادي نيازمند سرمايه گذاري در بخش ها وفعاليتهاي مختلف اقتصادي است.
بدون سرمايه گذاري در پروژه هاي زير بنايي و روبنايي نمي توان انتظار گسترش اشتغال ، توليد ورفاه اقتصادي را داشت .بنابراين در كنار نيروي انساني فراوان و منابع طبيعي سرشار ، سرمايه نيز لازم است تا با تركيب با ديگر عوامل چرخ توليد را به راه اندازد .
يكي ازمهمترين روشهاي تأمين منابع لازم براي سرمايه گذاري ، پس انداز ملي است.
پس انداز مي تواند از طريق سيستم بانكي يا بازارهاي مالي وارد جريان كار و توليد شود و به صورت فزاينده در آمد ملي را افزايش دهد .
در واقع پس اندازملي بهترين منبع سرمايه گذاري به حساب مي آيد چرا كه بازده آن براي اقتصاد ملي در بالاترين سطح درآمدها ، حجم پس انداز ملي بسيار ناچيز است و پس اندازي هم اگر صورت مي گيرد غالبا به صورت غير اقتصادي است وبه تشكيل سرمايه نمي انجامد . به همين دليل اين كشورها با كمبود منابع مالي براي سرمايه گذاري مواجه هستند .
بسياري از اين كشور ها براي جبران كمبود سرمايه و منابع مالي مورد نياز ، به جلب سرمايه هاي خارجي و مشاركت خارجيان در فعاليتهاي توليدي و صنعتي خود روي آورده اند.
برای مطالعه ادامه مقاله ادامه مطلب را کلیک کنید
ادامه مطلب...
هم به نعل، هم به ميخ
هر چند موضع جسورانه تركيه در قبال ايران، برخي غربي ها را ترسانده است، اما آيا اين اعلام استقلال جديد، نمايشي است يا واقعي؟
اظهار نظر نخست وزير تركيه در نشست سران عرب كه در ليبي برگزار شد و انتقاد تند اردوغان از اقدامات اسراييل در بيت المقدس، تحسين گسترده محافل عربي را براي تركيه به همراه داشت.
اما بايد گفت جسارت نوظهور آنكارا در خاورميانه تنها به سخنراني هاي تند مقامات اين كشور محدود نمي شود. در دو سال گذشته، ترکيه تلاش هاي واسطه گرايانه اي را ميان سوريه و اسراييل آغاز كرده، سنّي هاي عراق را به مشاركت در عرصه سياسي تشويق نموده و تلاش كرده است اختلافات فرقه اي را در لبنان كاهش دهد.
بدون شك رهبران تركيه و به ويژه احمد داود اوغلو، وزير امور خارجه اين كشور، ديدگاه جديدي براي نقش بين المللي كشورشان در نظر گرفته اند، اما مشخص نيست كه آيا مي توانند از پس عملي كردن بلندپروازي هاي بزرگ خود برآيند؟ در عين حال، برخي معتقدند كه نفوذ منطقه اي تركيه كمي بيشتر از حد صحبت است و مخالفت سرسختانه اين كشور در مقابل تحريم هاي ايران مي تواند آزمايش تعيين كننده اي بر آمادگي تركيه براي عملي كردن اين صحبت ها باشد.
استقلالي كه تركيه جديداً به دست آورده، كمي بيش از حد معمول در آمريكا و اروپا هراس ايجاد كرده است، چرا كه آنها به صورت نوستالژيك همچنان به ياد وفاداري اين كشور به بلوك غرب در دوران جنگ سرد هستند. ديدار اخير صدر اعظم آلمان از تركيه به دليل اختلافات فراواني كه در حوزه هاي گوناگون - از مسأله پيوستن تركيه به اتحاديه اروپا كه آنگلا مركل تلاش مي كند از آن جلوگيري كند گرفته تا مخالفت تركيه با اعمال تحريم هاي جديد عليه ايران - وجود داشت به نتيجه اي نرسيد. در اين زمينه اردوغان در مصاحبه اي اعلام كرده كه به دنبال يافتن راه حلي ديپلماتيك است. اظهارات اوباما در مورد جمع آوري آرا براي اعمال تحريم ها، تركيه را در وضعيتي قرار داده كه بايد هر چه زودتر طرف خود را انتخاب كند.
تركيه به علت در دست داشتن تركيب بي نظيري از ابزارهاي اقتصادي و سياسي، احتمالاً توانايي واسطه گري و يافتن راه حل ديپلماتيك براي مشكل هسته اي ايران را در خود مي بيند. اين كشور مشاركت اقتصادي محكمي با جمهوري اسلامي ايران دارد كه شامل 10 ميليارد دلار مبادلات تجاري سالانه است. همچنين مقامات دو كشور روابط دوستانه اي با يكديگر دارند. از طرفي تركيه از يك كرسي در شوراي امنيت سازمان ملل برخوردار است كه يك رأي مستقل بالقوه براي هر گونه قطعنامه تحريم به حساب مي آيد.
رييس جمهور تركيه در ديدار با برخي مقامات آمريكايي، روابط دوستانه تركيه را با ايران، شكلي از يك واقع گرايي سياسي دانسته اند كه به علت مجاورت جغرافيايي دو كشور ضروري به نظر مي رسد. به گفته عبدالله گُل، افزايش نفوذ ايران در منطقه حقيقتي است كه تركيه از آن تقدير مي كند. گُل مانع اوليه توافق با ايران را نبود عدالت در تلاش هاي بين المللي دانسته كه به منظور تحت فشار قرار دادن ايران صورت مي گيرد. به عقيده وي، تصور جمهوري اسلامي ايران اين است كه نه به دليل نقض اصول كاربردي جهاني، بلكه به دليل توطئه اي از پيش طراحي شده جهت تضعيف نظام، مورد هدف قرار گرفته و اين عقيده است كه رهبران ايران را به سوي بيانيه هاي ضد آمريكايي سوق مي دهد.
رييس جمهور تركيه حذف كليه سلاح هاي هسته اي را از خاورميانه، راه ديگري براي كنار آمدن با ايران مي داند.
اظهارات تركيه گرچه ممكن است كساني را که خواهان انزواي اين کشور هستند نااميد كند، اما دولت تركيه چندان هم مصالحه ناپذير به نظر نمي رسد. از طرف ديگر، مقامات تركيه هم از ريسك هاي ايران مجهز به سلاح هسته اي آگاهند و با توجه به همسايگي با ايران، پيشرفت هاي اقتصادي و ديپلماتيك با ارزشي را كه طي سال ها به دست آمده، در خطر مي بينند، اما آنكارا اميدوار است با تصميم قاطعي كه اتخاذ كرده، از رسيدن قطعنامه تحريم به شوراي امنيت جلوگيري كند؛ هر چند اگر آمريكا بتواند از وتوي روسيه و چين رهايي يابد، ديگر جايي براي مقاومت تركيه باقي نمي ماند! مخالفت با آمريكا و اروپا بر سر چنين مسأله مهمي، شكافي عظيم ميان تركيه و متحدان غربي آن کشور به وجود مي آورد؛ مسأله اي كه به نظر نمي رسد تركيه تمايل داشته باشد به سوي آن گام بردارد. بنابراين ، تركيه نمي تواند مدعي استقلال در خاورميانه باشد، بلكه بيشتر قدرتي در حال توسعه است كه ميان دو قدرت ديگر قرار گرفته است.
تلاش هاي ديپلماتيك تركيه، هدف كوتاه مدت اين كشور را مبني بر داشتن روابط خوب با همه كشورها محقق كرده است، اما هدف بلند مدت كاهش تنش ها بين ايران و غرب به نتيجه نرسيده است. البته بايد گفت برنامه تركيه براي حل و فصل مسأله ايران، در جهت تلاش بين المللي براي ترغيب و تحت فشار گذاشتن ايران است تا اين كشور بپذيرد استفاده صلح آميز از برنامه هسته اي خود را به تأييد جهاني برساند.
منبع : مجله اقتصاد ایران
خبرگزاري فارس: وقتي ما كالاي غير توليد ملي براي رفع نيازهاي خود تهيه كنيم - كاركنان توليد همه از كشور صادركننده كالا اشتغال پيدا ميكنند - ارزش افزوده ايجاد شده متعلق به آنها ميشود و صرف رفاه مردم كشور صادركننده ميگردد و تنها عده معدودي كه در سفارش و توزيع كالا در ايران مشغول هستند از اين خوان نعمت برخوردار ميشوند
اگر امروز ژاپن بعنوان يك ابرقدرت اقتصادي در جهان پا گرفته و ظاهر شده از اين روست كه ژاپني بعد از جنگ جهاني دوم عقيده داشت قادر به ساختن همهچيز هست و كالايي را كه ژاپني آن در بازار موجود باشد به هيچ دليلي كالاي مشابه ساخت كشور ديگر رانخواهد خريد - با اين امر مسائل تمام نهادهايي كه براي اين كار بايستي بسيج شوند آسان شد و حتي فلسفه وجودي آنان منتفي گرديد (مانند گمرك - سازمان مبارزه با قاچاق و...) و هزينه آنها صرف انجام امور مورد لزوم ديگر شد. جا دارد هموطنانمان باين مقوله عنايت كافي داشته باشند - اگر همسرتان مشغول كار است - اگر برادرتان - خواهرتان - ديگر بستگان و آشنايان شما همه كاري در دست دارند يا داشته باشند اين باعث راحتي خيال شما خواهد بود كه نه تنها زندگي خودشان را اداره كنند بلكه از مراجعه بشما براي دريافت قرض يا بنوعي كارشان را راه انداختن نيز آسوده خواهيد بود و اگر بخواهيد كاري را كه در دست دارند از دست ندهند بايستي اين مطلب را بخاطر داشته باشيد كه مصرف شما از توليد داخلي و ملي، تداوم اشتغال آنها را تضمين ميكند - حال اگر در بخش خصوصي مشغول باشند كه اين مطلب بخوبي آشكار است و بطور مستقيم مصرف خود را از محصولاتي كه بدست هموطنان توليد ميشود تامين ميگردد ولي حتي اگر در خدمات - بازرگاني واقعي (نه دلالي بنجلهاي خارجي) و كار دولتي هم مشغول باشند تداوم اشتغال آنها بستگي به تداوم كار مراجعه مردم براي تهيه كالاهاي مورد نيازشان از توليد ملي ميباشد - اگر بطور دقيق به ژرفاي همه اين فعاليت ها توجه شود بخوبي مشهود خواهد بود همه براي تسهيل رفع نيازهاي مردم ايجاد شدهاند.
ادامه مطلب...
تجربه آلمان در بنگاههای کوچک و متوسط
در این مقاله وضعیت بنگاههای کوچک و متوسط آلمان مورد بازبینی قرار می گیرد. آلمان بیش از 82 میلیون نفر جمعیت دارد، تولید ناخالص داخلی آن به 2160 میلیارد دلار می رسد و درآمد سرانه آن در حد 26200 دلار است. از نیروی کار 42 میلیونی این کشور نزدیک به 10 درصد بیکار هستند. این میزان بیکاری برای کشوری که در شمار صنعتی ترین کشورها قرار دارد و در زمره بزرگترین اقتصادهای جهان به حساب می آید، یک معضل بزرگ تلقی می شود.
اشاره
در این مقاله وضعیت بنگاههای کوچک و متوسط آلمان مورد بازبینی قرار می گیرد. آلمان بیش از 82 میلیون نفر جمعیت دارد، تولید ناخالص داخلی آن به 2160 میلیارد دلار می رسد و درآمد سرانه آن در حد 26200 دلار است. از نیروی کار 42 میلیونی این کشور نزدیک به 10 درصد بیکار هستند. این میزان بیکاری برای کشوری که در شمار صنعتی ترین کشورها قرار دارد و در زمره بزرگترین اقتصادهای جهان به حساب می آید، یک معضل بزرگ تلقی می شود.
شاید برای حل این معضل هم بوده است که دولت آلمان از سالیان پیش برای پشتیبانی از بنگاههای کوچک و متوسط که ضریب اشتغالزایی بالایی دارند تدارکاتی فراهم آورده است. سیاست گذاری دولت آلمان و اقدامات فراگیر آن آموزنده می نماید.
بنگاههای کوچک و متوسط در آلمان با سایر کشورهای اروپایی تفاوت دارد. در این کشور از دو معیار تعداد کارکنان و میزان گردش مالی سالانه بنگاهها برای شناسایی این نوع بنگاهها استفاده می شود. براساس معیار اول بنگاههایی کوچک و متوسط شمرده می شوند که تعداد کارکنان آنها کمتر از 500 نفر باشد. آن دسته از بنگاهها که تعداد کارکنان آنها حداکثر 10 نفر باشد، بنگاه کوچک و از 10 نفر تا 50 نفر بنگاه متوسط به حساب می آیند.
میزان گردش مالی بنگاهها نیز معیار دیگری برای طبقه بندی بنگاههای کوچک و متوسط به شمار می رود. بنگاههایی که گردش مالی آنها کمتر از 50 میلیون مارک در سال باشد بنگاه متوسط و بنگاههایی که گردش مالی آنها کمتر از 500 هزار مارک باشد، بنگاه کوچک به حساب می آیند.
اهمیت شرکتهای کوچک و متوسط در اقتصاد آلمان
ادامه مطلب...
۷۲درصد ايرانى ها از اينترنت استفاده نمى كنند
بيش از ۳۳درصد كاربران اينترنت در ايران متعلق به جامعه متوسط اجتماعى است كه نسبت به جمعيت آمارى خود بالاترين كاربران را به خود اختصاص مى دهند.به گزارش ابرار اقتصادى ،بر اساس آمار بدست آمده در ۷ شهر كشور ۲۴ درصد استفاده كنندگان از اينترنت متعلق به جامعه مرفه و ۱۶ درصد متعلق به جامعه فقير مى باشند كه با توجه به آمار جمعيتى هر يك از گروه ها مى توان نتيجه گرفت قشر متوسط جامعه ۴۴ درصد بيشتر از ساير گروه هاى اجتماعى از اينترنت بهره مى برند.بنابراين گزارش طى ۱۲ ماه ۲۸ درصد از اين جمعيت آمارى از اينترنت استفاده كرده اند و ۷۲ درصد آنها اصلا از اينترنت استفاده نمى كنند. در اين جامعه آمارى خانم ها با ۳/۵۴درصد و آقايان با ۴۶ درصد ركورد استفاده از اينترنت را در ايران شكستند.همچنين بر اساس آمار كسب شده ۴۰درصد كاربران ايرانى در رده سنى ۱۵ تا ۲۴ سال هستند كه با توجه به گروه سنى خود ۴۱درصد از اينترنت بهره مند شده اند.
اين در حالى است كه ۵۰درصد از كاربران اينترنت بين ۳۴ تا ۵۵ سال سن دارند كه با توجه به جمعيت آمارى اين گروه سنى ۳۷درصد بيشتر از رده هاى سنى ديگر از اينترنت استفاده مى كنند و تنها ۸درصد كاربران بالاى ۵۵ سال سن داشته كه با توجه به جامعه آمارى اين گروه سنى ۳۹درصد كمتر رده هاى سنى ديگر با اينترنت سرو كار دارند.از لحاظ ميزان تحصيلات و سواد نيز نتايج بدست آمده حاكى است ۵۰درصد استفاده كنندگان اينترنت در ايران داراى تحصيلات متوسطه و فوق ديپلم هستند و ۱۷درصد آنها داراى مدرك ليسانس و فوق ليسانس مى باشند كه با توجه به جمعيت آمارى؛ اين گروه اجتماعى ۹۳درصد بيشتر از ساير گروه ها براى كارهاى خود از اينترنت استفاده مى كنند. لازم به ذكر است كه ۲۳ درصد از كاربران در اين جامعه آمارى زير ديپلم مى باشند.در همين حال با توجه به آمار كسب شده ۱۷درصد كسانى كه از اينترنت استفاده مى كنند داراى درآمدى بالاى يك ميليون تومان هستند و۱۸درصد كاربران ۷۵۰ تا يك ميليون درآمد دارند كه ۳۸ درصد بيشتر از ساير از اينترنت استفاده مى كنند۲۳. درصد اين جامعه آمارى داراى ۵۰۰ تا ۷۵۰ هزار تومان هستند و ۴۲ درصد از كسانى كه از اينترنت استفاده مى كنند زير ۵۰۰ هزار تومان درآمد دارند كه ۱۹درصد كمتر از سايرين از اينترنت استفاده مى كنند.باتوجه به آمار اعلامى مى توان نتيجه گرفت كميت استفاده از اينترنت در ميان ۲۸ درصد كاربران اينترنت كشور رابطه مستقيمى با ميزان سواد، درآمد و گروه سنى دارد
دوبی غرق نخواهد شد!
در میان پرانتز به این نکته باید توجه کرد که آسیب دیدن دوبی به هیچ وجه به نفع ایران نیست. آنگونه که CNBC، یکی از مهمترین شبکه های خبری اقتصادی جهان، اعلام کرده است: ایرانیان مالک تقریبا ده درصد املاک دوبی هستند، بانکهای ایرانی در دوبی بسیار فعالند و بیش از 100 هزار ایرانی در این شیخ نشین مشغول کسب و کار و زندگی اند. کاهش ارزش داراییها در دوبی به معنی کاهش ارزش داراییهای ایرانیان مقیم هم هست.
چرا دوبی از این بحران عبور خواهد کرد؟ یک دلیل این است که برادر بزرگتر دوبی، ابوظبی، مالک یکی از بزرگترین صندوقهای ذخیره ملی به ارزش دست کم 600 میلیارد دلار است. گر چه ابوظبی به شرکت دوبی ورلد کمک نخواهد کرد، اما به احتمال زیاد از سقوط اقتصادی دوبی پیشگیری خواهد کرد.
دلیل مهمتر آن است که دوبی در میان کشورهایی قرار دارد که هم کسب و کار در آنها به نسبت دشوار است، هم ارتباط آنها با دنیای خارج به نسبت محدود است، و هم خرج پول به وسیله جمعیت متوسط به بالای آنها سخت است. برای یک لحظه از خود سوال کنید که آیا سرمایه گذاری در ایران آسانتر است یا دوبی؟ سفر یک توریست به اصفهان آسانتر است (که شکوه گردشگری آن قابل مقایسه با هیچ شهری در منطقه نیست) یا دوبی؟ آغاز ساخت یک هتل در شیراز آسانتر است یا دوبی؟ در مورد سهولت ورود و خروج سرمایه چه؟ و در مورد سهولت خروج و ورود کالا چه؟ و و ... و بسیاری از مسایل دیگر که اقتصاد یک کشور را چالاک می کند.
و ایران تنها نیست. عراق، عربستان، پاکستان و بسیاری از کشورهای منطقه مشکلات مشابهی دارند. پول در این کشورها هست، اما راههای سرمایه گذاری و حتی خرج این پول در این کشورها بسته است. همیشه هم دلیلی برای این بسته بودن وجود دارد. اقتصاد این کشورها هم قربانی این ماجرا است.
مادامی که اقتصاد کشورهای مجاور دوبی بسته و غیر چالاکند، مادامی که بروکراسی مانع سرمایه گذاری در این کشورهاست، و مادامی که خرج پول و سفر توریستی برای انسان دارا در این کشورها سخت است، دوبی مقصدی برای سرمایه گذاری و خرج پول برای شهروندان این کشورها خواهد برد. تغییر رویه در کشورهای همسایه دوبی نیز به این زودی رخ نخواهد داد. به همین دلیل است که به رغم آسیب، دوبی غرق نخواهد شد
در این تورق، اولین سوالی که به ذهن متبادر میشود اینست که چرا در فرهنگ ما، گرامیداشت یک مناسبت، که یا یک واقعه تاریخی است و یا بزرگداشت یک شخصیت الگو، در دست از کار کشیدن متجلی میشود؟ این سوال را شاید آنان که با جامعهشناسی و یا روانشناسی اجتماعی مردم ما آشنایند بهتر بتوانند جواب دهند. مثلاً آیا در فرهنگ ما، کار کردن به منظور افرایش درآمد و بهبود سطح رفاه به معنای دنیاگرایی است و مذموم؟ وقتی عظمت نام شخصیتها و یا مناسبتهایی که در صفحات تقویم درج شده را در یک طرف قرار میدهیم و کار نکردن را در طرف دیگر، با یک تناقض بزرگ مفهومی مواجه میشویم که حل آن ساده نیست. طبیعتاً صحبت از آن نیست که هیچ یک از مناسبتهای ذکر شده در تقویم، نباید تعطیل باشد. بلکه هدف طرح سوالی است که شاید پرداخت مجدد به آن بتواند منجر به یک بازسازی مفهومی و پس از آن نتیجه عملی شود. روز ملی شدن صنعت نفت به عنوان نمونه، روزی است که ایرانیان، خود اداره این صنعت بزرگ را بدست گرفتهاند. این روز قاعدتاً میبایست به عنوان سمبلی از تلاش و کوشش ثبت شود و اگر قرار است فرهنگ این مناسبت زنده بماند با کار داوطلبانه بیشتر قابل نکوداشت است. در حالی که روز ملی شدن صنعت نفت اینک به تکملهای مطبوع برای تعطیلات عید تبدیل شده است.
اگر از جامعه ما نظرسنجی شده و از آنان خواسته شود که نظر خود را درباره تعطیلی روز 29 اسفند اعلام کنند به احتمال زیاد اکثراً بیش از مناسبت این روز، آن را یک تعطیلی دلنشین چسبیده به تعطیلات نوروزی ارزیابی خواهند کرد. مثال دیگر روز جمهوری اسلامی است به عنوان روزی که ساختار جدیدی براساس تلاشهای فراوان مردم و با کسب آراء آنان رسمیت یافته است. چرا گرامیداشت این روز در قالب تعطیل کردن کار و فعالیت ظاهر میشود. جالبتر آنکه با گذر زمان مناسبتهای تعطیل در میان روزهای هفته از روزی به روز دیگر میغلطند و آنگاه که به یکشنبه و یا سهشنبهای میرسند، اگر با سخاوت تصمیمگیرندگان مواجه شوند تعطیلی بینالتعطلین را هم به ارمغان میآورند و به روزهای فراغت میافزایند.
اینکه کشور ما کشوری فرهنگی است و مناسبتهای فرهنگی (دینی و ملی) برای مردم از اهمیت زیاد برخوردار است یک نقطه قوت جامعه ما به حساب میآید. اما چرا تعطیلی به عنوان شاخصی از میزان اهمیت این مناسبتهاست سوالی است که پاسخ روشنی ندارد. با توجه به اینکه تعطیلات در کشور ما به تمامه پدیدهای فرهنگی است میتوان این سوال را مطرح کرد که پیامدهای اقتصادی هر یک روز که به تعطیلات اضافه میشود چیست؟ آیا تصمیم در مورد تعداد روزهای تعطیل میتواند مستقل از پیامدهای اقتصادی آن اتخاذ شود؟ تجربه ثابت کرده که اینچنین بوده و این نوع رویکرد فرهنگی، نگاهی بس سخاوتمندانه به اقتصاد داشته است.
براساس محاسبات انجام شده، تعداد روزهای تعطیل بیش از 130 روز است. این تازه جدای از آنست که هر یک از کارکنان، کارگران و کارمندان، سی روز هم حق استفاده از مرخصی در سال را دارند. بدون در نظر گرفتن مرخصیهای سالانه، مجموعه شاغلینی که از نظام رسمی کاری تبعیت میکنند حدوداً، 230 روز در سال کار میکنند.
براساس نتایج سرشماری عمومی نفوس و مسکن، جمعیت کل کشور در سال 1385 برابر 5/70 میلیون نفر بوده است. براساس همین نتایج، تعداد شاغلین کشور 4/20 میلیون نفر بوده که با برآوردهای نگارنده حدوداً 5/12 میلیون نفر از این تعداد را کسانی تشکیل میدهند که در فعالیتهای صنعتی، خدماتی مشغول به کارند که از نظام رسمی کاری کشور تبعیت میکنند. در این برآورد، بخشهای خدمات بازرگانی، رستوران، هتلداری، خدمات خانگی، کشاورزی، ساختمان و نفت کنار گذاشته شدهاند. ارقام حسابهای ملی سال 1385 بیانگر آنست که میزان درآمد ایجاد شده در این حوزهها، حدوداً نیمی از تولید ناخالص داخلی سال گذشته را تشکیل میداده و کمی کمتر از 950 هزار میلیارد ریال بوده است. اتفاقاً، میزان مصرف خصوصی سال گذشته نیز بسیار نزدیک به همین رقم بوده است. این به معنی آنست که 5/12 میلیون نفر، دویست و سی روز در سال کار میکنند تا مصرف 365 روز 5/70 میلیون نفر را تأمینکنند! معنی واضحتر این ارقام آنست که در کشور ما، هر یک نفر روز کار و تولید، معادل 9 نفر روز مصرف است و این رابطهای بسیار نامتوازن است. چرا که هر یک نفر، مصرف نه نفر را تأمین میکند. این عدم توازن ناشی از نرخ بالای بیکاری از یکسو و تعداد کم روزهای کار از سوی دیگر است.
دولت با تعطیل کردن هر یک روز، حدود چهار هزار میلیارد ریال به اقتصاد ملی آسیب وارد میکند و حدود 1400 میلیارد ریال از درآمدهای خود میکاهد.
از طرف دیگر اگر 950 هزار میلیارد ریال درآمد ایجاد شده در بخشهای ذکر شده را بر تعداد روزهای کاری تقسیم کنیم به عدد حدود 4100 میلیارد ریال میرسیم. یعنی در هر یک روز کاری، حدود 4100 میلیارد ریال درآمد جدید در کشور ایجاد میشود. هر چند رقم ذکر شده "متوسط" درآمد ایجاد شده در هر روز کاری است و لزوماً مساوی با میزان درآمد ایجاد شده در نتیجه اضافهشدن یک روز کاری نیست، اما به هرحال تنها تقریب در دسترس برای بیان هزینه تعطیل کردن یک روز کاری است. با توجه به ظرفیتهای خالی بسیار موجود در اقتصاد، میتوان فاصله بین متوسط درآمد ایجاد شده در هر روز کاری با هزینه فرصت ناشی از یک روز کار نکردن را نزدیک بهم تصور کرد. بنابراین، هر یک روز تعطیل، حدود چهار هزار میلیارد ریال به اقتصاد ملی صدمه وارد میکند.
در حوزه دولت، در سال 1385 جمع درآمدهای مالیاتی و سایر درآمدها، حدود 240 هزار میلیارد ریال بوده است. مالیاتهای غیر مستقیم را میتوان تا اندازه زیادی مستقل از تعداد روزهای کاری دانست. لذا اگر این عدد را از عدد ذکر شده کم کنیم، به حدود 170 هزار میلیارد ریال میرسیم که وقتی به دویست و سی روز کاری تقسیم شود، عدد 740 میلیارد ریال در روز بدست میآید. باز هم با توجه به آنکه در کشور ما به میزان کمی از ظرفیتهای مالیاتی استفاده میشود، میتوان متوسط درآمد روزانه ایجاد شده در روز را با میزان درآمد از دست رفته در نتیجه یک روز تعطیل نزدیک دانست. اگر به عدد فوق درآمد از دست رفته ناشی از عدمالنفع درآمد چهار هزار میلیارد ریال در روز ناشی از یک روز تعطیل را هم اضافه کنیم به عددی در حدود 1500 تا 1400 میلیارد ریال میرسیم. یعنی دولت با تعطیل کردن هر یک روز، حدود چهار هزار میلیارد ریال به اقتصاد ملی آسیب وارد میکند و حدود 1400 میلیارد ریال از درآمدهای خود میکاهد. شاید انتظار بلند پروازانهای نباشد اگر امید داشته باشیم که در صورت وارد نبودن خدشه جدی به برآوردهای انجام شده، تصمیمگیرندگان کشور از تعطیل کردن دلبخواهی روزهای سال به بهانههای مختلف به طور جدی اجتناب ورزند.
علاوه بر آن، همانگونه که مشاهده میشود، وجود روزهای کاری کم و تعطیلات زیاد یکی از عوامل پائین بودن سطح درآمد در جامعه و دولت است. حال اگر ما تصمیم بگیریم هر یک روز از تعطیلات موجود را کم کنیم با این قید که درصدی از درآمد جدید ایجاد شده برای دولت را به مصرف موارد مشخصی برسانیم که به طور مستقیم و یا غیرمستقیم مرتبط با مناسبت خاص آن روز است و باب گفتگو در مورد این موضوع هم در جامعه باز شود که اهمیت یک مناسبت با تعطیل کردن آن روز لزوماً ارتباطی ندارد، شاید بتوان به سمتی حرکت کرد که برچسب ناپسندی که بر پیشانی کشور ما به عنوان کشوری با کمترین تعداد روزهای کاری در جهان نصب شده، برداشته شود و ما هم با کاستن از روزهای تعطیل، به سمت کار کردن بیشتر حرکت کنیم
منبع: سایت رستاک
ارزان بودن قیمت کالاهای چینی دیگر تقریبا بر همه آشکار است.
بسیاری از ما به این موضوع که عوامل مختلفی موجب کاهش بهای تمام شده کالای چینی میگردند پرداخته اند. هزینه مواد اولیه، نرخ پایین دستمزدها، نسبت ارزش یوان چین در مقابل دلار و ... از جمله عواملی بوده اند که تقریبا در همه جا به آنها اشاره شده و در مورد آنها صحبت شده است.
اما آنچه در این پست به آن اشاره خواهد شد هزینه های مهم دیگری است که مربوط به هیچ یک از پارامترهای فوق نمیشود. منظورم هزینه های بازاریابی و فروش است.
اگر دقت کرده باشید کالاهای چینی از عوامل مربوط به بازاریابی نیز استفاده کرده اند تا کالاهایشان ارزان تمام شود. به عبارتی دیگر اگر همه عواملی که قبلا به آن پرداخته میشد مربوط به ارزان سازی کالا بود، این بار با استفاده از حذف زیرکانه هزینه های بازاریابی در اصل استراتژی ارزان فروشی برای کالاهای چینی نمایان میگردد.
ارزان فروشی در کالاهای چینی در اصل یک نوع استراتژی پنهانی است که منجر شده است تا هزینه های گوناگون بازاریابی و فروش روی دوش مشتری بیفتد. هزینه هایی مانند:
1- مدیریت نام تجاری: کالاهای چینی به دلیل آنکه نام تجاری مورد دلخواه مشتری را روی محصولات درج میکنند در اصل تمامی هزینه های مربوط به مدیریت نام تجاری را به مشتری منتقل کرده و میتوانند کالایشان را حذف این هزینه ارزان تر بفروش برسانند
2- هزینه های پروموشن: تبلیغ و پروموشنهای محصولات چینی با خریدار است.
3- هزینه توزیع: بخش عمده ای از قیمت فروش کالا مربوط بههزینه های توزیع میباشد. در کالاهای چینی تاجران کالا را تهیه نموده و خود بایستی هزینه های توزیع را متحمل شوند تا کالا در نهایت به دست مصرف کننده نهایی برسد. از تخفیفات فروشندگان نیز خبری نیست. کمتر شرکت چینی را میابید که نماینده فروش داشته باشد.
اگر کمی توجه کنید به راحتی میتوانید این لیست را توسعه دهید. کالاهای چینی هیچکدام از این هزینه ها را ندارند و لذا علاوه بر قیمت تمام شده محصولات، قیمت فروش آنها نیز بسیار پایین میباشد.
جمشيد پژويان كه مدتي است به عنوان تئوريسين و مدافع سياستهاي اقتصادي دولت در محافل ظاهر ميشود ديروز در يك مناظره داغ تلاش كرد در مقابل «فرشاد مومني» منتقد، از لايحه يارانهاي دولت دفاع كند.
مناظره استادان اقتصاد در دانشكده اقتصادي علامه طباطبايي درباره لايحه يارانهها
همه آثار آزادسازي قيمتها
دنياي اقتصاد- زهرا واعظ: همايش «طرح هدفمند كردن يارانهها با ابعاد هزينههاي ناشي از طرح (تورم و بيكاري) و ارائه راهكارهايي به منظور جبران آن» ديروز از سوي بسيج دانشجويي در دانشكده اقتصاد دانشگاه علامه با حضور اعضاي هيات علمي اين دانشگاه از جمله دكتر فرشاد مومني، دكتر عباس شاكري، دكتر حميد ناظمان و دكتر جمشيد پژويان برگزار شد و به صحنه مناظرهاي ميان منتقدان اين طرح و نيز طرفداران آن تبديل گشت.
اگر چه حضور دكتر محمدرضا فرزين، معاون وزير اقتصاد و سخنگوي كارگروه طرح تحول اقتصادي نيز در اين برنامه از قبل اعلام شده بود، اما وي دراين همايش حضور نيافت و دكتر پژويان كه از سوي رييسجمهور به رياست شوراي رقابت برگزيده شده است، يك تنه وظيفه دفاع از اين طرح را در قبال مخالفان برعهده گرفت.
در اين همايش كه با حضور انبوه دانشجويان اين دانشكده برگزار شد، فرشاد مومني كه از جمله اقتصاددانان نهادگرا به شمار ميرود به دليل مخالفت با طرح هدفمند كردن يارانهها و برشمردن معايب آن به كرات از سوي دانشجويان مورد تشويق شديد قرار گرفت تا جايي كه وي ازآنان خواست كه به ابراز احساسات عمومي بپردازند؛ اما پژويان در اين مراسم هرگز از سوي دانشجويان مورد تشويق قرار نگرفت و حتي با برخي از سخنان وي مخالفتهايي نيز شد. وي كه از جمله طرفداران جدي اجراي اين طرح ميباشد تا جايي كه پيشتر از وي به عنوان يكي از طراحان اصلي اين طرح نام برده شد، در اين مراسم اعلام كرد كه حدود 30سال است كه در اين زمينه مطالعه و تحقيق ميكند و نسبت به دولتهاي گذشته هم، چنين پيشنهادهايي را مطرح كرده است. اين اقتصاددان علامه، تاكيد كرد كه به هيچ وجه دولتي نيست و به دولت مشورت نميدهد.
پژويان كه در دولت نهم از جمله اقتصادداناني بود كه درخصوص طرح تحول اقتصادي مورد مشورت رييس جمهور قرار گرفته بود، اذعان كرد: «من هيچگاه مستقيما و حتي غيرمستقيم مورد مشورت قرار نگرفتم؛ منتها در جيب كساني كه به دولت ميروند مشورت خود را مياندازم كه به دولت بروند و بگويند.»
رييس شوراي رقابت البته بر اجراي طرح هدفمند كردن يارانهها آنچنان پافشاري كرد كه حتي گفت: «چنانچه اين طرح اجرا نشود ترجيح ميدهم خودكشي كنم و ادامه اين راه را نبينم.» سپس رو به دانشجويان كرد و گفت: «حتي بايد دسته جمعي خودكشي كنيم.» در اين هنگام دانشجويان خنديدند و برخي از آنها گفتند ما مثل شما فكر نميكنيم. همچنين دراين همايش زماني كه پژويان با استقبال شديد حضار از مومني مواجه شد، گفت: در يك فضاي علمي بحث چالشي مهم است. ممكن است استادان به شدت با هم مناظره كنند و بعد هم بيرون از جلسه با هم قهوه بخورند.
در اين جلسه تاكيد پژويان به اجراي هدفمندي يارانهها به همراه بسته حمايتي كامل بود؛ در حالي كه منتقدان طرح معتقد بودند اكنون زمينه براي اصلاح نسبي قيمتها فراهم نيست و ابتدا بايد اصلاحات ساختاري تدريجي صورت پذيرد. در زير گزارش كامل اين مناظره را ميخوانيد.
دكتر جمشيد پژويان: آنچه از آغاز صنعتيشدن اقتصاد تجربه كرديم اين بود كه به موازات آغاز حضور دولت در فعاليتهاي اقتصادي، ناكارآمدي شروع شد و پس از آن سلطه دولت بر فعاليت صنعتي در حد مالكيت و عرضه ادامه يافت و بعدها از طريق سلطه بر بازار و تصميمات غيراقتصادي اين روند دنبال شد.
زمانيكه اقتصاد ساختار مناسب داشته باشد، مانند اين است كه يك جاده آسفالته و يك اتومبيل روان در اختيار داريم كه ممكن است در طي مسير با يك پيچ يا گردنه خطرناك مواجه شود، اما از آنها به خوبي عبور كند.
ساختار اقتصاد هم به همين ترتيب است اگر اقتصاد كارآيي داشته باشد در مسيرش به برخي شوكهاي اقتصادي برخورد ميكند كه با برخي سياستهاي كلان ميتوان از آن عبور كرد؛ اما اگر جاده و خودرو هر دو مناسب نباشند، نميتوان انتظار داشت كه از آن ابزار حتي براي حركت بر روي جاده هم استفاده كرد.
ما سالها با وجود شناخت و پذيرش اين اشكالات سعي كرديم با برخي از سياستهاي جزئي ولي متكي به سياستهاي كلان از اين مشكلات عبور كنيم، اما نميشد؛ به اعتقاد من تا زماني كه اين ساختار درست نشود، نميتوانيم از جاده عبور كنيم.
انواع گروههاي قبل و بعد از انقلاب هم قدرت داشتند و هم علاقهمند به رفع مسائل اقتصادي بودند. امروز بزرگترين مشكل و پاشنه آشيل اقتصاد ايران، علائمي است كه قيمتهاي نسبي ميدهند كه با دادن علائم مناسب در درجه اول هدايتگر فعالان اقتصادي در اين ساختار ميشوند. اين قيمتها طي چند دهه در اقتصاد ايران تخريب شد و مرتبا ادامه يافت. تا جايي كه من انتظار دارم اگر در نزديك شدن به منابع خداداد نفتي براي استفاده از عدم كارآيي استفاده كنيم، ما يك اقتصاد ورشكسته را تجربه خواهيم كرد و تنها راه آن اصلاح ساختار است و اين در كتابهاي اكابر اقتصاد و تجربيات ساير كشورها مشخص است.
امروزه اقتصاد نه بر مبناي يك ديدگاه نئوكلاسيك كامل و نه صرفا ديدگاه اقتصاد، ولي، بلكه ناظر بر بخش عمومي است و دولت بايد در كنار اقتصاد بازار باشد. اگر حضور دولت باعث تخريب اقتصاد باشد، اولين گام اصلاح قيمتهاي نسبي است. آنچه به عنوان هدفمند كردن يارانهها ميگوييم پسوندي است كه مردم خودشان علاقهمند شوند و روش مصرف را اصلاح كنند و آنچه مسلم است تداوم چنين يارانههايي به جز تخريب اقتصاد، موثر نخواهد بود و اين يك ضرروت است كه ما مجموعه اصلاحات را دنبال كنيم.
دكتر عباس شاكري: محور اصلي حذف يارانهها، قيمتهاي نسبي است؛ به دليل اينكه ما در اقتصاد پايه ميگوييم آنچه تخصيص منابع انجام دهد، قيمتهاي نسبي است به قيمتهاي مطلق؛ بنابراين اگر تشخيص دهيم كه نسبت قيمتي يك كالا به نسبت ساير كالاها، پايينتر است در شكوفايي اقتصاد مستلزم آن است كه منابع به سمت آن كالا برود؛ اما وقتي ميگوييم نسبيت، منظور رابطه يك قيمت با قيمت ديگر نيست و نسبت همه كالاها را درگير ميكند. لذا درك ارزيابي قيمت نسبي و جايگاه آن مقوله پيچيدهاي است.
اگر ساختار اقتصاد به واقع رقابتي باشد و روابط درونزا عمل كند و نيروهاي خود اصلاح، كارآيي خود را داشته باشند اين تصميمات خود به خود انجام ميشود؛ اما اگر به هر دليل اين اتفاقات نيافتند، اين طور نيست كه تنها به صرف داشتن اميد، قيمتها اصلاح شوند.
درست است كه بهطور اجماع به اين نتيجه ميرسيم كه برخي قيمتها ارزان است؛ اما اينگونه چگونه ميخواهيم به سمت اصلاح آن قيمتها برويم، مهم است. با هر ساختاري نميتوانيم بگوييم كه نظام قيمتها ميتواند كارآ عمل كند.
دكترفرشاد مومني: يك زماني است كه هدفمند كردن يارانهها از لحاظ نظري بررسي ميشود كه نقطه تعادل كجاست و اين بحث جذابي است؛ اما ما در اينجا درباره تصميم خطيري كه دولت گرفته و بحثهاي مهمي از فرآيند تصميمگيري در مجلس سپري شده صحبت ميكنيم و ميخواهيم ببينيم نسبت آنچه تاكنون در مجلس به جمعبندي رسيده با مصالح كشور در چيست.
صرفنظر از اينكه آيا اولين گام در فرآيند اصلاح قيمتهاي نسبي وارد كردن شوكهاي قيمتي به يك سري كالاهاي منتخب هست يا نه؟ يا در واقعيت مشاهده ميكنيم در اين مقوله دستاندركاران اين اهداف مهم، تاكنون درباره ذكر اصلاح قيمتهاي نسبي در لايحه يا اصلا اشاره نكردهاند يا اينكه در اين مورد براي آنها جنبه فرعي داشته است؟
يكي از انتقادات مهم به لايحه دولت كه هنوز هم با توجه به دستكاريهايي كه در مجلس شده به آن وارد است، سردرگمي در زمينه هدفگذاري است. تاكنون چه در صحبتها و چه در اسناد، آنچه مشاهده ميشود طيف نسبتا متنوعي از اهداف ناسازگار براي اين مساله طرح ميشود و تاكنون بيشترين بحثها مربوط به آن است كه ميخواهند از اين طريق عدالت اجتماعي برقرار كنند و اصلاح الگوي مصرف و توليد صورت بگيرد؛ بنابراين در چارچوب منطقي لايحه اگر بخواهيم صحبت كنيم بايد درباره كفايت موارد مطرح شده براي پيشبرد اين اهداف صحبت كنيم. فاحشترين و خطرناكترين اشتباهي كه در لايحه دولت هست و مجلس هم اندكي آن را تصحيح كرده، در اين است كه منطق اصلي اين لايحه بهگونهاي است كه گويا حقوق و دستمزد در ايران در سطح چارچوب استانداردهاي بينالمللي توزيع ميشود؛ اما قيمت حاملهاي انرژي در حد استانداردهاي بينالمللي نيست. مساله اصلي اين است كه دولت تقاضا كرده بود كه بهرغم اينكه چون شوك شديدي وارد ميشود مجلس به دولت اجازه بدهد حقوق و دستمزد را افزايش ندهد.
دكترجمشيد پژويان: در كشور ما بين حقوق و دستمزد و بهرهوري ارتباطي وجود ندارد و طرح بحث اصلاح قيمتهاي نسبي به معناي اين نيست كه حقوق و دستمزدها براساس واقعيت تعيين نشود. يكي از بحثها همين ارتباط اين دو است براساس بهرهوري نه قيمت جهاني. انسان كالاي مبادلهاي نيست كه قيمتهاي آن براساس قيمتهاي جهاني باشد.
دكترعباس شاكري: نيروي كار و سرمايه انساني مبادلهاي است؛
چرا كه بسياري از فارغالتحصيلان ما در كشورهاي اروپايي و آمريكايي استخدام شدهاند. آنچه مسلم است رابطه بين دستمزد و بهرهوري در كشور ما قطع است و حتي بسياري از فارغالتحصيلان در كارهاي غيرمرتبط مشغول ميشوند. اميدواريم كه با اصلاح قيمتها، اتفاق ديگري نيافتد؛ اما زمانيكه حتي تورم 10درصدي حاصل از اصلاح قيمتها ايجاد شود، درآمد حاصل از آن طرح صرف جبران تورم آن ميشود. براساس پكيجهاي جهاني نيز ابتدا بايد اصلاح ساختارها از طريق خصوصيسازي صحيح، اصلاح مالياتي و امور مالي صورت بگيرد و بعد به اصلاح قيمتهاي نسبي بپردازيم.
دكترفرشاد مومني: يكي از اقتصاددانان برنده نوبل، جمله دقيقي درباره اقتصاد بازار دارد و ميگويد اقتصاد بازار يك نمونه آرماني است؛ اما اگر بخواهد مبناي عمل قرار بگيرد با دو محدوديت جدي روبهرو است. ايجاد بسترها و نهادهايي كه عملكرد آزادانه نيروهاي بازار منشا بهبود عملكرد شود، به شدت زمانبر و سرمايهبر است و تا زمانيكه اين زمان و سرمايهها در خدمت تحقق آن شرايط قرار بگيرد بايد از بهينه اول فاصله بگيريم و واقعيتهاي موجود را در نظر بگيريم. درباره تجربه شخصي ايران، در اين لايحه به بنگاههاي به شدت ناكارآمد دولتي اجازه داده ميشود كه بهاي ناكارآمدي خود را از مردم بگيرند؛ در حالي كه در جاهايي كه قيمت برونزا ميشود شلاق بهرهوري بر روي شانههاي توليدكنندهها منتقل ميشود و آنها براي باقي ماندن مجبورند بهرهور عمل كنند.
من با اطمينان ميگويم ناهنجاريهاي اين دو عرصه، در اثر شوك قيمتي، شديدتر هم خواهد شد. نبايد به تئوري دلخوش كنيم و به تجربهها توجه نكنيم. اگر به سالهاي اوليه دهه 1370 برگرديم با همين تصورات، تصور ميشد كه از طريق ايجاد شوك به قيمت ارز ميتوان اصلاحات مورد نظر را انجام داد و ديديم كه يكسري عدم تعادل را تشديد و ايجاد كرد كه تاكنون هم باقي مانده است.
دكترحميد ناظمان: ساختار بودجه دولت بايد اصلاح شود و اين بيش از دو سه دهه است كه مطرح ميشود. اين لايحه به تنهايي كارآيي ندارد، بلكه مجموعه بستههاي حمايتي آن را كارآ ميكند و اگر نتوانيم يك بسته كامل را اجرا كنيم، اين طرح با شكست مواجه خواهد شد. درباره اينكه چرا در اصلاحات پس از جنگ شكست خورديم؛ دليل آن اين بود كه نتوانستيم به سوالات اصلي جواب بدهيم.
برخي از كارگزاران دولت ميگويند كه ميخواهند براي سال آينده كالاهايي را در بازار زياد كنند. اين مداخله دولت در امر بازار يك مساله گذرا است و اصلا موفق نميشود. بايد ديد مشكل اقتصاد كجاست آنها را به تدريج اصلاح كنيم تا بازار خودش بتواند عمل كند؛ اما اگر كوته فكرانه و سادهانگارانه فقط قيمت برخي كالاها را به قيمتهاي جهاني نزديك كنيم، برخي ديگر قيمتها دچار شوك ميشوند و نبايد بدون بررسي كامل عجله كرد.
دكترعباس شاكري: اگر در چند حوزه اقدامات اساسي انجام ندهيم، تجربيات گذشته نشان ميدهد كه به مطلوب نميرسيم. ابتدا بايد بودجه دولت شفاف شود و هم مداخل حاكميت در بودجه درج شود سپس اصلاحات ساختاري از جمله خصوصيسازي واقعي ايجاد شود و در نهايت ساختارهاي فني در حوزه توليد اصلاح شود؛ مثلا در حوزه حملونقل، مديريت ماشينسازيهاي رايج كشور در دست دولت است كه دو برابر قيمت با كيفيت پايين به مردم فروخته ميشود.
دكترفرشاد مومني: به قاعده تجربه دو دهه گذشته، به هيچ وجه لوازم و مقدمات چنين كاري فراهم نيست و به محض اينكه آثار عملي اين شوكها به خود دولت منعكس شود، چنان دستپاچگيهاي دولت افزايش مييابد كه حتي همين كارهايي كه با زحمت انجام ميدهند، ديگر نميتواند جلو ببرد. يكي از انتقادات به مجلس اين است كه به توليدكننده بسيارناكارآمد برق گفته قانونا ملزمي سالي يك درصد كارآيي خود را افزايش دهي، اما اگر اين كار را نكرد، هيچ الزامي نيست؛ اما براي مصرفكننده چنانچه رعايت نكند، تنبيهات بلافاصله اجرا خواهد شد. در كشوري كه حساب ذخيرهارزي، اطلاعات طبقهبندي محرمانه تلقي ميشود، ميخواهي بگويي كل اعتبارات و تخصيص منابعت را شفاف كن! اگر پاسخ منفي است تحليل شفاف و صحيح من اين است كه: در غياب اين اصلاحات، معتقدم وقتي وجهه همت، شوك قيمتي ميشود، دستاوردها كه محقق نميشود هيچ، به هم ريختگيها از شرايط كنوني هم بيشتر خواهد شد. دست كاري قيمتهاي كليدي، آخرين حلقه از اقدامات دولت است و اگر اولين حلقه باشد به ضد خود تبديل خواهد شد.
دكتر جمشيد پژويان: اصلاح قيمتها اولين حلقه است نه آخرين حلقه از اقدامات دولت. به نظر من سياستگذاريهاي چند دهه قبل بسيار مختل بوده است و اصلاح قيمتها اولين قدم است كه مصرفكننده به دنبال آن ميرود سپس توليدكننده. مجلس اشتباه ميكند كه ميگويد اين مسير را 5 ساله برويد بايد بگويد 2 ساله برويد و مجموعه اصلاح سياستها موجب افزايش توليد و اشتغال خواهد شد.
دكتر حميد ناظمان: اصلاح قيمتها منجر به كاهش قدرت خريد مردم خواهد شد؛ اما دولت ميگويد كه ميخواهد قدرت خريد را با پرداخت يارانههاي نقدي جبران كند كه حتما تبعاتي خواهد داشت؛ اما اقتصاددانان معتقدند كه با افزايش سطح توليد و اشتغال بايستي زمينه را براي جلوگيري از كاهش قدرت خريد ايجاد كرد.
دكتر عباس شاكري: در خصوص پيشبيني تورم ناشي از اجراي طرح هدفمند كردن يارانهها، اطلاعاتي را از مركز پژوهشهاي مجلس كسب كردهام كه بر اين اساس، پيشبيني بانك مركزي از تورم ناشي از اين طرح 5/29 درصد، مركز پژوهشهاي مجلس 6/52 درصد، مركز پژوهشهاي وزارت بازرگاني 3/19 درصد و پيشبيني يك محقق در وزارت بازرگاني، 6/35 درصد است. به اين ترتيب تشتت آراي ناشي از اين پيشبيني نشان دهنده نااطميناني بالا است و بنابراين بايد بر روي آثار تورمي ناشي از اجراي اين طرح توجه بيشتري كرد.
دكتر جمشيد پژويان: من هيچ ضمانتي ندارم كه اين مجموعه و بسته را بخواهد دولت و مجلس اجرا كند؛ اما به عنوان يك اقتصاددان از دانشجويان ميخواهم كه برروي توقف اين سياست تمركز كنند.
دكتر فرشاد مومني: اين اگرهايي كه دولت براي اجراي طرح ميگذارد، بسيار حياتي و تامين كننده است و دم دستي نيست. بايد ارزيابي كرد ميزان احتمال تحقق اگرها چقدر است. اگر ميزان آن اندك است، دستاوردهاي ادعايي، قطعا محقق نخواهد شد و با يك طيف گستردهتري از چالشها مواجه خواهيم شد.
پژويان: اگر لايحه يارانهها اجرا نشود، ترجيح ميدهم خودكشي كنم و ادامه اين راه را نبينم. حتي بايد دسته جمعي خودكشي كنيم.
واكنش دانشجويان: ما مثل شما فكر نميكنيم
فرشاد مومني: فاحشترين و خطرناكترين اشتباهي كه در لايحه دولت هست و مجلس هم اندكي آن را تصحيح كرده، در اين است كه منطق اصلي اين لايحه بهگونهاي است كه گويا حقوق و دستمزد در ايران در سطح چارچوب استانداردهاي بينالمللي توزيع ميشود؛ اما قيمت حاملهاي انرژي در حد استانداردهاي بينالمللي نيست
منبع : روزنامه دنیای اقتصاد
ايران در سال 2004 ميلادي با افزايش درآمد نفتي و توليد ناخالص داخلي7/162 ميليارد دلار، رتبه 34 را در ميان كشورهاي جهان داراست ولي با درآمد سرانه 1652 دلار رتبه اش درميان كشور هاي جهان به لحاظ توسعه انساني 101 است. در اين فهرست كشورهاي فاقد استعداد توسعه و داراي مشكلات ساختاري يا مديريتي يا زيربنايي فراوان قرار دارند و بسياري از آن ها به لحاظ ظرفيت هاي بالقوه هيچ شباهتي با ايران ندارند.
با چنين نگاهي سؤال مورد نظر، محدود به شناخت روند هاي تاريخي نيست. دغدغه ذهني مذكور به دنبال پاسخي براي عدم توسعه در ربع قرن اخير ايران نيز هست. اين پرسش هم مي خواهد وجه مشترك شرايط كشور در اين 25 سال و دوره تاريخي قرون گذشته را دريابد و هم به اين پرسش برسد كه اگر به لحاظ تاريخي ايران نتوانسته هم پاي ژاپن توسعه پيدا كند، چرا در سال هاي اخير از كشورهاي پايين جدول اقتصادي آسيا عقب مانده است. براي پاسخ به اين پرسش نيز طبعانبايد ژاپن را رها كرد. ادامه مطالعات تطبيقي انجام شده روي توسعه ژاپن كمك مهمي به درك دقيق تر ريشه هاي تاريخي نابه ساماني توسعه ايران مي كند و به خصوص درك درست تفاوت ها و مشابهت هاي ميان روند هاي امروزين و گذشته دو جامعه مي تواند به سوالات مهمي از تحقيق پاسخ دهد. اما به نظر مي رسد كه مطالعه تنها ايران و ژاپن پاسخ گوي سؤالات امروز ما نيست و بايد سراغ كشورهاي ديگر آسيايي هم كه طي نيم قرن گذشته نام و نشاني پيدا كرده اند رفت.
چرا مالزي؟
اگر قرار باشد علاوه بر ژاپن سراغ كشورهاي مستعد ديگر آسيايي و منطقه اي برويم حداقل هشت كشور ديگر را مي توان نامزد كرد. اما تقريباهمه صاحب نظراني كه مورد پرسش قرار گرفتند، ازجمله استاد ارجمندم دكتر بشيريه، ناخودآگاه نام مالزي را بر زبان آوردند. اين كه چرا مالزي به عنوان يك نمونه مطالعاتي مورد توجه قرار مي گيرد، خود مساله اي است كه نبايد از كنار آن گذشت. مالزي كشور نسبتاكوچكي با 330 هزار كيلومتر مربع مساحت و حدود 24 ميليون نفر جمعيت است كه هنوز نيم قرن از تاريخ استقلال و شكل گيري اش به شكل كنوني سپري نشده است. تا چند دهه قبل صدور مواد اوليه خام به خصوص قلع و كائوچو تنها منبع عمده درآمد اقتصادي مالزي بود. چهار دهه قبل كشوري نيمه جنگل نشين محسوب مي شد و مردم اش داراي زندگي سطح متوسط و پاييني بودند و اختلافات سرزميني و مرزي با كشورهاي نوظهور ديگر در منطقه و تعارضات چند قومي و نژادي يا به تعبير روشن تر چند مليتي مردم اش در داخل، بحران هاي مهمي را به اين كشور تحميل مي كرد.
مالزي به عنوان يك واحد مستقل سياسي، تاريخ استواري ندارد و پيشينه غيرقابل تفكيكي با ساير مردم شبه جزيره و نژاد مالايو دارد، تا كم تر از نيم قرن قبل مستعمره انگليس بود و در دهه 50 ميلادي به ابتكار دولت انگليس و در تفاهمي ميان اين دولت و دولت محلي مالايو، در كنار دو كشور همسايه كه بعدابه وضع مشابهي مستقل شدند، به صورت يك كشور مستقل شكل گرفت. مسلمانان اين كشور هم چون بسياري از مسلمانان منطقه از طريق ارتباط با بازرگانان مسلمان و به خصوص ايراني، با اسلام آشنا شده و به آن گرويده اند. اديان هندو و بودا و مسيحي نيز توسط مهاجران هندي و چيني و اروپايي به كشور وارد شده است.
اما هيچ كدام از اين ويژگي هاي تاريخي مانع آن نيست كه مالزي، امروز به عنوان يك بازيگر بسيار مهم در آسيا، در جهان اسلام، در ميان غيرمتعهدها، در ميان كشورهاي داراي اقتصاد برتر و در ميان صادركنندگان تكنولوژي ارتباطي جهان مطرح باشد. مالزي كشور با وجاهتي است كه مدعي توسعه سازگار با فرهنگ و تمدن بومي خود است و به عنوان يك الگوي توسعه در ميان كشورهاي اسلامي و در كشورهاي آسيايي مورد توجه قرار گرفته است.
ظاهرائ، موقعيت كنوني مالزي و توسعه اين كشور اسلامي در ساختارهاي سازگار با فرهنگ بومي و اسلامي اين كشور، مهم ترين دلايل توجه صاحب نظران به تجربه مالزي است.
شكل گيري مالزي
در شبه جزيره مالايا تا سال 1874 قدرت هاي استعماري پرتغال و هلند حاكم بودند. از اين سال نفوذ و قدرت انگليس بر شبه جزيره حاكم شد و تدريجاقوانين انگليسي حاكم شد. در سال هاي آخر قرن 19 دولت مستعمره انگليس تشكيل شد و تا سال 1914 تسلط انگليس بر كل شبه جزيره كامل شد و اين وضعيت استعماري تا سال 1957 ادامه يافت.
استقلال مالزي برخلاف اندونزي به دنبال يك توافق مسالمت آميز ميان حاكمان محلي و دولت انگليس محقق شد. انگليس بخش شبه جزيره برونئي را از اين سرزمين به عنوان مستعمره حفظ كرد تا 27 سال بعد درسال 1984 به استقلال برسد. درسال 1963 نيز سنگاپور از فدراسيون مالزي جدا و مستقل شد و مالزي از اين سال به شكل كنوني تثبيت شد.
درطي سال هاي پس از استقلال، مالزي تقريبابا همه همسايگان خود مشكلات قابل توجهي داشت. با اندونزي تعارضاتي در حد درگيري پيدا كرد. با فيليپين اختلافات عمده اي ازجمله سرزميني داشت. با تايلند دچار مشكلات جدي و عدم اعتماد بود و تقريبايك دهه طول كشيد تا وضعيت نسبتابا ثباتي در منطقه پيدا كند.
دولت مالزي پس از استقلال، روابط دوستانه خود را با انگليس حفظ كرد. يكي از كشور هاي جامعه مشترك المنافع باقي ماند و در سياست خارجي در دوران جنگ سرد مواضع ضد كمونيستي و طرفداري از غرب را دنبال كرد و عضوي از اردوگاه غرب در آسيا تلقي شد. تا سال 1981 كه ماهاتير محمد نخست وزير مالزي شد تاثيرپذيري اين كشور از انگليس بسيار شديد بود ولي دولت ماهاتير تلاش كرد كه حركت هاي مستقلي از خود بروز دهد. او روابط كشورش را با آمريكا، چين و شوروي گسترش داد و به كشورهاي غيرمتعهد پيوست.
در صورت ادامه یافتن حفره لایه اوزون، باید درون این کیسه ها رفت

ایران رکورددار تعطیلات رسمی در جهان
در بین کشورهای مختلف، سنگاپور با 11 روز تعطیلات رسمی، کمترین میزان تعطیلات عمومی و ایران با 30 روز بیشترین تعطیلات در تقویم رسمی خود را در اختیار دارند.
به گزارش ایرنا به نقل از پایگاه اینترنتی مالیزیا اینسایدر، در حالی که سنگاپور در رده بندی های مختلف جهانی از جمله تجارت، میزان درآمد و تولید ناحالص ملی همواره در رده های اول قرار دارد، اما این کشور در بین کشورهای مختلف جهان از کمترین میزان تعطیلات رسمی برخوردار است.
در این گزارش همچنین خاطرنشان شده که ایران با 30 روز تعطیلی رسمی بیشترین میزان تعطیلات رسمی در جهان را دارد.
بنا به این گزارش، در بین 195 کشور جهان تنها 50 کشور در مقایسه با دیگر کشورها از تعطیلات کمتری برخوردارند که در بین آنها نیز کمترین میزان تعطیلات رسمی 17 روز است.
این گزارش در ادامه می افزاید: به طور مثال در منطقه آسیا ژاپن 17 روز، هنگ کنگ 18 روز و جمهوری خلق چین 22 روز تعطیلی رسمی دارند.
سر افکندگی برای ما ایرانی ها :
گلد کوئست ایران رتبه اول ، اتیوپی دوم و سری لانکا سوم بود
مهر-شرکتهای هرمی؛ پله هایی برای سقوط شرکتهای هرمی هر روز با شیوه ها و نامهای جدید قد علم می کنند و به تاراج سرمایه های مردم و به خصوص جوانان می پردازند و هر روز گوشه ای از فجایع ناشی از این فعالیتها در اقصی نقاط کشور پدیدار می شود؛ اما آیا فکری اساسی برای برخورد با آنها شده است.
بازاریابی شبکه ای پدیده ای نوین در جهت گسترش بازار هدف و دستیابی به بازارهای بین المللی است. این بازاریابی از ابزارهای مهمی است که می تواند در خدمت تجارت به کار گرفته شود و موجبات شکوفایی اقتصادی را فراهم آورد.
بازاریابی شبکه ای با سابقه ای بیش از 70 سال از دهه 30 میلادی در آمریکا مطرح و کار خود را آغاز کرد. اما همانطور که می دانیم در جوامع بشری همواره عده ای به دنبال کسب درآمدهای نامشروع هستند که این عدم مشروعیت در تجارت الکترونیک با نام شرکتهای هرمی سر برآورد.
طی سالهای گذشته در راهروهای دادسرها هر روز شاهد آه و فغان جوانان و خانواده های بسیاری هستیم که به دامهای رنگین فعالان و درواقع شیادان این شرکتها گرفتار شده و به خاک مذلت افتاده اند.
در این برهه داشتیم و داریم جوانانی را که به جای این که با غرور سرش را بالا بگیرد و به کشورش افتخار کند، با التماس و تضرع و اشکهایی که بر گونه هایشان می غلتد با کوله باری از غم قصه ناتوانی خود برای تامین هزینه های اولیه زندگیشان بر زبان جاری کنند در حالی که در قانون برای اشک ریختن هیچ جایگاهی درنظرگرفته نشده است و تنها اتفاق، تلاطم قلب مجریان قانون است که چرا یک جوان باید به این جا برسد؟ آخر مگر همه مشکلات را قانون می تواند رفع کند؟
شرکتها یا دسیسه های هرمی با شناسایی نقاط قوت و ضعف بسیاری از جوامع فعالیتهای غیرقانونی خود را دارای پوششی فریبنده و قانونی کرده و با نام تاجران الکترونیک داشته و نداشته های بسیاری را از آن خود کردند!
روش شرکتهای هرمی
در این روش تولید کننده به جای اینکه کالاهای خود را از طریق عوامل پخش با درصد کمیسیون بالا به فروش برساند از طریق خود مردم و مشتریان این کار را انجام می دهد. بدین طریق شبکه ای از خریداران که تمایل دارند منفعتی برای خود کسب کنند امر بازاریابی و فروش کالا را بر عهده می گیرند.
در برخی از ادبیات از بازاریابی شبکه ای به عنوان بازاریابی چند لایه ای نیز نام برده می شود که به طور کلی در این روش فروشنده کالای خودش را به افراد در شبکه بازاریابی و فروش واگذار می کند و آن افراد نیز کالا را به چند نفر زیر دست خود واگذار و بازاریابی می کنند و به همین ترتیب کار ادامه پیدا میکند و در نتیجه به صورت تصاعدی بر تعداد مشتریان و فروشندگان کالا در شبکه اضافه می شود.
سازو کار بازاریابی شبکه ای به این شکل است که فردی به یکی از این شرکتهای مزبور تقاضای عضویت می دهد تا تبدیل به یک مالک مستقل کسب و کار شود و این فرد با استفاده از مستندات و آموزشهای شرکت مورد نظر به عنوان موجود مستقل اقتصادی کارش را آغاز می کند و از طریق گرفتن کمیسیون به کسب در آمد می پردازد.
طرحهای هرمی در ایران
اما قصه ورود طرحهای هرمی در ایران بنا به گفته سید مصطفی طباطبایی راد دارای چهار موج است که موج اول آن طرح از سال 1378 وارد بازار ایران شد. شرکتهای هرمی در این مرحله با وعده پولدار شدن سریع افراد از طریق خرید و فروش کارتهای عضویت شروع شد و شاخص این جریان "شرکت پنتاگونا" بود.

این شرکت در مهرماه 78 وارد بازار ایران شد و در پی استقبال کم نظیر مردم گسترش یافت اما پس از آن با توجه به خروج مبالغ ارزی کلان از کشور و برخورد قضایی با مروجان و اظهار نظر مراجع مبنی بر قمار بودن آن فعالیت این شرکت در ایران کم رنگ شد.
موج دوم: با توجه به گرایش قابل توجه مردم برای عضویت در طرح پنتاگونا عده ای از عناصر فرصت طلب با الگو گیری از ساختار عملیاتی شرکت پنتاگونا و طراحی مدل ایرانی آن، به تبلیغ و ترویج این نوع شرکت ها پرداختند.
بنا بر گفته نویسنده کتاب تاجران کلاهبردار، ویژگی عمده طرحهای هرمی در ایران، فعالیت این شرکتها تحت عنوان موسسات خیریه و عام المنفعه بود و تاکید آنها بر اهداف و نیات خیر خواهانه بود.
موج سوم: طی جریان موج اول و دوم ، به دلیل استقبال بی نظیر مردم از این گونه طرحها شرکتها با رفع نواقص خود اقدام به بازنگری در کارها کرده و گلد کوئست با رفع نقاط ضعف و آسیب های پیشین پا به عرصه گذاشت.
دست اندرکاران این شرکت با تکیه بر ویژگیهای روانی جامعه ازجمله مشکلات ناشی از وضعیت اقتصادی نامناسب، بیکاری، درآمد پایین و نقش پول و ثروت با رد پای رویای پولدار شدن در کمترین زمان محبوبیتی غیر قابل باور به دست آورد به طوری که سبب شد ایران با بیشترین امتیاز در صدر جدول شرکت گلدکوئست بیاستد و شهرهای اصفهان، قم، کرج و تهران به ترتیب بیشترین اعضاء را داشته باشند.
موج چهارم: بعد از جریان دوم و سوم وتصویب طرح ممنوعیت فعالیت شرکتهای گلدکوئستی در ایران موج چهارم شرکتهای هرمی در ایران شکل گرفت که شعار آن مبتی بر پولدار شدن با سرمایه اندک نبود بلکه شعارش این بود که شما کار نکنید پول شما کار می کند و سود می دهند.
برخورد با شرکتهای هرمی در ایران
برخورد با شرکتهای هرمی در موج دوم آن یعنی در سال 1380 آغاز شد اما قانون ممنوعیت فعالیت شرکتهای هرمی در روز پنجشنبه 27 بهمن ماه 1384 توسط رئیس جمهور وقت برای اجرا به وزارت دادگستری ابلاغ شد.
این قانون با الحاق یک بند و یک تبصره به ماده (1) قانون مجازات اخلالگران در نظام اقتصادی کشور تصویب شد. طبق این بند "فعالیت هرمی" به عنوان یکی از مصادیق اخلال در نظام اقتصادی برشمرده شد.
طبق این قانون فعالان اصلی طرحهای هرمی که قصد ضربه زدن به نظام را داشته باشند مفصد فی الارض بوده و مجازات اعدام برای آنها تعیین شده است. برای فعالان اصلی فاقد این قصد، مجازات حبس از 5 تا 20 سال تا 74 ضربه شلاق در انظار عمومی و برای فعالان جز مجازات حبس از 6 ماه تا 3 سال و جزای نقدی معادل دو برابر اموال نامشروع حاصله قید شده است.
گرایش به شرکتهای هرمی
گرایش جوانان به شرکتهای بازاریابی هرمی در زمان گذشته شدت بیشتری داشت ولی آمار نشان می دهد امروزه با توجه به غیرقانونی بودن این فعالیتها و کنترل جدی آن از سوی دولت، بسیار کم شده و پیش بینی می شود در آینده کمتر هم بشود.
فعالیتهای بازاریابی بسیار پردرآمد و کم هزینه است؛ لذا جوانان برای رسیدن به آرزوهای خود، بدنبال راههایی هستند که در کمترین زمان بیشترین بهره را ببرند از این رو در جستجوی این راهها به اشتباه به سوی شرکتهای هرمی کشیده می شوند.
بنا بر گفته بسیاری از کارشناسان، بیشتر افرادی که درگیر این شرکتها می شوند منتظر ایجاد تحولی هستند که زندگی آنها را به سمت خوشبختی و آسایش، دگرگون کند غافل از اینکه پشت پرده این فعالیتها، افرادی هستند که بویی از ایران و ایرانی بودن نبرده اند و درصدد اغفال جوانان و یا کسب اهدافی هستند که فقط نیمی از آنها اقتصادی است.کارشناسان معتقدند که برخورد هوشمندانه ای با این شبکه ها بشود.

بعد از طرح گلدکوئست و برخورد قاطع دستگاه قضایی با سرشاخه ها و افرادی که از طریق وعده های فریبنده عضو این سیستمها شده بودند، شرایط به گونه ای شد که هم اکنون باید عوامل بازدارنده را در جلوی دیدگان جوانان نگه داشت.
برخی صاحبنظران حقوقی نیز معتقدند به دلیل پیچیده بودن و پیچیده تر شدن روز به روز ساختار فعالیت شرکتهای هرمی و تلاش عوامل آن برای سرپوش قانونی گذاشتن بر اقدامات خود، قضات پرونده های این مؤسسات نیز باید افرادی خبره و آشنا به آخرین اطلاعات بازاریابی زنجیره ای باشند تا بتوانند شگردهای جدید صاحبان این شرکتها را تشخیص بدهند و اجازه عبور آنها ازصافی قانون را به راحتی ندهند.
دستور برای اجرای سریعتر کیفر و مجازات
ناگفته نماند که قوه قضاییه در یکسال اخیر تحرکات فراوانی از خود در این زمینه نشان داده است. اداره کل روابط عمومی و اطلاع رسانی قوه قضاییه بارها با انتشار اطلاعیه هایی ضمن انتشار اسامی شرکتهای هرمی به مردم و جوانان هشدار داده است که ضمن مراقبت برای نیفتادن در دام ترفندهای وسوسه آمیز و محرک مؤسسات کلاهبردار مطلع باشند که فعالیت در این مؤسسات جرم محسوب می شود.
درهمین زمینه قوه قضاییه در بخشنامه ای از دادسراها و محاکم قضایی خواست به محض قطعیت حکم عاملان شرکتهای هرمی، در اجرای کیفر تسریع شود.
در بخشی از این نامه آمده است: « دادسرای عمومی و انقلاب و دادگاههای کیفری در برخورد قضایی با دایرکنندگان این مؤسسات و شبکه های مخرب و عناصر فعال در آن با قاطعیت عمل کنند.»
موج جدید شرکتهای هرمی
هم اکنون شرکتهایی با توجیهات جدید و تغییر شیوه و نام خود همچنان به بازی با پول مردم و تاراج آنها ادامه می دهند و فعالان اصلی آن در کشور تردد دارند.
بنا بر اعتقاد کارشناسان شرکتهای هرمی پوشش کار خود را تغییر داده اند و در قالب سرمایه گذاری با سودهای کلان به میدان آمده اند و نوع ایرانی آنها هم با ثبت شرکت پوشالی خود در اداره ثبت شرکتها و آگهی در روزنامه رسمی که از طریق سایت روزنامه رسمی در تمام نقاط ایران قابل دسترس است خود را به مسئولان کلان نظام منتسب و سود بالای پرداختی خود را ناشی از شرکت در پروژه های زیربنایی کشور عنوان می کنند و کار خود را کمک به توسعه تجارت الکترونیک کشور ارزیابی می کنند.
این همان دامهای رنگینی است که برای ملت و به خصوص جوانان پهن شده و در صورت اقدام نکردن به موقع صرف نظر از ضربات مهلکی که بر سلامت روانی جامعه وارد می آورند، خسارات وارده به اقتصاد کشور و تورم حاصل از آن غیرقابل جبران خواهد شد.
اغلب كشور هاي در حال توسعه براي رونق دهي به اوضاع اقتصادي، ايجاد اشتغال و دستيابي به رشدو توسعه اقتصادي پايدار با مشكل كمبود منابع در جهت سرمايه گذاري روبرو هستند.كمبود در آمد هاي ارزي ناشي از صادرات و نرخ ناعادلانه مبادله كه اغلب به زيان صادر كنندگان كالاها و مواد اوليه خام در حال تغيير است و انبوه جمعيت و مصرف به نسبت بالا از عواملي است كه منابع پس انداز قابل تبديل به سرمايه گذاريهاي مولد در اين گونه كشور ها را بشدت محدود مي سازد .
جبران عقب ماندگي و دستيابي به توسعه پايدار، نيازمند سرمايه گذاري براي بهره جويي از مزيتهاي نسبي و تواناييهاي بالقوه اقتصادي است.
در دنياي امروز، سرمايه با سهولت قابل نقل و انتقال است.اما سرمايه گذاران به دنبال كسب سود بيشتر و مكاني امنتر و بازدهي بيشتر، براي سرمايه گذاري كه در كشور هاي توسعه يافته به دليل افزايش سرمايه هاي انباشته شده در اين كشور ها و كاهش بازدهي حاصل از آن ،سرمايه هاي فوق الذكر به سمت كشور هاي در حال توسعه كه زمينه سرمايه گذاري هاي بيشتري را مي طلبند سرازير خواهد شد.
در اين حال كشور در حال توسعه به دليل سرازير شدن منابع مالي كافي به بخش هاي مختلف خود قادر به بهره گيري از فرصت رشد و توسعه با ايجاد زيرساخت هاي لازم خواهد شد و در نتيجه اين مسئله قادر خواهد بود ساير بخش هاي اقتصادي خود را نيز مورد بازنگري و ترميم قرار داده و فرصت اشتغال زايي ، توليد و ايجاد ارزش افزوده ناشي از آن را براي خود فراهم كند و اگر كمي هوشمندانه تر در اين شرايط رفتار نمايد، درپس سرازير شدن منابع مالي فوق فرصت بهره گيري از فناوري و دانش روز ناشي از اين فناوري را نيز به دست خواهد آورد و به اين شكل با مولد كردن چنين سرمايه هايي مي تواند به عرصه رقابت هاي بين المللي وارد شود و اين يعني گذار از توسعه نيافتگي به مرحله در حال توسعه بودن و در نتيجه استمرار در برنامه ريزي ها ،ورود به توسعه يافتگي كه با اين وصف چندان دوراز نيزذهن نخواهد بود.
بنابراين، تسريع در ورود سرمايه گذاري هاي خارجي، منافع متقابلي را براي كشور هاي ميزبان در حال توسعه و همچنين كشور هاي صنعتي توسعه يافته به وجود خواهد آورد.
كمبود سرمايه ؛عامل اصلي توسعه نيافتگي
بسياري از متفكران دليل توسعه نيافتگي بسياري از كشورها را ناشي از كمبود در آمد ، پس انداز وكافي به دليل عدم وجود توليدات كافي كه آن هم نتيجه نبود سرمايه گذاري مناسب است عنوان مي كنند.
كمبود سرمايه بر موج بيكاري موجود در كشور هاي توسعه نيافته دامن خواهد زد و موجب گستردگي بيشتر آن خواهد شد.بيكاري يعني كاهش توليد و كاهش توليد يعني عدم توان جذب سرمايه گذاري هاي بعدي و عقب ماندگي سطح توليد منابع مالي جديد ودر مرحله بالاتر عميق تر شدن فقر اقتصادي خواهد شد.
آنچه مسلم است سرمايه گذاري داخلي و جذب ميزان كمبود آن از طريق سرمايه گذاري خارجي از مهمترين عوامل ايجاد سرمايه براي توسعه توليد در هر كشوري است و راه حل اصلي خروج از مشكل كمبود سرمايه و گرفتار شدن در دور فقر و توسعه نيافتگي، استفاده كشور هاي در حال توسعه از سرمايه هاي انباشته شده در كشور هاي توسعه يافته است .
در واقع نبود منابع كافي و عدم وجود زير ساخت هاي لازم براي توليد ازمهمترين عواملي است كه موجب مي شود در هر كشوري سقف توليدات مولد و ارزش افزوده پايين بياد وبازهم سرمايه در اين كشورها رو به كاهش گذارد و درنتيجه همان دور تسلسلي ايجاد شود كه در ابتدا وجود داشت و آن هم عدم وجود منابع مالي لازم براي رهايي از توسعه نيافتگي مي باشد.
منابع مالي كافي و يا همان سرمايه قادر است توليد را تحرك بخشد و در نتيجه ،با افزايش توليد و رشد تجارت، رفاه جامعه تامين شده و سطح زندگي مردم بهبود مي يابد و در نتيجه زمينه بيشتري به لحاظ امنيت سرمايه گذاري به خصوص خارجي در اين كشور ها به وجود مي آيد كه به رشد و توسعه اقتصادي منجر خواهد شد .
شكاف پس انداز وسرمايه گذاري
استفاده از سرمايه گذاري خارجي به خصوص براي كشور هاي در حال توسعه به دليل وجود شكاف ميان پس انداز و سرمايه گذاري در اين كشور ها عاملي ضروري است.
وقتي در يك كشوري سرمايه كافي و در نتيجه توليد كافي وجود نداشته باشد ميان عرضه و تقاضا شكاف به وجود مي آيد كه كمبود آن با طرف عرضه است.ركود حاصل از اين مسئله موجب مي شود كه از يك سو به دليل ناكافي بودن پس انداز ملي واز سوي ديگربراثر توسعه نيافتگي ساختار هاي جذب مالي اين كشور ها مالي پديده عام كمبود سرمايه و گرايش به جذب سرمايه گذاري خارجي به صورت ملموسي شكل بگيرد.
شكل ها و انواع عمده سرمايه گذاري
سرمايه گذاري خارجي در واقع تحصيل دارايي شركت ها، موسسات وافراد ساير كشورها است كه به صورت معمول در شكل سرمايه گذاري خارجي درسبدماليFPI= foreign portfolio investment ) است كه به آن سرمايه گذاري غير مستقيم نيز مي گويند و از طريق خريد سهام واوراق قرضه در بورس توسط سرمايه گذاران خارجي صورت مي گيرد و سرمايه گذاري مستقيم خارجي (FDI=foreign direct investment)كه كشور يا سرمايه گذار خارجي مستقيما و يا با مشاركت سرمايه گذاران داخلي مبادرت به سرمايه گذاري مي كند صورت مي گيرد.
صندوق بين المللي پول، سرمايه گذاري مستقيم خارجي رادر شركتهايي موثر مي داند كه به نحو موثري توسط افراد يا موسسات خارجي كنترل مي شوند . شكل عمومي اين سرمايه گذاري در شعبه ها و واحد هاي تابعه شركتهاي فرامليتي متجلي مي شود.
تعيين اينكه يك شركت توسط خارجيان بطور موثري كنترل مي شود يا نه،كار چندان ساده اي نيست. از اين لحاظ، ضوابطي براي اين منظور در نظر گرفته مي شود كه شامل،مالكيت 50درصد يا بيشتر از سهامي كه حق راي دارد توسط خارجيان،مالكيت 25 درصد يا بيشتر سهام توسط يك فرد يا بنگاه خارجي،حضور گروه هاي خاص خارجي در هيئت مديره مي باشد.
سرمايه گذاري مستقيم مي تواند به صورت سرمايه گذاري جديد، سرمايه گذاري مجددازدرآمدها و ياوام از يك شركت مادر يا شركت تحت كنترل آن تامين گردد.
سرمايه گذاري مستقيم را مي توان به كمك اين ضابطه كه براي كسب منافع پايدار و نيز قدرت لازم در مديريت بنگاه صورت ميگيرد، از سرمايه گذاري غير مستقيم باز شناخت.
اما خصوصيت بارز اين سرمايهگذاري ها آن است كه سرمايه گذاريهاي خارجي صرفا يك سرمايه گذاري نيست، بلكه انتقال تكنولوژي،تجربيات ومهارتهاي مربوط به مديريت و بازاريابي و حضور در بازارهاي جهاني را نيز مي تواند به همراه داشته باشد كه ممكن است اهميت آن براي كشور پذيراي سرمايهگذاري مهمتر از ورود سرمايه صرف باشد .
در سرمايه گذاري مستقيم، كشور يا شركت سرمايه گذار مسئوليت امور مالي شركت توليدي و يا تجاري رادر كشور سرمايه پذير بر عهده دارد واداره و كنترل شركت جزء وظايف شركت سرمايه گذار محسوب مي شود .
سرمايه گذاري در سبد مالي(غير مستقيم)، تمام سرمايه گذاري هاي يك شخصيت حقيقي يا حقوقي مقيم در يك كشور در اوراق بهادار يك بنگاه مقيم در كشور ديگر را در بر مي گيرد.
هدف از اين نوع سرمايه گذاري تحصيل حداكثر سود از طريق تخصيص بهينه سرمايه در يك پرتفوي بين المللي است.
سرمايه گذار در جهت نيل به اين هدف با خريد اوراق قرضه و سهام شركتها در معاملات بورس و حتي سپرده گذاري بلند مدت در بانكهاي ديگر كشورها، اقدام به تخصيص بهينه ثروتش مي كند تا بدين ترتيب، ريسك سرمايه گذاري ثروتش را كاهش دهد و درآمد زيادتري بدست آورد.
در اين نوع از سرمايه گذاري خارجي، بر خلاف سرمايه گذاري مستقيم خارجي، سرمايه گذار در اداره واحد توليدي نقش مستقيم نداشته و مسئوليت مالي نيز متوجه وي نيست.
سرمايه گذاري مشترك
شركت سرمايه گذاري خارجي ممكن است سرمايه مورد نظر را به صورت سرمايه گذاري مستقل تامين كند و يا فعاليتهاي اقتصادي خود را در قالب سرمايه گذاري هاي مشترك انجام دهد.
سرمايه گذاري مستقل خارجي از نظر حقوقي همان شركتهاي فرعي با مالكيت 100 درصد خارجي هستند.
شركت هاي فرعي معمولاداراي تابعيت كشور ميزبان هستندولي همه و يا اكثريت سهام وسرمايه آنها متعلق به شركت خارجي سرمايه گذار است.
در سرمايه گذاري خارجي ازنوع مشترك، هزينه هاي سرمايه گذاري و منافع حاصله ازآن به تناسب بين سرمايه گذاران داخلي و خارجي تقسيم مي شود.امروزه، بيشتر كشورهاي در حال توسعه اين نوع سرمايه گذاري خارجي رابه دليل منافعي كه برآن مترتب است بر ساير اشكال سرمايهگذاري خارجي ترجيح مي دهند.
سرمايه گذاري خارجي مشترك داراي مزايايي شامل، امكان ادغام سرمايه گذاري داخلي و خارجي در نظام اقتصادي- اجتماعي كشور ميزبان و فراهم كردن زمينه توليد صنعتي مدرن و بهره مند شدن سرمايه گذار داخلي از تخصص شركت سرمايه گذاري در فعاليتهاي صنعتي مدرن و تكنولوژي جديد مي باشد.
همچنين در اين شيوه سرمايه گذاري،سرمايه گذار محلي مي تواندازمديريت كارآي مشتركي بهره مند شده و تجربه لازم را در اين باره بدست آورد .
از سوي ديگر در سرمايه گذاري خارجي مشترك امكان سرمايه گذاري مجدد از سود حاصله شركت در كشور ميزبان فراهم شده و سرمايه گذارخارجي در سود و زيان سرمايه گذاري مشترك سهيم است و در صورت زياد دهي شركت،در اين شيوه به سرمايه گذار خارجي پرداختي صورت نمي گيرد.
از اين جهت فشار مالي اين گونه سرمايه گذاري ها براي كشور هاي در حال توسعه به مراتب كمتر از اخذ وام و اعتبار بوده است كه درهرصورت دريافت كننده مسئول باز پرداخت اصل و بهره آن است .
انگيزه سرمايه گذار خارجي براي سرمايه گذاري
همان گونه كه اشاره شد ،انگيزه اصلي هر سرمايه گذار خارجي تحصيل حداكثر سود است، اما در كنار اين مسئله اهداف ديگري را نيز دنبال مي كند.
حصول اطمينان از قوام تامين مواد اوليه،بهره گيري از نيروي كار و احتمالا مواد معدني و ساير مواد اوليه ارزان قيمت،اقدام به فعاليتي نظير بانكداري و بيمه گري كه در عين سود آوري، شركتهاي خودي يا كشور موطن راحمايت كنند، كمبود فرصتهاي سرمايه گذاري و وجودرقابت شديددرموطن اصلي ويابالابودن نرخ مالياتها جزو اهدافي است كه سرمايه گذار خارجي در كشور هاي هدف سرمايه گذاري آن ها را مورد توجه قرار مي دهد.
ادامه دارد...
سرمايه گذاري خارجي ميتواند دربعضي از پارامترهاي اقتصادي كلان مانند توليد ناخالص داخلي، حجم سرمايه گذاري، ميزان پس انداز، نرخ رشد تراز پرداختها، حجم بازرگاني خارجي و نرخ ارز اثرگذار باشد و در اين مفاهيم اختلاف نظر زيادي وجود ندارد.
آنچه موجب ايجاد اين اختلاف نظر است، چگونگي اين تاثيروميزان زيانهاي احتمالي وهزينه هاي متقابل آن است.
اين نوع سرمايه گذاري را راهي براي ازميان برداشتن تفاوت ميان مقاديرموجود ولازم رسيدن به هدفها و نيازهاي توسعه ملي دانسته و سرمايه گذاري خارجي را راهي براي پر كردن اين فاصله ها مي دانند.
دراين نوع نگاه، سرمايه گذاري خارجي بر كميتهايي مانند پس انداز، ذخايرارزي، دريافت هاي دولت، تحصيل مهارتها ودانش فني، تامين بازار، حضوردراقتصادجهاني وبازارهاي مالي و بين المللي،اثرات مثبتي دارد.
بي ترديد سرمايهگذاري خارجي در مورد تامين ارز، تنها مي توانددركوتاه مدت كسري حساب جاري تراز پرداختها را كاهش دهد و اگرسرمايه گذاري هاي بلند مدت باامكانات نسبي لازم صورت گرفته باشند، قادر به توليدوصادرات كالاو از ميان برداشتن كسري آن ها خواهد بود.
سرمايه گذاري خارجي در كشورهاي در حال توسعه درحد سرمايه گذاري مالي متوقف نيست بلكه شود مجموعه اي از عناصر و عوامل را به ويژه باشرايط امروز اقتصاد جهاني با خود به همراه مي آورد كه از اهميت زيادي برخوردار است.
تجارب همراه سرمايه گذاري خارجي در كشورهاي در حال توسعه موجب ايجاد تحول بزرگي در راه توسعه اقتصاد ي كشورهاي مذكورشود.
كار با سرمايه گذاري خارجي به برنامه هاي آموزشي و يادگيري ازطريق انجام كار منجرمي شودوكشورهاي هدف به كمك اين سرمايه گذاريها مي آموزند كه چگونه بايد با بازارها، بانكها و منابع تامين مالي خارجي رفتار كنند.
تكنولوژي توليد، ماشين آلات و تجهيزات مدرن ره آورد سرمايه گذاري موفق و برنامه ريزي شده خارجي است ارمغان مي آورد كه همام گونه كه پيش از اين ذر شد در صورت هوشياري كشور ميزبان موجب انتقال تكنولوژي ومهارت ودانش مي شود.زيرا سرعت توليد علم و دانش و فناوري و تحولات تكنولوژيكي در جهان امروز و در كشور هاي صنعتي با چنان سرعتي پيش مي رود كه بدون همكاري وبهره گيري ازدانش اين كشورهادست يابي به آن براي كشور هاي در حال توسعه امكان پذير نمي باشد.
مخالفان سرمايه گذاري خارجي
اما از سوي ديگر دسته از افراد قرار دارند كه سرمايه گذاري خارجي را موجب افزايش قيمتها و ايجاد انحصار دانسته و بر خلاف نظريات ذكر شده اين نوع سرمايه گذاري را در بلند مدت به ضرر پس انداز و در نتيجه سرمايه بيان مي نمايند.
اين افراد معتقدند سرمايه گذاري خارجي با وجود تامين سرمايه در بلند مدت با ايجاد حالت انحصاري وممانعت از رقابت عملا موجب كاهش پس انداز و سرمايه گذاري در كشور در حال توسعه مي شود؛ زيرابخش اعظم سود حاصل از سرمايه گذاري خارجي به جاي سرمايه گذاري مجددازكشورخارج ميشود. بعلاوه، درآمد اين سرمايه گذاريها عايد گروههايي مي شود كه ميل به پس انداز كمتري دارند و سرمايه گذاريهاي خارجي به جاي افزايش سرمايه گذاري موجب نقصان آن و با افزايش تقاضا موجب افزايش قيمتها مي شود.
مخالفان سرمايه گذاران خارجي معتقدند كه سرمايه گذاري خارجي باعث حضور و نفوذ بيشتر خارجيان بر اقتصاد كشور مي شود و منابع ملي را تاراج و به سود خود مصادره مي كند. آنها هم چنين معتقدند كه ورود سرمايه گذاران خارجي بازار رقابت را نابرابر مي سازد، حالت انحصاري ايجاد مي كند و بالاخره جامعه را به مصرف بيهوده عادت مي دهد.
در رابطه با بهبود وضع ارزي نظر مخالفان آن است كه اين وضعيت موقتي است و در درازمدت حالت معكوس به خود مي گيرد.
، دو قطبي شدن اقتصاد دليل ديگر مخالفان با سرمايه گذاري خارجي است . به اين معني كه اين سرمايه گذاريها باعث مي شود تعداد محدودي از شاغلان در بخشهاي مدرن اقتصاد مشغول شده و ازدريافت هاي نسبتا خوبي نيز برخوردار شوند،در نتيجه اختلاف ميان دريافتي آنان با ساير شاغلان شدت مييابد.
مخالفان همچنين معتقدند كه در اثر سرمايه گذاري خارجي منابع محدود ازاحتياجات اساسي به سمت توليد محصولات لوكس و مدرن كه تنها نياز گروه خاصي را برطرف مي كند، منحرف مي شوند و چون گرايش اين سرمايهگذاريها به سمت مناطق شهري است ، فاصله شهري و روستايي در اين شكل افزايش مي يابد.
اين ها معتقدند سرمايه گذاري خارجي الگوي مصرف را تغيير داده وجامعه را به سوي مصارفي سوق مي دهد كه ريشه در توليد دروني ندارند . ضمن آ نكه تكنولوژي بكار رفته نيز از نوع تكنولوژي سرمايه طلب است و براي اشتغال در كشورهاي در حال توسعه كه مشكل اصلي اين كشورهاست، اهميتي قائل نمي شود.
تجربه و ارقام و اعدادي كه دردست است، ضعف اين استدلال را بخوبي نشان مي دهد. چرا كه اگر كشوري هوشيارانه و با خرد و عقل در زمينه سرمايه گذاري خارجي عمل كند و مصلحتها را درست تشخيص دهد،بخوبي خواهد توانست سرمايه ها را به سويي حركت دهد كه آينده كشور را تضمين كند.
برخي مطالعات نشان داده اند كه سرمايه گذاريهاي خارجي مخصوصا از طريق شركتهاي فرامليتي موجب ميشوند تا توليد كنندگان كارآمد جانشين توليد كنندگان ناكارآمد شوند .
تجربه نشاندهنده اين مسئله است، در كشورهايي كه در راه تجارت وسرمايه گذاري درآنها،موانع به خصوصي وجود نداشته و محيط اقتصادي براي فعاليتهاي بخش خصوصي (اعم از داخلي و خارجي) مساعد بوده است ، شركتهاي فراملي آثار مثبتي بر تخصيص منابع داشته اند .
از طرف ديگر سرمايه گذاري خارجي مي تواند باعث ايجاد سرمايه و هدايت آن به سمت واحدهاي فعال و مولد شده و سبب افزايش توليد و كنترل تورم گردد.
سرمايه گذاريهاي خارجي داراي اثرات متعددي براشتغال وتوسعه نيروي انساني نيز مي باشد. و بهمين علت بايد طرحهاي پيشنهادي اين شركتها توسط دولت با شكلي دقيقتر بررسي شوند.
در واقع اگر در يك كشور در حال رشد، بيكاري عمدتا علت ساختاري داشته باشد و هيچ منبع سرمايهگذاري نيز موجود نباشد، در اين صورت سرمايه گذاريهاي خارجي به افزايش اشتغال منجر خواهند شد.
از سوي ديگر، چنانچه سرمايه گذاري خارجي جانشين سرمايه گذاري داخلي باشد،اثر اشتغال آن ناچيز و حتي منفي است.
شواهد تجربي نشاندهنده گرايش شركتهاي فراملي به تكنولوژيهاي سرمايه برهستند.از طرف ديگر، شركتهاي فراملي به واسطه پيوندهايي كه با صنايع بالا دست يا پايين دست دارند و از طريق اثرات مثبت يا منفي كه بر ميزان استخدام رقيب مي گذارند، ميتوانند بطور غير مستقيم برامراشتغال تاثير داشته باشد .
سرمايه گذاري خارجي نقدينگي بازارهاي سرمايه محلي را افزايش مي دهد و مي تواند به دو صورت مستقيم وغير مستقيم به افزايش نقدينگي بازار كمك مي كند. با حضور سرمايه گذاران خارجي، پول اضافي وارد بازار سرمايه ميشود و در نتيجه حجم معاملات بازار افزايش مي يابد.
از سوي ديگر، با حضور فعال و مستمر سرمايه گذاران خارجي، جذابيت بازار سرمايه بيشتر شده ودر نتيجه انگيزه و تمايل سرمايه گذاران داخلي براي سرمايه گذاري در بازار سرمايه افزايش مي يابد و بدين گونه، اين پديده بصورت غير مستقيم موجب افزايش نقدينگي بازارميشود.
همچنين سرمايه گذاران خارجي با تقاضاي اطلاعات شفاف، به موقع و با كيفيت، به افزايش كارآيي بازار نيز كمك ميكنند. در بازار كارآ قيمت اوراق بهادار به ارزش ذاتي خود نزديك تر مي شود و قيمت تعيين شده در بازار، شاخص مناسبي براي ارزش واقعي اوراق بهادار است.
از ديگر منافع سرمايه گذاري خارجي، بهبود زير ساختهاي بازار است . آنها از طريق تقاضا براي استانداردهاي حسابداري با كيفيت، قوانين و مقررات مناسب و نيروهاي واجد شرايط و قابل اعتماد،به بهبود زير ساختهاي بازار كمك كرده و همچنين با تقاضاي ابزارها وخدمات مالي متنوع تر، به افزايش عمق بازارنيزكمك مي كنند .
يكي از اثرات مهم سرمايه گذاري خارجي ايجاد پيوندوارتباط بين اين كشورهاواقتصاد بين المللي است.اين روابط دراكثرموارد، درمجموع نتايج مثبتي در بر دارندواز طريق سرمايه گذاري خارجي، تجارت وانتقال تكنولوژي برقرار ميشوند.
عمليات شركتهاي فراملي مي توانددرافزايش كارايي وكاهش هزينه توليدموثرباشدوازاين طريق موقعيت رقابتي يك كشوررادر بازارهاي بين المللي ارتقا بخشد، ودرنهايت به نفع مصرف كنندگان باشد .
شواهد موجود حاكي ازآن است كه سرمايه گذاريهاي خارجي در زمان سرمايه گذاري، تاثير مثبت ناچيزي بر موازنه پرداختهاوتشكيل سرمايه مي گذارد. ولي با گذشت زمان اين تشكيل سرمايه مي تواند از طريق سهم سود، سودهاي انباشته و برگشت سرمايه تاثير بيشتري داشته باشد.
از نظر دولتها، كنترلي كه شركتهاي فراملي بر سرمايه هاي خود اعمال مي كنند در بسياري از موارد به اين شركتها امكان مي دهد كه بر سياستهاي داخلي اين كشورها تاثير بگذارندواين مطلب يكي از دلايل موافقت نكردن با اين قبيل سرمايهگذاري هاست.
هرچندادعا مي شود كه در بسياري از موارد داراييهاي كه شركتهاي فراملي وارد اقتصاد كشوري مي كنند، منحصر به سرمايه نيست و اهميت عواملي چون تكنولوژي، مديريت دستيابي به بازارها و دستيابي به صادرات اگرازاهميت سرمايه بيشتر نباشد، كمتر نيست.
شركتهاي فراملي مي توانند تكنولوژي لازم جهت توليد محصولاتي با كيفيت صادراتي وتضمين عواملي چون تحويل بموقع و كيفيت مطلوب و قابل اعتماد كه لازمه بازاريابي صادراتي هستندوبالاخره اطلاعات مربوط به بازارهاي صادراتي و دسترسي به آنها را با خود به كشور ميزبان بياورند.
در صورت عدم وجود قوانين و مقررات مناسب اين نوع سرمايه گذار درهر لحظه قادر است سرمايه اش را به كشور خود يا كشور ثالث منتقل كند و در واقع از آنجايي كه سرمايه گذاري خارجي به تغييرات و بحرانهاي داخلي و بين المللي بسيار حساس است، مي تواند به افزايش نوسانات و ناپايداري در اقتصاد كشور ميزبان منجر شود.
در نتيجه در شرايطي كه وضعيت اقتصادي كشور ميزبان رو به وخامت گذارد و وارد دوره ركود شده و يا سطح بازدهي سرمايه اش كه هدف اوليه سرمايه گذار خارجي براي حضور در آن بوده ،كاهش يابد، معمولا اين نوع سرمايه گذار به سرعت از كشور ميزبان خارج شده و اين امر باعث تشديد نابساماني اقتصادي در اين كشور خواهد شد.
همچنين افزايش مالكيت و كنترل خارجيان بر شركتهاي داخلي، افزايش نوسانات نرخ ارزونرخ بهره و گستردگي دامنه رفتار مخرب سرمايه گذاران خارجي،از عوامل ديگري است كه بعنوان تهديدات سرمايه گذاري خارجي مطرح است و بايد از سوي كشور در يافت كننده اين سرمايه گذاري مورد توجه قرار بگيرد.
كشورهاي جهان سوم ،تحت تاثير تفكر و انديشه افرادي است كه بطور كلي اقتصاد دولتي را به اقتصاد آزاد ترجيح مي دهند و بر همين اساس ذهنيتي منفي نسبت به سرمايهگذاري و سرمايه خارجي در ميان جامعه آن ها وجوددارد .
در سه دهه گذشته تجربه رشد و توسعه كشورهاي تازه به توسعه يافتگي رسيده نشان مي دهد كه چنين باور و ذهنيتي با معيارهاي عقلي و كاركردهاي واقعي مطابقت ندارد و دنيا در اين سه دهه شاهد كشورهايي بوده است كه با تداوم رشد سرمايه داري به قدرتهاي بزرگ تبديل شدند. كشورهايي كه چارچوب هاي اقتصاد بازار را پذيرفتند بتدريج در زمره ممالك توسعه يافته درآمدند و فاصله خود را با عقب ماندگي و فقر بيش از پيش افزون كردند.
دومين مانع تصويب قوانين و مقرراتي است كه تا جاي ممكن مسير سرمايه گذاري و ميل و انگيزه نسبت به آن را دشوار و تضعيف مي كند.
در كشورهاي در حال توسعه غالبا تصميم گيرندگان سياسي و اقتصادي تحت تاثير جوي قرار مي گيرند كه نسبت به سرمايهگذار نگاه نامساعد و ناسازگار داشته و وجود انحصار و اقتداربر تصميمهاي سياسي و اقتصادي حاكمان سايه مي اندازد.
در قوانين اين كشورها ماليات بيشتر متوجه فعاليتهايي است كه نقش توليدي و ايجاد ارزش افزوده آنها قابل توجه است . به عبارت ديگر، توجه اصلي سازمانهاي وصول ماليات در اين كشورها بر فعاليتهاي آشكار و شفاف است و از اين طريق با دريافت ماليات كلان و گاه به ناحق اين گونه فعاليتها رادچار دشواري مي سازند و از عرصه كار و تلاش خارج مي كنند.
كنترلهاي متعدد نرخها و قيمتها ظاهرا به عنوان حمايت از مصرف كنندگان داخلي اعمال مي شود در حالي كه دقت در محتواي آنها نشان مي دهد كه عملا كمتر موفقيتي در كنترل قيمتها از طريق آنان بدست آمده است .
قوانين در اين كشورها براي سرمايه گذاران تهديد كننده و محدوديت آور است و باوجود اينكه در سياستها و استراتژي ها نسبت به سرمايه گذاري عبارتهاي موافق و تشويق كننده اي ديده مي شود، قوانين و مفاد آنها به ترتيبي است كه هر گونه تجاوز و تسلط بر سرمايه گذاران عمده را مجاز مي شمارد .
مانع سوم مربوط به بوروكراسي بسيار پيچيده و پر افت وخيز در نظام دولتي كشورهاي كمتر توسعه يافته است. زمان به انجام رسيدن طرحها در كشورهاي كمتر توسعه يافته هفت سال و در كشورهاي عقب مانده تا چهارده سال است در حالي كه اين زمان در كشورهاي پيشرفته از سه تا چهار سال تجاوز نمي كند.
طرحهاي توليدي و يا زيربنايي در اين كشورها در طي اجرا با تغييرات شديدي در مصوبات دولتي و قانوني مواجه مي شوند كه سازگار شدن با آنها، هزينه طرح را به ناچار بالا برده و در بيشتر موارد طرح در پايان كار، صرفنظر از كهنه بودن تكنولوژي و فناوري، اساسا توجيه خود را از جهت تامين نياز جامعه از دست مي دهد و به عبارت بهتر بدون «توجيه اقتصادي» خواهد شد.
در اين كشورها، آيين نامه ها و دستور العملها غالبا از حدود قانون خارج شده و محدوديتهاي بيشتري را برقرار مي كنند و همين امر براي سرمايه گذاران خارجي ، كه در كشور خود كمتر با آن برخورد مي كنند اثر منفي و ضد انگيزشي باقي مي گذارد..
تغيير بي وقفه و مداوم در ضوابط و مقررات و دستور العملها يكي از عوامل عمده نبود «امنيت اقتصادي» است كه با رفتارها و تصميمهاي مغاير و نا هماهنگ و قانون گريزي و رعايت نكردن قوانين و مقررات توام مي شود و يك نوع بي اطميناني و بي اعتمادي را در سرمايهگذاران بر مي انگيزد.
يكي ديگر از موانع سرمايه گذاري، فقدان يا ضعف مديريت اقتصادي است كه قادربه مواجه مدبرانه با مشكلات و تغييراتي كه بروز مي كند ،نمي باشد .
نكته ديگر اينكه در صورتي كه مديريت بنگاههاي توليدي بهينه شود و با دستيابي به روشها و الگوهاي مناسب خود را تجهيز كند، خواهد توانست در عرصه رقابت با خارجيان برابر شود و گاه با استفاده از جو مناسب داخلي قادر به موازنه رقابت به سود خود خواهد شد.
راهكارهاي جذب سرمايه هاي خارجي
اما براي جذب سرمايه گذاري خارجي بايد اقداماتي ار انجام داد. علل و انگيزه هاي جريان سرمايه بين كشورهاي مختلف تا حدود زيادي با علل و انگيزه هاي انتقال سرمايه بين بازارهاي مختلف در داخل يك كشور يكسانند. عوامل اقتصادي.مالي.فني( سود و بازدهي ، تغييرات نرخ ارز، كسري بودجه،اثرات مالياتهاي داخلي)عوامل حمايتي(بيمه سرمايه گذار،حمايتهاي دولت، سياستهاي تجاري و ارزي مناسب، بازارهاي پولي و مالي)،عوامل سياسي،عوامل جغرافيايي در واقع عواملي هستند كه با استفاده از آن ها مي توان به جذب سرمايه گذاري هاي خارجي اقدام كرد.
بازدهي مورد انتظار در انتقال سرمايه، اصلي ترين عامل است. از آنجايي كه كشورهاي در حال توسعه داراي نيروي كار فراوان، مواد اوليه ارزان و بازارهاي مصرفي اشباع نشده هستند، توجيه اقتصادي مناسب براي انتقال سرمايه به اين كشورهامشروط به وجود سايرعوامل، وجود خواهد داشت .
مسئله نرخ ارز يكي از عوامل تعيين كننده در محاسبه سودآوري و كارآيي پروژه هاي سرمايه گذاري است و اين موضوع مي تواند كل فرآيند سرمايه گذاري و انتقال وجوه سرمايه به داخل اقتصاد كشورهاي در حال توسعه را تحت الشعاع قرار دهد.
همچنين ثبات نرخ ارز باعث اطمينان در محيط اقتصادي داخلي مي شود ودرنتيجه سرمايه گذاران مي توانند با سهولت بيشتري در مورد سرمايه گذاري در زمان حال و آينده تصميم گيري كنند.
وضعيت مالي دولت نيزسرمايه گذاري وجريان سرمايه را تحت تاثير قرار مي دهد.چنانچه دولت با كسري مواجه باشد و آن را با انتشاراسكناس تامين كند، فشارهاي تورمي بوجود خواهد آمد و اگر از طريق فروش اوراق قرضه واستقراض از خارج باشد نيز خروج سرمايه ازكشورراتشويق مي كند، زيرا فروش اوراق قرضه و استقراض از خارج جزء تعهدات كشور است كه بايد در آينده باز پرداخت شود.
هنگامي كه يك شركت چند مليتي تصميم به سرمايه گذاري مي گيرد، به دنبال تخصيص سرمايه بين مناطق مختلف، به گونه اي است كه بتواند حداكثر سود خالص را بعد از كسرمالياتها كسب كند و بدنبال تامين اين اهداف، تمامي شرايط رادرانتخاب كشورميزبان مورد ارزيابي قرارمي دهد.
علاوه بر انگيزه هاي اقتصادي، مالي و فني، سرمايه گذاري تابع عوامل حمايتي نيز هست. عمده ترين عواملي كه موجب تقويت انگيزه هاي حمايتي مي شوند .
همچنين يكي ازمهمترين عوامل جذب سرمايههاي خارجي، سياستهاي حمايتي دولت است.نحوه سرمايه گذاري دولت در بخشهاي اقتصادي نقش مهمي را در حيطه عمل بخش خصوصي(چه داخلي يا خارجي) بازي مي كند .
سرمايه گذاريهاي دولت بايد باعث تشويق بخش خصوصي به سرمايه گذاري شده و بلند مدت و زير بنايي و مكمل سرمايه گذاري بخش خصوصي باشد.
از طرف ديگر، امتياز خروج سود ويژه سرمايه گذار خارجي براي او انگيزه سرمايه گذاري بيشتري را ايجاد خواهد كرد، چرا كه يك سرمايه گذار خارجي نه تنها به سودآوري پروژه ميانديشد، بلكه قابل انتقال بودن آن را نيز در نظر مي گيرد.
سياستهاي ارزي و سياستهاي تجاري و سرمايه گذاري دركشورمقوله هاي تفكيك ناپذيري هستند و با يكديگرارتباط مستقيم دارند.
نظام ارزي مشخص،سياستهاي تجاري با ثبات در خصوص واردات مواد اوليه و صدور كالا و قوانين گمركي با ثبات از جمله مهمترين عوامل زمينه ساز جذب سرمايه هاي خارجي اند . هرقدر اين سياستها پايدار و براي زمان طولاني ثابت باشد، سرمايه گذاري و بويژه سرمايه گذاري خارجي افزايش خواهد يافت.
همچنين بازار هاي مالي كشور هااست كه هر چه بازارهاي پولي و مالي منسجمتر، وسيعتر، موانع و محدوديتها كمتر، تكنولوژيهاي ارتباطي قويتر و تاسيسات مالي مناسبتر باشد، جريان نقل و انقال سرمايه بسادگي و با شدت بيشتر صورت مي پذيرد.
از سوي ديگرثبات اجتماعي، ثبات سياسي، ساختار سياسي جامعه، نوع حكومت، قدرت دولت و نحوه تصميم گيري، نظم سازماني و موقعيت جغرافيايي كشوراز جمله آب وهوا، ناهمواريها، نوع گياهان، مسائل جمعيتي، مكان استقراردرحيات انساني و دسترسي به گذرگاههاي تجاري از عوامل تشويق و تحديدكننده سرمايهگذاريهاي خارجي است
بنابر اين از مهمترين عوامل موثر بر رشد اقتصادي كشورها و بخصوص كشورهاي در حال توسعه، فراهم آوردن سرمايه بمنظور تامين مالي طرحهاي سرمايه گذاري است.
چنانچه شرايط سرمايه گذاري در كشورهاي در حال توسعه و اقتصادهاي در حال گذار تضمين شود، سرمايه گذاران بينالمللي ميل و رغبت بيشتري براي حضور در اين گونه بازارها خواهند داشت.
كه اين امر به كشور هاي ميزبان نيز فرصت بهره گيري از مزيتهاي نسبي، رشد اقتصادي، اشتغالزايي و دستيابي به دانش و فناوري روز براي توليد كالاهاي رقابتي در عرصه بينالمللي را مي دهد.بنابراين، تسريع جريان ورود سرمايه گذاري خارجي منافع متقابلي را براي كشورهاي ميزبان و سرمايه گذاران بين المللي فراهم مي سازد .
در نتيجه به منظور كسب بيشترين منفعت از سرمايه گذاري خارجي و افزايش توان جذب آن در كشور هاي در حال توسعه اي مانند ايران بايستي ثبات سياسي و امنيت اقتصادي، بهبود زير ساختها، وضع و اجراي قوانين و مقررات مناسب مورد توجه جدي قرار بگيرد.
توجه ويژه به چنين زير ساخت هايي موجب دست يابي به رقم بالايي از جذب سرمايه هاي خارجي در ميان كشور هاي منطقه شده و روند توسعه يافتگي را سهل تر و آسان تر مي نمايد.
اهتمام ويژه مسئولين ذي ربط بر مقوله امنيت سرمايه گذاري و توجه جدي به جذب آن از خارج باعص جلو بردن پروژه هاي صنعتي كشور و افزايش قابليت اعتماد زير ساخت هاي توسعه اي و در نتيجه اقتصادي خواهد شد و كشور را از بحران هاي مختلف اقتصادي آينده جهان كه فقر و بيكاري مهمترين شاخص آن در كشور هاي توسعه نيافته است نجات خواهد

بیماری هلندی به انگلیسی (Dutch disease) یک مفهوم اقتصادی است که چگونه استفاده از درآمد منابع طبيعي(مثلاً درآمدهای نفتی کشور خودمان) باعث افول در توليد ميشود. این عنوان در سال 1977 برای نامگذاری پدیده کاهش تولید در هلند پس از کشف گاز طبیعی در دهه 60 بوجود آمد. "بیماری هلندی" در واقع یک مفهوم اقتصادی است برای توضیح رابطه بین بهره برداری از منابع طبیعی و کاهش تولید. به این صورت که افزایش در منافع به دست آمده از منابع طبیعی (مانند نفت و گاز)به دلیل اینکه (تبادل ارز)exchange rate را افزایش میدهد، تولید را در اقتصاد یک کشور کاهش میدهد. البته نمی توان گفت که همیشه این بیماری باعث کاهش تولید میشود و ممکن است عوامل دیگر موثر باشند.
این نامگذاری به این دلیل انجام شده است که اولین بار در کشور هلند رخ داد. در سال 1977 نشریه اکونومیست لندن، در توصیف و تشریح این پدیده ظاهراً عجیب، برای نخستین بار اصطلاح بیماری هلندی را بکار برد که در دهه 70 میلادی تعدادی از کشورهای دیگر، از جمله انگلستان را مبتلا ساخته بود. اگر به زبان خیلی ساده بخواهیم بیان کنیم این عارضه زمانی رخ می دهد که درآمد یک کشور بر اثر عوامل فصلی به صورت ناگهانی افزایش می یابد و متولیان اقتصاد کلان (دولت ) هم با تصور دائمی بودن این درآمد آن را در جامعه تزریق می کنند. تا اینجای کار اتفاق خاصی نیافتاده است . درآمد کشور زیاد شده و پول هم به جامعه منتقل شده است. اما با افزایش درآمد ،تقاضا هم افزایش پیدا می کند اگر این افزایش تقاضا به صورت ناگهانی انجام شود، عرضه جوابگوی تقاضا نخواهد بود و تعادل عرضه و تقاضا بر هم می خورد ، در نتیجه قیمت ها افزایش می یابد. در یک روند طبیعی قیمت ها تا سقفی بالا می روند و با یک تاخیر زمانی تولید افزایش پیدا می کند و در نهایت پس از مدتی عرضه و تقاضا به تعادل قبل بر می گردند. اما بیماری هلندی از زمانی رخ می دهد که دولت به عنوان متولی اقتصاد کلان وارد کارزار می شود و سعی می کند به طور مصنوعی و از طریقی غیر از افزایش تولید قیمت ها را پایین نگه دارد.دولت متوصل به واردات کالاهای مصرفی ارزان می شود .
این مسأله همچنین قیمت نسبی کالاهای وارداتی را نیز پائین میآورد، درحالیکه قیمتهای صادراتی برای مصرفکنندگان خارجی بالا میرود. این مسأله انتقال منابع تولیدی و تقاضای داخلی از بخش تولیدی به بخش غیر قابل تجارت را تشدید میکند. چرا که منابعی چون سرمایه و کار برای برآورده ساختن افزایش تقاضای داخلی به بخش تولید کالاهای غیرقابل تجارت (مبادله نشدنی) داخلی و همچنین به بخش نفتی به سوی رونق، انتقال مییابد هر دوی این انتقالات میزان تولید را د ربخش صادرات سنتی که اکنون دچار وقفه شده کاهش میدهند و منجر به فرآیندی میگردد که در اقتصاد کشورهای صنعتی شده به صنعت زدائی (Deindustrialisation) مرسوم شدهاست و کل این فرآیند با عنوان «تأثیر انتقال منابع» شناخته شدهاست.
به زبان ساده و خلاصه ؛ نظریه بیماری هلندی بیان می کند که با فروش منابع طبیعی و وارد شدن ارز خارجی به کشور(خصوصا هنگام افزایش قیمت های نفتی)، پول داخلی تقویت شده و درنتیجه بخش قابل تجارت بدون منابع طبیعی(شامل صنعت و کشاورزی) به علت گرانتر شدن صادرات و ارزان تر شدن واردات، به شدت ضربه دیده و تضعیف می شود. و قیمت کالاهای غیر قابل تجارت همانند خدمات و همچنین زمین و مسکن، به شدت افزایش می یابد. چرا که این پولی که وارد اقتصاد شده باید طوری خرج شود، کالاهای قابل تجارت که مثال ملموسش این روزها میوه و شکر و … است وارد می شود و بنابر تئوری، قیمت این کالاها چندان افزایش پیدا نمی کند. اما قیمت کالاهایی مثل زمین و مسکن و کرایه تاکسی و … به شدت افزایش می یابد چرا که قابل وارد کردن نیستند. همین است که می بینید در عرض 2 سال قیمت مسکن حدود 150 درصد افزایش پیدا می کند! چرا که در این 2 سال بیش از 140 میلیارد دلار وارد اقتصاد شده است.(بعبارتی تورم زمین و مسکن این روزها چندین برابر تورم زمین و مسکن دوره خاتمی است.)
این مشکلات ساختاری هستند و نه با نظریه بیماری هلندی بلکه با نظریه مصیبت(نفرین) منابع تاحدود بسیار زیادی قابل توضیح اند .
مورد بدخیم بیماری هلندی ( بررسی کشور نیجریه ) :
درنیجریه در نیمه دهه 1970 و بار دیگر در اوایل دهه 1980 ، قیمت های بالاتر صادرات نفتی درآمد بادآورده ای ایجاد کرد که به محصول ناخالص داخلی غیرمعدنی 23 درصد افزود . درآن زمان که یکی از میدان های اصلی نبرد در نیجریه ، مالیات ستانی و مخارج دولتی بود ، تحت این نوع فشارها ، دولت نیجریه تمامی درآمدهای بادآورده خود را خرج کرد . سرمایه گذاری عمومی از 4 درصد به 30 درصد محصول ناخالص داخلی غیرمعدنی بالا رفت و حقوق میانگین برای خدمات غیرنظامی در 1975 دو برابر شد . بسیاری از درآمدهای تازه به دست آمده ، برای طرح های اسراف گرایانه به هدر رفت اولین بادآورده نفتی فقط اشتهای مالی را بیشتر کرد :
از 1981 تا 1984 ، کسری بودجه به 12 درصد میانگین محصول ناخالص داخلی غیرمعدنی رسید . مازاد نقدینگی باعث ایجاد تورم شده و قیمت ها را افزایش داد ، درحالی که بانک مرکزی نرخ اسمی ارز را ثابت نگه داشته بود ،تا 1984 نرخ واقعی ارز تقریباً سه برابر سطحش از 1970 تا 1972 تقویت شد .
قبل از پایان دهه ، در 1984 ، صادرات غیرنفتی در نیجریه تقریباً 90 درصد سقوط کرد و به خاطر آنکه کشاورزان ازلحاظ سیاسی سهم کمی در جامعه داشتند ، مبلغ اندکی از بـادآورده نفتی دربخش کشاورزی سرمایه گذاری شد ، درحالی که برعکس آن مبالغ هنگفتی در زیربنا و صنعت خرج و تلف شد و بدین ترتیب از 1973 تا 1984 مقدار صادرات کشاورزی به بیش از دو سوم سقوط کرد . از 1972 تا 1981 ، رشد درمحصول ناخالص داخلی غیرمعدنی رقم قابل قبول 3/5 درصد بود ، اما این تنها 60درصد میزان رشد در خلال پنج سال قبل از رونق قیمت نفت بودپس میتوان نتیجه گرفت که نیجریه بدون رونق نفتی خود ممکن بود بهتر عمل کند .
نروژیها از بلایی که بر سر هلندیها آمد، درس گرفتند و با تاسیس صندوق ذخیره ارزی، به جای اینکه درآمدهای حاصل از صادرات نفت خام را در بودجههای سالانه ریخته و بودجه را آلوده کنند، آن را به این صندوق فروختند و به بیماری هلندی دچار نشدند. صندوق یاد شده چند کاربرد عمده دارد; اول اینکه درآمد حاصل از ثروت ملی یک کشور را از نظر زمانی و توزیع بین نسلی، به شکلی مناسب مدیریت میکند تا نسلهای بعد، احساس زیان نکنند. دوم اینکه این صندوق در تثبیت نرخ ارز و جلوگیری از شوکهای ناشی از نوسان نرخ ارز و یا میزان ارز در یک کشور تاثیر بسیار کارآمدی دارند. سوم، با ایجاد موانع شدید قانونی، دست دولت از این ثروت بادآورده کوتاه شده و دولت صرفا به کارایی اقتصادی بخش خصوصی و مالیاتی که از این بخش دریافت میدارد، بسنده کرده و علاوه بر اینکه به دولتی پاسخگو و کوچک و با تمرکز حداقلی تبدیل میشود، تمام تلاش خود را برای ایجاد زمینههای موفقیت بخش خصوصی ایجاد کرده و خود را بعنوان رقیب بخش خصوصی در نظر نمیگیرد. و در آخر اینکه این صندوق سبب کسب اعتبار جهانی برای کشور مورد نظر شده و مسبب ورود سرمایه گذاران خارجی به آن کشور میشود.(اگر سیاست نروژ را در نظر بگیریم که منابع حاصل از این صندوق را صرفا در کشورهای دیگر سرمایه گذاری میکند، این اعتبار آفرینی و قدرت چانه زنی کشور در عرصه جهانی چندین برابر میگردد.) البته تاسیس این صندوق پیشنیازهایی دارد، که اگر مهیا نشوند، این صندوق نمیتواند به وظایف اصلی خود عمل نماید.از جمله اینکه لازم است تا ساختار سیاسی کشور به گونهای نهادینه شده و سیستماتیک، دستش از این صندوق برای مصرف آن در داخل، کوتاه باشد و نیز لازم است، شفافیت کامل از نظر دخل و خرج در مدیریت صندوق وجود داشته باشد به گونهای که هماکنون مدیریت این صندوق در نروژ با شفافیت کامل عمل میکند. به طوری که هر شهروند نروژی میتواند هر لحظه از جریان فعالیتهای این صندوق آگاه شود
تورم مهارنشدنی ، ناکارآمدی در تخصیص منابع ارزی و رفتار مصرفی خاص بیماری هلندی ، خود را به اقتصاد هلند تحمیل کرد . بعدها نروژیها از این اتفاق درس گرفتند و با ایجاد صندوق ذخیره ارزی نفت ، به جای اینکه درآمدهای حاصل از صادرات نفت خام در بودجههای سالانه محاسبه نمایند، آن را به این صندوق ریخته و به بیماری هلندی دچار نشدند . بانک جهانی درسالهای اخیر به دولتهای صادرکننده نفت که دارای صندوق ذخیره ارزی میباشند توصیههایی میکند ، اول اینکه درآمد حاصل از ثروت ملی یک کشور را ازنظر زمانی و توزیع بین نسلی ، به شکلی مناسب مدیریت کنند که آنها احساس زیان نکنند . دوم اینکه این صندوقها در تثبیت نرخ ارز و جلوگیری از شوکهای ناشی ازنوسان نرخ ارز و یا میزان ارز دریک کشور کارآمدی داشته باشند . بانک جهانی به کشورهایی که این صندوقها را تاسیس کردهاند همچنین توصیه میکند که باید شفافیت کامل ازنظر دخل وخرج درمدیریت صندوقها وجود داشته باشد به گونهای که هم اکنون مدیریت این صندوق در نروژ با شفافیت کامل عمل میکند.
منبع:وب سایت آقای فریدون کدخدایی آرانی

سال جدید برای اقتصاد کشور آبستن تحولات مهمی است. این تحولات بیش از هر چیز حاصل شرایط درونی و بیرونی کشورمان است.
در سطح داخلی نیز کاهش درآمدهای نفتی منجر به کاهش درآمدهای دولت شده و دولت با کسری بودجه مواجه است و این کسری موجب می شود با کاهش هزینه های عمرانی مواجه شود. این به آن معناست که نهادها و وزارتخانه ها و ... نمی توانند از هزینه های جاری (حقوق و دستمزد و ...) کم کنند اما ناچارند سرمایه گذاری های مولد را کاهش دهند که منجر به کاهش سرمایه گذاری در پروژه های ساخت وساز می شود و دولت نیز به همین منوال کاری برای ارجاع به بخش خصوصی (برای ساخت این پروژه ها) ندارد. بنابراین رکود نسبی پروژه های عمرانی و افزایش بیکاری پیامدهای کاهش درآمد نفت و هزینه های عمرانی است.
نکته مهم دیگری که به این رکود دامن می زند انتخابات ریاست جمهوری است. با انتخابات ریاست جمهوری در شش ماهه نخست سال اقتصاد ایران در نوعی بلاتکلیفی نسبی به سر می برد و سرمایه گذاری ها نیز به حالت ایستا یا تعلیق در می آید. بنابراین بعد از انتخابات ریاست جمهوری، دولت دهم باید با دو چالش مقابله کند؛ نخست جلوگیری از گسترش بوروکراسی، به تعلیق درآمدن امور و گسترش رکود اقتصادی و پیامد آن (بیکاری، تورم و ...). دیگر آنکه به فکر بهبود وضعیت ایران در بازارهای جهانی باشد که خود یکی از مهم ترین عوامل جلوگیری از گسترش رکود جهانی به داخل ایران است تا با برقراری ارتباط صحیح با اقتصاد جهان شرایط برای جذب سرمایه گذاری بیشتر، توسعه صادرات، افزایش صادرات گاز به جهان و ثبات بیشتر برای اقتصاد ایران را فراهم آورد
اغلب كشور هاي در حال توسعه براي رونق دهي به اوضاع اقتصادي، ايجاد اشتغال و دستيابي به رشدو توسعه اقتصادي پايدار با مشكل كمبود منابع در جهت سرمايه گذاري روبرو هستند.كمبود در آمد هاي ارزي ناشي از صادرات و نرخ ناعادلانه مبادله كه اغلب به زيان صادر كنندگان كالاها و مواد اوليه خام در حال تغيير است و انبوه جمعيت و مصرف به نسبت بالا از عواملي است كه منابع پس انداز قابل تبديل به سرمايه گذاريهاي مولد در اين گونه كشور ها را بشدت محدود مي سازد .
جبران عقب ماندگي و دستيابي به توسعه پايدار، نيازمند سرمايه گذاري براي بهره جويي از مزيتهاي نسبي و تواناييهاي بالقوه اقتصادي است.
در دنياي امروز، سرمايه با سهولت قابل نقل و انتقال است.اما سرمايه گذاران به دنبال كسب سود بيشتر و مكاني امنتر و بازدهي بيشتر، براي سرمايه گذاري كه در كشور هاي توسعه يافته به دليل افزايش سرمايه هاي انباشته شده در اين كشور ها و كاهش بازدهي حاصل از آن ،سرمايه هاي فوق الذكر به سمت كشور هاي در حال توسعه كه زمينه سرمايه گذاري هاي بيشتري را مي طلبند سرازير خواهد شد.
در اين حال كشور در حال توسعه به دليل سرازير شدن منابع مالي كافي به بخش هاي مختلف خود قادر به بهره گيري از فرصت رشد و توسعه با ايجاد زيرساخت هاي لازم خواهد شد و در نتيجه اين مسئله قادر خواهد بود ساير بخش هاي اقتصادي خود را نيز مورد بازنگري و ترميم قرار داده و فرصت اشتغال زايي ، توليد و ايجاد ارزش افزوده ناشي از آن را براي خود فراهم كند و اگر كمي هوشمندانه تر در اين شرايط رفتار نمايد، درپس سرازير شدن منابع مالي فوق فرصت بهره گيري از فناوري و دانش روز ناشي از اين فناوري را نيز به دست خواهد آورد و به اين شكل با مولد كردن چنين سرمايه هايي مي تواند به عرصه رقابت هاي بين المللي وارد شود و اين يعني گذار از توسعه نيافتگي به مرحله در حال توسعه بودن و در نتيجه استمرار در برنامه ريزي ها ،ورود به توسعه يافتگي كه با اين وصف چندان دوراز نيزذهن نخواهد بود.
بنابراين، تسريع در ورود سرمايه گذاري هاي خارجي، منافع متقابلي را براي كشور هاي ميزبان در حال توسعه و همچنين كشور هاي صنعتي توسعه يافته به وجود خواهد آورد.
كمبود سرمايه ؛عامل اصلي توسعه نيافتگي
بسياري از متفكران دليل توسعه نيافتگي بسياري از كشورها را ناشي از كمبود در آمد ، پس انداز وكافي به دليل عدم وجود توليدات كافي كه آن هم نتيجه نبود سرمايه گذاري مناسب است عنوان مي كنند.
كمبود سرمايه بر موج بيكاري موجود در كشور هاي توسعه نيافته دامن خواهد زد و موجب گستردگي بيشتر آن خواهد شد.بيكاري يعني كاهش توليد و كاهش توليد يعني عدم توان جذب سرمايه گذاري هاي بعدي و عقب ماندگي سطح توليد منابع مالي جديد ودر مرحله بالاتر عميق تر شدن فقر اقتصادي خواهد شد.
آنچه مسلم است سرمايه گذاري داخلي و جذب ميزان كمبود آن از طريق سرمايه گذاري خارجي از مهمترين عوامل ايجاد سرمايه براي توسعه توليد در هر كشوري است و راه حل اصلي خروج از مشكل كمبود سرمايه و گرفتار شدن در دور فقر و توسعه نيافتگي، استفاده كشور هاي در حال توسعه از سرمايه هاي انباشته شده در كشور هاي توسعه يافته است .
در واقع نبود منابع كافي و عدم وجود زير ساخت هاي لازم براي توليد ازمهمترين عواملي است كه موجب مي شود در هر كشوري سقف توليدات مولد و ارزش افزوده پايين بياد وبازهم سرمايه در اين كشورها رو به كاهش گذارد و درنتيجه همان دور تسلسلي ايجاد شود كه در ابتدا وجود داشت و آن هم عدم وجود منابع مالي لازم براي رهايي از توسعه نيافتگي مي باشد.
منابع مالي كافي و يا همان سرمايه قادر است توليد را تحرك بخشد و در نتيجه ،با افزايش توليد و رشد تجارت، رفاه جامعه تامين شده و سطح زندگي مردم بهبود مي يابد و در نتيجه زمينه بيشتري به لحاظ امنيت سرمايه گذاري به خصوص خارجي در اين كشور ها به وجود مي آيد كه به رشد و توسعه اقتصادي منجر خواهد شد .
شكاف پس انداز وسرمايه گذاري
استفاده از سرمايه گذاري خارجي به خصوص براي كشور هاي در حال توسعه به دليل وجود شكاف ميان پس انداز و سرمايه گذاري در اين كشور ها عاملي ضروري است.
وقتي در يك كشوري سرمايه كافي و در نتيجه توليد كافي وجود نداشته باشد ميان عرضه و تقاضا شكاف به وجود مي آيد كه كمبود آن با طرف عرضه است.ركود حاصل از اين مسئله موجب مي شود كه از يك سو به دليل ناكافي بودن پس انداز ملي واز سوي ديگربراثر توسعه نيافتگي ساختار هاي جذب مالي اين كشور ها مالي پديده عام كمبود سرمايه و گرايش به جذب سرمايه گذاري خارجي به صورت ملموسي شكل بگيرد.
شكل ها و انواع عمده سرمايه گذاري
سرمايه گذاري خارجي در واقع تحصيل دارايي شركت ها، موسسات وافراد ساير كشورها است كه به صورت معمول در شكل سرمايه گذاري خارجي درسبدماليFPI= foreign portfolio investment ) است كه به آن سرمايه گذاري غير مستقيم نيز مي گويند و از طريق خريد سهام واوراق قرضه در بورس توسط سرمايه گذاران خارجي صورت مي گيرد و سرمايه گذاري مستقيم خارجي (FDI=foreign direct investment)كه كشور يا سرمايه گذار خارجي مستقيما و يا با مشاركت سرمايه گذاران داخلي مبادرت به سرمايه گذاري مي كند صورت مي گيرد.
صندوق بين المللي پول، سرمايه گذاري مستقيم خارجي رادر شركتهايي موثر مي داند كه به نحو موثري توسط افراد يا موسسات خارجي كنترل مي شوند . شكل عمومي اين سرمايه گذاري در شعبه ها و واحد هاي تابعه شركتهاي فرامليتي متجلي مي شود.
تعيين اينكه يك شركت توسط خارجيان بطور موثري كنترل مي شود يا نه،كار چندان ساده اي نيست. از اين لحاظ، ضوابطي براي اين منظور در نظر گرفته مي شود كه شامل،مالكيت 50درصد يا بيشتر از سهامي كه حق راي دارد توسط خارجيان،مالكيت 25 درصد يا بيشتر سهام توسط يك فرد يا بنگاه خارجي،حضور گروه هاي خاص خارجي در هيئت مديره مي باشد.
سرمايه گذاري مستقيم مي تواند به صورت سرمايه گذاري جديد، سرمايه گذاري مجددازدرآمدها و ياوام از يك شركت مادر يا شركت تحت كنترل آن تامين گردد.
سرمايه گذاري مستقيم را مي توان به كمك اين ضابطه كه براي كسب منافع پايدار و نيز قدرت لازم در مديريت بنگاه صورت ميگيرد، از سرمايه گذاري غير مستقيم باز شناخت.
اما خصوصيت بارز اين سرمايهگذاري ها آن است كه سرمايه گذاريهاي خارجي صرفا يك سرمايه گذاري نيست، بلكه انتقال تكنولوژي،تجربيات ومهارتهاي مربوط به مديريت و بازاريابي و حضور در بازارهاي جهاني را نيز مي تواند به همراه داشته باشد كه ممكن است اهميت آن براي كشور پذيراي سرمايهگذاري مهمتر از ورود سرمايه صرف باشد .
در سرمايه گذاري مستقيم، كشور يا شركت سرمايه گذار مسئوليت امور مالي شركت توليدي و يا تجاري رادر كشور سرمايه پذير بر عهده دارد واداره و كنترل شركت جزء وظايف شركت سرمايه گذار محسوب مي شود .
سرمايه گذاري در سبد مالي(غير مستقيم)، تمام سرمايه گذاري هاي يك شخصيت حقيقي يا حقوقي مقيم در يك كشور در اوراق بهادار يك بنگاه مقيم در كشور ديگر را در بر مي گيرد.
هدف از اين نوع سرمايه گذاري تحصيل حداكثر سود از طريق تخصيص بهينه سرمايه در يك پرتفوي بين المللي است.
سرمايه گذار در جهت نيل به اين هدف با خريد اوراق قرضه و سهام شركتها در معاملات بورس و حتي سپرده گذاري بلند مدت در بانكهاي ديگر كشورها، اقدام به تخصيص بهينه ثروتش مي كند تا بدين ترتيب، ريسك سرمايه گذاري ثروتش را كاهش دهد و درآمد زيادتري بدست آورد.
در اين نوع از سرمايه گذاري خارجي، بر خلاف سرمايه گذاري مستقيم خارجي، سرمايه گذار در اداره واحد توليدي نقش مستقيم نداشته و مسئوليت مالي نيز متوجه وي نيست.
سرمايه گذاري مشترك
شركت سرمايه گذاري خارجي ممكن است سرمايه مورد نظر را به صورت سرمايه گذاري مستقل تامين كند و يا فعاليتهاي اقتصادي خود را در قالب سرمايه گذاري هاي مشترك انجام دهد.
سرمايه گذاري مستقل خارجي از نظر حقوقي همان شركتهاي فرعي با مالكيت 100 درصد خارجي هستند.
شركت هاي فرعي معمولاداراي تابعيت كشور ميزبان هستندولي همه و يا اكثريت سهام وسرمايه آنها متعلق به شركت خارجي سرمايه گذار است.
در سرمايه گذاري خارجي ازنوع مشترك، هزينه هاي سرمايه گذاري و منافع حاصله ازآن به تناسب بين سرمايه گذاران داخلي و خارجي تقسيم مي شود.امروزه، بيشتر كشورهاي در حال توسعه اين نوع سرمايه گذاري خارجي رابه دليل منافعي كه برآن مترتب است بر ساير اشكال سرمايهگذاري خارجي ترجيح مي دهند.
سرمايه گذاري خارجي مشترك داراي مزايايي شامل، امكان ادغام سرمايه گذاري داخلي و خارجي در نظام اقتصادي- اجتماعي كشور ميزبان و فراهم كردن زمينه توليد صنعتي مدرن و بهره مند شدن سرمايه گذار داخلي از تخصص شركت سرمايه گذاري در فعاليتهاي صنعتي مدرن و تكنولوژي جديد مي باشد.
همچنين در اين شيوه سرمايه گذاري،سرمايه گذار محلي مي تواندازمديريت كارآي مشتركي بهره مند شده و تجربه لازم را در اين باره بدست آورد .
از سوي ديگر در سرمايه گذاري خارجي مشترك امكان سرمايه گذاري مجدد از سود حاصله شركت در كشور ميزبان فراهم شده و سرمايه گذارخارجي در سود و زيان سرمايه گذاري مشترك سهيم است و در صورت زياد دهي شركت،در اين شيوه به سرمايه گذار خارجي پرداختي صورت نمي گيرد.
از اين جهت فشار مالي اين گونه سرمايه گذاري ها براي كشور هاي در حال توسعه به مراتب كمتر از اخذ وام و اعتبار بوده است كه درهرصورت دريافت كننده مسئول باز پرداخت اصل و بهره آن است .
انگيزه سرمايه گذار خارجي براي سرمايه گذاري
همان گونه كه اشاره شد ،انگيزه اصلي هر سرمايه گذار خارجي تحصيل حداكثر سود است، اما در كنار اين مسئله اهداف ديگري را نيز دنبال مي كند.
حصول اطمينان از قوام تامين مواد اوليه،بهره گيري از نيروي كار و احتمالا مواد معدني و ساير مواد اوليه ارزان قيمت،اقدام به فعاليتي نظير بانكداري و بيمه گري كه در عين سود آوري، شركتهاي خودي يا كشور موطن راحمايت كنند، كمبود فرصتهاي سرمايه گذاري و وجودرقابت شديددرموطن اصلي ويابالابودن نرخ مالياتها جزو اهدافي است كه سرمايه گذار خارجي در كشور هاي هدف سرمايه گذاري آن ها را مورد توجه قرار مي دهد.
ادامه دارد...
سرمايه گذاري خارجي ميتواند دربعضي از پارامترهاي اقتصادي كلان مانند توليد ناخالص داخلي، حجم سرمايه گذاري، ميزان پس انداز، نرخ رشد تراز پرداختها، حجم بازرگاني خارجي و نرخ ارز اثرگذار باشد و در اين مفاهيم اختلاف نظر زيادي وجود ندارد.
آنچه موجب ايجاد اين اختلاف نظر است، چگونگي اين تاثيروميزان زيانهاي احتمالي وهزينه هاي متقابل آن است.
اين نوع سرمايه گذاري را راهي براي ازميان برداشتن تفاوت ميان مقاديرموجود ولازم رسيدن به هدفها و نيازهاي توسعه ملي دانسته و سرمايه گذاري خارجي را راهي براي پر كردن اين فاصله ها مي دانند.
دراين نوع نگاه، سرمايه گذاري خارجي بر كميتهايي مانند پس انداز، ذخايرارزي، دريافت هاي دولت، تحصيل مهارتها ودانش فني، تامين بازار، حضوردراقتصادجهاني وبازارهاي مالي و بين المللي،اثرات مثبتي دارد.
بي ترديد سرمايهگذاري خارجي در مورد تامين ارز، تنها مي توانددركوتاه مدت كسري حساب جاري تراز پرداختها را كاهش دهد و اگرسرمايه گذاري هاي بلند مدت باامكانات نسبي لازم صورت گرفته باشند، قادر به توليدوصادرات كالاو از ميان برداشتن كسري آن ها خواهد بود.
سرمايه گذاري خارجي در كشورهاي در حال توسعه درحد سرمايه گذاري مالي متوقف نيست بلكه شود مجموعه اي از عناصر و عوامل را به ويژه باشرايط امروز اقتصاد جهاني با خود به همراه مي آورد كه از اهميت زيادي برخوردار است.
تجارب همراه سرمايه گذاري خارجي در كشورهاي در حال توسعه موجب ايجاد تحول بزرگي در راه توسعه اقتصاد ي كشورهاي مذكورشود.
كار با سرمايه گذاري خارجي به برنامه هاي آموزشي و يادگيري ازطريق انجام كار منجرمي شودوكشورهاي هدف به كمك اين سرمايه گذاريها مي آموزند كه چگونه بايد با بازارها، بانكها و منابع تامين مالي خارجي رفتار كنند.
تكنولوژي توليد، ماشين آلات و تجهيزات مدرن ره آورد سرمايه گذاري موفق و برنامه ريزي شده خارجي است ارمغان مي آورد كه همام گونه كه پيش از اين ذر شد در صورت هوشياري كشور ميزبان موجب انتقال تكنولوژي ومهارت ودانش مي شود.زيرا سرعت توليد علم و دانش و فناوري و تحولات تكنولوژيكي در جهان امروز و در كشور هاي صنعتي با چنان سرعتي پيش مي رود كه بدون همكاري وبهره گيري ازدانش اين كشورهادست يابي به آن براي كشور هاي در حال توسعه امكان پذير نمي باشد.
مخالفان سرمايه گذاري خارجي
اما از سوي ديگر دسته از افراد قرار دارند كه سرمايه گذاري خارجي را موجب افزايش قيمتها و ايجاد انحصار دانسته و بر خلاف نظريات ذكر شده اين نوع سرمايه گذاري را در بلند مدت به ضرر پس انداز و در نتيجه سرمايه بيان مي نمايند.
اين افراد معتقدند سرمايه گذاري خارجي با وجود تامين سرمايه در بلند مدت با ايجاد حالت انحصاري وممانعت از رقابت عملا موجب كاهش پس انداز و سرمايه گذاري در كشور در حال توسعه مي شود؛ زيرابخش اعظم سود حاصل از سرمايه گذاري خارجي به جاي سرمايه گذاري مجددازكشورخارج ميشود. بعلاوه، درآمد اين سرمايه گذاريها عايد گروههايي مي شود كه ميل به پس انداز كمتري دارند و سرمايه گذاريهاي خارجي به جاي افزايش سرمايه گذاري موجب نقصان آن و با افزايش تقاضا موجب افزايش قيمتها مي شود.
مخالفان سرمايه گذاران خارجي معتقدند كه سرمايه گذاري خارجي باعث حضور و نفوذ بيشتر خارجيان بر اقتصاد كشور مي شود و منابع ملي را تاراج و به سود خود مصادره مي كند. آنها هم چنين معتقدند كه ورود سرمايه گذاران خارجي بازار رقابت را نابرابر مي سازد، حالت انحصاري ايجاد مي كند و بالاخره جامعه را به مصرف بيهوده عادت مي دهد.
در رابطه با بهبود وضع ارزي نظر مخالفان آن است كه اين وضعيت موقتي است و در درازمدت حالت معكوس به خود مي گيرد.
، دو قطبي شدن اقتصاد دليل ديگر مخالفان با سرمايه گذاري خارجي است . به اين معني كه اين سرمايه گذاريها باعث مي شود تعداد محدودي از شاغلان در بخشهاي مدرن اقتصاد مشغول شده و ازدريافت هاي نسبتا خوبي نيز برخوردار شوند،در نتيجه اختلاف ميان دريافتي آنان با ساير شاغلان شدت مييابد.
مخالفان همچنين معتقدند كه در اثر سرمايه گذاري خارجي منابع محدود ازاحتياجات اساسي به سمت توليد محصولات لوكس و مدرن كه تنها نياز گروه خاصي را برطرف مي كند، منحرف مي شوند و چون گرايش اين سرمايهگذاريها به سمت مناطق شهري است ، فاصله شهري و روستايي در اين شكل افزايش مي يابد.
اين ها معتقدند سرمايه گذاري خارجي الگوي مصرف را تغيير داده وجامعه را به سوي مصارفي سوق مي دهد كه ريشه در توليد دروني ندارند . ضمن آ نكه تكنولوژي بكار رفته نيز از نوع تكنولوژي سرمايه طلب است و براي اشتغال در كشورهاي در حال توسعه كه مشكل اصلي اين كشورهاست، اهميتي قائل نمي شود.
تجربه و ارقام و اعدادي كه دردست است، ضعف اين استدلال را بخوبي نشان مي دهد. چرا كه اگر كشوري هوشيارانه و با خرد و عقل در زمينه سرمايه گذاري خارجي عمل كند و مصلحتها را درست تشخيص دهد،بخوبي خواهد توانست سرمايه ها را به سويي حركت دهد كه آينده كشور را تضمين كند.
برخي مطالعات نشان داده اند كه سرمايه گذاريهاي خارجي مخصوصا از طريق شركتهاي فرامليتي موجب ميشوند تا توليد كنندگان كارآمد جانشين توليد كنندگان ناكارآمد شوند .
تجربه نشاندهنده اين مسئله است، در كشورهايي كه در راه تجارت وسرمايه گذاري درآنها،موانع به خصوصي وجود نداشته و محيط اقتصادي براي فعاليتهاي بخش خصوصي (اعم از داخلي و خارجي) مساعد بوده است ، شركتهاي فراملي آثار مثبتي بر تخصيص منابع داشته اند .
از طرف ديگر سرمايه گذاري خارجي مي تواند باعث ايجاد سرمايه و هدايت آن به سمت واحدهاي فعال و مولد شده و سبب افزايش توليد و كنترل تورم گردد.
سرمايه گذاريهاي خارجي داراي اثرات متعددي براشتغال وتوسعه نيروي انساني نيز مي باشد. و بهمين علت بايد طرحهاي پيشنهادي اين شركتها توسط دولت با شكلي دقيقتر بررسي شوند.
در واقع اگر در يك كشور در حال رشد، بيكاري عمدتا علت ساختاري داشته باشد و هيچ منبع سرمايهگذاري نيز موجود نباشد، در اين صورت سرمايه گذاريهاي خارجي به افزايش اشتغال منجر خواهند شد.
از سوي ديگر، چنانچه سرمايه گذاري خارجي جانشين سرمايه گذاري داخلي باشد،اثر اشتغال آن ناچيز و حتي منفي است.
شواهد تجربي نشاندهنده گرايش شركتهاي فراملي به تكنولوژيهاي سرمايه برهستند.از طرف ديگر، شركتهاي فراملي به واسطه پيوندهايي كه با صنايع بالا دست يا پايين دست دارند و از طريق اثرات مثبت يا منفي كه بر ميزان استخدام رقيب مي گذارند، ميتوانند بطور غير مستقيم برامراشتغال تاثير داشته باشد .
سرمايه گذاري خارجي نقدينگي بازارهاي سرمايه محلي را افزايش مي دهد و مي تواند به دو صورت مستقيم وغير مستقيم به افزايش نقدينگي بازار كمك مي كند. با حضور سرمايه گذاران خارجي، پول اضافي وارد بازار سرمايه ميشود و در نتيجه حجم معاملات بازار افزايش مي يابد.
از سوي ديگر، با حضور فعال و مستمر سرمايه گذاران خارجي، جذابيت بازار سرمايه بيشتر شده ودر نتيجه انگيزه و تمايل سرمايه گذاران داخلي براي سرمايه گذاري در بازار سرمايه افزايش مي يابد و بدين گونه، اين پديده بصورت غير مستقيم موجب افزايش نقدينگي بازارميشود.
همچنين سرمايه گذاران خارجي با تقاضاي اطلاعات شفاف، به موقع و با كيفيت، به افزايش كارآيي بازار نيز كمك ميكنند. در بازار كارآ قيمت اوراق بهادار به ارزش ذاتي خود نزديك تر مي شود و قيمت تعيين شده در بازار، شاخص مناسبي براي ارزش واقعي اوراق بهادار است.
از ديگر منافع سرمايه گذاري خارجي، بهبود زير ساختهاي بازار است . آنها از طريق تقاضا براي استانداردهاي حسابداري با كيفيت، قوانين و مقررات مناسب و نيروهاي واجد شرايط و قابل اعتماد،به بهبود زير ساختهاي بازار كمك كرده و همچنين با تقاضاي ابزارها وخدمات مالي متنوع تر، به افزايش عمق بازارنيزكمك مي كنند .
يكي از اثرات مهم سرمايه گذاري خارجي ايجاد پيوندوارتباط بين اين كشورهاواقتصاد بين المللي است.اين روابط دراكثرموارد، درمجموع نتايج مثبتي در بر دارندواز طريق سرمايه گذاري خارجي، تجارت وانتقال تكنولوژي برقرار ميشوند.
عمليات شركتهاي فراملي مي توانددرافزايش كارايي وكاهش هزينه توليدموثرباشدوازاين طريق موقعيت رقابتي يك كشوررادر بازارهاي بين المللي ارتقا بخشد، ودرنهايت به نفع مصرف كنندگان باشد .
شواهد موجود حاكي ازآن است كه سرمايه گذاريهاي خارجي در زمان سرمايه گذاري، تاثير مثبت ناچيزي بر موازنه پرداختهاوتشكيل سرمايه مي گذارد. ولي با گذشت زمان اين تشكيل سرمايه مي تواند از طريق سهم سود، سودهاي انباشته و برگشت سرمايه تاثير بيشتري داشته باشد.
از نظر دولتها، كنترلي كه شركتهاي فراملي بر سرمايه هاي خود اعمال مي كنند در بسياري از موارد به اين شركتها امكان مي دهد كه بر سياستهاي داخلي اين كشورها تاثير بگذارندواين مطلب يكي از دلايل موافقت نكردن با اين قبيل سرمايهگذاري هاست.
هرچندادعا مي شود كه در بسياري از موارد داراييهاي كه شركتهاي فراملي وارد اقتصاد كشوري مي كنند، منحصر به سرمايه نيست و اهميت عواملي چون تكنولوژي، مديريت دستيابي به بازارها و دستيابي به صادرات اگرازاهميت سرمايه بيشتر نباشد، كمتر نيست.
شركتهاي فراملي مي توانند تكنولوژي لازم جهت توليد محصولاتي با كيفيت صادراتي وتضمين عواملي چون تحويل بموقع و كيفيت مطلوب و قابل اعتماد كه لازمه بازاريابي صادراتي هستندوبالاخره اطلاعات مربوط به بازارهاي صادراتي و دسترسي به آنها را با خود به كشور ميزبان بياورند.
در صورت عدم وجود قوانين و مقررات مناسب اين نوع سرمايه گذار درهر لحظه قادر است سرمايه اش را به كشور خود يا كشور ثالث منتقل كند و در واقع از آنجايي كه سرمايه گذاري خارجي به تغييرات و بحرانهاي داخلي و بين المللي بسيار حساس است، مي تواند به افزايش نوسانات و ناپايداري در اقتصاد كشور ميزبان منجر شود.
در نتيجه در شرايطي كه وضعيت اقتصادي كشور ميزبان رو به وخامت گذارد و وارد دوره ركود شده و يا سطح بازدهي سرمايه اش كه هدف اوليه سرمايه گذار خارجي براي حضور در آن بوده ،كاهش يابد، معمولا اين نوع سرمايه گذار به سرعت از كشور ميزبان خارج شده و اين امر باعث تشديد نابساماني اقتصادي در اين كشور خواهد شد.
همچنين افزايش مالكيت و كنترل خارجيان بر شركتهاي داخلي، افزايش نوسانات نرخ ارزونرخ بهره و گستردگي دامنه رفتار مخرب سرمايه گذاران خارجي،از عوامل ديگري است كه بعنوان تهديدات سرمايه گذاري خارجي مطرح است و بايد از سوي كشور در يافت كننده اين سرمايه گذاري مورد توجه قرار بگيرد.
كشورهاي جهان سوم ،تحت تاثير تفكر و انديشه افرادي است كه بطور كلي اقتصاد دولتي را به اقتصاد آزاد ترجيح مي دهند و بر همين اساس ذهنيتي منفي نسبت به سرمايهگذاري و سرمايه خارجي در ميان جامعه آن ها وجوددارد .
در سه دهه گذشته تجربه رشد و توسعه كشورهاي تازه به توسعه يافتگي رسيده نشان مي دهد كه چنين باور و ذهنيتي با معيارهاي عقلي و كاركردهاي واقعي مطابقت ندارد و دنيا در اين سه دهه شاهد كشورهايي بوده است كه با تداوم رشد سرمايه داري به قدرتهاي بزرگ تبديل شدند. كشورهايي كه چارچوب هاي اقتصاد بازار را پذيرفتند بتدريج در زمره ممالك توسعه يافته درآمدند و فاصله خود را با عقب ماندگي و فقر بيش از پيش افزون كردند.
دومين مانع تصويب قوانين و مقرراتي است كه تا جاي ممكن مسير سرمايه گذاري و ميل و انگيزه نسبت به آن را دشوار و تضعيف مي كند.
در كشورهاي در حال توسعه غالبا تصميم گيرندگان سياسي و اقتصادي تحت تاثير جوي قرار مي گيرند كه نسبت به سرمايهگذار نگاه نامساعد و ناسازگار داشته و وجود انحصار و اقتداربر تصميمهاي سياسي و اقتصادي حاكمان سايه مي اندازد.
در قوانين اين كشورها ماليات بيشتر متوجه فعاليتهايي است كه نقش توليدي و ايجاد ارزش افزوده آنها قابل توجه است . به عبارت ديگر، توجه اصلي سازمانهاي وصول ماليات در اين كشورها بر فعاليتهاي آشكار و شفاف است و از اين طريق با دريافت ماليات كلان و گاه به ناحق اين گونه فعاليتها رادچار دشواري مي سازند و از عرصه كار و تلاش خارج مي كنند.
كنترلهاي متعدد نرخها و قيمتها ظاهرا به عنوان حمايت از مصرف كنندگان داخلي اعمال مي شود در حالي كه دقت در محتواي آنها نشان مي دهد كه عملا كمتر موفقيتي در كنترل قيمتها از طريق آنان بدست آمده است .
قوانين در اين كشورها براي سرمايه گذاران تهديد كننده و محدوديت آور است و باوجود اينكه در سياستها و استراتژي ها نسبت به سرمايه گذاري عبارتهاي موافق و تشويق كننده اي ديده مي شود، قوانين و مفاد آنها به ترتيبي است كه هر گونه تجاوز و تسلط بر سرمايه گذاران عمده را مجاز مي شمارد .
مانع سوم مربوط به بوروكراسي بسيار پيچيده و پر افت وخيز در نظام دولتي كشورهاي كمتر توسعه يافته است. زمان به انجام رسيدن طرحها در كشورهاي كمتر توسعه يافته هفت سال و در كشورهاي عقب مانده تا چهارده سال است در حالي كه اين زمان در كشورهاي پيشرفته از سه تا چهار سال تجاوز نمي كند.
طرحهاي توليدي و يا زيربنايي در اين كشورها در طي اجرا با تغييرات شديدي در مصوبات دولتي و قانوني مواجه مي شوند كه سازگار شدن با آنها، هزينه طرح را به ناچار بالا برده و در بيشتر موارد طرح در پايان كار، صرفنظر از كهنه بودن تكنولوژي و فناوري، اساسا توجيه خود را از جهت تامين نياز جامعه از دست مي دهد و به عبارت بهتر بدون «توجيه اقتصادي» خواهد شد.
در اين كشورها، آيين نامه ها و دستور العملها غالبا از حدود قانون خارج شده و محدوديتهاي بيشتري را برقرار مي كنند و همين امر براي سرمايه گذاران خارجي ، كه در كشور خود كمتر با آن برخورد مي كنند اثر منفي و ضد انگيزشي باقي مي گذارد..
تغيير بي وقفه و مداوم در ضوابط و مقررات و دستور العملها يكي از عوامل عمده نبود «امنيت اقتصادي» است كه با رفتارها و تصميمهاي مغاير و نا هماهنگ و قانون گريزي و رعايت نكردن قوانين و مقررات توام مي شود و يك نوع بي اطميناني و بي اعتمادي را در سرمايهگذاران بر مي انگيزد.
يكي ديگر از موانع سرمايه گذاري، فقدان يا ضعف مديريت اقتصادي است كه قادربه مواجه مدبرانه با مشكلات و تغييراتي كه بروز مي كند ،نمي باشد .
نكته ديگر اينكه در صورتي كه مديريت بنگاههاي توليدي بهينه شود و با دستيابي به روشها و الگوهاي مناسب خود را تجهيز كند، خواهد توانست در عرصه رقابت با خارجيان برابر شود و گاه با استفاده از جو مناسب داخلي قادر به موازنه رقابت به سود خود خواهد شد.
راهكارهاي جذب سرمايه هاي خارجي
اما براي جذب سرمايه گذاري خارجي بايد اقداماتي ار انجام داد. علل و انگيزه هاي جريان سرمايه بين كشورهاي مختلف تا حدود زيادي با علل و انگيزه هاي انتقال سرمايه بين بازارهاي مختلف در داخل يك كشور يكسانند. عوامل اقتصادي.مالي.فني( سود و بازدهي ، تغييرات نرخ ارز، كسري بودجه،اثرات مالياتهاي داخلي)عوامل حمايتي(بيمه سرمايه گذار،حمايتهاي دولت، سياستهاي تجاري و ارزي مناسب، بازارهاي پولي و مالي)،عوامل سياسي،عوامل جغرافيايي در واقع عواملي هستند كه با استفاده از آن ها مي توان به جذب سرمايه گذاري هاي خارجي اقدام كرد.
بازدهي مورد انتظار در انتقال سرمايه، اصلي ترين عامل است. از آنجايي كه كشورهاي در حال توسعه داراي نيروي كار فراوان، مواد اوليه ارزان و بازارهاي مصرفي اشباع نشده هستند، توجيه اقتصادي مناسب براي انتقال سرمايه به اين كشورهامشروط به وجود سايرعوامل، وجود خواهد داشت .
مسئله نرخ ارز يكي از عوامل تعيين كننده در محاسبه سودآوري و كارآيي پروژه هاي سرمايه گذاري است و اين موضوع مي تواند كل فرآيند سرمايه گذاري و انتقال وجوه سرمايه به داخل اقتصاد كشورهاي در حال توسعه را تحت الشعاع قرار دهد.
همچنين ثبات نرخ ارز باعث اطمينان در محيط اقتصادي داخلي مي شود ودرنتيجه سرمايه گذاران مي توانند با سهولت بيشتري در مورد سرمايه گذاري در زمان حال و آينده تصميم گيري كنند.
وضعيت مالي دولت نيزسرمايه گذاري وجريان سرمايه را تحت تاثير قرار مي دهد.چنانچه دولت با كسري مواجه باشد و آن را با انتشاراسكناس تامين كند، فشارهاي تورمي بوجود خواهد آمد و اگر از طريق فروش اوراق قرضه واستقراض از خارج باشد نيز خروج سرمايه ازكشورراتشويق مي كند، زيرا فروش اوراق قرضه و استقراض از خارج جزء تعهدات كشور است كه بايد در آينده باز پرداخت شود.
هنگامي كه يك شركت چند مليتي تصميم به سرمايه گذاري مي گيرد، به دنبال تخصيص سرمايه بين مناطق مختلف، به گونه اي است كه بتواند حداكثر سود خالص را بعد از كسرمالياتها كسب كند و بدنبال تامين اين اهداف، تمامي شرايط رادرانتخاب كشورميزبان مورد ارزيابي قرارمي دهد.
علاوه بر انگيزه هاي اقتصادي، مالي و فني، سرمايه گذاري تابع عوامل حمايتي نيز هست. عمده ترين عواملي كه موجب تقويت انگيزه هاي حمايتي مي شوند .
همچنين يكي ازمهمترين عوامل جذب سرمايههاي خارجي، سياستهاي حمايتي دولت است.نحوه سرمايه گذاري دولت در بخشهاي اقتصادي نقش مهمي را در حيطه عمل بخش خصوصي(چه داخلي يا خارجي) بازي مي كند .
سرمايه گذاريهاي دولت بايد باعث تشويق بخش خصوصي به سرمايه گذاري شده و بلند مدت و زير بنايي و مكمل سرمايه گذاري بخش خصوصي باشد.
از طرف ديگر، امتياز خروج سود ويژه سرمايه گذار خارجي براي او انگيزه سرمايه گذاري بيشتري را ايجاد خواهد كرد، چرا كه يك سرمايه گذار خارجي نه تنها به سودآوري پروژه ميانديشد، بلكه قابل انتقال بودن آن را نيز در نظر مي گيرد.
سياستهاي ارزي و سياستهاي تجاري و سرمايه گذاري دركشورمقوله هاي تفكيك ناپذيري هستند و با يكديگرارتباط مستقيم دارند.
نظام ارزي مشخص،سياستهاي تجاري با ثبات در خصوص واردات مواد اوليه و صدور كالا و قوانين گمركي با ثبات از جمله مهمترين عوامل زمينه ساز جذب سرمايه هاي خارجي اند . هرقدر اين سياستها پايدار و براي زمان طولاني ثابت باشد، سرمايه گذاري و بويژه سرمايه گذاري خارجي افزايش خواهد يافت.
همچنين بازار هاي مالي كشور هااست كه هر چه بازارهاي پولي و مالي منسجمتر، وسيعتر، موانع و محدوديتها كمتر، تكنولوژيهاي ارتباطي قويتر و تاسيسات مالي مناسبتر باشد، جريان نقل و انقال سرمايه بسادگي و با شدت بيشتر صورت مي پذيرد.
از سوي ديگرثبات اجتماعي، ثبات سياسي، ساختار سياسي جامعه، نوع حكومت، قدرت دولت و نحوه تصميم گيري، نظم سازماني و موقعيت جغرافيايي كشوراز جمله آب وهوا، ناهمواريها، نوع گياهان، مسائل جمعيتي، مكان استقراردرحيات انساني و دسترسي به گذرگاههاي تجاري از عوامل تشويق و تحديدكننده سرمايهگذاريهاي خارجي است
بنابر اين از مهمترين عوامل موثر بر رشد اقتصادي كشورها و بخصوص كشورهاي در حال توسعه، فراهم آوردن سرمايه بمنظور تامين مالي طرحهاي سرمايه گذاري است.
چنانچه شرايط سرمايه گذاري در كشورهاي در حال توسعه و اقتصادهاي در حال گذار تضمين شود، سرمايه گذاران بينالمللي ميل و رغبت بيشتري براي حضور در اين گونه بازارها خواهند داشت.
كه اين امر به كشور هاي ميزبان نيز فرصت بهره گيري از مزيتهاي نسبي، رشد اقتصادي، اشتغالزايي و دستيابي به دانش و فناوري روز براي توليد كالاهاي رقابتي در عرصه بينالمللي را مي دهد.بنابراين، تسريع جريان ورود سرمايه گذاري خارجي منافع متقابلي را براي كشورهاي ميزبان و سرمايه گذاران بين المللي فراهم مي سازد .
در نتيجه به منظور كسب بيشترين منفعت از سرمايه گذاري خارجي و افزايش توان جذب آن در كشور هاي در حال توسعه اي مانند ايران بايستي ثبات سياسي و امنيت اقتصادي، بهبود زير ساختها، وضع و اجراي قوانين و مقررات مناسب مورد توجه جدي قرار بگيرد.
توجه ويژه به چنين زير ساخت هايي موجب دست يابي به رقم بالايي از جذب سرمايه هاي خارجي در ميان كشور هاي منطقه شده و روند توسعه يافتگي را سهل تر و آسان تر مي نمايد.
اهتمام ويژه مسئولين ذي ربط بر مقوله امنيت سرمايه گذاري و توجه جدي به جذب آن از خارج باعص جلو بردن پروژه هاي صنعتي كشور و افزايش قابليت اعتماد زير ساخت هاي توسعه اي و در نتيجه اقتصادي خواهد شد و كشور را از بحران هاي مختلف اقتصادي آينده جهان كه فقر و بيكاري مهمترين شاخص آن در كشور هاي توسعه نيافته است نجات خواهد
سلام وعرض خسته مباشيد خدمت دانشجويان عزيز درس توسعه
جهت استفاده وپاسخگويي به بخشي از سئوالات امتحانی توسعه از خلاصه هاي تهيه شده توسط دوستان همكلاسي ونيز مطالب بخش آرشيو موضوعي تحت عنوان "توسعه اقتصادي" ونيز بخش "مباحث روز توسعه واقتصاد ايران" استفاده نماييد
موفق ،پيروز وسربلند باشيد
|
| |

| This image has been resized. Click this bar to view the full image. The original image is sized 720x270 and weights 48KB. |

خوب به تصوير نگاه كنيد. بله درست مي بينيد. يك خيابان مسير خودش را از درون يك ساختمان چندين طبقه پيدا كرده و به يك بزرگراه اصلي مي پيوندد. جالب آنجاست كه اين طرح به معماري سالهاي پيش در ژاپن برمي گردد و با وجود تمامي جذابيتي كه براي من و شما دارد يك ايده نسبتا قديمي براي ژاپني ها محسوب مي شود.
| This image has been resized. Click this bar to view the full image. The original image is sized 720x493 and weights 127KB. |
| This image has been resized. Click this bar to view the full image. The original image is sized 720x423 and weights 86KB. |

تصوير سمت چپ تقاطع Hakozaki در توكيو و تصوير سمت راست تقاطع Hokko در Osaka را نمايش ميدهد.اين نماها راه حل هاي مهندسين ژاپني را در حل مشكلات ترافيك شهري و تسهيل تردد جمعيت زياد اين كشور نمايش مي دهد.
| This image has been resized. Click this bar to view the full image. The original image is sized 720x435 and weights 85KB. |

شايد دنياي سنگ ها و آجرها دنياي سرد و بي روحي باشد. اما كمانها و حلقه هاي مارپيچ زيبا ميتواند اين جمود را به شدت كاهش دهد. اينجا حلقه Higashiosaka است كه زيباترين قسمت معماري بزرگراه Hanshin محسوب مي شود. سالانه تعداد زيادي از عكاسان سراسر دنيا به اينجا رجوع مي كنند تا بتوانند زيبايي اين حلقه را در لنز دوربين خود بگنجانند.
| This image has been resized. Click this bar to view the full image. The original image is sized 720x561 and weights 119KB. |

در اين تصوير هم مي توانيد نماي زيبايي از Osaka را مشاهد كنيد كه چگونه رگ هاي خياباني كالبد شهر را در هم تنيده و سلولهاي خوني رنگارنگ در امتداد رگها در رفت و آمد هستند.
| This image has been resized. Click this bar to view the full image. The original image is sized 720x322 and weights 64KB. |

چهار راهها و خيابانهاي فرعي چند طبقه را مشاهده مي كنيد؟ شايد كم كم آسانسوري هم براي رفت و آمد وسايل نقليه بين خيابانهاي چند طبقه لازم شود! مطمئنا ديگر نمي شود در اين خيابانها ابتدا و انتهايي برايشان پيدا كرد.
| This image has been resized. Click this bar to view the full image. The original image is sized 720x323 and weights 66KB. |

| This image has been resized. Click this bar to view the full image. The original image is sized 720x239 and weights 37KB. |

انگار در اين كشور جاده كشي فقط به خشكي ختم نمي شود. با سهولتي باور نكردني مسيرها راه خود را از بين آبها هم پيدا كرده اند.
| This image has been resized. Click this bar to view the full image. The original image is sized 720x540 and weights 115KB. |

اين هم نمايي از بزرگراه هاي توكيو در شب. به لطف سيستم حمل و نقل خوب و كمك يكي از بزرگ ترين سيستم هاي متروي دنيا ترافيك در خيابان هاي اين شهر سنگين نيست.
| This image has been resized. Click this bar to view the full image. The original image is sized 720x373 and weights 88KB. |

اين هم يك نما در شب از پل Rainbow مي باشد. در ساخت بدنه و پايه هاي اين پل از تكنيك هاي مهندسي ويژه اي استفاده شده است. در جداره خارجي اين پايه ها و بدنه از پنل هاي ذخيره كننده انرژي خورشيدي استفاده شده تا بتوانند در روز با ذخيره انرژي نور خورشيد و تبديل آن به توان الكتريكي, انرژي لازم جهت نور پردازي زيبايي را كه در شب شاهد آن هستيم , تامين كنند.
با اين تفاسير و با داشتن چنين معماري و مهندسي دقيقي كه در راه سازي ژاپني ها ديده مي شود مي توان به اين نكته هم فكر كرد كه چرا ساليانه در اين كشور چندين هزار نفر بر اثر حوادث رانندگي جان خودشان را از دست نمي دهند؟
| This image has been resized. Click this bar to view the full image. The original image is sized 720x400 and weights 80KB. |

| This image has been resized. Click this bar to view the full image. The original image is sized 720x372 and weights 85KB. |

| This image has been resized. Click this bar to view the full image. The original image is sized 720x406 and weights 85KB. |


بحران مالی اخیر گرچه افراد بسیاری را در آمریکا بیکار کرده ، مشکلات مالی عدیده ای را برای مردم این کشور ایجاد کرده و تبعات قابل توجهی به همراه داشته است اما به نظر می رسد که به غیر از پیامد های منفی ، پیامد های مثبتی نیز برای مردم این کشور به دنبال داشته که از جمله آن کاهش میزان طلاق است.
به گزارش روزنامه ی وال استریت ژورنال زوج ها آمریکایی بسیاری که قصد جدایی از یکدیگر را دارند به دلیل بحران اقتصادی، آن را تا زمان بهبود اوضاع اقتصادی به تعویق می اندازند. در شرایطی که بازار مسکن در آمریکا با رکود بی سابقه ای روبرو است و همسران توان خرید مسکن مجزا را ندارند ، زوج هایی که تصمیم به طلاق و جدایی گرفته اند مجبور می شوند که از فکر طلاق صرف نظر کنند. عده ای نیز حتی پس از طلاق تا زمانی که بتوانند خانه ی مشترکشان را به فروش برسانند و خانه ی مجزایی را خریداری کنند ، همچنان زیر یک سقف زندگی می کنند.
آقا و خانم برزویک پس از ۱۶ سال زندگی مشترک از یکدیگر طلاق گرفته اند ، اما از آنجا که هیچ کدام توانایی خرید خانه ی مجزا را ندارند، همچنان در یک خانه زندگی می کنند. خانم برزویک با بچه ها طبقه اول و دوم خانه را در اختیار دارد و همسر او در زیرزمین زندگی می کند. آقای برزویک، درب ورودی و سرویس بهداشتی ویژه خود را دارد. هر کدام برای ورود به قلم رو دیگری باید از هم اجازه بگیرند و به نوبت از ماشین لباس شویی و ظرف شویی استفاده می کنند.
کارشناسان امور خانواده در آمریکا معتقدند که زوجین از ترس اینکه مجبور باشند یکه و تنها شرایط نا امن اقتصادی را پشت سر بگذراند و با مشکلات مالی دست و پنجه نرم کنند، طلاق خود را به زمان دیگری موکول می کنند.
آمار رسمی در آمریکا نشان می دهد که از سال ۲۰۰۷ میزان طلاق در این کشور رو به کاهش گذاشته است. کانون وکلای خانواده در امریکا نیز اعلام کرده که از ماه مارس تا کنون تعداد در خواست های طلاق ۴۰ در صد کاهش یافته است.
مطالعه ی صورت گرفته ار سوی موسسه ی مشاوران مالی طلاق نیز حاکی از آن است که بحران مالی، طلاق را در این کشور به تعویق انداخته و همسران را وادار می کند تا به فکر راه حل های دیگر باشند و برای دوام زندگی خود تلاش بیشتری به خرج دهند.
رندی و لوری وورد در ماه فوری در خواست طلاق دادند و قرار است که دادگاه آنها ماه آینده برگزاد شود . اما آنها مجبور اند که در این ضمن همچنان زیر یک سقف زندگی کنند. لوری ۳۶ ساله می گوید : ” من خانه دار هستم و برای اینکه بتوانم خانه ی مجزایی را بخرم باید کار پیدا کنم که این هم در شرایط فعلی امکان پذیر نیست. رندی هم توان خرید جای دیگر را ندارد. بنابراین توافق کردیم که همچنان در همین خانه زندگی کنیم اما دیگر کاری به کار هم نداشته باشیم.”
وی ادامه می دهد :” از زمانی که خانه را به دو قسمت تقسیم کرده ایم و دیگر در کار یکدیگر دخالت نمی کنیم ، رابطه ی دوستی بین ما شکل گرفته که تا پیش از این وجود نداشت”. همسر وی رندی نیز معتقد است که اکنون با یکدیگر تفاهم بیشتری دارند.
ربه کا براون ، زنی که برای گذران زندگی خود در یک رستوران بزرگ کار می کرد ، با از دست دادن شغل خود به دلیل بحران اقتصادی در یکی از کلوب های شبانه در شیکاگو به رقاصی مشغول است.
البته بحران اقتصادی در کنار سخت شدن کارها ، باعث شده تعداد زیادی از زنان شاغل در امریکا ، کار خود را رها کرده و به مشاغلی همچون ، بازی در فیلم های پورنو ، مدل برای مجله های بزرگسالان و رقاصی در کلوب های شبانه روی بیاورند.
صاحبان این کلوب ها معتقدند ، دلیل هجوم بی سابقه ی زنان در امریکا به این مشاغل ، درآمد خوب و روزانه و هم چنین ساعات کار انعطاف پذیر آن است.
گاس پلوس ، صاحب یکی از بزرگترین کلوب ها در نیویورک با اشاره به اینکه در چند ماه اخیر ، روزانه حدود ۸۰ درخواست کار در کلوب را داشته می گوید:” واقعا عجیبه که ما با این همه در خواست مواجه هستیم ، آن هم از طرف خانم هایی که مدتها در مشاغل مهم و با کلاسی مشغول به کار بودند ، البته این شغل چندان هم براشون آسون نیست، مثلا اونها باید با پوشیدن کفشهایی با پاشنه ۶ اینچی (حدود ۱۵ سانتی متر ) به رقص جلوی ده ها مرد بپردازند ، می دونید خب اونها زیاد حرفه ای نیستن و مردها اونها رو مسخره می کنن و دست میندازند ، که این باعث بروز مشکلات روحی برای این زن ها می شود.”
پلوس ادامه می دهد :” واقعا تاسف برانگیزه ، برخی از اینها گفتند برای اولین بار در عمرشان مجبور به مصرف مشروبات الکلی شدند ، بعضی دیگر از اونها برای تحمل فشار روانی و عاطفی که به خاطر این کار بهشون وارد میشه ، به سیگار و سایر مواد مخدر روی می آورند ، خب همون طور که گفتم اونها مجبور به این کار شدند و اصلا برای رقاصی در کلوب های شبانه ساخته نشدند ، می بینید که بحران اقتصادی باعث چه فجایعی شده و شما و ما تنها اینها رو می بینیم و نه همه ی آنچه که اتفاق می افته! “
این گونه اتفاقات برای کسانی که در فیلم های پورنو بازی می کنند نیز می افتد ، اوا استون -۲۵ ساله – که در کلوب پلوس کار می کند ، با اشاره به این موضوع می گوید:” خب می دونی یکی از دوستان من بود که به خاطر از دست دادن کارش مجبور شد تو یه فیلم پورنو بازی کنه ، صاحب کار دوستم به اون هشدار داد که اگر می خوای تو فیلم بازی کنی و در آمد خوبی داشته باشی بهتره دیگه به زندگی ات و چیزهایی که بعد از این فیلم برات اتفاق می افته فکر نکنی ! ، خدای من ، این واقعا وحشتناکه!”
ربه کا براون می گوید :” اینکه شما تصمیم بگیرید به این کارها روی بیارید ، تصمیمی هست که روی ارتباط شما با دیگران تاثیر زیادی داره ، دیگه اونها به چشم آدم سابق به شما نگاه نمی کنن ، شما در بیرون کلوب هر چقدر هم با شخصیت باشید ، باز همون رقاصه ی شب قبل هستین ، صاحبان کلوب ها استدلال های جالبی برای ما دارن ، اونها میگن این کار خیلی بهتر از صبح تا شب پشت یه میز نشستنه ، همکاران شما همه دختر هستند و این کار جذاب و شادیه…“
کارشناسان اقتصادی معتقدند ، درآمد به روز این گونه مشاغل باعث شده در خواست برای استخدام در کلوب ها نسبت به سال گذشته دو برابر شود ، کسانی که به تازگی وارد این شغل شده و کار خود را شروع کرده اند ، طی مدت کوتاهی به در آمد سالیانه ۱۰۰ تا ۳۰۰ هزار دلار می رسند که رقمی جالب توجه در امریکا است.
از دیگر دلایل رشد روزافزون درخواست استخدام در این گونه مشاغل می توان به “امنیت شغلی” و “تاثیر نداشتن بحران اقتصادی” اشاره کرد.
کارشناسان و فعالان اجتماعی در امریکا با ابراز نگرانی در خصوص تبعات رشد روز افزون مشاغل پورنو در میان زنان امریکایی ، پرداخت شهریه دانشگاه و از دست دادن شغل را دلایل اصلی این معضل دانسته و از دولتمردان خواستند برای حل این مشکل خانمان سوز چاره ای بیندیشند.
مالزي از ديرباز به عنوان يكي از كانونهاي تجاري منطقه شرق آسيا بوده است. تا پيش از دهه هفتاد, درآمدزاترين منبع اقتصاد مالزي محصولاتي همچون لاستيك و روغن كائوچو, قلع و انواع ادويه جات بود ؛ اما پس از دهه هفتاد مالزي به دنبالهروي از چهار ببر اقتصادي آسيا, جهتگيري اقتصاد خود را از كشاورزي و معدن به سمت صنعت تغيير داد.
از آن پس با همكاري ژاپن و كشورهاي غربي صنعت مالزي در عرض چند سال رونق گرفت و صادرات محصولات صنعتي به موتور رشد اقتصاد مالزي تبديل شد. به گونهاي كه از آن پس و در طي دهههاي هشتاد و نود, اقتصاد مالزي به طور پيوسته با تورمي پايين و رشد اقتصادي حدود 7 درصد همراه بود.
اوج اين شكوفايي را ميتوان در فاصله سالهاي 1988 تا 1997 مشاهده كرد. در طي اين سالها متنوعسازي به اوج رسيد و رشد سالانه اقتصاد نيز بالاتر از سقف 9 درصد قرار گرفت. افزايش سرمايهگذاري داخلي و خارجي سهم مهمي در اين تحول داشت.
مالزي هم اكنون يكي از مهمترين توليدكنندگان نيمه رساناها و لوازم برقي به شمار ميآيد.
در همين مدت دولت همچنين با اجراي چندين طرح ملي, نهايت تلاش خود را به كار بست تا فقر را ريشهكن كرده و مارك قبيلهاي بودن را از اقتصاد مالزي بردارد.
يكي ديگر از اقدامات صورت گرفته مهم, خصوصيسازي شركتهاي ناكارآمد دولتي بود, تا از اين راه اين شركتها تحت فشار قرارگرفته و به اصلاح خود اقدام كنند.
سيل سرمايههاي خارجي به مالزي كار را به جايي رساند كه در موارد بسياري, بازار بورس كوالالامپورحتي از بورس نيويورك نيز فعالتر شده و از نظر حجم مبادلات, به فعالترين بورس جهان تبديل شده است.
بحران مالي سال 1997 در شرق آسيا وضعيت را تغيير داد. در پي خروج ناگهاني سرمايههاي خارجي رقم شاخص كل بورس كوالالامپور به ناگهان از 1300 به 400 سقوط كرد. ارزش رينگيت نيز به شدت در مقابل دلار كاهش يافت. با اين وجود دولت مالزي كمك صندوق بينالمللي پول را رد كرد و به اقداماتي همچون "كنترل سرمايه" و تثبيت نرخ رينگيت در مقابل دلار پرداخت.
قبول نكردن كمك صندوق بينالمللي و اجتناب از پيامدهاي همراه آن باعث شد. مالزي در بحران شرق آسيا كمتر از ساير كشورها آسيب ببيند. به هر حال اين بحران باعث شد, رشد اقتصادي مالزي 5/7 درصد كاهش يابد ؛ البته اين افت به سرعت جبران شد و در سال 1999 رشد اقتصادي اين كشور به 6/5 درصد رسيد.
از آنجا صادرات قدرتمند, مهمترين عامل رشد اقتصادي مالزي بوده, و دولت اين كشور كوشيد تا با هدف ايجاد رونق دوباره در اقتصاد , هزينههاي خود را در بخش صادرات صرف كند. اين امر باعث شد اين كشور تا مدتي گرفتار كسر بودجه شديدي شود.
اگرچه مالزي نسبت به ساير كشورهاي شرق آسيا از رشد اقتصادي بهتري برخوردار است ؛ اما اين كشور تا رسيدن به دوران پر رونق پيش از بحران سال 1997, هنوز فاصله دارد.
در سال 2005, رشد توليد ناخالص داخلي در مالزي 1/5 درصد , توليد سرانه ناخالص داخلي 10 هزار و 400 دلار و ميزان تورم 9/2 درصد بود. در رشد اقتصاد مالزي سهم بخش كشاورزي 2/7 درصد, سهم بخش صنعت3/33 درصد و سهم بخش خدمات 5/59 درصد است.
در حال حاضر, 10 ميليون و 670 هزار نفر نيروي كار در مالزي مشغول به كار هستند كه 5/14 درصد از آنها در بخش كشاورزي, 36 درصد در بخش صنعت و 5/49 درصد در بخش خدمات در حال فعاليت هستند.
در عين حال, ميزان بيكاري در مالزي 6/3 درصد است و 8 درصد از مردم اين كشور زيرخط فقر قرار دارند
در سال 2005 ارزش صادرات مالزي 147 ميليارد و 100 ميليون دلار بود كه بيشتر آن به كشورهاي آمريكا, سنگاپور, ژاپن, چين, هنكگنك و تايلند صورت گرفت.
ارزش واردات مالزي نيز در اين مدت 118 ميليارد و 700 ميليون دلار بود كه بيشتر آن از ژاپن, آمريكا, سنگاپور, چين, تايلند, تايوان, كره جنوبي, آلمان و اندونزي صورت گرفت.
مالزي, از لحاظ توليد انرژي تقريبا خودكفاست و علاوه بر اينكه به برخي كشورها برق صادر ميكند, از ذخاير نفت و گاز نيز برخوردار است.
ذخاير به اثبات رسيده نفت مالزي 3 ميليارد و 100 ميليون بشكه است. اين كشور روزانه 770 هزار بشكه نفت توليد ميكند كه از اين ميزان 510 هزار بشكه را مصرف كرده و بيش از 230 هزار بشكه آنرا صادر ميكند.
ذخاير به اثبات رسيده گاز مالزي نيز 2 تريليون و 230 هزار مترمكعب است. اين كشور سالانه 53 ميليارد و 660 ميليون مترمكعب گاز توليد ميكند كه از اين ميزان 31 ميليارد و 250 ميليون مترمكعب به مصرف داخلي رسيده و 22 ميليارد و 410 ميليون مترمكعب از آن صادر ميشود.
در حاليكه آمريكا اولين شريك تجاري مالزي به شمار ميآيد, دو كشور اخيرا اعلام كردهاند, قصد دارند با هدف از ميان برداشتن موانع تجاري, گفتگوهاي قرارداد تجارت آزاد را آغاز كنند.
دولت آمريكا كه به شدت گرفتار كسر تجارت خارجي است. قصد دارد, حمايت هر دو حزب جمهوريخواه و دموكرات را نسبت به اين قرارداد جلب كند.
مالزي دهمين شريك تجاري آمريكا به شمار ميآيد و ارزش مبادلات دو جانبه آنها به 44 ميليارد دلار ميرسد. گفت وگوهاي قرارداد تجارت آزاد آمريكا با ساير همسايگان مالزي از جمله كره جنوبي و تايلند در حال حاضر در جريان است.
به گفته راب پورتمن, نماينده تجاري آمريكا در مذاكرات با مالزي؛"در سالهاي اخير و در جريان تحولات صورت گرفته در اقتصاد آسيا, مالزي پيشآهنگ پويايي اقتصادي بوده است. اقتصاد سريع الرشد مالزي فرصتهاي صادراتي بسيار ارزشمندي را براي كارگران, ارايه كنندگان خدمات و كشاورزان آمريكايي فراهم ميآورد.
جان انگلر, رييس اتحاديه ملي توليدكنندگان آمريكا ميگويد:"پس از گفت وگوهاي ماه گذشته با كره جنوبي,توليدكنندگان آمريكايي بار ديگر اميدوار شدهاند كه بتوانند از صادرات محصولات خود به يك بازار آسيايي ديگر سود ببرند."
البته تا زمانيكه دوره 90 روزه مشورت دولت بوش با كنگره به پايان نرسد, گفت وگوهاي تجارت آزاد با مالزي و كره جنوبي آغاز نخواهد شد.
دولت آمريكا در تلاش است تا پيش از جولاي سال 2007 كه اختياراتش به در آن به پايان ميرسد, تا آنجا كه ميتواند قراردادهاي تجارت آزاد فراواني را تكميل كند.
در همين راستا, قرارداد تجارت آزاد با كره جنوبي بزرگترين قرارداد تجارت آزادي است كه آمريكا از زمان عقد پيمان نفتا در سال 1993 تا كنون در دست بررسي داشته است. عقد قرارداد تجارت آزاد با مالزي نيز بسيار با اهميت خواهد بود ؛ چرا كه بدين وسيله آمريكا به يكي از قدرتهاي اقتصادي آسيا دسترسي پيدا ميكند.
البته انتظار ميرود؛ اين قراردادها در كنگره با مخالفتهاي شديدي همراه شوند ؛ چرا كه مخالفان معتقدند قراردادهاي تجارت آزاد تهيه شده توسط دولت بوش, كارگران آمريكايي را در معرض رقابت نابرابر با كارگران ارزانقيمت كشورهاي ديگر قرار ميدهد و اين روند باعث شده از سال 2000 تا كنون, 3 ميليون فرصت شغلي توليدي در آمريكا از بين رود.
بوش با ولع سيريناپذيري به دنبال يافتن شركاي تجارت آزاد براي آمريكاست, به طوري كه تعداد آنها از چهار كشور پيش از روي كار آمدن بوش(كانادا, مكزيك,اسراييل,اردن), به 17 كشور رسيده است
نقش تجارت الكترونيكي در توسعه اقتصادي
(The role of Electronic Commerce in development economic)
مقدمه :
جهانی شدن و تغییرات شتابان به خصوص در حوزه تکنولوژی دو خصیصه مهم عصر حاضر بوده که سازمانها و کشورها را به چالش طلبیده اند وبدون شک چشم پوشی از این تحولات، عقب ماندن سازمان ها یا کشورهای مورد نظر را در پی خواهد داشت.در این میان تکنولوژی اطلاعات و ارتباطات که از آن بنام «انقلاب اطلاعات» نام برده میشود،سهم بسیار عظیمی در توسعه و عقب ماندن کشورها و سازمان ها دارد و میرود تا همه جنبه های زندگی فردی و اجتماعی انسانها را تحت پوشش قرار دهد.یکی از جنبه های متأثر از این تکنولوژی،حوزه اقتصاد و بازرگانی است که با ظهور «تجارت الکترونیک»متحول شده است.
تاریخچه تجارت الکترونیک:
تجارت الکترونیک یکی از مرسوم ترین اصطلاحات عصر دیجیتال است.با وجودی که در گذشته تجارت الکترونیک بطور ساده انگارانه ای به عنوان بزرگراهی به سوی ثروت تلقی می شد ،ولی در حقیقت نحوه کسب و کار افراد را دگرگون ساخته است.تحلیلی تاریخی از تجارت الکترونیک ، بینشی به سیر تکاملی کاربرد فناوری های جدید ارتباطی و اطلاعاتی در حوزه تجارت به دست می دهد.از این گذشته تجزیه و تحلیل سیر تکاملی تجارت الکترونیک در گذشته در کنار وضعیت فعلی آن ، ما را قادر می سازد تا گرایشات آتی در تجارت الکترونیک را طرح ریزی کنیم.
● دوران طفولیت تجارت الکترونیک : پیش از ۱۹۹۵
تجارت الکترونیک با توسعه تبادل داده الکترونیک (EDI : Electronic Data interchange) ، که قالبی استاندارد برای تبادل اسناد تجاری از یک کامپیوتر به کامپیوتر دیگر بود ، ممکن شدEDI در نیمه دهه ۱۹۶۰ ، زمانی که شرکت های حمل و نقل و برخی از صنایع خرده فروشی سعی در ایجاد دفاتر بدون کاغذ Paperless)داشتند ، بنیان نهاده شد.
نسل دوم تجارت الکترونیک با تبادل کالا و خدمات از طریق اینترنت ، که در ابتدا ابزاری تحقیقاتی بود اما بطور کلی به ابزاری تجاری تبدیل شد ، مشخص می گردد.آغاز اینترنت را می توان تا دهه ۶۰ که شبکه آژانس پروژه های تحقیقاتی پیشرفته (ARPANET) ، نمونه اولیه اینترنت ، برای تحقیق در حوزه های ابر فناوری بنیانگذاری شد ، ردیابی کرد.
تا پایان دهه ۸۰ اینترنت هنوز طبیعت غیر تجاری خود را حفظ کرده بود و تمام شبکه های آن بطور مستقیم یا غیر مستقیم بر بکبن آزاد NSFNET استوار بود.
با این حال شاید مهمترین نقطه عطف، سال ۱۹۹۱ بود.زمانی که NSFNET تصمیم گرفت تا محدودیت استفاده تجاری از شبکه را بردارد و بدین وسیله فرصت هایی برای تجارت الکترونیک گشود.خدمات و شبکه پیشرفته (ANS) که توسط IBM، شرکت ارتباطات MCI و شرکت شبکه Merit بنیانگذاری شد، برای کاربران تجاری اتصال اینترنت بدون محدودیت های دولتی در ترافیک آنلاین تجاری را فراهم آورد.علاوه بر این بخشی از درآمد این کاربردهای تجاری صرف بروز رسانی زیرساخت شبکه شد.در سال ۱۹۹۳، موزائیک، یکی از اولین مرورگرهای اینترنت ارائه شد.با رابط گرافیکی موزائیک و ازدیاد سریع آن اینترنت کاربر پسند تر و از لحاظ بصری جذاب تر شد.یک سال بعد Netscape مرورگر Navigator خود را عرضه کرد که طلیعه ورود به عصر طلایی تجارت الکترونیک شد.
● عصر طلایی تجارت الکترونیک : از ۱۹۹۵ تا ۱۹۹۹
در سال ۱۹۹۵ ANS به آمریکا آنلاین (AOL) فروخته شد .عملی که بعنوان نشانه ای از انتقال زیرساخت بکبن از حمایت مالی دولت به تجاری سازی کاملا خصوصی اینترنت تلقی شد.با قطع کمکهای مالی NSF شرکت های خصوصی نقش رهبری اینترنت را بر عهده گرفتند.در اواسط دهه ۹۰ به تدریج کاربرد تجاری از اینترنت به الگوی غالب استفاده از آن تبدیل شد. ورود اصطلاح تجارت الکترونیک به فرهنگ عموم ، نشانگر توسعه سریع کاربرد تجاری اینترنت است.
همچنین در سال ۹۵ ، Amazon.com ، بزرگترین کتابفروشی آنلاین بنیانگذاری شد و تنها یک سال بعد به یک بنگاه تجاری چندین میلیون دلاری با پایگاه داده ای با ۱/۱ میلیون کتاب قابل جستجو بوسیله عنوان ، مولف، موضوع یا کلمه کلیدی تبدیل شد.دو ماه بعد از آغاز به کار آمازون، eBay، اولین حراجی آنلاین ایجاد شد.در سال ۹۶ Dell شروع به فروش مستقیم کامپیوترهای شخصی از طریق اینترنت کرد. در سال ۱۹۹۷ دامنه تجاری (com) به عنوان پر استفاده ترین دامنه جایگزین دامنه های آموزشی (edu) گشت.اینترنت به فناوری با بیشترین رشد در تاریخ اقتصاد بدل گشت.در این دوره سرمایه گذاران، بنگاه های اقتصادی و مصرف کنندگان همگی مانند هم جذب تجارت الکترونیک شدند.
در طول سالهای ۹۵ تا ۹۹ شرکت های بسیاری در وب حاضر شدند و به انجام تراکنش های آنلاین پرداختند.در سال ۱۹۹۶ تراکنش های تجارت الکترونیک در ایالات متحده ۷۰۷ میلیون دلار سودآوری داشت.رقمی که در سال ۱۹۹۷ به ۲.۶ میلیارد و و در سال ۱۹۹۸ به ۵.۸ میلیارد دلار افزایش یافت.از اکتبر ۹۸ تا آوریل ۲۰۰۰ بیش از ۳۰۰ شرکت اینترنتی اعلام حضور کردند.در پایان سال ۲۰۰۰ نزدیک به ۶۰۰۰۰۰ سایت تجارت الکترونیک در ایالات وجود داشت.تبلیغات در اینترنت نیز از ۲۶۷ میلیون دلار در سال ۱۹۹۶ به ۹۰۷ میلیون در سال ۱۹۹۷ و ۳ میلیارد در سال ۹۹ رسید.فروش آمازون از کمتر از ۱۶ میلیون دلار در سال ۹۶ به ۱.۶ میلیارد در ۱۹۹۹ افزایش یافت.فروش روزانه Dell نیز از ۱ میلیون دلار در سال ۹۶ به در کمتر از ۳ سال به ۴۰ میلیون دلار افزایش پیدا کرد.در سال ۱۹۹۶، هیات بین المللی روبان آبی که بوسیله جامعه اینترنتی (ISOC) تشکیل شده بود کنترل سرویس دهنده اصلی را در دست گرفت.
● ترکیدن حباب دات کام : ۲۰۰۰ و ۲۰۰۱
استقبال طلایی اواخر دهه ۹۰ از تجارت الکترونیک به حباب دات کام معروف شد، حبابی که در سالهای ۲۰۰۰ و ۲۰۰۱ شاهد ترکیدن آن بودیم.از دهم مارس تا ۱۴ آوریل سال ۲۰۰۰، NASDAQ ،بازار سهام ابرفناوری، کاهشی ۳۴.۲ درصدی و فهرست اینترنتی مرکب داو جونز کاهشی ۵۳.۶ درصدی را تجربه کردند.قیمت سهام تمامی ۲۰ شرکت برتر اینترنتی کاهش یافت.از آن جمله می توان به آمازون با ۲۹.۹ %، ebay با ۲۷.۹ %، Internet Capital با ۷۲.۱ % و VeriSign با ۵۹.۲ درصد اشاره کرد.
بحران دات کام در سالهای ۲۰۰۰ و ۲۰۰۱ را به انتظارات غیر واقع گرایانه از تجارت الکترونیک و شرکت های اینترنتی نسبت داده اند.سهام شرکت های اینترنتی بالاتر از حد ارزشگذاری می شد.تصورات اغراق آمیز دره سیلیکون، وال استریت، روزنامه نگاران و ماموران دولت همگی منجر به تورم حباب دات کام شد.حباب بالاخره ترکید و این به معنای کاهش سرمایه گذاری ، کند شدن رشد اقتصاد و بهره وری و کاهش سود دهی بود.
● تجدید حیات تجارت الکترونیک : از سال ۲۰۰۱ تا کنون
تجارت الکترونیک پس از ترکیدن حباب هم به رشد خود ادامه داد و برخی از شرکت های اینترنتی بازمانده از بحران سالهای ۲۰۰۰ و ۲۰۰۱ به موفقیت شایان توجهی دست یافتند.بعنوان نمونه آمازون بالاترین امتیاز رضایت مشتری در طول تاریخ صنعت خرده فروشی را بدست آورد.ebay در فروش ماشین های دست دوم که در نگاه اول برای معاملات آنلاین مورد نامناسبی به نظر نمی رسد ، فروش قابل توجهی به دست آورد.وال مارت به عنوان بزرگترین خرده فروش جهان تمامی تجارت خود با تهیه کنندگان را به شبکه B۲B هدایت کرد.میزان تخمینی کل فروش تجارت الکترونیک در سال ۲۰۰۲ به ۴۵.۶ و در سال ۲۰۰۳ به ۵۴.۹ میلیارد دلار رسید.این روند در سال ۲۰۰۴ نیز ادامه یافت بطوریکه میزان فروش تجارت الکترونیک در ربع سوم سال ۲۰۰۴ نسبت به زمان مشابه در سال قبل از آن ۲۱.۵ درصد رشد داشت.
چارچوب نظري تجارت الكترونيك
چارچوب تجارت الكترونيك از سه سطح عالي تشكيل شده است:
1 - زيرساختار: سختافزار، نرمافزار، پايگاههاي دادهاي و ارتباطاتي را شامل ميشود كه براي انجام وظيفه در قالب خدماتWWW بر روي اينترنت يا پشتيبانيEDI و ساير اشكال پيامگذاري و پيامگيري بر روي اينترنت يا ساير شبكههاي ايجاد ارزشافزوده بهكار ميروند.
2 - خدمات: پيامگذاري و پيامگيري و دامنه گستردهاي از خدمات كه توانايي پيداكردن و ارائه اطلاعات (در صورت نياز در قالب تجاري آن) را فراهم ميآورند و شامل جستجو براي شركاي تجاري بالقوه و همچنين مذاكره و توافق درمورد مبادلات تجاري هستند.
3 - محصولات و ساختارهاي تجارت الكترونيك: پيشبيني و تدارك مستقيم كالاها و خدمات تجاري وابسته به اطلاعات براي مشتريان و شركاي تجاري، همكاري و سهيم شدن در اطلاعات داخل و خارج سازمان و سازماندهي محيط بازاري الكترونيكي و زنجيره تهيه و پشتيباني.
در اين چارچوب، تجارت الكترونيك و نتايج حاصل از آن سه زمينه را پوشش ميدهند:
- امور بازرگاني با گرايش به مصرفكننده نهايي
- تجارت ميان شركتها يا فعاليتهاي بازرگاني عمده
- امور تجاري درون سازمانها
مهمترين و بازارگراترين كاربردهاي عملي تجارت الكترونيك بخش مصرفكنندهگراي آن است. اين كاربردها شامل خريد از راهدور، عمليات بانكي، دلالي سهام، تبليغات مستقيم ميشوند. بههرحال همانطور كه انتظار ميرفت پتانسيل عظيم اين بخش بيشتر انگيزههاي مرتبط با تجارت الكترونيك را به خود جلب ميكند.
در بخش امور تجاري و فعاليتهاي ميان تهيهكنندگان مواداوليه و مصرفكنندگان، ارتباطاتي كه بهوسيلهEDI برقرار ميشوند بهترين گروه كاربردهاي تجارت الكترونيك هستند. سريعالرشدترين زمينه در اين سطح از تجارت الكترونيك، همكاري و سهيم شدن در اطلاعات بهوسيله اينترانتها و اكسترانتها است.
شبكههاي اينترانت از گشايش پايگاههاي دادهاي و انبارهاي دادهاي در داخل شركت، نشر و گسترش اطلاعات در قالب صفحههاي وب و همكاري گروه گرايانه و مستقل از موقعيت جغرافيايي، در محدوده مرزهاي اطلاعاتي شركت را پشتيباني ميكنند.
در قلب چارچوب تجارت الكترونيك محيطهاي بازاري الكترونيكي و سلسله مراتب الكترونيكي وجود دارند كه ارتباطات بازرگاني و مبادلات ميان شركتها را تسهيل ميكنند. محيطهاي بازاري الكترونيكي بهمنظور تسهيل مبادلات از طريق شبكههاي ارتباطي ميان خريداران و تهيهكنندگان متعدد پديد آمدهاند.
تعریف تجارت الكترونيكي:
تجارت الکترونیکی پردازش و انتقال الکترونیکی داده ها،شامل متن،صدا و تصویر میباشد»
«تعریف متداول تجارت الکترونیکی،مبادله کالا،خدمات و اطلاعات از طریق شبکه های رایانه ای از جمله اینترنت است. در فرآیند مبادله ممکن است فقط بخشی از آن به صورت الکترونیکی صورت گیرد.مطابق گزارش های«آنکتاد»تجارت الکترونیکی زمانی اتفاق می افتد که وارد زندگی مردم شود و تولید کنندگان و مصرف کنندگان از آن منتفع شوند.
طبق تعريف كميسيون اروپا 1997 ، تجارت الكترونيك بر پردازش وانتقال الكترونيكي داده ها شامل متن/صداو تصوير مبتني مي باشد. تجارت الكترونيك فعاليت هاي گوناگوني از قبيل مبادله الكترونيكي كالاها و خدمات ، تحويل فوري مطالب ديجيتال،انتقال الكترونيكي وجوه،مبادله الكترونيكي سهام ،بارنامه الكترونيكي،طرح هاي تجاري، طراحي و مهندسي مشترك،منبع يابي، خريدهاي دولتي، بازاريــــــابي مستقيم وخدمات پس از فروش رادر بر مي گيرد.
منافع ومزاياي تجارت الكترونيك :
•افزايش وتوسعه توليد، فروش ،درآمد وسرمايه گذاري
•افزايش سطح رفاه زندگي مردم: تجارت الكترونيكي باعث راحتي زندگي مردم ميشود.
•افزايش اشتغال وگسترش فرصتهاي جديد شغلي
•امکان ارائه خدمات و محصولات در سطح جهاني و تقويت موضع رقابتي كشور در جهان
•جلوگيري از اتلاف وقت و کاهش ترددهاي بي مورد
•کاهش هزينه هاي سربار و ايجاد رقابت در سطح بين الملل
•دسترسي سريع به اطلاعات وعدم حضور واسطه : بطوريكه وبگاههاي تجارت الكترونيكي در 24 ساعت شبانهروز و در 7 روز هفته در دسترس ميباشند البته ارتباط با تولید کنندگان کالاها نيز، با حذف واسطه ها بهینه می شود.
•کاهش هزينه هاي تبليغات کالا
•ورود به بازارهاي فرا منطقه اي در جهت بازاريابي جهاني و ايجاد فرصتهاي تجاري جديد براي صنايع و بنگاه هاي بازرگاني
•كاهش هزينه پرداخت، بطوريكه پرداخت الكترونيكي گاها تا 100 برابر ارزانتر از پرداخت سنتي است
•كاهش خطا: مراحل خودكار در خريد و فروش و عمليات تجاري باعث كاهش خطا در مراحل مختلف نسبت به روش سنتي ميشوند.
•بهره گيري از فرصت هاي زود گذر در عرصه صادرات
•خريد به موقع از خارج از كشور
•كاهش تورم در سطح كل جامعه
• ارتباط غير مستقيم با مشتري از طريق پست الكترونيكي بجاي حضور و ارتباط مستقيم، توزيع اطلاعات كالا بر روي شبكه بجاي توليد كاتالوگهاي گرانقيمت.
•افزايش سرعت مراحل فروش: شركتهاي تجارت الكترونيكي نقدينگي خود را سريعتر از خردهفروشان دريافت ميكنند و بسرعت كالا را توزيع ميكنند.
•دسترسي به كاربران اينترنت: دسترسي به 1/1 ميليارد مشترك اينترنت كه در حال افزايش نيز است.
•فضاي نامحدود قفسهها: شركتهاي تجارت الكترونيك ميتوانند بصورت نامحدودي كالا در قفسههاي فروشگاه خود قرار دهند!
•حضور در همه جاي جهان: شركتهاي تجارت الكترونيكي ميتوانند در ميان تمام مردم جهان حضور داشته باشند.
•به هنگام بودن: به هنگام بودن اطلاعات فروشگاههاي الكترونيكي براي مشتريان.
•افزايش رشد تجارت: امكان تجارت بسياري از افراد عادي در جامعه فراهم ميشود.
•كمك به منابع انرژي و محيط زيست: كم شدن رفت و آمدهاي شهري باعث حفظ محيط زيست ميشود.
•دسترسي به فروش بهترينها: دسترسي مشتري به اطلاعات و ايجاد امكان مقايسه كالا كه اهميت زيادي براي مشتري دارد.
•امكان اجرايي شدن “حق با مشتري است” با تجارت الكترونيكي مقدور ميشود.
امكان پذيري مقايسه كالاها با يكديگر
▪ هزینه راه اندازی فروشگاه الکترونیکی بسیار کمتر از فروشگاه فیزیکی است .
▪ مشتریان منحصر به یک منطقه یا کشور خاص نبوده و محیط فروشگاه یا مرزهای جغرافیایی محدود نخواهد بود .
▪ رقابت برای جذب مشتری سبب ارتقاءکیفیت محصولات و خدمات خواهد شد .
▪ مدیریت فروشگاه و تعیین راهکارهای آتی ساخت یافته می شود .
▪ فروشگاه ها قادر خواهند بود مشتریان خود را بر اساس سلیقه ، علاقه ، انتخاب های ایشان شناسایی کرده و آنها را در انتخاب کالای مورد نظر خود راهنمایی کنند .
▪ اضافه کردن سرویس های جدید نظیر پشتیبانی خدمات جوابگویی به سئوالات مشتریان و غیره می تواند به سهولت انجام پذیرد .
▪ ارتباط با مشتریان ، تولید کنندگان و دیگر افراد درگیر، می تواند با استفاده از صفحات وب ، نامه های الکترونیکی و EDI تسهیل شود .
▪ سفارشات می توانند به صورت الکترونیکی ارسال و دریافت شوند .
▪ تعداد مشتریان و خریداران به سرعت قابل افزایش است .
▪ نرخ سود در مقابل هزینه های مصرفی افزایش خواهد یافت .
· برخي از روشهاي ایجاد یک تجارت الکترونیک
• تجارت (Business to Consumer) : B2C
•اجزای اصلی یک تجارت الکترونیکی از نوع C۲ B تشکیل شده از یک فروشگاه الکترونیکی که به شکل صفحات متعدد WEB ساخته شده و توسط مرورگرهای مشتریان مورد استفاده قرار می گیرد ، و یک سرویس دهنده WEB که تمام مسائل مدیریتی فروشگاه و هر آنچه که از دید مشتریان به دور است به واسطه آن انجام خواهد گرفت . به غیر از این دو جزء اصلی بسیاری از فروشگاه های الکترونیکی ، نیازمند یک بانک اطلاعاتی نیز هستند تا مشخصات کالاها ، مشتریان و اطلاعات دیگر را در آن ذخیره کنند .همچنین اجزای فرعی دیگری نیز ممکن است بنا به ویژگی های فروشگاه مورد نیاز باشند از جمله این اجزا می توان از ابزار پردازش پرداخت های مشتریان و همچنین ابزارهایی برای ارسال محصولات و خدمات از طریق اینترنت نام برد .
•
•▪ تجارت Bussiness to Business – B2B
این نوع تجارت رد و بدل اطلاعات تجاری بین دو تاجر یا دو شرکت می باشد .
تاجر اول که خود تولیدکننده است و در سایت خود تصویر و توضیحات کالا را قرار داده و امکان برقراری تماس مستقیم خود را با ارائه تلفن ، فاکس ، پست الکترونیک و ... ایجاد می کند .
تاجر دوم که خریدار است ولی خود مصرف کننده نیست و درنظر دارد این کالا را به تنهایی یا به همراه کالاهای دیگر به مشتری مصرف کننده و به صورت عمده بفروشد .
خرید و فروش در این سیستم به صورت عمده می باشد .
ارسال و دریافت پول از طریق سیستم سنتی (عموما بانک ها و از طریق گشایش اعتبار) است .
حمل وتحویل کالا به روش سنتی (عموما از طریق کشتی ، کانتینر و یا هواپیما ) است .
مشخصه های عمده این نوع تجارت ۳ مطلب است :
۱) حذف واسطه
۲) دلال های بین تولید کننده
۳) خریدار اصلی .
امکان جستجو و تحقیق بسیار سریع برای خریدار جهت دستیابی به کالای با کیفیت و بهای مناسب .
امکان دریافت اطلاعات و نظرات خریدار جهت تولید کننده پس از فروش کالا به این ترتیب می تواند کیفیت کالای خود را مطابق ایده های خریدار تغییر دهد .
▪ تجارت (Business to Administration) : B2A
این نوع تجارت شامل تمام تراکنشهای تجاری ، مالی بین شرکت ها و سازمان های دولتی است . تامین نیازهای دولت توسط شرکت ها و پرداخت عوارض و مالیات ها از جمله مواردی است که می توان در این گروه گنجاند . این نوع تجارت الکترونیک در حال حاضر دوران کودکی خود را می گذارند ولی در آینده ای نزدیک و بعد از آن که دولت ها به ارتقاء ارتباطات خود به واسطه تجارت الکترونیکی توجه نشان دهند به سرعت رشد خواهد کرد .
▪ تجارت B2G (( Business to government
این نوع تجارت رد وبدل کردن اطلاعات تجاری بین تاجر تولید کننده و دولت است .
تاجر تولید کننده ، تصویر و توضیحات کالا را قرار می دهد وامکان تماس مستقیم با خود را با ارائه تلفن ، فکس ، پست الکترونیک و... ایجاد می کند . بعدا دولت به عنوان مصرف کننده برای واحدهای تحت پوشش خود کالا را خریداری می نماید .
خرید و فروش در این سیستم به صورت عمده و ارسال ودریافت پول از طریق سیستم سنتی (عموما بانک ها) می باشد ، همچنین حمل وتحویل کالا به روش سنتی (عموما از طریق کشتی ، کانتینر و یا هواپیما) می باشد .
مشخصه های عمده این نوع تجارت عبارتند از :
حذف واسطه ها و دلال ها بین تولید کننده و دولت .
امکان جستجو و تحقیق بسیار سریع برای دولت جهت دستیابی به کالای با کیفیت و بهای مناسب .
امکان ارتباط مستقیم بین تولید کننده جهت دریافت نظرات دولت نسبت به کالای ارائه شده .
▪ تجارت (Consumer ti Consumer) : C2C
انجام مزایده و مناقصه کالاها از طریق اینترنت ، در این گروه از تجارت الکترونیکی می گنجد نمونه ای از این نوع تجارت الکترونیکی که در حال حاضر به سرعت در حال رشد است را می توان در سایت ebay مشاهده کرد
.
▪ تجارت(Consumer to Administration) : C2A
این گروه هنوز پدیدار نشده است ولی به دنبال رشد انواع B۲C وB۲A دولت ها احتمالا تراکنش های الکترونیکی را به حیطه هایی همچون جمع آوری کمک های مردمی ، پرداخت مالیات بر درآمد و هرگونه امور تجاری دیگری که بین دولت و مردم انجام می شود گسترش خواهند داد .
▪ تجارت G2C ((Government to Consumer
این نوع تجارت رد وبدل کردن اطلاعات تجاری بین تاجر تولید کننده و دولت است .
تاجر تولید کننده ، تصویر و توضیحات کالا را قرار می دهد وامکان تماس مستقیم با خود را با ارائه تلفن ، فکس ، پست الکترونیک و... ایجاد می کند . بعدا دولت به عنوان مصرف کننده برای واحدهای تحت پوشش خود کالا را خریداری می نماید .
خرید و فروش در این سیستم به صورت عمده و ارسال ودریافت پول از طریق سیستم سنتی (عموما بانک ها) می باشد ، همچنین حمل وتحویل کالا به روش سنتی (عموما از طریق کشتی ، کانتینر و یا هواپیما) می باشد .
مشخصه های عمده این نوع تجارت عبارتند از :
حذف واسطه ها و دلال ها بین تولید کننده و دولت .
امکان جستجو و تحقیق بسیار سریع برای دولت جهت دستیابی به کالای با کیفیت و بهای مناسب .
امکان ارتباط مستقیم بین تولید کننده جهت دریافت نظرات دولت نسبت به کالای ارائه شده .
▪ تجارت G2B (Government to Business )
این نوع تجارت ردوبدل کردن اطلاعات تجاری بین دولت به عنوان تولید کننده کالاو تاجر به عنوان خریدار کالا است . دولت به عنوان تولید کننده کالا مشخصات و تصاویر کالا را در سایت خود قرار داده و تاجر به عنوان خریدار کالا عمل می کند ولی بدیهی است خود مصرف کننده نیست و وی در نظر دارد این کالا را به تنهایی و یا به همراه کالاهای دیگر به مشتری مصرف کننده و به صورت تک فروشی بفروشد .از مزاياي اين روش ميتوان به
حذف واسطه و دلال های بین دولت و تاجرونيزامکان ارتباط مستقیم بین دولت و تاجر جهت دریافت نظرات تاجر نسبت به کالای ارائه شده .
انواع سايتهاي تجاري و خدماتي الكترونيكي
(e-business models & e-services)
مجموع سياستهاي كلي سايت ، در عملياتها ، تكنولوژي و ايدئولوژي مدلها مختلف سايتهاي تجاري را شكل ميدهند كه از جمله مهمترين آنها عبارتند از :
مدل :Storefront سايتي كه معرفي كالا ، عمليات فروش روي خط . سرويس دهي و امنيت را يكجا در خود دارد تا ارتباط مستقيم فروشنده و خريدار در آن ميسر گردد مثل تمام سايتهاي تجاري شركتهاي بزرگ : استفاده از تكنيك Shopping Cart
مدل : e-marketplace بازارچه الكترونيكي كه امكان جستجو و خريد انواع محصول را از فروشندگان مختلف براي خريدار فراهم ميآورد . مثل سايت www.amazon.com : استفاده از تكنيكهاي مختلف فروش مثل تكنيك Cross-Sell يا Up-Sell
مدل :Auctions سايتهاي حراجي با روشهاي و متدهاي مختلف ، مناسب براي نوع C2C مثل سايت WWW.ebay.com
مدل: Portal اين سايتها تقريباً تمام اطلاعاتي را كه بيننده سايت به آن نياز دارد در خود جاي داده است . اطلاعاتي همچون اخبار ، ورزش ، اطلاعات آب و هوا ، اطلاعات بازار بورس و قابليت جستجو در وب . مثل سايت WWW.yahoo.com
مدل :Dynamic - Pricing كه خود انواع مختلف دارد :
مدل : Name-Your-Price مشتري قيمت خود را اعلام ميدارد و سايت با كمك ارتباطات خود سعي در پيدا كردن محصول مورد نظر با آن قيمت ميكند مثل سايت WWW.priceline.com
مدل : Demand-Sensitive Price سايت سعي ميكند كه خريدهاي مشابه را نگه داشته . در نهايت يكجا انجام دهد تا هزينههاي جانبي بين تمام خريداران سرشكن شود و قيمت نهايي كمتري براي مشتري حاصل گردد مثل سايت WWW.mercata.com
مدل Bartering : سايتهايي كه در آنها كالايي با كالاي ديگر مبادله ميشود مثل سايت WWW.ubarter.com
مدل : e-services سايتهاي خدمات دهنده تجاري كه معمولاً بعنوان شخص ثالث در مبادلات تجاري الكترونيكي وارد عمل ميشوند مثل سايت WWW.visa.com يا WWW.ups.com
معرفي انواع كارتهاي خريد و اعتباري
كارت حافظه (Memory Card) : يك كارت پلاستيكي است كه روي آن به اندازه مشخص براي مثال چند كيلو بايت حافظه الكترونيكي تعبيه شده و از طريق اتصال به دستگاه مخصوص قابل شناسايي است .
كارت تلفن نوعي كارت حافظه محسوب ميشود .
كارت هوشمند (Smart Card) : شبيه كارت حافظه ، يك كارت پلاستيكي است كه يك قطعه فلزي شامل حافظه ، پردازنده و نرم افزار مربوط روي آن گنجانده شد و ضمن توان پردازش از امنيت بيشتري نسبت به كارت حافظه برخوردار است . سيم كارت تلفن همراه بك نوع كارت هوشمند است .
كارت مغناطيسي (Magnetic Card) : اطلاعات مختصر دارنده كارت در يك نوار مغناطيسي روي كارت پلاستيكي تعبيه ميشود . ملي كارت (سيبا) نوعي كارت مغناطيس است .
كارت پلاستيكي (Plastic Card) : همانگونه كه از نامش پيداست تنها يك كارت پلاستيكي است كه نوشتههاي روي آن ارزشمند است . كارت خدمات اينترنت يك كارت پلاستيك است كه نام كاربري و رمز عبور روي آن نوشته شده است .
كارت اعتباري (Credit Card) : دارنده اين كارت ميتواند به ميزان اعتباري كه حساب خود دارد از طريق اين كارت خريد كند و يا پول دريافت نمايد . ممكن است مبلغ اعتبار فرد پيش از مبلغ سپرده فرد باشد . كارتهاي اعتباري دو نوع هستند . الف – كارتهاي محدودي كه توسط برخي شركتها براي خريد از محصولات شركتهاي طرف قرار داد عرضه ميشود و همه جا قايل استفاده است .
كارت موجودي حساب (Debit Card) : كارتي كه با حساب شخصي در بانك ارتباط دارد وبه كمك آن ميتوان موجودي را مستقيماً از بانك ( دستگاه خودپرداز ) دريافت نمود و يا مبلغ مورد نظر را مستقيماً از آن پرداخت كرد . در اين روش بيش از سپرده نميتوان هزينه كرد . كارتهاي بانك هاي كشور از اين نوع هستند .
كارتهاي اعتباري و موجودي حساب ممكن است به صورت مستقيم در دستگاههاي پرداخت خودكار مورد استفاده قرار گرفته و يا در اينترنت به كار گرفته شوند .
همچنين كارتهاي اعتباري مهم بين الملي عبارتنداز :
و... Discover , Euro Card , American Express , Master Card , Visa Card
بعضي از نيازهاي تجارت الكترونيكي
•امنيت: بدون ايجاد بستر امن جابجايي داده و انتقال وجوهات تجارت الكترونيكي امكان اجرايي ندارد.
•بانك الكترونيكي: يك نياز اساسي در تجارت الكترونيك است.
•سامانه گمرك و بيمه روي خط: دغدغه تجار در اين دو مورد در تجارت الكترونيك جدي است.
•كد تجاري كالا: احتياج به سامانه كد گذاري بينالمللي وجود دارد.
•تغيير رويهها و مقررات ملي: نياز به تغيير به سمت رويههاي بينالمللي ميباشد.
•ارتباطات پرسرعت: نياز به تامين خطوط پرسرعت اينترنت و شبكههاي محلي مطمئن باسيم و بيسيم ميباشد.
•قانون تجارت الكترونيك: آشنايي مردم و تجار به قوانين جديد آسان نيست.
•امضاء ديجيتالي: احتياج به سازماني جهت اطلاع از هويت خريدار و فروشنده است.
•كارتهاي اعتباري: بدون كارت اعتباري امكان انجام معامله در يك سامانه تجارت الكترونيك كار دشوار ميشود.
•نيروي انساني: نياز به نيروي انساني متخصص در تجارت الكترونيك است.
جايگاه تجارت الكترونيك در ايران (E - Commerce in Iran)
در ايران استفاده عمومي از اينترنت بيشتر در دانشگاه ها و به منظور انجام امور تحقيقاتي است و مراكز ايجاد شده در شهرها نيز در سطح محدودي فعاليت مي نمايند و كاربران بيشتر به منظور الكترونيكي وتلفن از راه دور ، از اينترنت استفاده مي كنند . بعلاوه بسياري از قوانين وبسترهاي لازم براي تجارت الكترونيك در كشور هنوز فراهم نگشته است . بنابراين نميتوان انتظار داشت كه تجارت الكترونيك به سرعت در جامعه گسترش يابد .
رتبه بندي EUI براي سال 2000 در زمينه تجارت الكترونيك در 60 كشور دنيا مؤيد همين ادعاست .
در اين رتبه بندي كه در حقيقت سهولت و ميزان دسترسي به تجارت الكترونيك را در كشورها نشان ميدهد از دو شاخص كلي محيط تجاري وارتباطات استفاده شده است براي شاخص محيط تجاري از 70 معيار مختلفي از قبيل گستردگي اقتصاد ، چشم انداز ثبات سياسي ، محيط نظارتي ، مالياتي و درجه آزادي تجارت و سرمايه گذاري استفاده شده است كه بر اساس اين شاخص نمره كشورما از 10 عدد 3 است كه در رتبه 59 قرار دارد . شاخص ديگراطلاعات است كه از معيار هايي از قبيل گستردگي شبكه مخابرات و ارتباطات و ديگر معيار هاي مبين وضعيت دسترسي به اينترنت مانند هزينه اتصال به اينترنت ،نرخ سواد و ...تشكيل شده است . براساس اين شاخص نيز نمره كشور عدد 3 از 10 است كه رتبه 56 قرار دارد . در مجموعه دو شاخص جايگاه كشور ما رتبه 58 ازميان 60 كشور بررسي شده است ،
موانع و چالش هاي تجارت الكترونيك درايران
ایران از تجارت میلیارد دلاری محتوای آنلاین سهم بسیار ناچیزی دارد. این درحالی است که با توجه به ثبت حدود ٥/٢ میلیون وبلاگ و ١٦٠ هزار وب سایت فارسی، ایرانی ها در مقایسه با بسیاری از کشورهای درحال توسعه، می توانند حرف های زیادی برای گفتن داشته باشند.
هرچقدر حجم ترافیک وب سایت های یک کشور بالاتر باشد، امکان کسب درآمد از محل آگهی های بازرگانی از این ناحیه بیشتر است. سایت ضعیف نه بازدیدکننده دارد نه آگهی؛ اصولا وفور آگهی در یک رسانه، چه روزنامه و چه وب سایت، نشانه قدرت و تأثیرگذاری آن رسانه است. قانون بازار اشتباه نمی کند و مشتری و کارفرما یا سفارش دهنده آگهی اگر از هزینه آگهی خود نتیجه نگیرد، بی جهت پول خود را در یک رسانه هزینه نخواهد کرد.
با توجه به موارد فوق مهمترين موانع وچالشهاي تجارت الكترونيك در ايران را ميتوان بشرح ذيل بيان نمود:
•فقدان نظام بانكداري الكترونيكي نوين در سيستم بانكي كشور
•فقدان زمينه هاي حقوقي و قانوني لازم وعدم وجود قوانين مدون ومصوب تجارت الكترونيك
•عدم مقبوليت اسناد و امضاهاي الكترونيكي در كشور
•فقدان سيستم انتقال الكترونيكي وجوه
•محدوديت خطوط ارتباطي و سرعت پايين آنها
•عدو وجود بسترها وتجهيزات شبكه اي وارتباطي لازم براي دسترسي سريع وآسان مردم به اينترنت
•نبود شبكه اصلي تجارت الكترونيك در كشور و الزامات سخت افزاري و نرم افزاري آن
•هزينه اوليه قابل توجه براي موسسات و شركت هاي كوچك و فقدان انگيزه براي سرمايه گذاري
•كمبود دانش IT
•عدم پشتيباني شركتهاي تجاري فعال جهاني حوزه تجارت الكترونيكي از كشورمان ونيز عدم وجود مراكز وشركتهاي دولتي وخصوصي خدمات دهنده تجارت الكترونيك در كشور
• نبود راهكار براي دريافت ماليات و حقوق گمركي
•نبود سازوكار مناسب براي حمايت از حقوق مصرف كنندگان
•فقدان امنيت لازم براي انجام مبادلات وتبادل اطلاعات
•عدم وجود كارتهاي اعتباري بين الملل وساير كارتهاي خريد الكترونيكي
• عدم فرهنگ سازي مناسب وبالطبع پايين بودن سطح آگاهي وتوجه مردم به الكترونيك وفن آوري اطلاعات در كشور
•علاوه بر موارد فوق مشكلات ذيل نيز ميتواند از عوامل تاثير گذار در كندي توسعه تجارت الكترونيك در كشور باشد :
•تاثيرات رواني: مشخص نبودن تاثيرات آن بر روابط اجتماعي
•تاثير فرهنگي: اغلب اطلاعات در سامانههاي تجاري بصورت انگليسي است، كشورهاي پيشرو در اين زمينه زبان و فرهنگ خود را تحميل ميكنند.
•رقابت سنگين: هركه امكانات بيشتري داشته باشد شانس حذف رقبا را با سرعت خواهد داشت.
•هك: هكرها همواره مشكلي عمده تلقي ميشوند كه ميتوانند در تراكنشهاي اختلال ايجاد نمايند.
•مشكلات فرهنگي و عدم اعتماد
•فقدان دانش و مشكلات رواني
•هزينه
•فقدان افراد حرفهاي
راهكارهاي لازم براي توسعه تجارت الكترونيك در كشور:
1- ايجاد زيرساخت فني و تجهيزات و امكانات متناسب با پيشرفتهاي روز
2- ابزارهاي لازم براي شناسايي دقيق كاربران و مشتريان
3- وضع قوانين جديد براي نظارت بهتر
4-استفاده از روشهاي نوين رمزنويسي
ونيز مواردي همچون: ايجاد نوآوري، روشهاي جديد عرضه محصولات و اطلاعات، حمايت نهادهاي دولتي، ايجاد سيستم پيشرفته و مطمئن بانكي، ايجاد سيستم جامع حمل و نقل و تحويل كالا، افزايش سهم بخش خصوصي، برگزاري دورههاي آموزشي، ايجاد بسترهاي حقوقي لازم براي مبارزه با جرائم از جمله راهكارهاي لازم براي توسعه تجارت الكترونيك در كشور است.
منابع وماخذ :
1- سيدابراهيم ابطحي، متنشناسي ساخت يافته فناوري بزرگراههاي اطلاعاتي در زبان فارسي، ص 66، تهران، وزارت كشاورزي، اداره كل آمار واطلاعات، 1376.
2- دكتر بيژن هاشمي ملايري و فريده باستاني، مقدمهاي بر اينترنت و شبكه وسيع جهاني، بخش اول، مجله علوم پزشكي تربيت مدرس، تابستان 77 شماره 1; ص 111.
3- دكتر بيژن هاشمي ملايري و فريده باستاني، مقدمهاي بر اينترنت و شبكه وسيع جهاني، بخش اول، مجله علوم پزشكي تربيت مدرس، تابستان 77 شماره 1 ص 112.
4- دکتر محمود زرگر، مدلهاي راهبردي و راهکارهاي تجارت در اينترنت،انتشارات بهينه، 1380
5- دکتر سهيل سرمد سعيدي و دکتر وحيد رضا ميرابي، تجارت الکترونيک، انتشارات پرسمان ، 1383
6- دکتر محمد زرگر، اصول و مفاهيم فنآوري اطلاعات ، انتشارات بهينه، 1382
7-تجارت الكترونيك مبتني براينترنت ،مژده قزل اياغ ،همايش جهاني شهرهاي الكترونيكي واينترنتي ،1380،ص 67
8-داريوش حقيقي طلب ،مفاهيم وروشهاي تجارت الكترونيك (EDI)،موسسه مطالعات وپژوهشهاي بازرگاني،1376 ،ص 2
9-حميد گل محمدي،بازاريابي در اينترنت،كسب رضايت مشتري ، مجله بازار يابي،1380،شماره 11
10- علي صنايعي ،بازاريابي وتجارت الكترونيكي ،جهاد دانشگاهي واحد اصفهان ،1379
11- HANS PETER ERL, MASTER THESIS, THE EMERGENCE OF ELECTRONIC COMMERCE
12-ELECTRONIC FORMS OF MONEY, TECHNICAL UNIVERSITY GERMANY./OF MUNICH18-13-
13-COMMERCE: FROM TECHNICAL INFRASTRUCTURE TO ELECTRONIC MARKETPLACES.
14- VELADIMIR ZWASS, STRUCTURE AND MACRO-LEVEL IMPACT OF ELECTRONIC
15 - http://webservices.web.com. ch/ webservices / clientdoc/tutorial / glossary.html 16-ttp:/www.ecrc.uofs.edu/title.htm1 17- Http://www. cenews.com /feature. html
18 - http://www.armyec.sra.com/ knowbase/ newdocs/ doc 751/glossary.html
http://www.iritn.com19-
| موجودي ذخيره ارزي صفر ميشود | ![]() |
|
همزمان با تداوم كاهش قيمت نفت، همه نگاهها به سمت درآمدهاي نفتي و احتمال كسري بودجه دولت در نيمه دوم سال جاري معطوف شده است. اكنون اين سوال در ذهن بسياري از كارشناسان و مردم ايجاد شده كه آستانه تحمل بودجه نسبت به كاهش قيمت نفت كجاست و به عبارت ديگر، نفت بايد چند دلار باشد تا از اين بحران به سلامت عبور كنيم؟ مطابق محاسبات انجام شده در بانك مركزي، چنانچه ميانگين قيمت نفت در 5 ماه باقيمانده از سال جاري از رقم 60.6 دلار در هر بشكه پايينتر نرود، در نقطه سربهسر از لحاظ درآمد ارزي و مصرف قرار خواهيم داشت؛ اما افت قيمت به پايينتر از اين حد، اقتصاد ما را با مشكلات بزرگي مواجه ميكند. اين دلهره و نگراني در حالي ايجاد شده كه كشور نتوانست در مدت 2 سال گذشته از فرصت طلايي افزايش قيمت نفت بهره كافي ببرد و حساب ذخيره ارزي را براي چنين روزهايي انباشته نگاه دارد. طي اين مدت، دولت و مجلس بدون توجه به فلسفه تاسيس حساب ذخيره بدفعات نسبت به برداشت از موجودي حساب با تصويب مجلس اقدام كردند و حساب ذخيره از فلسفه اصلي تاسيس آن كه آمادگي در برابر نوسانات قيمت نفت بود، به طور كامل منحرف شد. مطابق اعلام وزير اقتصاد در حال حاضر حساب ذخيره ارزي 25 ميليارد دلار موجودي دارد؛ اما رقم دقيق تعهدات آن مشخص نيست و هيچ كدام از مقامات دولتي حاضر به اعلام اين ميزان نيستند. با اين حال، رامين پاشاييفام، معاون اقتصادي بانك مركزي در حاشيه همايش بحران مالي، فرصتها و چالشها اظهار كرد: در صورتي كه قيمت هر بشكه نفت در 5 ماهه منتهي به پايان سال جاري به طور متوسط 60.6 دلار باشد، ميتوانيم از اين بحران به سلامت عبور كنيم. در اين صورت با فرض ثابت بودن حجم صادرات نفت در اين مدت، حدود 4 ميليارد دلار كاهش درآمد صادرات نفت خواهيم داشت. به گزارش ايسنا، وي گفت: در اين شرايط همچنين 3 ميليارد دلار از كل صادرات ميعانات نفتي و گازي و حدود 1650 ميليون دلار از صادرات غيرنفتي كاسته ميشود. همچنين هزينههاي ارزي واردات 2627 ميليون دلار كم خواهد شد. معاون اقتصادي بانك مركزي گفت: مازاد حساب جاري كشور نيز با فرض تحقق تمام پيامدهاي بحران، حدود 27078 ميليون دلار خواهد بود. پاشاييفام گفت: با توجه به تمامي شرايط، 2 سناريو براساس قيمتهاي مختلف نفت طراحي كردهايم كه بر مبناي آن محاسبات لازم انجام شده است. وي تصريح كرد: در سناريوي نخست، مانده حساب ذخيره ارزي در پايان سال صفر فرض شده است، اگر قرار باشد به اين نقطه برسيم، قيمت نفت نبايد كمتر از 60.2 دلار در هر بشكه بشود ولي بر مبناي سناريوي دوم اگر بخواهيم مانده حساب ذخيره ارزي در پايان سال حداقل به ميزان مانده سال گذشته باشد، قيمت نفت نبايد از 85.6 دلار براي هر بشكه كمتر شود. وي گفت: محاسبات ما نشان ميدهد، افزايش 10 درصدي ارزش دلار طي 5 ماهه نخست سال جاري حدود 4.2 ميليارد دلار از ارزش داراييهاي ارزي كشور كاسته است. معاون اقتصادي بانك مركزي گفت: در سناريوي نخست كه قيمت هر بشكه نفت 60 دلار فرض شده بود، مانده نقدي حساب ذخيره ارزي صفر خواهد شد و در سناريوي دوم، اين مانده به 23 هزار و 175 ميليون دلار ميرسد كه البته در صورت برقراري شرايط نيمه نخست سال جاري كه در آن متوسط بهاي نفت ما بشكهاي 88.7 دلار بود، مانده حساب ذخيره ارزي بايد در پايان سال به 26 هزار و 8 ميليون دلار برسد. آخرين قيمت اعلام شده براي سبد نفتي اوپك كه نفت سبك ايران را هم شامل ميشود، 55 دلار بود كه هفته گذشته اعلام شد. منبع: جام حم |
| مصاحبه با دکتر پژویان | ![]() |
|
مصاحبه ای که می خوانید ، گفت و گو با " دکتر جمشید پژویان" استاد دانشکده ی اقتصاد دانشگاه علامه طباطبایی است...
1) به نظر مي رسد جنابعالی به اندازه كافي با طرح تحول اقتصادي مطرح شده از سوي دولت نهم آشنايي داريد؛ لطفاً توضيحي درباره ي اين طرح بفرمائيد. بله، بعضي ها مي گويند كه بخش عمده ي محورهاي اين طرح ايده ي من مي باشد. ما با يك سري اشكالات ساختاري در اقتصاد كشورمان مواجه هستيم، كه بعضي از آنها حتي از 40، 50 سال پيش نيز وجود داشته است. مثلاً نظام مالياتي را در نظر بگيريد كه اولين قانون آن (ماليات هاي مستقيم) در سال 1345 به تصويب رسيد. من حدسم اين است كه كساني كه اين را طراحي كردند، مي دانستند كه بايد در طي چند مرحله اصلاح شود، و به همين دليل شكل اول آن نا كارآمد بوده است؛اما خب به هرحال همیشه قدم اولی باید وجود داشته باشد هرچند که نیاز به اصلاح باشد. اما این اقدام اولیه نه تنها اشكالات خود را همچنان نگه داشت بلكه در طي دوران بعد از انقلاب نيز ناكارآمدي آن بيشتر شد، و يك قدم هم در جهت كارآمد شدن آن برداشته نشد. يا به عنوان مثال نظام بانكي كشور بعد از انقلاب دولتي شد، این درست است که خیلی از بنگاه های اقتصادی نیز دولتی شدند اما ضرورتی به ادامه ی این جریان وجود نداشت، هرچند که مشخصا دولت وقتی مالک بنگاهی می شود دیگر حاضر به پس دادن آن نیست . در نتیجه بانک ها همچنان دولتي باقي ماندند. و چون در اين زمينه بانك ها اهميت بيشتري دارند، اين مشكل بسيار جدي مي باشد. در چند دهه ي گذشته متاسفانه ما مرتبا تصميمات اقتصادي غلط گرفته ايم كه این مسئله اقتصاد ما را تخريب كرده است. به طوري كه ما با منابعي كه چندين برابر كشورهايي همچون كره، تركيه و مالزي است؛ و اقتصادي كه جلوتر از اقتصاد كره و تركيه و قطعاً مالزي بوده است، اكنون با فاصله اي دنبال آنان هستيم كه اگر با اين روند پيش برويم اين فاصله بيشتر هم خواهد شد. اگر توجه كنيم رشد اقتصادي و رفاه هر جامعه بسيار متأثر از منابع كشورش مي باشد، و ايران نه تنها از اين لحاظ كمبودي ندارد، بلكه ميزان منابع آن از متوسط دنيا هم بيشتر است. اما آنچه كه ما كم داريم مديريت صحيح اقتصادي مي باشد ! 2) لطفاً نظرتان را با توجه به شرايط اقتصاد جهاني و داخلي نسبت به ثابت نگه داشتن قيمت كالا ها از جمله قيمت حامل هاي انرژي بفرمائيد. اشكالاتي كه در اقتصاد ما وجود دارد و مرتب هم به وجود مي آيد، كار را دشوار مي كند. يكي از اين تخريب ها مصوبه اي بود كه درمجلس حدود 5، 6 سال پيش تصويب شد و قيمت حامل هاي انرژي كه دولت عرضه مي كرد را تثبيت كرد.مصوبه ایی که توسط برخی نوابغ که متاسفانه اقتصاددان هم بین شان بود ارائه شد. من آن زمان گفتم، فرياد زدم، اين راه كنترل تورم نيست، و اشاره كردم كه حتي يك نوع افزايش قيمت هاي تورمي را به وجود مي آورد كه بسيار نامناسب تر است. زيرا مصرف كننده ي عمده ي اين قيمت هاي تثبيت شده ثروتمندان جامعه مي باشند، ولي وقتي كه به دليل چنين تثبيت قيمت هايی، بودجه ي دولت كاهش پيدا مي كند، كسري بودجه زياد شده و تورم آن دامن همه ی افراد جامعه را مي گيرد. و در بازار كالاهاي ضروري خودش را بيشتر نشان مي دهد و در سبد خانواده هاي فقير بيشترين صدمه را وارد مي سازد. اين بحث، بحث دو دو تا چهار تا است.فکر می کنم متوجه منظور من می شوید. ولی این دانشمندان یا متوجه نشدند یا اصلا در مقام نماینده ی مردم نتوانستند در جهت مصالح آنها عمل کنند!. من آن زمان هم گفتم كه هرچند شما اين كار را انجام داديد ولی هزينه ي زيادي را هم پرداخت خواهيد كرد، و بالاخره نمي توانيد ادامه بدهيد و خودتان آن را تغيير خواهيد داد. 3) طرح هدفمند كردن يارانه ها در دولت هاي پيشين هم به نوعي مطرح مي شد،اما به نظرتان چرا اجرای آن به این زمان موکول شد؟ در حال حاضر اين براي من سوال است كه آيا دولت به الزام اين تغييرات و اصلاحات رسيده است يا از روي ناچاری كه نمي تواند فشار يارانه اي كه امسال همين حامل هاي انرژي نزديك به %40 توليد ناخالص ملي شده و در سال 85 حدود %26 و در سال 80 حدود %7 بوده است را تحمل كند. به هر حال این مسئله در آینده ایی نچندان دور مشخص خواهد شد! به نظر من محور اصلي طرح تحول اقتصادي اصلاح قيمت هاي نسبي است.يكي از اشتباهات بزرگ مردم اين است كه فكر مي كنند وقتی مثلا پول کمی را بابت قبض برق می پردازند يارانه ای است که دولت مي دهد، نه! اين مردم هستند كه يارانه مي دهند در واقع مردم به مردم یارانه می دهند نه دولت به مردم، دولت چيزي ندارد كه به مردم بدهد!. دولت دو نوع درآمد دارد، يكي درآمد نفت است كه مال مردم است و بايد به طور صحيح بين مردم تقسيم شود، و ديگری درآمد مالياتي است كه ما در ايران بدترين نوع ماليات را داريم، چون افراد از فقير تا غني بايد به يك ميزان ماليات پرداخت كنند چه کسی که نان شب اش را با آب می خورد و چه کسی که آپارتمان هایش میلیاردی می ارزد. این قضیه کاملا ناعادلانه است. اين همان درآمد مالياتي است كه خود مردم آن را پرداخت مي كنند. و بيشتر بار اين درآمد بر دوش طبقه ي متوسط است، و دولت از اين ماليات يارانه را مي پردازد، يعني از عده اي مي گيرد و به عده اي ديگر مي دهد. توجه كنيد كه يارانه اي كه به حامل هاي انرژي تعلق مي گيرد با آمارهاي مختلف 10، 20 درصد افراد با درآمد بالا حدود 70، 80 درصد اين يارانه را مصرف مي كنند، پس اين يارانه هم به افراد ثروتمند داده مي شود نه افراد فقير. نتيجه خيلي ساده است، فقراي اين مملكت يارانه مي دهند به ثروتمندان اين مملكت. اما اگر اين يارانه برداشته شود و قيمت هاي نسبي هم اصلاح گردد، كارايي اقتصادي ايجاد شده و ايران كه توليد كننده ي ناكارآمدترين اتومبيل هاي دنياست از نظر مساله ي انرژي، تبديل مي شود به توليد كننده ي اتومبيل هايي كه داراي صرفه جويي انرژي هستند. بنگاه ها و كارخانجاتمان نيز به همين ترتيب.
خب، حالا، دو بخش بايد مطرح شود .اصل محوري اصلاح نظام قيمت هاست. حتي بحث يارانه در رده ی اصلی مورد بحث نیست. اين اصلاح باعث مي شود مصرف بهينه شده وبه سمت صرفه جويي انرژي میل کند، يا اصلا استفاده ي بهينه، نه صرفه جويي. چون دیگران از این واژگان استفاده می کنند بیان می کنم.پس بخش توليد هم به سمت استفاده ي بهينه می رود، به سمت كمتر استفاده كردن از انرژي. خب، اگر اين کار انجام بشود ،زمینه ی سرمايه گذاري فراهم می شود و سرمايه گذاري رشد پيدا مي كند و اگر ما اصلاحات اصل 44 قانون اساسي را به واقع انجام بدهيم که البته تا به حال انجام نداده ایم ، فقط سهامي را توزيع كرديم كه نه تنها نتیجه اش پیشرفت نبوده بلکه يك قدم به عقب هم بوده است. درآن صورت ما بايد انتظار داشته باشيم كه رشد اقتصادي بهبود پیدا کند و سرمايه گذاري ها رشد كند. براي اينكه اين كار را تسریع كنيم به اصلاحاتي غير از اصلاحات ساختاري كه در نظام مالیاتی نیازمند هستیم ،كه بايد یک سری اصلاحاتی را انجام بدهیم به عنوان پیش زمینه برای این دوره ی انتقال ، که در این جا من پیشنهاد کردم از طریق اصلاح نرخ ها و استهلاک مالیات شرکت ها این کار را انجام بدهیم . راهکارش را هم گفته ام ، البته 15،10 سال پیش اعلام کردم ولی خب به هر حال الان متوجه ی این مسئله شده اند . سپس قانون را گفتیم، برای اینکه این ماجرا باعث می شود که بخش صادرات و واردات اهمیت پیدا کند . در حال حاضر ما فقط حمایت می کنیم ، وارداتمان را برای مدتی کنترل می کنیم تا صنایعی که می خواهند پا بگیرند و از 60،50 میلیارد دلار واردات حداقل 70،60 درصداش را کاهش بدهیم . پس برای اینکه بتوانند رشد کنند باید اصلاحات لازم را هم انجام بدهیم ،بعد از اینکه این اصلاحات را انجام دادیم ، نظام بانکداری وام هایی را باید در اختیار بنگاه های کارآمد قرار بدهد .در نتیجه براساس این محور شما یک سری اصلاحات دیگر را هم خواهید داشت که در واقع همین ارکانی است که اعلام کردند هر چند که کاملا به شکل معقول نیست ولی به هر حال در مجموع درست است . این بحث اصلی بود . این طرح چون موجب افزایش رشد اقتصادی می شود پس بهبود رفاه جامعه را هم به دنبال دارد و ما را به آن چیزی که واقعا حق این مردم ، مملکت ، منابع و کارایی مان است نزدیک می کند. 4) همه ي اقتصاددانان بر اين باورند كه اجراي طرح تحول اقتصادي، تورم و رشد نقدينگي را در پي خواهد داشت. پيش بيني جنابعالی چیست ؟ چه راهکاری را باید برای جلوگیری از این مسئله اتخاذ کرد؟ این قیمت های نسبی که تغییر می کند قیمت حامل های انرژی افزایش پیدا می کند و این به معنای تورم نیست بلکه یک جهش قیمتی خواهیم داشت .تورم به کنترل حجم پول برمی گردد که دولت به دلیل این درآمد انضباط مالی اش را باید پیش بگیرد. بنابراین نباید انتظار داشته باشیم که غیر از این جهش قیمت ، شاهد افزایش تورم در آینده باشیم . مشروط بر اینکه همه ی این کارها را دولت انجام بدهد و بعد بررسی خواهیم کرد که به چه صورت ادامه پیدا می کند . پس با این شرایط یک افزایش قیمتی را خواهیم داشت . حالا اگر بخواهیم فشار ناشی از افزایش قیمت را را بر روی گروه های کم درآمد کاهش بدهیم باید چه کار کنیم؟ هدفمند کردن یارانه ها یکی از این کارهاست که خب فعلا هم ،چنین امکانی را نداریم. یکی از بزرگترین اشتباهاتی که دولت مرتکب شده است، براساس این تفکر سهام های دولتی را به حراج گذاشته و درآینده خواهیم دید هزینه های چنین تصمیمی را که ما برای 10 ها سال باید پرداخت کنیم . حداقل خوشبختانه در این مورد اشتباه تکرار نشد. اما ما می توانیم ،قطعا نسبت به یارانه هایی که قبلا پرداخت می کردیم روش بهتری را داشته باشیم و آن این است که یارانه را به طور سرانه برابر توزیع کنیم . یعنی یارانه ایی که قبلا فقرا به ثروتمندان می دادند حالا به طور برابر توزیع می گردد ، در نتیجه ی این شرایط حتی وضعیت فقرا هم بهبود پیدا می کند .به طور مثال فردی که 4 تا ماشین دارد و خانه ایی که از تمام لوازم برقی در آن استفاده می کند و حداقل در 6،5 اتاق چراغ ها روشن است ، کاملا مشخص است که وضعیت این خانه مشخص با 2،1 اتاق فرق می کند بنابراین قطعا هزینه بیشتری را نیز باید بپردازد. بدون شک یک چنین امری باید محقق گردد . مگر می شود از بار اصلاحات غافلگیر شد !!! این را بدانید فقرا معمولا یک گروه ساکت و خاموش جامعه اند، نه صدا ندارند و نه توان که صدایشان را به جایی برسانند . اما گروهی کوچک ( ثروتمندان ) صدایی بلند دارند . البته منظور از صدا ارتباط با جمع و غیره است .فقیر آنقدر انرژی ندارد که حرف بزند آنقدر ناتوان است که صدایش از 10 متر هم تجاوز نمی کند ولی مثلا من نوعی می توانم کاری بکنم که نصف شهر تهران صدایم را بشنوند. به همین دلیل است صحبت هایی نظیر این صورت می گیرد و این قطعا به نفع گروه کم درآمد خواهد بود. اما اینکه یارانه ی سرانه خانوار به صورت نقدی باشد یا جنسی اثری نه در تورم دارد و نه در مسئله ی کلی طرح. البته می دانید که بین یارانه ی نقدی و جنسی تفاوتی وجود دارد و ما هم تفاوتش را درک می کنیم . هیچ یک به دیگری مطلقا مزیت ندارد و در مواردی یارانه ی نقدی بهتر است و در مواردی یارانه ی جنسی. و خب البته باید مطالعه بشود تا بتوان تصمیمی درست برای انجام کار گرفت.دومین مسئله این است که در مرحله ی اجرا با یک راهکارهایی بتوان هزینه ی دریافت یارانه را برای کسانی که یارانه می گیرند ولی واقعا واجد شرایط نیستند، افزایش داد. . کسی که مثلا در این شهر چندین آپارتمان دارد یک عدد از آنها را هم بفروشد اتفاق ناگواری نخواهد افتاد. این انصاف نیست که حق آن کسی که ماهی 200 تومان درآمد دارد ، به چنین افرادی پرداخت شود. پس وقتی قرار باشد این هزینه ها دریافت گردد و مثلا در آنجا محاسبه بشود که ثروت هر فرد چقدر است و سپس درخواست یارانه صورت بگیرد این مراحل خود به خود باعث می شود که یک درصدی از ثروتمندان این جامعه که به وضوح خودشان می دانند واجد شرایط نیستند داوطلبانه کنار می روند. پس در نتیجه باز هم یارانه هدفمند می شود . این است که از بخش کارایی و بخش اجرایی نحوه ی توزیع یارانه ها نسبت به آن چیزی که الان وجود دارد کارآمدتر می شود. 5) با توجه به شرايط اقتصادي جامعه ي ما در حال حاضر و عدم فعاليت و حضور مناسب بخش خصوصي، چنين طرحي عملي است؟ و اصلاً به نظر شما بخش خصوصي در اين زمينه چه كمكي مي تواند بكند كه طرح پيشنهادي دولت بهتر اجرا شود؟
این طرح البته ربط چندانی به بخش خصوصی ندارد مسئله ایی که شما مطرح کردید به اصلاحات اصل 44 قانون اساسی مربوط می شود نه این تحولات . ببینید یک گروه بسیار قوی مخالف اند و این کسانی هستند که منافع شدید دارند . تمام مدیران دولتی این مسئله را هم به عنوان مشکل مطرح می کنند . چیزی به عنوان بخش خصوصی در کشور ما وجود ندارد، بخش خصوصی مثل امریکا نداریم ،بخش خصوصی یعنی بنگاهی که براساس حداکثر کردن سود که متنهی به کارایی بشود، عمل می کند . باید کاری بکنیم که امکان انحصار را از بین برده و تا آنجایی که ممکن است بازار را رقابتی کرده تا بخش خصوصی بتواند به دنبال اهداف اش که خود به خود آن کارایی مورد نظر ما را هم خواهد داشت ، برود. بهترین مدیران که از دانشگاه های معتبری هم فارق التحصیل می شوند اگر در سمت مدیر دولتی قرار بگیرند به دنبال افزایش دادن بودجه ی خود خواهند رفت . در نتیجه مسئله ساده است .البته این درست است که بخش تقاضای ما منابع کافی برای هزینه ندارد و مسئله ایی است که باید حل شود. نه اینکه بخش خصوصی ما توان مدیریت ندارد نه ، چون دولت بخش خصوصی را همیشه کوچک نگه داشته پس همواره کوچک است. وقتی 80،70 درصد صنایع کشور در دست دولت باشد یعنی 20،10 درصد دست بخش خصوصی است و اگر قرار باشد 70 ، 80 درصد را به بخش خصوصی بسپاریم سیستم بانکداری باید کمک کند و منابع دیگر و ... وارد عمل شوند تا این امر به طور تدریجی انجام شود. من تصور می کنم مشکل ما این ها نیست اصلا مشکل ما این است که آیا واقعا دولت عزم این کار را دارد؟ و اگر دارد برای انجام این تحول چه برنامه ریزی باید داشته باشد. به همین روشی که در حال حاضر وجود دارد و اینکه یک عده ایی دور هم جمع بشوند و افراد به جای متخصص اقتصادی تصمیم بگیرند ،اگر چه ممکن است بتوانند قدم هایی بردارند و تا جایی هم پیش بروند ولی یک قدم اشتباه باعث می شود که همه چیز به هم بخورد .تنها راهش این است که از متخصصین اقتصاد که در این مملکت بسیار کم اند و اگر هم باشند اکثرا در نسل جوان هستند، از آنها استفاده کنیم به عنوان کسانی که مشاوران دائمی برای سیاستگذاری و تصمیم گیری عدالت این طرح باشند. 6) به نظر شما طرح هايي كه بايد موازي اين طرح اجرا شود، چيست؟ من برای این کار راه حل هایی را توصیه کردم قطعا بسترهایی لازم است و الزاماتی دارد . اجرای اصل 44 قانون اساسی ، اصلاحات مالیاتی ، اصلاحات نظام بانکداری برای کسانی که می خواهند سرمایه گذاری کنند به خصوص کسانی که می خواهند سرمایه گذاری را تجدید کنند و از طریق نظام مالیاتی هم تصویب شده اند منابع در اختیار آن ها قرار بدهد،قانون کار و تامین اجتماعی باید اصلاح شود ، قانون کارگر و کارفرما و...از این قبیل اصلاحاتی است که باید موازی انجام شود . و در واقع همین مشکلات است که کارایی را کاهش می دهد.بعد هم موارد دیگر وجود دارد.در واقع دلیل اینکه بنده می گویم یک گروه اقتصاددان باید باشند برای همین مسئله است که مرتب رصد کنند و این الزامات را طراحی نمایند. 7)با توجه به تاثیری که اجرای این طرح در شرایط اقتصادی دهک های پایین جامعه می گذارد آیا برنامه ریزی برای شناسایی دهک ها صورت گرفته است ؟ اگر بخواهیم گروه های فقیر را شناسایی کنیم اول باید یک خط فقر تعریف کرده باشیم و مسلما شناسایی این گروه کار ساده ایی نیست. در کشورهای توسعه یافته آن چیزی که رفاه جامعه را بالا و فقر را از بین می برد اصلاح نظام پرداخت هاست .نظام مالیاتی ، نظام تامین اجتماعی.... پس این ها هستند که به شما این اطمینان را می دهند هر کسی که در چرخه ی تولید درآمدش بالای خط فقر است جزء گروه فقرا محسوب نمی شود و وقتی کسانی که زیر پوشش تامین اجتماعی هستند بالای خط فقر بودند به راحتی می توانید شناسایی کنید، هر آن چه را که باقی ماندند ، به گروه هاي فقیر اختصاص می دهید.البته راه های دیگری هم وجود دارد. خبرگزاری انجمن اقتصاددانان فردا فرناز غلامی ، فائزه تاجیک ، مهشید شریفی پور |
|
متن کامل نامه 60 استاد اقتصاد به احمدینژاد - بخش اول |
ملت بزرگ و شریف ایران
رئیس جمهور محترم
نمایندگان محترم مجلس شورای اسلامی
با سلام،
همانگونه كه مستحضرید و به كرات توسط دلسوزان كشور و مقامات مسئول عنوان شده است، اقتصاد كشور در شرایط داخلی وجهانی حساس و دشواری قرار دارد. رشد اقتصادی اندک، بیكاری گسترده، تورم مزمن و دو رقمی، بحران در بازارهای پول و سرمایه، بودجه انبساطی دولت، اختلال در تعامل با دنیای خارج، وجود فقر و نابرابریها، دركنار شرایط حساس بحران مالی جهانی آثار گسترده و تعیینكنندهای برصادرات، واردات، تامین نیازها و از همه مهمتر عدم تحقق احتمالی درآمد لازم از فروش نفت برای تامین بودجة دولت، از جمله اساسیترین مشکلات موجود کشور است. همچنین بحران جهانی بازارهای مالی و رکود بیسابقه اقتصاد جهانی تهدیدهای جدی برای اقتصاد کشور بوجود آوردهاند. اما متاسفانه دولت در این زمینهها اقدامات مقتضی و مناسبی انجام ندادهاست. در این وضعیت بسیار حساس، دولت مصمم است سیاستهای گستردهای را تحت عنوان طرح تحول اقتصادی به مورد اجرا گذارد. ما از تبعات طرحیکه با شتابزدگی و در بستر نامساعد ملی وبحران جهانی بهاجرا درخواهدآمد، بیمناكیم. از اینرو لازم دیدیم با تحلیل وضعیت اقتصاد کشور، علل پیدایش بحران کنونی، راههای برون رفت از این تنگناها را با مردم شریف ایران، نمایندگان مجلس شورای اسلامی و دولت محترم درمیان بگذاریم. شاید قبل از آنکه معضلات کشور حادتر شود، بتوان اصلاحات لازم را به موقع در آن اعمال کرد. در گذشته نیز اقتصاددانان کشور به کرات تحلیلها، نقدها وتوصیههایی را درزمینه حل مسائل مبرم اقتصادی، از جمله شیوه مصرف درآمدهای نفتی، ارائه دادهاند، که با بیتوجهی دولتمردان مواجه شدهاست وکشور تا به امروز، باتحقق پیش بینیها درمورد پیامدهای منفی سیاستهای دولت هزینههای سنگین آنرا پرداختهاست. با این همه بر این باوریم که بیمهری دولتمردان نمیتواند موجبی برای عدم ارائه مجدد دیدگاهها و توصیههای ما باشد. با توجه بهمسائل مذكور ما جمعی از اعضای هیات علمی دانشگاههای كشور، برای اطلاع همگان گزارشی را تدوین كردهایم كه در برگیرندة امور ذیل است:
1- مساعی دولت نهم:
این درست است كه برخی از شرایط نامساعد اقتصاد ایران ریشههای ساختاری دارد و در طول سالیان دراز به دلیل سوءتدبیر و بیتوجهی دلتمردان قبلی انباشته شدهاست و هیچ دولتی نمیتواند حتی در طول یك برنامه پنج ساله همه این مشکلات را حل کند. این درست است كه دولت نهم از زمان روی کار آمدن، حل این مسائل و بهبود وضعیت اقتصادی کشور را در سریعترین زمان ممکن در دستور کار خود قرار دادهاست. اما متاسفانه به رغم تلاشهای شبانه روزی مسئولان، سیاستگذاریها موجب شدهاست به دلیل ماهیت تفکر حاکم بر آن و ضعف در شناخت همهجانبة مسائل و مشكلات، بهجای بهرهگیری از ظرفیتهای حقوقی و قانونی و تقویت نهادهای موجود، راهبردی در جهت تخریب ساختارها باشد و دركنار آن دولت با پا فشاری بر سیاستهای نادرست، راه تعامل سازنده جامعه مدنی و نخبگان کشور را مسدود ساخته است.
2- چارچوب فكری نادرست دولت نهم:
نگرش دولت نهم به مسائل بینالمللی و داخلی غیرعلمی و غیرکارشناسانه است. همین چارچوب فکری، کیفیت تعامل دولت با دنیای خارج، برخورد آن با نهادهای سیاستگذاری و برنامهریزی اقتصادی و اجتماعی و ماهیت سیاستها و برنامههای دولت نهم و چگونگی اجرای آن را مشخص میسازد و بسیاری از نارساییها و ناكامیهای این دولت را توضیح میدهد. این چارچوب فکری دارای ویژگیهایی همچون آرمانگرایی افراطی، شتابزدگی در اقدام، تقدم عمل برعلم، تقابل تعهد و تخصص و عدم امکان سنجی و تحلیل هزینه و فایده سیاستها و طرحهای اقتصادی است. تبعات این رویکرد عبارت از كاهش عقلانیت اقتصادی، تكیه بر ذهنیت بهجای واقعیت، خود نظام پنداری، توهم توطئه، حلقههای تكراری حذف، و وابستگی بیشتر به منابع نفتی است.
3- فضای نامساعد كسب و كار و تاثیر آن بر رشد اقتصادی:
اتخاذ سیاستهای اقتصادی دولت براساس چارچوب فكری مذكور، منجر بهایجاد فضای نامساعد كسب وكار شده و به نوبه خود کاهش رشد اقتصادی را در همسنجی با نهادههای فراوان به کار رفته در تولید، به ارمغان آورده است. رشد ناچیز بهرهوری، ایجاد اشتغال ناپایدار و تداوم بیكاری گسترده از دیگر پیامدهای فضای نامساعد کسب وکار است. بیجهت نیست که رشد اقتصادی كشورهای تركیه، عربستان، و امارات در سالهای 86-1384 بالای 9 درصد و رشداقتصادی ایران کمتر و در حدود 6 درصد بودهاست. در همین مدت متاسفانه ایران در میان كشور عضو سازمان بهرهوری آسیایی از كمترین مقدار رشد بهرهوری برخوردار بوده است.
4- سیاستهای نادرست انبساطی مالی:
بدنبال رونق نفتی و به رغم تجربه پرهزینه سالهای 1352-1356 در زمینه تزریق بیمحابای درآمدهای نفتی به اقتصاد کشور، یکبار دیگر احساس خطرناك پرپولی مجوز دولت برای به هزینه گرفتن درآمد به هر طریق ممكن شد. این نوع جهتگیری بودجهای، دولت را به رغم هدف برنامه مصوب در مقایسه با بخش خصوصی بیش از پیش بزرگ و غیركارآمد نمودهاست. هم اکنون که در پی بحران جهانی، قیمت نفت خام در سراشیبی سقوط افتاده و حساب ذخیره ارزی تهی شدهاست، این پرسش اساسی مطرح میشود که در آینده نزدیك چگونه با درآمدهای نفتی کمتر و نظام مالیاتی ناکارآمد کنونی، بودجه سال 1387 و سال بعد قابل تامین مالی خواهد بود. شایان ذکر است که بر اساس جدول 8 برنامه چهارم، باید در سالهای 86-1384، جمعاً 47.1 میلیارد دلار از درآمدهای نفتی به دولت اختصاص مییافت، ولی درعمل142.6 میلیارد دلار هزینه شد و از چگونگی197.8 میلیارد دلار فروش نفت اطلاعات روشن وشفافی گزارش نشدهاست. اگر این درایت وجود میداشت که سهمی از درآمدهای نفتی درحساب ذخیره ارزی نگهداری شود، در روزهای عسرت مالی گرفتاری دولت و مردم کمتر می بود.
5- تعامل تنشزا با جهان خارج و سیاست نادرست تجارت خارجی:
سیاست تجاری نادرست و تعامل ناپایدار و تنشزای دولت نهم با جهان خارج علاوه بر محرومیت از رهآوردهای بالقوه تجارت و سرمایهگذاری خارجی، هزینههای سنگینی را به اقتصاد كشور تحمیل كردهاست. بهطوری كه امروزه به دلیل تحریمهای سازمان ملل، بخش بزرگی از واردات و صادرات كشور از طریق واسطهها انجام میشود كه علاوه بر تحمیل ریسك بیشتر، موجب افزایش چندین میلیارد دلاری قیمت تمام شده صادرات و واردات كشور گردیدهاست. در زمینه تجارت خارجی، دولت برای مهار فشارهای تورمی، آزاد سازی واردات را در پیشگرفته و بانك مركزی عملا نرخ اسمی ارز را بهعنوان لنگر اسمی برای مهار تورم به كار بردهاست. در این وضعیت توان رقابت اقتصاد كاهش و نرخ حقیقی ارز كه بیانگر توان رقابتی است از هر دلار 7112 ریال در سال 1381 به هر دلار 5228 ریال در سال 1386تنزل یافتهاست. در نتیجه این رویكرد واردات كشور به شدت افزایش یافتهاست. كاهش درآمدهای نفتی و تقلیل ناگزیر این سطح از واردات برای اقتصاد كشور بسیار پرهزینه خواهدبود.
6- عدم شناخت بازار پول، سرمایه، و ارزش پول ملّی:
عدم شناخت از نظام پولی و بانكی در نزد دولتمردان، نابسامانیهای فراوانی به بار آوردهاست كه حاصل آن تخصیص غیربهینه منابع بانكی، افزایش 40-30 درصد نقدینگی و در نهایت رسیدن به سطح تورم نقطهای29.4 درصد در شهریورماه 1387 است. گفتنی است که متوسط نرخ تورم در سال 1384 فقط10.4 درصد بوده است.
بازار سرمایه نیز كه به سبب فضای نامساعد كسب وكار، نحوه عرضه سهام عدالت در بورس و نحوه اجرای سیاستهای اصل 44 با افقی مبهم روبرو است، اكنون در شرایط نااطمینانی جهانی حاكم بر بازارهای مالی با مشكلات بیشتری دست بگریبان است.
برداشت نادرست از مفهوم ارزش پول ملّی این توهم را در نزد دولتمردان دامن زدهاست که میتوان به صورت دستوری ارزش داخلی و خارجی پول ملی را افزایش داد. همچنین گاه به غلط تصور میشود که با حذف سه صفر از واحد پول ملی و در غیاب سیاستهای مالی و پولی مسئولانه، میتوان ارزش داخلی پول را افزایش داد و تورم فزاینده کنونی را مهار کرد.
7- گسترش فقر و نابرابری:
در سند چشم انداز و قانون برنامه چهارم به منظور تأمین عدالت اقتصادی و رفع فقر و نابرابری، بهطور همزمان بر دو رویكرد رشد و توزیع تأكید شدهاست. این دیدگاه پیامدهایی همچون عزت نفس و كرامت انسانی، ارتقاء سرمایه انسانی و اجتماعی، وفاق و انسجام ملی، و احساس تعلق بیشتر آحاد مردم به كشور را در بر دارد. اما متأسفانه دولت عملا در مسیر رویكردهای توزیعی بدون داشتن دغدغه رشد اقتصادی حركت کردهاست. اما به رغم تلاشهای آن، ضریب جینی از رقم0.423 در 1383 به0.431 در سال 1385 رسیدهاست. افزایش شدید نرخ تورم در سالهای 1386 و 1387 قطعاً منجر به بیعدالتی و نابرابری بیشتری شده و خواهد شد.
8- عدم امكانسنجی طرح تحول اقتصادی و شتابزدگی در اجرای آن:
طرح تحول اقتصادی به رغم گستردگی حوزههای تحت پوشش و پیامدهای بزرگ اقتصادی و اجتماعی آن، ظاهراً قرار است خارج از برنامه پنجم توسعه تصویب شود. به عقیده ما اصلاح قیمت حاملهای انرژی و توزیع یارانههای نقدی در میان 70 درصد خانوارهای کشور، قبل از ایجاد ثبات اقتصادی میتواند به تورم افسارگسیخنه دامن زند و مشکلات حاد اقتصادی و اجتماعی را در پی داشته باشد. گفتنی است دولت بدون محاسبه درآمدهای حاصل از اصلاح قیمتها و کسب مجوز قانونی از مجلس، وعده توزیع یارانه نقدی به خانوارها را داده و در صدد برآمدهاست در نیمه دوم سال جاری وجوهی را به مردم بپردازد. این شیوه برخورد فقط سطح توقعات مردم را بالا میبرد و بر انتظارات تورمی در جامعه دامن میزند.در این باب باید نكاتی همچون: ضرورت اصلاح تدریجی قیمت حاملهای انرژی، همزمانی اصلاح قیمتی با تدابیر غیرقیمتی مدیریت تقاضا، كمكهای فنی دولت برای اصلاح تكنولوژی تولید، كمكهای مالی دولت برای حمل و نقل عمومی مورد توجه قرارگیرد.
درخواست ما
درخواست امضاكنندگان از مردم ایران، نمایندگان محترم مجلس هشتم ، دولت نهم و كاندیداهای بالفعل و بالقوه ریاست جمهوری دهم و احزاب سیاسی آن است كه دریابند اقتصاد كشور با چالشهای بسیاری روبروست. این اقتصاد برای حل و فصل مسائل خود توجه ویژهای را میطلبد و در این راستا تأكید مجدد بر چند نكته اساسی لازم است:
1-امروز اداره كشور بیش از هر زمان دیگر محتاج ارجاع به راهبردها و سیاستهای اسناد قانونی چشم انداز 20 ساله است. انتظار این است كه برای تحقق اهداف چشم انداز از تضعیف و انحلال نهادهای كارشناسی بویژه نهاد های برنامه ریزی و پولی و مالی اجتناب شود. همچنین لازم است از برخوردهای احساسی و هیجانی در كالبد شكافی مسائل داخلی و حل آنها و نیز مقابله با مسائل اقتصاد جهانی پرهیز شود.
2-فضای كسب و كار برای فعالیتهای اقتصادی در كشور باید بهبود یابد تا سرمایهگذاری خصوصی تسهیل، ارتقای تكنولوژی تسریع، كسب رقابت پذیری و نیل به رشد اقتصادی پایدار امكانپذیر شود.
3-سیاستگذاری اقتصادی مستلزم آگاهی عمیق نسبت به مبانی نظری علم اقتصاد، تجربه جهانی و ویژگیهای اقتصادی و اجتماعی كشور است. توصیه میشود دولت محترم و مجلس شورای اسلامی از ظرفیتهای كارشناسی و تخصصی موجود در بدنه دستگاههای دولتی ، سازمان مدیریت و برنامه ریزی سابق، بانك مركزی و دانشگاهها سود جویند.
4-طرح تحول اقتصادی در ذات خود یك اصلاح ساختار است. از آنجا كه نارسائیها به تدریج شكل میگیرند، الزاماً رفع نارساییها نیز به تدریج و با یك برنامه علمی میتواند انجام شود، نه با روشهای دستوری و جهشی. تاكنون امكانسنجیهای این طرح انجام نشده و حداقل در معرض قضاوت محافل علمی و تصمیمگیری قرار نگرفته است. این طرح نمیتواند در ظرف چند ماه آینده، آن هم در فضای پر التهاب انتخاباتی به مرحله اجرا درآید، لذا هرگونه كوششی در اجرای شتابزده آن، هزینههای سنگینی را برای كشور به بار خواهد آورد.
5-توجه به تعامل كارآمد اقتصاد ملی با اقتصاد جهانی یك ضرورت اجتنابناپذیر است. بهرهگیری از فرصتهای منطقهای و جهانی امری حیاتی است كه باید در دستور كار اركان حاكمیت قرارگیرد و مصوبات آن راهنمای عمل، همگان باشد. تنها از این طریق است كه چالشهای كشور در تعامل با اقتصاد جهانی، میتواند حل و فصل شود. در همین راستا، بحران اخیر اقتصاد جهانی،یکبار دیگر همپیوندی و سرنوشت مشترک جامعه جهانی را نشان داد. پیامدهای وخیم این بحران به صورت کاهش ارزش داراییهای مالی، کاهش قیمت نفت و کاهش تولید، سرمایهگذاری و اشتغال، دامن همه کشورها اعم از فقیر و غنی و نفتی و غیر نفتی را خواهد گرفت. دولتمردان ما باید با دیده باز این واقعیت را بپذیرند که این بحران تنها در سایه اتخاذ راهبردها و سیاستهای هماهنگ و تشریک مساعی همه کشورها قابل حل است. بدیهی است كه جمهوری اسلامی نیز باید به عنوان یک عضو مهم جامعه جهانی به سهم خود در جهت حل این بحران همکاریهای لازم را به عمل آورد. سخن آخر آن که امید است نامه و گزارش فوق، پاسخی شایسته به درخواست اخیر جناب آقای رئیس جمهور درزمینه مسائل اقتصادی جهان و کشور نیز باشد.
چرا این گزارش تهیه شد؟
اقتصاددانان كشور از دیرباز و به ویژه در سه سال اخیر به صورت فردی و گروهی نظرات خود را در باب سیاستهای اقتصادی دولت در رسانهها مطرح كردهاند. از جمله تعدادی از آنان در خرداد سال 85 و خرداد سال 86 دو نامه سرگشاده خطاب به ریاست محترم جمهوری نوشتند و در آن ضمن تحلیل مسائل عمده اقتصاد ایران نگرانیهای خود را در باب سیاستهای اقتصادی دولت نهم ابراز داشتند.
نامه اول با نگاه منفی دولتمردان و برخی از نمایندگان مجلس و با برخوردهای تند سیاسی آنها رو به رو شد، اما با انتشار نامه دوم، ریاست محترم جمهوری از اقتصاددانان دعوت فرمودند تا در نشستی که با حضور ایشان و جمعی از اعضای هیأت دولت برگزار میشد شرکت نمایند. با تأسف باید گفت به رغم صرف وقت فراوان در این جلسه؛ نقدها و نظرات علمی اقتصاددانان بر دولتمردان نه تنها اثر نكرد، بلكه دولت تلاش و مساعی خود را در تعقیب سیاستهای اقتصادی خویش كه از نظر اكثریت قریب به اتفاق اقتصاددانان با مبانی علمی سیاستگذاری اقتصادی مغایرت داشت، دوچندان كرد. همچنین در آن جلسه ریاست محترم جمهوری پرسشی را در باب چگونگی خرج کردن درآمدهای نفت مطرح کردند که تاکنون چندین نفر از استادان اقتصاد، به صورت انفرادی پاسخهایی به آن پرسش دادهاند (برخی از پاسخها مستقیما برای ایشان ارسال شدهاست و برخی نیز انتشار عام یافتهاست). اما متاسفانه به نظر میرسد مورد توجه قرار نگرفتهاست.
اكنون باگذشت سه سال از دوران تصدی دولت نهم ، ماهیت و پیامدهای نامطلوب اقتصادی و اجتماعی سیاستهای اقتصادی دولت بیش از پیش آشكار شدهاست. بهطوری که این پیامدها مسائل، چالشها، عدم تعادلها، و عدم كارائیهای قبلی حاكم بر اقتصاد ایران را نه تنها حل نكرده، بلكه عمیقترو گستردهترکردهاست.
در چنین وضعیت دشواری دولت نهم بر آن شدهاست تا با اعلام طرح تحول اقتصادی خود، سیاستهای گسترده دیگری را در اقتصاد پرچالش کشور و در شرایط محیطی نامناسب آن، فارغ از جمعبندی و نتیجهگیری از سیاستهای قبلی خود اعمال نماید. بیم آن میرود که اجرای شتابزده طرح تحول اقتصادی بدون داشتن مبانی نظری، بدون امکان سنجی لازم، در غیاب سازمان و سامان لازم برای اجرای آن و فقدان استنباط واحد و همه جانبه ارکان نظام و جامعه از ماهیت و كاركردهای آن، خسارات جبرانناپذیری را بر اقتصاد كشور وارد نماید.
پیامدهای منفی سیاستهای اقتصادی دولت نهم در سه سال اخیر و نگرانیهایی که از اجرای شتابزده طرح تحول اقتصادی وجود دارد، ما را بر آن داشت تا نامه و گزارش خود را این بار به مردم عزیز، ریاست محترم جمهوری و نمایندگان محترم مجلس شورای اسلامی تقدیم نمائیم. امیدواریم این گزارش و رویکردهای آن با توجه به وضع خطیر و دشوار اقتصاد کشور، جایگاه جدیتری در نزد سیاستگذاران و نمایندگان مجلس پیدا كرده و در جهت اصلاح امور اقتصادی كشور به ویژه طرح تحول اقتصادی کشور مورد توجه قرارگیرد.
این گزارش در چهار حوزه مختلف تدوین شدهاست. ابتدا چارچوب فکری دولت نهم ارزیابی شدهاست. سپس عملکرد اقتصاد کشور از دید رشد اقتصادی، اشتغال و بهرهوری مورد توجه قرار گرفتهاست. در مرحله بعد سیاستهای اقتصادی دولت از جمله سیاستهای مالی، سیاستهای پولی و سیاست تجاری مورد نقد و ارزیابی قرار میگیرد. در نهایت به ارزیابی اجمالی طرح تحول اقتصادی و مخاطرات اجرای آن پرداخته میشود.
1-الگوی فكری دولت نهم:
دولتها با سیاستگذاریهائی كه در قلمروهای چهارگانه تنظیمی، تثبیتی، تخصیصی و توزیعی دارند، تاثیر تعیینكنندهای بر رشد اقتصادی و توزیع ثمرات آن میگذارند. کیفیت سیاستگذاری دولتها به پندار (پارادایم) یا الگوی فكری آنها بستگی دارد. الگوی فكری، خود برخاسته از مجموعه نگاه هستی شناختی، شامل پیش فرضها، ارزشهای بنیادین، قواعد بازی و روشهای ارزشگذاری است كه نحوه اندیشه، تصمیمسازی، تصمیمگیری و اقدامات دولت را تعیین میكند. پندار فكری یك دولت شامل حوزههای گستردهای از ارزشها، انگیزهها، اندیشهها و برنامه ریزیها است که باید به صورت سازگار شکل گرفته باشد.
بر اساس موازین علمی، به نظر میرسد که بسیاری از دشواریهای حاكم بر اقتصاد ایران در 3 سال اخیر، برخاسته از الگوی خاص فكری دولت نهم است. از اینرو نقد این الگوی فكری میتواند بسیاری از دشواریها را كه در فرایند تصمیمسازی، تصمیمگیری و اجرا رخ دادهاست، ریشهیابی كند. برخی از ویژگیهای پندار فكری دولت نهم كه در مغایرت جدی با موازین یاد شدهاست عبارتند از:
اصولگرایی نامتعارف : دولت نهم مدعی است كه «دولتی اصولگرا» است اما در قاموس این دولت، اصولگرایی یعنی سوق دادن جامعه به سوی آرمانهای بزرگ از طریق روشهای غیرمتعارف، نامدون و فاقد امكانسنجی و در صورت نیاز با اجبار. در واقع دولتهایی از این دست، با برداشت نادرستی از دولتهای انقلابی، معمولا در پشت رفتارهای خود ارزشها و پیش فرضهائی دارند كه بر تمام نظام فكری و تصمیمگیری آنان سایه میافكند. این ارزشها و پیشفرضها و تبعات آنها به صورت زنجیرهای به هم وابستهاند.
ساده اندیشی و سرعت در اقدام: در این دولت، سرعت عمل در مراحل شناسایی، تحلیل، تصمیم و اقدام برای پدیدههای مختلف، یك ارزش ذاتی است. دولت نهم اهداف دور را نزدیك میخواهد و قلههای بلند را كوتاه میپندارد. بنابراین هر عاملی كه مانع سرعت عمل باشد، عاملی خلاف اصولگرایی و «ضدانقلابی» تلقی میشود. زمینه اصلی ساده اندیشی و سرعت در اقدام اراده گرایی است. هدفی را طلب میکنیم و خواستن توانستن است . بدون توجه به الزامات عینی و مشروط کننده هدف مورد نظر.
تقدم عمل بر علم: ساده اندیشی و سرعت در اقدام برای دولت نهم آنقدر مهم است كه حتی اگر مطالعه و بررسی كارشناسی پدیدهها بخواهد سرعت عمل آن را بگیرد، با آن برخورد میكند. به همین علت مسأله «تقدم عمل بر علم» به یك قاعده تبدیل میشود. چنین دولتی معمولاً برای هر پدیدهای كه نیاز به مدیریت داشته باشد، میگوید اقدام را شروع میكنیم آنگاه اگر اشكالی داشت در مرحله عمل اصلاح میكنیم و چنین میشود كه گاهی بیمطالعه اقداماتی شروع میشود و پس از مدتی خطا بودن آنها آشكار میشود.
تقابل تعهد و تخصص: همین ویژگی، یعنی ارزش بودن «سرعت در اقدام» در جای خود باعث میشود تا قاعده دیگری بر رفتار دولت حاكم شود و آن فرض نادرست «تقابل تعهد و تخصص» است. در چنین شرایطی كسانی كه قرار است بهعنوان سیاستمدار، بوروكرات یا كارشناس در دولت كاركنند، تنها زمانی جایگاه ویژه خود را مییابند كه نشان دهند فارغ از صلاحیتهای علمی، كارشناسی و تجربی لازم، بدون قید و شرط، به ایدهها و آرمانهای اعلام شده دولت متعهدند.
سرعت به جای عقلانیت: وقتی دولت نهم سرعت در اقدام را نصبالعین خود قرار میدهد، به ویژه اگر این سرعت عمل همراه با موجی از احساس و هیجان نیز باشد، آنگاه جا برای عقلانیت تنگ میشود. چرا كه این امر مستلزم سرعت در تصمیم و افراط در اقدام است، در حالی که عقلانیت، نیازمند امكانسنجی، تدریج، احتیاط و استحکام است.
تكیه بر ذهنیت به جای واقعیت: اما مگر اقدام كردن و اعمال سیاست، بدون داشتن دستورالعمل و نظریههایی كه همه اقدامات در چارچوب آن هماهنگ شود، امكانپذیر است؟ هیچ عمل انسانی محقق نمیشود مگر آنكه در پشت آن تصمیمی باشد و هیچ تصمیمی اتخاذ نمیشود مگر آنكه بر تحلیلی استوار باشد. بنابراین دولت چگونه میتواند سرعت در اقدام را رعایت كند بدون آنكه چارچوب تحلیلی جدی برای آن داشته باشد؟ این جاست كه ذهنیتها به كار میافتد، ارزشها با آرمانها تركیب میشود و مستقل از اقتضائات و محدودیتهای عالم واقع و واقعیتهای حاكم بر آن، از آنها نظریهای برای توجیه اقدام دولت استخراج میشود. مثلاً آرمان بزرگ عدالت آنهم با مفهوم پیچیده و گسترده اقتصادی، اجتماعی و سیاسی حاكم بر آن با مسأله ساده شدهای تحت عنوان «یاری فقرا» بهعنوان یك ارزش، تركیب میشود و یك رابطه ذهنی بین این دو برقرار میگردد و بر اساس این چارچوب ذهنی یك راهكار سیاستی سریع برای بسط عدالت از آن استخراج و به مورد اجرا گذاشته میشود.
قلب اهداف بزرگ: رویکردی كه دولت نهم انتخاب كردهاست اقتضا میكند كه اقداماتی به سرعت شكل گیرد. برای این كار نیز باید به سرعت آرمانها بدون پشتوانه برنامهای و سازمانی، با ارزشها تركیب شوند تا راهكارهایی برای آن یافت شود. در اینجاست كه ذهنیتها كه اكنون از واقعیت گسسته و حتی به جای واقعیتها نشستهاند به مثابه یك كارخانه بزرگ نظریهپردازی، شروع به كار میكنند. از آنجا كه همه چیز ذهنی شكل میگیرد و تحلیل میشود، به تدریج اهداف آسمانی به زمین میآیند و معضلات تاریخی بهطرفهالعینی قابل حل مینمایند. در واقع این فرایند موجب میشود كه اهداف بزرگ، به شعارهایی سطحی تبدیل شوند. چنین میشود كه در دولت نهم، تحقق اهداف بزرگ با ابزارهایی كوچك و روشهایی ساده دنبال میشود.
پیدایش خود کامگی فکری: اما در هر صورت دولت نهم نیز باید همچون هر سیستم فكری دیگری تا حدی سازگار عمل كند وگرنه فشارها و هزینههای ناشی از ناسازگاری اقدامات به سرعت آن را به سوی سقوط میبرد. این در حالی است كه فراگیری ویژگی رفتاری «تكیه بر ذهنیت به جای واقعیت» موجب میشود كه هر روز انبوهی از ایدهها و نظریهها و سیاستهای تازه و متناقض از سوی دولتمردان حاكم، پیشنهاد و به اجرا گذاشته شود. درچنین شرایطی دستگاههای نظریهپردازی موجود دیگر نمیتوانند مستقل عملكنند، بلکه باید مستقیماً زیر نظر مقامات ارشد دولت كاركنند تا نظریههایی تولید کنند که توجیهگر عمل مقامات دولتی باشد. ولی اگر همه مراجع فكری و نظریهپردازی و سیاستگذاری زیرنظر مقامات ارشد دولت قرار گیرد، به تدریج تفاوتها و تنوعهای فكری آنها زدوده و قدرت زایندگی آنها زایل میشود. در این صورت وقتی قدرت زایندگی فكر و اندیشه كارشناسی و رقابت از دست برود، از جایی به بعد ایدهها و آرمانهای مقامات ارشد دولت تبدیل به نظریه مركزی آن میشود. یعنی هیچ نظریه دیگری امكان بروز و ظهور بهعنوان نظریهای كه مبنای عمل دولت باشد، نمییابد و چنین میشود كه در آن همزمان قدرت حكمرانی و حق نظریهپردازی، برای استفاده در سیاستگذاری دولتی، در فرد یا گروه مركزی حاكم جمع میشود. برخورد با نهادهای فكری و كارشناسی ـ همچون انحلال سازمان مدیریت و برنامهریزی و شوراهای تخصصی دولت ـ نیز در همین راستا قابل تحلیل است.
خود نظام پنداری: در این جاست كه به تدریج فرد یا گروه مركزی حاكم، كه اكنون هم حق تحلیل و هم قدرت تصمیم و اقدام را در دست دارد، «ترجیحات و رفاه خود» را بهعنوان «ترجیحات و رفاه اجتماعی» قلمداد میكند و بنابراین آنچه را خود درست و مطلوب میپندارد بهعنوان آنچه برای جامعه درست و مطلوب است معرفی میكند. در واقع از این جا به بعد تفكیك فرد یا گروه مركزی حاكم از اصل سیستم سیاسی یا از اصل دولت دشوار میشود. به دیگر سخن، ویژگی «خود نظام پنداری» بروز مییابد. از این جا به بعد هرشكستی درسیاستهای مقامات دولتی، شكست كل دولت یاكل نظام تلقی میشود وچون این یكی قابلقبول نیست، پس هرگز نباید شكستی وجود داشتهباشد. دراینصورت باید تمام شكستها ومشكلات وناتوانیها وناكاراییها، به فرد، گروه یا دولتی بیرون ازدولت نسبت دادهشود.
شیوع توهم توطئه: درچنین فضائی است که لازم میآید گروههایی ضد انقلاب و دشمن كیش در برابر دولت آرمانگرای داخلی معرفی شوند تا عامل شكستسیاست های دولت تلقی گردند، و لاجرم باید نظریهای برای تبیین رفتار آنان و توجیهی برای انتساب شكستهای دولت به آنان وجود داشته باشد. چنین میشود كه به تدریج « توهم توطئه» شكل میگیرد و نظریههای فراوانی كه حاكی ازبرنامهریزی، توطئه و تبانی برای به شكست كشاندن دولت است، رواج داده میشود. از این پس همه چیز نه از دریچه پیگیری منافع ملی ما، یا پیگیری رقیب برای منافع ملی خودش، بلكه از دریچه توطئه رقیب یا دشمن برای ضربه زدن به دولت، نگریسته میشود.
حلقههای تكراری حذف: اما شیوع توهم توطئه به تنهایی كفایت نمیكند. باید در عمل نیز نشان داده شود كه توطئه، توهم نیست و یك واقعیت است كه باید جدی گرفته شود و با آن مبارزه شود. پس باید به گونهای سلسلهوار حلقههای توطئه كشف و خنثی شوند. چنین میشود كه دولت با زنجیرهای از حذفها رو به رو میشود. حذفهایی كه گاهی خود حذف شوندگان هم نمیدانند چرا حذف شدهاند. حذفهایی كه دامنه آن در آغاز از یك مرز پنداری خودی و غیرخودی شروع میشود و سپس در فرایند عمل، خودیهای دیروزی به غیرخودیهای امروزی تبدیل میشوند.
واقعیت گریزی: از آنجا كه كار بدون تدارك، بدون بررسی و تأمین شرایط عینی لازم بدون تحلیل كارشناسانه و دقیق نتیجهای جز شكست به بار نمیآورد عملگرایان نزدیك بین یا باید پذیرای شكست باشند (كه در قاموس آنان معنایی ندارد) یا به انكار واقعیت و ارائه قرائتهای دلخواهانه از آن برخیزند: اینهمه بحث بر سر محاسبه ارقام روشن و مشخص نرخ تورم، نرخ بیكاری و موجودی ذخیره ارزی و ... از چه چیزی حكایت میكند؟
افزایش وابستگی به منابع و ثروت های ملی: دولتهای آرمانگرا برای تحقق ایدهها و پندارهای بزرگ خود نیازمند منابع مادی و مالی گستردهای هستند، منابعی كه به علت تفكر و عملكرد این دولتها، نمیتواند بهطور عادی از محل فرآیند طبیعی تولیدی کشور فراهم شود. از این رو معمولا این گونه دولتها به منابع طبیعی و خدادادی كه بدون زحمت و تلاش در اختیار آنها قرار داده شدهاست، متکی میشوند. درآمدهایی همچون درآمدهای نفت و گاز كه دولت با هزینه کردن آنها میتواند بخشی از ایدهها و پندارهای آرمانی خود را محقق سازد. از این رو بودجه و برنامه دولت نهم بهعنوان دولتی آرمانگرا، بودجه و برنامهای نفتی است و خود دولت نیز، دولتی نفتی است. یعنی این دولتدرصدد است تا منابع نفتی را برای آرمانهایی پرخرج و گاه غیر عملی به هزینه گیرد و تا زمانی که پندار فکری این دولت اصلاح نشود، نحوه خرج کردن درآمدهای نفتی، تغییر نخواهد یافت و توصیههای اقتصاددانان در مورد نحوه هزینه كردن درآمدهای نفتی مورد توجه قرار نخواهد گرفت.
تبعات دیگر این الگوی فكری: البته این حلقه تحلیلی در مورد نظام فكری دولتهای آرمانگرا همچنان قابل بسط و پیامدهای عملی این نظام فكری همچنان قابل تحلیل است. در تحلیل نهایی، این نظام فکری دارای تبعات گستردهای نظیر خود رایی و مشورتگریزی، حذف نظام كارشناسی، تبدیل نیروهای خلاق به نیروهای مقلد، تبدیل بوروكراتها به كارمندان، توقف كارآفرینی در درون و بیرون دولت، بیرنگ شدن نقش قانون و نهادهای کارشناسی کشور، پیدایش و تعمیق بیاعتمادی و شكاف بین ملت و دولت، کاهش سرمایه اجتماعی بهعنوان بستر توسعه آفرین، عدم شکل گیری «بسته اهداف ملی» یگانه و سازگار و گسترش حکومت نفوذهای ناهمگن است.
2- رشد اقتصادی، بهرهوری و فضای كسب و كار
1-2 رشد اقتصادی پایین كشور در مقایسه با كشورهای منطقه: تولید ناخالص داخلی مهمترین شاخص عملکرد اقتصاد هر کشور است که خود تحت تاثیر نظم نهادی و سیاستهای اقتصادی حاکم بر اقتصاد ملی است. این شاخص هنگامی گویاتر خواهد بود كه آن را با وضعیت سایر كشورها مقایسه كنیم.
براساس رویكردهای سند چشمانداز20 ساله، ایران با توجه بهموقعیتها، فرصتها و امكانات مادی، انسانی، طبیعی، ژئوپلتیك و ژئو استراتژیك خود، باید از آغاز سال 84 رشد اقتصادی حداقل 8 درصدی را به نمایش گذارد تا در پایان این مدت؛ ارزش تولید ناخالص ملی كشور در منطقه اول باشد. متأسفانه در حالی كه رشد اقتصادی كشورهائی همچون تركیه، عربستان، امارات بالای 9 درصد میباشد.(پایگاه اطلاعاتی بانك جهانی) رشد اقتصادی ایران در سالهای 84 تا 86 برابر با5.7 و 6.2 و6.7 درصد بودهاست(بانك مركزی ، گزارشهای سالیانه) .
یكی از عوامل اساسی موثر بر رشد اقتصادی، متغیرسرمایهگذاری است. مطابق اسناد قانون برنامه چهارم و آن هم در سطح برداشت47.2 میلیارد دلار از منابع ارزی حاصل از فروش نفت در بودجههای سنواتی در دوره برنامه رشد سالانه سرمایهگذاری12.2 درصد پیش بینی شده بود. درحالی که در ظرف 3 سال گذشته دولت با مصرف حداقل133.3 میلیارد دلار رشد اندک سرمایهگذاریرا به میزان 5.6 درصد در سال رقم زدهاست (بودجههای سنواتی و گزارشهای بانك مركزی). این رشد اندک در دوره فوق پیامد فضای نا مساعد كسب و كار كشور است. به همین دلیل، بهرهگیری از سرمایهگذاری خارجی در این مدت اگر نگوییم نا ممکن اما دشوار شدهاست. در حالی که در صورت دسترسی به سرمایه گذاری خارجی اقتصاد کشور میتوانست از مزایای آن جهت ارتقای تواناییهای تكنولوژیكی و مدیریتی بنگاههای تولیدی و دسترسی آسان تر به مجاری توزیع شرکتهای فرا ملیتی در شبکه جهانی آنها بهرهمند شود. جذب سرمایهگذاری خارجی در عمل به جای 12090 میلیون دلار (مطابق برنامه چهارم) به میزان 600 میلیون دلار رسیدهاست (وزارت امور اقتصادی و دارائی، گزارش سازمان سرمایهگذاری خارجی). آقای رئیس جمهور این مبلغ را بالای 10 میلیارد دلار اعلام كردهاند. همچنین براساس گزارش انكتاد در سال 2007 رتبه ایران در جذب سرمایهگذاری خارجی درمیان 141 كشور 133 بودهاست. در حالی كه در همین سال میزان جذب سرمایهگذاری خارجی در عربستان 24 میلیارد دلار و در ایران0.7 میلیارد بودهاست.
2-2 بهرهوری پائین اقتصاد كشور: رشد بهرهوری كه بیانگر استفاده مطلوب تر از عوامل تولید و به ویژه عامل انسانی است، همواره در رشد دراز مدت اقتصادی نقش بر جستهای داشتهاست. بهرهوری عامل انسانی كشور های پیشرفته براساس برابری قدرت خرید در سال 2005 بالغ بر 63000 دلار و در ایران 22000 دلار بودهاست. GDPكشور بر اساس برابری قدرت خرید در سال 2006 به 543 میلیارد دلار بالغ شدهاست (پایگاه اطلاعاتی بانك جهانی). اگر بهرهوری عامل انسانی در كشور های پیشرفته را ملاك استفاده از منابع انسانی تلقی کنیم ، با همین جمعیت شاغل میتوان تولیدی به میزان2.9برابر تولید فعلی داشت.
آنچه كه از مقایسه رشد اقتصادی كشور با سایر كشورها قابل استنباط است، این است كه ایران به رغم برخورداری از درآمدهای ارزی دهها میلیاردی نفت، در این سه سال نتوانستهاست رشد قابل ملاحظهای در سطح جهانی داشته باشد. فقدان رشدی متناسب با منابع ارزی كه سالانه به اقتصاد ایران تزریق میگردد، كشور را با پدیدهاستفاده نامطلوب از منابع روبرو ساخته كه خود را به صورت رشد ناچیز بهرهوری عوامل تولید نشان دادهاست.
در واقع رشد اقتصادی بیشتر از طریق بهكارگیری نهادههای بیشتر و بهبود بهرهوری عوامل تولید حاصل میشود. در سند چشمانداز، هدف در نظر گرفته شده برای رشد بهرهوری در گزینه عادی معادل2.2درصد و در گزینه رشد سریعتر4.4 درصد در سال است. اما آمارهای موجود بیانگر آن است که به رغم تزریق درآمدهای نفتی به اقتصاد کشور در سه سال اخیر، رشد بهرهوری بسیار كمتر از ارقام فوق بوده و این نرخ رشد اندك در سطوح پائینتر رشد اقتصادی و درآمد سرانه و توان اندك رقابتی کشور تجلّی یافتهاست. گفتنی است که ایران در میان كشورهای عضو سازمان بهرهوری آسیایی (APO)، از كمترین مقدار رشد بهرهوری برخوردار بوده و به رتبه آخر تنزل یافتهاست (پایگاه اطلاعاتی سازمان بهرهوری آسیائی).
افزایش بهرهوری به عوامل داخلی و عوامل بیرونی بستگی دارد. عوامل درونی در سطح بنگاهها و سازمانها قابلكنترل است. عواملی همچون تخصص نیروی كار، سرمایهگذاری، بهكارگیری دانش فنی، مدیریت نوین، ایجاد انگیزهها و جلب مشاركت كاركنان، تخصیص مناسب منابع از عمده عوامل درونی برای افزایش بهرهوری هستند.
عوامل بیرونی مؤثر بر بهرهوری به فضای مناسب كسب و كار، ساختارهای اقتصادی مناسب و ایجاد و توسعه زیرساختهای مدرن، سیاست تجاری، قوانین و مقررات، سیاستهای خصوصیسازی، آموزشهای فنی و حرفهای، شرایط مناسب جهت سرمایهگذاریهای خارجی، محیط امن اقتصادی و كاهش ریسك اقتصادی و غیره بستگی پیدا میكند. بسیاری از عوامل بیرونی در حیطه عمل بنگاهها و سازمانها نیست و در دامنه سیاستگذاری و تصمیمگیری دولتها قرار میگیرد. بدون فراهم ساختن این فضا، افزایش بهرهوری و نتیجه گرفتن از دستآوردهای مناسب آن در زمینه رشد اقتصادی بالاتر، بهبود كیفیت نیروی كار وارتقاء قدرت خرید امكانپذیر نخواهد بود. بخش زیادی از فعالیتها و بنگاهها نیز در اختیار دولت بودهاست و نقش دولت در عوامل درونی سازمانها و بنگاههای تحت نظر خود قابل ملاحظه میباشد. اما متأسفانه سیاستهای اقتصادی دولت در زمینههای درونی و بیرونی، چشمانداز مناسبی را برای بهبود بهرهوری نوید نمیدهد.
در سند چشمانداز، دولت موظف شدهاست به منظور بهبود فضای سرمایه گذاری، افزایش رقابت پذیری و ارتقای بهرهوری نیروی کار اقدامات اساسی انجام دهد. به موجب سند فوق دولت موظف شدهاست در حوزه نهادی اقداماتی همچون شفافسازی، كاهش هزینه مبادله، جلوگیری از فساد اقتصادی، تسریع در تصویب و بهسازی قوانین مرتبط با تجارت، مقابله با انحصار، تسریع در خصوصیسازی و جذب سرمایههای خارجی در فنآوریهای جدید را در دستور کار خود قرار دهد. متأسفانه بر طبق آخرین آمارها، رتبه آزادی اقتصادی ایران در میان 24 كشور (حوزه سند چشمانداز 20 ساله كشور)، 21 و در میان كشورهای جهان 151 اعلام شدهاست. بدون تردید چنین جایگاهی به لحاظ آزادی اقتصادی، موقعیت ایران را در جذب سرمایههای خارجی با مشكل اساسی مواجه میسازد. بدون جذب سرمایه در فنآوریهای جدید و اقدامات اساسی تصریح شده درسند چشمانداز نیل به هدف رشد بهرهوری امكانپذیر نخواهد بود (بانك جهانی، پایگاه اطلاعاتی).
3-2- فضای نا مساعد كسب و كار در اقتصاد كشور: یكی از عوامل مؤثر در افزایش رشد اقتصادی و بهرهوری، وضعیت فضای كسب و كار در كشور است. مساعد بودن فضای کسب و کار با چگونگی شروع كسب و كار، اخذ مجوز فعالیت، استخدام كاركنان، ثبت شرکت ها و دارائیها، اخذ اعتبارات بانكی، حمایت از سرمایهگذاران، پرداخت مالیات، تجارت برون مرزی، ضمانت اجرای قراردادها و زمان لازم برای بر چیدن كسب و كار، اندازهگیری میشود. وضعیت ایران در این حوزهها بیانگر جایگاه نا مناسب كشور در میان سایر كشورها است.
بانك جهانی در آخرین گزارش خود در سال 2008 رتبه ایران را در میان 181 كشور، 142 اعلام داشتهاست در حالیكه در منطقه، رتبه عربستان 16، كویت 52، امارات 46، عمان 57، آذربایجان 33 و تركیه 59 میباشد. آنچه كه اسفبارتر است تنزل مرتبه پی در پی ایران در 3 سال گشتهاست. رتبه ایران از 108 در سال 2004 به 138 در سال 2008 تنزل یافتهاست. تنزل 30 مرتبهای اقتصاد ایران در فضای كسب و كار یكی از عوامل مهم و كلیدی در رشد اقتصادی اندك و بهرهوری غیرقابل قبول اقتصاد كشور میباشد كه نتوانستهاست از مزایای برخورداری از 197 میلیارد دلار منابع نفتی بهرهمند شود. این میزان رشد اقتصادی و بهرهوری بیانگر آن است كه در افق چشمانداز 20 ساله، ایران به جای مرتبه اول در تولید ناخالص ملی، در منطقه جایگاهی پائینتر از وضع موجود را خواهد داشت. در همین رهگذر سقوط 54 پلهای سلامت مالی در اقتصاد ایران نیز مسئلهای است، افزون بر مسائل دیگر. سازمان بینالمللی شفافیت در بررسی میزان فساد اداری در بین 180 كشور در سال 2008 جایگاه ایران را 141 تعیین كرده است. گفتنی است که رتبه ایران در سال 2004، برابر با 87 بوده است.
اصلاح وضعیت فضای كسب و كار، بیش از هر چیز در گرو اصلاح چارچوب فكری دولت است. در این صورت است که دولت میتواند نهادهای مناسب برای کار کرد مطلوب بازارها را بوجود آورد و سیاستهای اقتصادی خود را اصلاح کند و ظرفیتها و توان سازمانی خود را برای تدوین و اجرای برنامههای توسعهای ارتقا دهد. با اصلاح فضای كسب و كار زمینه برای تحقق توانمندسازی بخش خصوصی، گسترش بازارها، افزایش انباشت سرمایهگذاریها، ارتقاء بهرهوری و دستیابی به رشد بالا تر اقتصادی فراهم میشود.
3- اشتغال و بیكاری
1-3 اشتغال پائین و نابسامان کشور : اشتغال وجوه و ابعاد گوناگونی دارد. با ساده سازی بسیار میتوان گفت كه اشتغال دارای سه بعد درآمدی، تولیدی و هویتی است. در شرایط عدم تعادل در بازار كار و فقدان اشتغال كافی، جامعه با بیكاری و پیامدهای مخرب آن نظیر كاهش تولید و افزایش بار مالی هزینههای اجتماعی، از دست دادن آزادی انسانی، گسترش محرومیت اجتماعی، كاهش مهارت و آسیبهای بلند مدت كاری، افزایش آسیبهای روانی، از دست دادن انگیزهها و امید به آینده، از دست دادن ارتباطات انسانی و فروپاشی زندگی خانوادگی، كاهش ارزشهای اجتماعی و مسئولیت پذیری مواجه خواهد شد.
بنابر این همانگونه كه قابل استنباط است فقط یك بعد ایجاد اشتغال مربوط به كسب درآمد است و در صورت تداوم بیكاری پیامدهای منفی روانی و اجتماعی آن بسیار مخربتر است. به همین دلیل، شكلگیری عرضه نیروی كار میلیونی به ویژه دانش آموختگان آموزش عالی در دهه اخیر و فقدان پاسخگویی مناسب از جانب بخش تقاضا و تداوم این وضعیت در دهههای آینده امر خطیری است كه باید مورد توجه سیاستگذاران اقتصاد قرارگیرد. وجود سه میلیون دانشجو و 14 میلیون دانش آموز(آمار آموزش عالی كشور، موسسه پژوهش و برنامه ریزیآموزش عالی و آمار آموزش و پرورش، وزارت آموزش و پرورش) تنها در صورتی یك موهبت و فرصت برای ما محسوب میشود كه از توان و تكاپوی آنان بهره جوئیم و آنان را در فرآیند تولید به مثابه سرمایه انسانی و حاملان دانش تلقی كرده و زمینههای رشد درونزا و گذار به مراحل بالاتر توسعه را تجربه كنیم، در غیر این صورت عدم پاسخگویی به انتظارات آنان در عرصه كار و زندگی، تهدید و چالش اساسی برای منافع و امنیت ملی ما محسوب میشود. به هر صورت این جمعیت جوان و تحصیلكرده حداقل تا پایان قرن حاضر شمسی بصورت مستمر و همه جانبه بر همه اركان اقتصادی، اجتماعی، سیاسی وفرهنگی کشور تاثیر گذار خواهد بود
2-3 رشد گسترده جمعیت فعال در آینده: متاسفانه دادهها و اطلاعات موجود برای ارزیابی دقیق وضعیت بازار كار نا كافی است. بر اساس آنچه كه از سرشماری عمومی نفوس و مسكن سال 1385 قابل استنباط است، به رغم انتظارات كارشناسان بازار كار، نرخ مشاركت منابع انسانی در فعالیتهای اقتصادی تغییر قابل قبولی نكردهاست. این مسئله حاكی از وجود و غلبه اثرات دلسردكنندهفضای كسب و كار بر اثرات انگیزشی ورود به بازار كار است. نرخ مشاركت نیروی كار در جوامع پیشرفته بالغ بر 60 در صد و در جامعه ما حدود 40 درصد است و ضریب اشتغال (نسبت شاغلان به كل جمعیت) در آن جوامع بالغ بر 56 درصد و مقدار مشابه آن در ایران 30 درصد است.
اگر فرض شود سالانه حدود یك میلیون نفر به عرضه نیروی كار در کشور اضافه میشود، جمعیت فعال كنونی كشور حدود 5/25 میلیون نفر خواهد بود. از سوی دیگر با توجه به اینكه متوسط ایجاد اشتغال در دهه 1375-1385 سالانه نزدیك به 600 هزار نفر بودهاست و با فرض تداوم آن در سالهای 1386 و 1387 تعداد شاغلان كنونی به21.7 میلیون نفر برآورد میشود. بنابراین میتوان چنین استنتاج کرد که تعداد بیكاران ما در حال حاضر باید نزدیك به 4 میلیون نفر و نرخ بیكاری حدود 15 درصد باشد. چنین نرخی بیش از آستانه تحمل جامعه است.
بدون شك با توجه به روند نا مطلوب شاخص های اشتغال و بیكاری، ادعاهایی همچون دستیابی به عدالت اجتماعی، كاهش فقر اقتصادی و نیل به "پیشرفتهترین كشور بر پایه عدالت " را نمیتوان جدی تلقی کرد.
3-3 نارسایی شاخص نرخ بیکاری:یكی از مهمترین ابزارهای تحلیل دادهها و روندها در بازار كار، شاخص های كلیدی بازار كار است، متاسفانه به رغم تاكید چند باره و بسیار توسط تحلیل گران بازار كار، این شاخص ها هنوز تدوین و محاسبه نشدهاند. بنابر این تاكید میشود كه اعلام دو یا سه عدد برای درك و فهم تحولات مربوط به بازار كار، كافی نیست. یك شغل برای یك فرد یعنی معادل 30 نفرسال كار، بنابراین انتظار میرود اگر مقامات مسئول در وزارت كار بر نرخ بیكاری زیر 10 درصد ، كه به منزله ایجاد سالیانه بیش از یك میلیون فرصت شغلی است، تأکید میكنند، باید بگویندكه این تعداد شغل: دركدام فعالیت اقتصادی، دركدام گروه شغلی، دركدام بخش دولتی یا خصوصی یا تعاونی ایجاد شدهاست. اگر دربخش خصوصی است با چه وضعیت شغلی، كاركن مستقل، مزد و حقوقبگیر، كارفرما یا كاركن فامیلی بدون مزد، با كدام رشته تحصیلی، با كدام سطوح تحصیلی، اشتغال پاره وقت یا تمام وقت، اشتغال دائم یا موقت، در بخش رسمی یا غیر رسمی میباشد و میزان پایداری مشاغل ایجاد شده چه میزان است. این مشاغل در كدام استان، شهر یا روستا ایجاد گشتهاست، فرصت های شغلی از دسترفته چه میزان و جایگزینی نیروی كار داخلی به جای خارجی چه میزان بودهاست. امروزه دیگر نرخ بیكاری بهعنوان معیار اصلی تحولات بازار كار مطرح نمیباشد بلكه برنامههایی برای ارتقاء استانداردهای زندگی، كار شایسته، گسترش و كارایی سرمایه گذاری و فراهم بودن فضای مناسب كسب و كار ملاك مطلوب بودن بازار كار در نظر گرفته میشوند. از این رو همواره باید میزان پایداری و ثبات بخش تقاضای این بازار را مورد توجه جدی قرار داد و از هرگونه سیاستگذاری كلان بدون توجه به آثار آن در بازار كار به جهت بحرانی بودن و شکنندگی آن خودداری کرد.
4-3 توصیههای سیاستی در بازار کار: این پرسش قابل طرح است که برای پاسخگوئی به عرضه جدید نیروی كار، كه حدود نیمی از آنان دانش آموخته آموزش عالی هستند، چه تلاشی صورت گرفتهاست؟ به نظر میرسد باید همه تلاش خود را به تاسیس بنگاههای جدید با توجه به "مزیت های نسبی اقتصاد ایران"، "آثار جهانی شدن بر بازار نهادهها و محصول" و "دانش بر شدن اقتصادها" معطوف كرد. به عبارت دیگر راهبرد اساسی ما برای ایجاد اشتغال نمیتواند بنگاههای زود بازده باشد بلكه باید بر محور تاسیس بنگاههای مبتنی بر دانش در چارچوب اقتصاد دانش محور یعنی اقتصادی كه بهطور مستقیم بر تولید، توزیع و استفاده از دانش متكی است، باشد. چنین اقتصادی، مردم و سازمانهای بخش خصوصی را به كسب، ایجاد، ترویج و استفاده كارآمد از دانش برای توسعه هرچه بیشتر اقتصادی و اجتماعی تشویق میكند. پیش شرط ایجاد اشتغال در دنیای كنونی وجود بخش دانش پویا یعنی سیستمی مركب از مراكز تحقیقاتی، دانشگاهها، مراكز پشتیبان اندیشهای، مراكز مشاوره، پارك های علم و فناوری، بنگاهها و دیگر سازمانهایی است كه میتوانند از موجودی دانش جهانی بهره برداری نمایند.
بنابراین دیگر نمیتوان با تكیه بر سیاست های فعلی بازار كار مانند طرح ضربتی اشتغال یا ارائه تسهیلات بهطرحهای زود بازده و اشتغالزا بهعنوان یك راهبرد اساسی برای حل مشكل اشتغال در جامعهای كه سالانه نیازمند یك میلیون شغل میباشد توجه كرد. این سیاستها اصولا اگر كارایی داشته باشند، برای گروههای خاصی در مناطق خاصی و در زمان های خاصی مورد نظر كارشناسان و سیاستگذاران بازار كار قرار میگیرند .
موضوع مهم دیگری كه در راستای سیاست های فعال بازار كار مطرح است، این است كه نباید تسهیلات اعطائی به این گروهها، كارایی اقتصادی را در سایر بخشها به ویژه در بخش پولی و سیستم بانكی به خطر اندازد. شواهدی در دست است كه این تسهیلات در جای خود به مصرف نرسیده و از اعطای آنها شغلی ایجاد نشده و اثرات مخربی در سایر بخشهای اقتصادی نیز برجای گذاشتهاست. بهعنوان مثال راه یابی حجم عظیمی از اعتبارات این طرحها به بخش مسكن و بحرانی شدن بازار مسكن نمونهای از عدم كارایی اقتصادی است. در نتیجه به هیچ وجه نمیتوان اعطای تسهیلات را مترادف با ایجاد فرصت شغلی دانست. وانگهی بسیاری از افرادی كه در خواست تسهیلات میكنند اغلب در بخش غیر رسمی شاغلاند. بنابراین یكی دیگر از ملاحظات ما باید جایگزینی بخش رسمی به جای بخش غیر رسمی باشد كه اگر چه در جای خود مطلوب است ولی به معنای ایجاد شغل و افزایش تقاضای نیروی كار نیست.
برای مواجه شدن با عرضه میلیونی نیروی كار و ایجاد فرصت های شغلی مناسب برای آنها صرفا نباید به بازار كار اندیشید، اشتغال به تبع تولید حاصل میشود، بنابر این ایجاد اشتغال، حتی با فرض همین نرخ مشاركت فعلی كه در مقایسه با سایر كشورها در زمره پائین ترین نرخها است، نیازمند استفاده از حداكثر ظرفیت تولیدی موجود، سرمایهگذاری و تاسیس بنگاههای نوین در عرصههای جدید و مقیاس های گسترده آنهم در یك فضای كسب و كار پیشبرنده است.
این بنگاهها باید بتوانند با شركتهای قدرتمندی كه از لحاظ مالی به اندازه تولید ناخالص ملی برخی كشورها فروش دارند و همچنین به لحاظ علمی و تكنولوژیك از بسیاری كشورها برترند، رقابت و هماوردی كنند . بدون شك این بنگاهها در سپهر و فضای زیستی مناسب رشد و نما مییابند. این فضا در گام نخست مرهون فراهم نمودن زیر ساختهای نوین ارتباطی و نهادسازیهای اجتماعی و اقتصادی توسط حكومتها است. در گام دوم فراگیری پیوسته مهارتها و دانشهای نوین توسط اعضای خانوارها و در گام سوم پایبندیهای لازم كارفرمایان در ایفای نقشها و وظایف اجتماعی خود كه با ارزش آفرینی و كارآفرینی زمینه ظهور و بروز خلق فرصتها را به وجود بیاورند، میباشد.
4- سیاستهای مالی و بودجهای دولت
4-1- نا سازگاریهای سیاست مالی دولت و افزایش اتکإ آن به درآمدهای نفتی: سیاستهای مالی دولت بیشتر در قالب سند قانونی بودجه كشور تجلی پیدا میكند. این سند قانونی برشی یكساله از برنامه توسعه پنج ساله است. برنامه توسعه نیز باید در چارچوب رویكردهای سیاستهای كلی برنامه و سند چشمانداز 20 ساله کشور تدوین، تصویب، اجرا و مورد نظارت و ارزشیابی قرار گیرد. از این رو در چارچوب ملاحظات علمی، حقوقی و قانونی باید همپیوندی مستحكم و مستقیمی بین سیاستهای مالی، بودجه و برنامه توسعه برقرار باشد. چارچوب فكری دولت یكی از عناصر شكلدهنده این پیوندها میباشد.
تجارب اقتصاد ایران در سه دهه اخیر بیانگر آن است كه ملاحظات فوق در هم پیوندی بین رویكردهای برنامهها با بودجهها به درستی مورد توجه قرار نگرفته كه این نیز خود منشا بسیاری از مسائل و مشكلات شدهاست. مطابق رویكردهای برنامه چهارم توسعه و سیاستهای كلی آن برای تحقق اهداف چشم انداز باید تلاش همه جانبه و گستردهای برای ایجاد هم پیوندی همه جانبه تر و پایدار تری بین اهداف و رویكردهای بودجههای سنواتی دولت با اهداف و رویكردهای برنامه پنجساله صورت میگرفت.
یكی از نگرانیهای ما در نگارش این گزارش انحراف بسیار جدی و اساسی سیاستهای مالی و بودجهای دولت نهم در سه سال گذشتهاست. دولت در این زمینه نه تنها از موازین علم اقتصاد عدول كرده، بلكه از موازین و رویكردهای اسناد قانونی چشم انداز و برنامه چهارم نیز دور شدهاست. بهطوری كه این عدم تعهد دولت به موازین علمی، حقوقی و قانونی موجب پیدایش حجم گستردهای از مسائل اقتصادی، اجتماعی و سیاسی جدید برای كشور شدهاست. جهت اثبات این مدعا، در زیربه چند مورد از این انحرافات اشاره میشود:
ارقام عملكرد بودجه دولت نه تنها با اهداف قانون برنامه چهارم مغایرت دارد، بلكه با لوایح بودجهای كه دولت نهم خود آن را تدوین كرده نیز مغایرت آشکار پیدا كردهاست. بهطوری كه دولت نهم هر سال برای اجرای بودجههای خود از چندین متمم بودجه، اصلاحیه و مجوز خاص بهرهگرفتهاست كه این نشان دیگری از چارچوب فكری دولت است. بر اساس بندهای 50 و 51 سیاستهای كلی برنامه موارد ذیل مقرر شدهاست:
بند 50 : اهتمام به نظم و انضباط مالی و بودجهای و تعادل بین منابع و مصارف دولت.
بند 51 : تلاش برای قطع اتكای هزینههای جاری به نفت و تامین آن از محل درآمدهای مالیاتی و اختصاص عواید نفت به توسعه سرمایه گذاری بر اساس كارایی و بازدهی.
باید رویكردهای فوق سرلوحه بودجه و سیاستهای مالی دولت قرار میگرفت. متأسفانه باید اعلام كرد دولت و مجلس شورای اسلامی (به ویژه دوره هفتم)، نه تنها در این راستا حركت نكردند، بلكه به خاطر افزایش قیمت نفت، این فرصت بزرگ و بینظیر را با رویكردی بسیار مخرب در به هزینه گرفتن همه جانبه درآمدهای هنگفت حاصل از فروش نفت، تبدیل به یكی از ضعف ها و تهدیدهای جدی و نهادینه شده برای اقتصاد ایران نمودند. در رویكرد دولت ، به جای اتكای بیشتر بودجه به منابع مالیاتی، اتكای همه جانبه و روز افزون به درآمدهای نفتی را نظارهگریم. بر طبق قانون برنامه چهارم و سیاستهای كلی حاكم بر آن دولت مكلف بودهاست طی سه سال 85، 86 و 87 به ترتیب مبالغ 15.2 و 15.6 و 16.3 میلیارد دلار (جمعاً 47.1 میلیارد دلار) از درآمدهای حاصل از فروش نفت را در بودجههای سالانه خود (آنهم بیشتر در حوزه ظرفیتهای عمرانی نه هزینه جاری)، هزینه كند. در حالی كه عملكرد بودجه نشان از انحراف جدی از این رویكردهای مهم توسعهای دارد و عملكرد بخشی از بودجه دولت در سنوات فوق عبارت بودهاست از 44.6 و 45 و 53 میلیارد دلار (حداقل به میزان 142.6 میلیارد دلار) یعنی انحرافی به میزان 95.5 میلیارد دلار كه این به معنای كاهش اتكای بودجه دولت به مالیات و اتكای بیشتر آن به منابع حاصل از فروش نفت كشور است. این اضافه برداشتها كه طبق رویكردهای قانونی باید در حساب ذخیره ارزی كشور نگهداری میشد و برای ارائه تسهیلات ارزی به بخش خصوصی صرف میگردید، سر از بودجه دولت درآورد و دولت را تبدیل به یكی از موانع مهم رشد و توسعه پایدار كشور کرد.
ماده 2 قانون برنامه چهارم توسعه اعلام میدارد كه «به منظور برقراری انضباط مالی و بودجهای طی سالهای برنامه، دولت مكلف است سهم اعتبارات هزینهای تأمین شده از محل درآمدهای غیرنفتی را به گونهای افزایش دهد كه تا سال آخر برنامه چهارم، اعتبارات هزینهای (جاری) دولت بهطور كامل از طریق درآمدهای مالیاتی و سایر درآمدهای غیرنفتی تامین گردد». برخلاف رویكرد فوق سهم مالیات ها در تامین هزینه جاری در طی سنوات 84، 85 و 86 برابر با 40، 36 و 45 درصد بودهاست كه در تامین این مبالغ نقش اصلی بر عهده مالیات بر واردات (به لحاظ وفور ارز و واردات به میزان 149.6 میلیارد دلار در ظرف 3 سال) و مالیات بر عملكرد شركت نفت و سایر شركتها بوده است.
كالبد شكافی این نسبتهای ضعیف مالیاتی بیانگر ضعف فضای كسب وكار، بهرهوری پائین و رقابتپذیری پایین اقتصاد است. میزان فروش نفت طی سال های 84 تا 86 برابر197.5 میلیارد دلار بوده از این مبلغ حدود 142.6 میلیارد دلار به بودجه دولت اختصاص یافتهاست. مابه التفاوت این دو رقم باید به حساب ذخیره ارزی كشور واریز میشد. اما گزارشی از آن در دست نیست. در این مدت دولت دچاراحساس خطرناك پرپولی شده و به هر طریق ممكن در صدد هزینه کردن درآمدهای نفتی حتی از مسیرهای غیرقانونی و غیربرنامهای بر آمدهاست
. در مداری این چنین، فرایند خطرناك بزرگ شدن دولت و كوچك شدن بازار و بخش خصوصی ، شكل میگیرد. به موجب گزارش بانك مركزی نسبت هزینههای دولت به تولید ناخالص ملی كه در طی سنوات 8 ساله 83-1376 برابر با15.2 درصد بودهاست طی 3 سال اخیر به میزان خطرناك 27.6 درصد رسیدهاست. این فرایند به بزرگ شدن نظام دیوانسالاری غیركارآمد دولت، منجر شدهاست. همچنین این فرایند به جای ساختن دولت آینده نگر، مشاركت جو (با آحاد مردم، بخش خصوصی و نهادهای مدنی) و دولت تنظیمگر و هدایتكننده امور موجب پیدایش دولت مداخله گر همه جانبه و دارای خطای غفلت گسترده در انجام وظایف خود و خطای مداخله گسترده در امور خصوصی بازار و مردم شدهاست. بهرهگیری از درآمدهای بدون زحمت نفت باعث شدهاست كه دولت و كاركردهای آن در امور تخصیصی، توزیعی، تثبیتی و تنظیمی بیش از پیش غیركارآمدتر شود و موجبات تضعیف رشد اقتصادی، بهرهوری، و نارسائی در فضای كسب كار كشور را به وجود آورد.
2-4 - فراموش کردن حساب ذخیره ارزی:در همین راستا باید از حساب ذخیره ارزی كشور و اهمیت و جایگاه آن یادكرد. این حساب به این منظور بوجود آمد که سقفی برای برداشتهای دولت از درآمدهای نفتی تعیین کند و مسیر مخارج آن را در طول زمان به رغم افت و خیز این درآمدها هموار سازد. بدین ترتیب قرار بود این حساب از بزرگ شدن دولت جلوگیری كند و در عین حال بخشی از موجودی آن باید به صورت وام ارزی در اختیار گسترش بخش خصوصی قرار میگرفت. اگر دولت نهم، پایبندی خود را به سند چشمانداز 20 ساله و قانون برنامه چهارم، نشان میداد، تا اكنون باید از درآمدهای حاصل از فروش نفت در طی 3 سال 84 تا 86 مبلغ 150 میلیارد دلار به حساب ذخیره ارزی واریز میشد. متأسفانه بانك مركزی میزان موجودی این حساب را در پایان سال 86 مبلغ14.5 میلیارد دلار اعلام کردهاست كه کم و بیش معادل با مبلغی است كه دولت نهم آن را از دولت قبلی تحویل گرفته بود. گویا در دوران وفور درآمدهای ارزی نفت، به این حساب وجهی واریز نشدهاست. این در حالی است که حتی با در نظر گرفتن میزان مصارف بودجهای دولت به مبلغ142.6 میلیارد دلار ، باز باید واریزی به حساب ذخیره ارزی به میزان 55 میلیارد دلار میشد.
سخن پایانی در حوزه سیاستهای مالی، آن است كه دولت در چارچوب فكری خاص خود كه توضیح داده شد و شعارهای مردمی و وعدههای سهلالوصولی كه به توده مردم برای مقاصد غیرتوسعهای خود داده و میدهد، چارهای جز اتكا به نفت و به هزینه گرفتن تام و تمام منابع با ارزش بین نسلی در میدانهای غیرتوسعهای همچون افزایش بودجه جاری و بزرگ شدن اندازه دولت ندارد. اكنون سؤال كلیدی و مهم پیش روی كشور این است كه در آینده چگونه میتوان این سیاست مالی دولت نهم را كه منجر به ابعاد گستردهای در ساختار و كاركرد بودجه عمومی و هزینه جاری شدهاست بدون نفت جواب داد؟ و یا اگر قیمت نفت كاهش یافت ویا درآمد دیگری نبود برای تأمین مالی این بودجه گسترده و بدون اتكا به مالیات چه باید كرد؟ با توجه به بحران مالی و اقتصادی جهانی و کاهش قیمت هر بشکه نفت به زیر60 دلار كنونی این پرسش جوابی عاجل میخواهد.
بیشك برای رهائی ازمشكل مزمن بودجه نفتی و دولت نفتی، نقطه شروع كار اصلاحی، همان اصلاحنظامبودجه ریزی است. تا این امراصلاح نشود، شروع سایرگامهای اصلاحی نهتنها مقدور نیست، بلكه غیرممكن است.
گفتنی است این نامه به امضای اساتید زیر رسیده است:
1 دكتر سید جواد آقاجری دانشگاه شهید چمران اهواز
2 دكتر عزیز آرمن دانشگاه شهید چمران اهواز
3 دكتر عباس آخوندی مركز مطالعات جهان-دانشگاهتهران
4 دكتر عبدالمجید آهنگری دانشگاه شهید چمران اهواز
5 آقای تقی ابراهیمی سالاری دانشگاه فردوسی مشهد
6 دكتر حمیدرضا ارباب دانشگاه علامه طباطبائی
7 دكتر سید مرتضی افقه دانشگاه شهید چمران اهواز
8 دكتر نعمت اله اكبری دانشگاه اصفهان
9 دكتر علی اصغر بانوئی دانشگاه علامه طباطبائی
10 دكتر صادق بختیاری دانشگاه اصفهان
11 دكتر لطفعلی بخشی دانشگاه علامه طباطبائی
12 دكتر حمید رضا برادران شركا دانشگاه علامه طباطبائی
13 دكتر فاطمه بزازان دانشگاه الزهراء
14 دكتر حمید بهمنپور دانشگاه علامه طباطبائی
15 دكتر صفر پیشبین دانشگاه شهید چمران اهواز
16 دكتر نوشین تركیان دانشگاه علامه طباطبائی
17 دكتر مهدی تكیه دانشگاه علامه طباطبائی
18 دكترمحمد مهدی جهرمی دانشگاه علامه طباطبائی
19 آقای مرتضی چینیچیان دانشگاه علامه طباطبائی
20 دكتر محمد حسین حسنیصدرآبادی دانشگاه الزهراء
21 دكتر محمود ختائی دانشگاه علامه طباطبائی
22 دكتر سهراب دل انگیزان دانشگاه رازی كرمانشاه
23 دكتر علیرضا رحیمی بروجردی دانشگاه تهران
24 دكتر محسن رنانی دانشگاه اصفهان
25 دكتر حسین راغفر دانشگاه الزهراء
26 دكتر منصور زراء نژاد دانشگاه شهید چمران اهواز
27 دكتر عبدالحسین ساسان دانشگاه اصفهان
28 دكتر محمد ستاریفر دانشگاه علامه طباطبائی
29 دكتر بهرام سحابی دانشگاه تربیت مدرس
30 آقایمحمد تقی سیدصدر دانشگاه شهید چمران اهواز
31 دكترهوشنگ شجری دانشگاه اصفهان
32 دكتر مصطفی شریف دانشگاه علامه طباطبائی
33 دكتر وحید محمودی دانشگاه تهران
34 دكتر سعید شیركوند دانشگاه تهران
35 دكتر حسین صادقی دانشگاه تربیت مدرس
36 دكتر علی صادقی تهرانی دانشگاه علامه طباطبائی
37 دكتر حسن طائی دانشگاه علامه طباطبائی
38 دكتر عبداله طاهری دانشگاه علامه طباطبائی
39 دكتر رضا عاصی دانشگاه علامه طباطبائی
40 دكتر جعفر عبادی دانشگاه تهران
41 دكتر حسین عبده تبریزی مدرس دانشگاههای مختلف
42 دكتر سعید عیسیزاده دانشگاه بوعلی همدان
43 دكتر اصغر فخریه كاشان مؤسسات آموزش عالی
44 دكتر حسن فرازمند دانشگاه شهید چمران اهواز
45 دكتر محمد حسن فطرس دانشگاه بوعلی همدان
46 دكترعلی قنبری دانشگاه تربیت مدرس
47 دكترحمید كردبچه دانشگاه الزهراء
48 دكتر زهرا كریمی دانشگاه مازندران
49 آقای محمدولی كیانمهر دانشگاه علامه طباطبائی
50 دكتر شاپور محمدی دانشگاه تهران
51 دكترسیدابوالقاسم مرتضوی دانشگاه تربیت مدرس
52 آقایسیدمحمدحسن مصطفوی دانشگاه تربیت مدرس
53 دكتر بایزید مردوخی مدرس دانشگاه
54 دكتر محمود متوسلی دانشگاه تهران
55 دكتر سعید مشیری دانشگاه علامه طباطبائی
56 دكترمهدی مصطفوی دانشگاه فردوسی مشهد
57 دكتر عبدالعلی منصف دانشگاه پیام نور
58 آقایحجت اله میرزائی دانشگاه علامه طباطبائی
59 دكتر علیرضا ناصری دانشگاه تربیت مدرس
60 دكتر بهروز هادی زنوز دانشگاه علامه طباطبائی
ادامه نامه ۶۰ اقتصاددان در متن پایین آمده است
|
متن کامل نامه 60 استاد اقتصاد به احمدینژاد - بخش دوم |
5- تعامل با دنیای خارج و چگونگی تجارت خارجی
1-5- تعامل ناپایدار و تنشزا با دنیای خارج: تفكر دولت نهم بر اساس فرض فروپاشی نظام جهانی كنونی درآینده نزدیك استوار است. ضدیت چارچوب فكری دولت نهم با نظام سرمایه داری جهانی و لیبرالیسم اقتصادی، دموكراسی و اقتصاد بازار به كرات و درمجامع مختلف توسط مسئولین دولت عنوان شدهاست و نكته پنهانی نیست. این ضدیت و باور تا آنجا پیش میرود كه تصور میشود، نظام سرمایهداری همچون نظام سوسیالیستی بزودی فرو خواهد پاشید. این تفكر و عرضه آن در مجامع بینالمللی به تنهایی به جهت برنامهریزیها و تصمیمات سیاسی، اقتصادی، و اجتماعی كه در بر دارد، خطرناك و پر هزینه است. اگر این تفكر مربوط به تحقق یك جامعه آرمانی جهانی در طول زمان و تغییر موازنه قوا به نفع نیروهای خیر و به زیان نیروهای اهریمنی از طریق تبادل افكار و عقاید میبود و در سیاست روز تاثیر عمیقی نمیگذاشت، شاید هزینههای آن توجیه پذیر و تحقق آن ممكن میبود. این طرز فكر در ذات خود به تنش در مناسبات بین المللی و نظامیگری ترجمه میشود و عكس العمل جامعه جهانی را در بر دارد. ارائه چنین چهرهای از نظام جمهوری اسلامی مستلزم پرداخت هزینههای اقتصادی، سیاسی و اجتماعی سنگینی است.
شواهد نظری و تجربی گستردهای در جهت حمایت از ضرورت تعامل هوشمندانه با سایر اقتصادها برای تحقق رشد اقتصادی بالاتر، دستیابی به رفاه بالاتر و ارتقای ظرفیتهای علمی، فنی و فرهنگی كشورها در دنیای جهانی شده امروز وجود دارد. همانطور كه در سند چشمانداز 20 ساله مورد تأكید قرار گرفته است.
موقعیت برتر جهانی یك كشور است كه میتواند در صحنه تعامل جهانی منجر به كسب امتیازات بالاتر اقتصادی و پیش برد آرمانهای فكری و عقیدتی آن باشد. در بازی قدرتهای بزرگ میتوان به عملكرد موفق كشور چین و هند، و در سطح كشورهای اسلامی میتوان به عملكرد تركیه و مالزی اشاره كرد. جایگاه بالقوه اقتصادی كشور به لحاظ موقعیت تمدنی، جعرافیای اقتصادی و سیاسی و برخورداری از منابع كافی نفت و گاز در صحنه اقتصادی جهان بسیار بالاتر از موقعیت بالفعل آن است. بخشی از این عقب افتادگی را باید در چارچوب فكری غیرعلمی و غیرعملی دولت در تعامل نادرست كشور با جهان جستجو كرد.
در صحنه اقتصادی رهآورد تعامل با جهان خارج میتواند استفاده از فنآوریها و پیشرفتهای علمی كشورهای دیگر و جذب سرمایهگذاریخارجی باشد كه در نهایت انباشت سرمایه بیشتر و بهرهوری بالاتر برای عوامل تولید را فراهم مینماید. حاصل جمع این دو عامل است كه رشد اقتصادی بالاتر و موقعیت جهانی برتر را برای كشور تأمین مینماید.
علاوه بر تحلیل عمومی فوق ضرورت تعامل با جهان خارج برای اقتصاد ایران به لحاظ موقعیت خاص جغرافیایی و ساختار اقتصادی آن بسیار حیاتی بوده و در مجموعه فعالیتهای اقتصادی كشور نقش تعیینكنندهای را ایفاء مینماید. اقتصاد نفتی به صادرات و واردات گسترده وابستهاست و افزایشهای اخیر قیمتنفت و جهشهای بزرگ در واردات و صادرات كشور ضرورت دقت در تعامل با دنیای خارج و بهرهگیری توسعهای از آن برای توانمندسازی و اقتدار كشور را بیشتر نمودهاست. بر همین اساس در سند چشم انداز و برنامه چهارم و حتی اسناد مقدماتی برنامه پنجم تأكیدی محوری بر تعامل با دنیای خارج بر اساس اصول عزت وحكمت و مصلحت شدهاست.
در برنامه سوم اقدامات عملی صورتگرفت كه موجب بهبود تعامل اقتصادی كشور با خارج شد. دولت با برداشتن موانع غیرتعرفهای تجارت خارجی و كاهش دادن دامنه نرخهای تعرفهگمركی درجهت آزادسازی تجارت خارجی اقدام نمود. بایكسان سازی نرخ ارز واتخاذ نظام ارزی شناور هدایت شده گام مهمی دراین راستابرداشته شد. تاجایی كه بهحساب سرمایه مربوطمیشد حركت درجهت آزادسازی محتاطانه صورتگرفت. با تصویب قانون سرمایهگذاری خارجی در سال1381 بستر حقوقی مناسبتری برای سرمایهگذاری مستقیم خارجی در كشور فراهم شد.
در شرایط محیطی حاكم بر كشور و جهان، در عصر برنامه چهارم و سند چشمانداز 20 ساله، تأكید ویژه و راهبردی جهت تعامل فعال و مؤثر كشور با جهان، جهت تحقق توسعه پایدار و بالنده كشور مدنظر برنامهریزان و دولت هشتم قرارگرفت و به تصویب عالیترین مراجع كشور رسید. اما، دولت نهم نه تنها این مهم و این اسناد حقوقی نظام ایران را سرلوحه كار خویش قرار نداد و آن را عملیاتی نکرد، بلكه در اظهارات و در عملكردخود رویكردهائی در مغایرت جدی با این راهبرد پیشه خود كرد.
حاصل تعامل ستیزگرایانه با دنیای خارج و یا به بیان راهبردهای برنامه پنجم تعامل غیر هوشمندانه با جهان خارج علاوه بر محرومیت از رهآوردهای بالقوه تعامل با كشورهای دیگر، هزینههای سنگینی را به اقتصاد كشور تحمیل کردهاست. بهطوری كه امروزه به دلیل تحریمهای شورای امنیت سازمان ملل، بخش بزرگی از واردات و صادرات كشور از طریق واسطههای نه چندان مطمئن و زمانبر و كُندكننده تعامل روان اقتصاد كشور با جهان؛ از طریق كشورهای دیگر از جمله امارات انجام میشود كه علاوه بر تحمیل ریسك بیشتر، موجب افزایش چندین میلیارد دلاری قیمت تمام شده صادرات و واردات كشور گردیدهاست.
افزایش هزینه مبادلات خارجی علاوه بر حاشیه سود اضافی شركتهای واسطه، شامل هزینههای مربوط به ریسك، بیمه و حمل و نقلهای اضافی احتمالی است. نقل و انتقالات بانكی با كشورهای دیگر نیز در بخش خصوصی و عمومی با مشكلات عدیده و هزینههای اضافی مواجه است. عدم پرداخت کل این هزینههای گزاف به واسطهگران خارجی میتوانست هدیهای بلاعوض به خانوارهای كم درآمد كشورباشد كه قطعاً در جهت اهداف عدالت طلبانه دولت نهم است. جالب آنكه تعامل غیرهوشمندانه دولت نهم با دنیای خارج كه برخاسته از چارچوب فكری آن است، باعث رونق و تعامل گستردهتر اقتصادهای رقیبی همچون امارات، تركیه با اقتصاد جهانی شدهاست.
2-5- تجارت خارجی با رویكرد باخت - برد به زیان كشور: تعاملات اقتصادی ایران با دنیای خارج در دوره بعد از سال 57 به لحاظ فضا و شرایط انقلاب و جنگ تحمیلی دارای ملاحظات ایدئولوژیك و سیاسی گردیدهاست كه محدودیتهائی را در تعامل فعال ایران با جهان به وجود است و اقتصاد كشور از این رهگذر دچار آسیبهای جدی شدهاست. تحریمهای اقتصادی امریكا بعد از انقلاب و در سالهای اخیر وخامت مناسبات سیاسی و اقتصادی كشور با دنیای غرب و تحریمهای شورای امنیت علیه ایران محدودیتهایی را برای گسترش مناسبات اقتصادی ایران با جهان تحمیل نمودهاست.
در كنار شرایط محدودكننده فوق از بعد مبادلات تجاری و مالی خوشبختانه یكسان سازی نرخ ارز و اتخاذ نظام شناور مدیریت شده برای مبادلات ارزی تا حدود زیادی در جهت تسهیل و بهبود تعامل تجاری كشور بودهاست. نرخ واقعی ارز بر رقابت پذیری كشور در بازار جهانی تاثیر تعیین کنندهای دارد. اگر قیمت كالاهایی كه در كشور تولید میشود نسبت به قیمت كالاهای رقیب در بازار جهانی كاهش یابد، بر رقابت پذیری كشور افزوده میشود و بالعكس. اما از آنجایی كه در كشور های نفتخیز از جمله ایران، درآمد حاصل از صادرات نفتی مستقل از سیاست ارزی و تحت تاثیر عوامل برونزا تعیین میشود و سیاست ارزی به جای آنكه در خدمت سیاست تجاری قرار گیرد در خدمت سیاست مالی و پولی دولت قرار میگیرد، در دوران رونق نفتی، رقابتپذیری اقتصاد كشور کاهش مییابد.
تجربه دوران رونق نفتی در چند سال اول برنامه چهارم گویای آن است كه در سایه افزایش بیسابقه درآمدهای ارزی كشور، دولت به سیاست مالی انبساطی متوسل شدهاست. بانك مركزی در این شرایط مهار سیاست پولی را از دست داده و ناگزیر با خرید ارزهای مازاد دولت عرضه پول و نقدینگی را به نحو بی سابقهای افزایش دادهاست. در این وضعیت دولت برای مهار فشارهای تورمی آزاد سازی واردات را در پیش گرفته و بانك مركزی عملا نرخ اسمی ارز را بهعنوان لنگر اسمی برای مهار تورم به كار بردهاست. در نتیجه، توان رقابت اقتصاد كشور كاهش یافتهاست و نرخ حقیقی ارز كه بیانگر توان رقابتی است از هر دلار 7112 ریال در سال 1381 به هر دلار 5228 ریال در سال 1386تنزل یافتهاست. در نتیجه این رویكرد بیلان واردات كشور به شدت افزایش یافتهاست(برآوردهای كارشناسی) .
در اینمدت هرچند به رغم كاهش توان رقابتی كشور صادرات غیرنفتی نیز از رشد در خور توجهی برخوردار بوده، اما باید توجه داشت كه این افزایش از صادرات مربوط به میعانات گازی و پتروشیمی صورت گرفتهاست و بخش مهم دیگر آن مربوط به محصولات صنعتی انرژی بر است كه از یارانه پنهان انرژی بهره وافر می برند.
در سه سال گذشته میانگین سالانه واردات به بیش از 50 میلیارد دلار بالغ شدهاست. این در حالی است كه میانگین صادرات غیرنفتی حدود 5 میلیارد دلار و با احتساب صادرات پتروشیمی و میعانات گازی و فلزات اساسی در دوره فوق از 4/13 میلیارد دلار تجاوز نكردهاست (گزارشهای سالیانه بانك مركزی) . این به معنای افزایش كسری تراز غیرنفتی بازرگانی خارجی و یا به عبارت روشنتر افزایش اتكای اقتصاد كشور به درآمدهای پر نوسان نفت است.
از منظر تولیدات داخلی نیز بخشهای تولید كننده كالاهای قابل مبادله در بازار جهانی از مزیت ارز ارزان برای واردات كالاهای سرمایهای و واسطهای خود بهرهمند شدهاند، اما دربازار داخلی و صادراتی با رقابت كمرشكن رقبای خارجی مواجه گردیدهاند. از اینرو اتخاذ سیاستهای فوق به رشد كمتر اقتصادی در بخش كالاهای قابل مبادله در بازار جهانی انجامیدهاست و در برخی از شاخههای فعالیت صنعتی، به كاهش تولید منجر شده است.
جالب آنكه در این وضعیت نامساعد مبادلات بازرگانی با خارج، دولت محترم در چارچوب طرح تحول اقتصادی در نظر دارد افزایش ارزش خارجی پول ملی را در دستور كار خود قرار دهد. چنین به نظر میرسد كه دولت می خواهد با استفاده از لنگر اسمی نرخ ارز، با تورم فزاینده در كشور مقابله كند. اگر این گمان درست باشد طرفداران افزایش ارزش پول ملی می خواهند در سمت عرضه اقتصاد از طریق واردات ارزان كالاهای وارداتی از فشارهای تورمی بكاهند. در سمت تقاضا نیز با فروش ارز در بازار از افزایش بی رویه ذخایر بانك مركزی و تاثیر مخرب آن بر نقدینگی بكاهند. چنین سیاستی آثار تخریبی گستردهای بر مبادلات تجاری كشور با سایر كشورها و تولیدات ایران خواهد داشت.
6- بازار پول، بازار سرمایه و ارزش پول ملی
1-6 نا آگاهی از نظام بانكی: بانكهای كشور به جهت تجمیع و تخصیص بهینه منابع مالی و تسهیل مبادلات اقتصادی نقش تعیینكنندهای را در مجموعه فعالیتهای اقتصادی دارند. متاسفانه در سه سال گذشته، قواعد نهادی، ساختاری و كاركردی بانكها دچار آسیب فراوان شدهاست.
باورهای نادرست دولت نهم در مورد نظام بانكی، منجر به اتخاذ تصمیمات و سیاستهایی شدهاست كه حاصل آن تخریب نظام پولی و بانكی و از طریق آن تخریب اقتصاد و نهادهای آن است. بازسازی آتی این نهادها و قواعد حاكم برآن بسیار دشوار زمانبر و پرهزینه خواهد بود. نتیجه ملموس و آنی این سیاستها نیز در زندگی روزمره مردم افزایش نرخ تورم و كاهش قدرت خرید پول آنها بودهاست. بعضی از مصادیق عینی این تصمیمات عبارتند از:
بیثباتی، بلاتكلیفی، و عدم اطمینان در نظام بانكی، تاخیر طولانی در ابلاغ بسته سیاستی بانك مركزی، تضعیف عملی استقلال بانك مركزی و تبدیل آن به ابزاری برای سیاست بودجهای دولت، ایجاد تردید در سلامت عملیات موسسات مالی، تغییرات شتابزده در تعیین مدیران بانكها، گستردگی دخالت دولت در فعالیتهای مالی، افزایش نقدینگی، تلاش برای كاهش نرخ سود رسمی پیش از كاهش نرخ تورم، كم توجهی به بازده پروژهها در توزیع اعتبارات، اعمال نرخ سود حقیقی منفی در بازار پول و تشدید عدم تعادل در بازار عرضه و تقاضای وجوه، تفاوتهای قابل ملاحظه نرخ سود در بخشهای مختلف بازار پول و ایجاد رانتهای گسترده و زیانبار، بخشودگی جزئی و كلی بدهكاران به نظام بانكی، تلاش در جهت كاهش نرخ ارز اسمی و تشدید بیماری هلندی اقتصاد ایران، ایجاد رانت گسترده برای سوداگران مالی داخلی و خارجی، عدم توجه به ضرورت تعادل بلند مدت تراز پرداختهای كشور، ادغام شورای پول و اعتبار در كمیسیون اقتصادی دولت و انحلال عملی این شورا، رجعت به نظام بدوی پول كالایی از طریق سپردهگذاری و وام با سكه طلا، تشكیل بانك قرضالحسنه مهر و تلاش در جهت ادغام بانكهای بزرگ كشور در این بانك. عدم تمیز میان صندوق قرضالحسنه و بانك بهعنوان یك موسسه اقتصادی، توجه به حذف سه صفر از واحد پول كشور پیش از برقراركردن انضباط پولی و مالی، برداشت نادرست از نظریههای اقتصادی درمورد رابطه نقدینگی وتولید، بیكاری وتورم، عرضه پول ونرخ بهره، عدالت وپرداختهای انتقالی حقیقی.
خوشبختانه از نیمه دوم سال 86 نشانههایی از توجه به قانونمندیهای اقتصادی در تصمیمات مرتبط با این بخش از جمله قبول نقش نقدینگی در تورم، كنترل نسبی رشد نقدینگی، محدود كردن برداشتهای نامحدود بانكها از منابع بانك مركزی، محدودیت اعتبارات برای تقاضای مسكن، ایجاد بازار بین بانكی وجوه، افزایش نرخ سود سپردهها در بانكهای دولتی، رعایت اصول بانكدار ی در بسته سیاستی و نظارتی بانك مركزی، و توجه جدی تر به ابعاد چند میلیارد دلاری تحریمهای بین المللی مشاهده میشود. اما متأسفانه ظاهرا پیش از اثرگذاری با تغییر رئیس کل بانک مرکزی متوقف شد.
حاصل عملكرد بازار پول در سال 86 در سطح نامطلوبی قرار دارد ولی نشانههایی از بهبود اصلاح روندهای نادرست به ویژه از اوائل سال 87 مشاهده میگردد. نقدینگی كشور در پایان سال 86 به رقم1640 تریلیون ریال رسیدهاست كه در مقایسه با سال 1385 رشدی معادل 27.7% را نشان میدهد. نرخ رشد نقدینگی درسال 1385 ، 39.4 درصد، نرخ رشد كل بدهی بخش غیر دولتی به بانكهای تجاری و تخصصی در سال 1386 در حدود35.7 درصد بودهاست. این رقم در سال 1385 معادل 41.7 درصد بود. این ارقام گرچه گویای كاهش نرخ رشد نقدینگی و بدهی بخش خصوصی است، ولی بسیار بالاتر از سطح مطلوب آن است و موجب ادامه فشارهای تورمی خواهد بود (گزارشهای سالیانه بانك مركزی).
نرخ تورم در سال 85 در حدود13.4 درصد بود كه در سال 86 به18.4 درصد و در پایان خرداد87 در مقایسه با خرداد 86 به 26.4 درصد رسیدهاست. گفتنی است كه رقم مشابه یك سال پیش16.1درصد بود. افزایش 60 درصدی نرخ تورم در فاصله یك سال باید بسیار جدی گرفته شود، به ویژه در شرایطی كه بحث اصلاحات قیمتی نیز مطرح شدهاست. نرخ تورم كشور در حال حاضر از بالاترین نرخ های تورم دنیا است. ملاحظه میشود، چگونه تصمیمات نادرست اقتصادی نرخ تورم سالانه را از10.4درصد در سال84 به رقم متوسط سالانه20.7درصد در خرداد 87 رساندهاست (گزارشهای سالیانه بانك مركزی و گزارشهای ماهانه شاخصهای قیمتی بانك مركزی).
مصرف گسترده سالانه ارز به سبب واردات كالا و خدمات در سال 86 به بیش از 60 میلیارد دلار رسیدهاست. نیازهای وارداتی در چنین حجمی در صورت یك تكان نامساعد اقتصادی و یا حتی در صورت كاهش قیمتهای نفت به سرعت كشور را دچار بحران تراز پرداختها خواهد نمود. وضعیتی كه با بحران مالی و اقتصادی جهانی و کاهش قیمتهای نفت خام به زیر60 دلار در هر بشکه وقوع آن در سال آینده محتمل است(گزارشهای سالیانه بانك مركزی).
2-6- بازار سرمایه در ابهام و تردید: بازار سرمایه با تامین منابع مالی بلند مدت و مدیریت ریسك مالی برای سرمایهگذاریها میتواند نقش مهمی در حجم سرمایه گذاریها و تخصیص بهینه منابع و افزایش بهرهوری داشته باشد.
متأسفانه روند مطلوب گسترش بازار سرمایه از سال 1383 تغییر جهت داده و بازار سرمایه قادر به ایفای نقش خود در فعالیتهای اقتصادی نیست. عدم شناخت كامل مسئولان از عملكرد بازارسرمایه و نگرانیهای دولت در سایر زمینههای اقتصادی، موجب شدهاست كه به رغم گذشت نزدیك به چهار سال از بحران و سقوط بازارسرمایه، افق فعالیتهای آن همچنان مبهم باقی بماند. به درستی در همه كشورها در بیشتر مواقع شاخصهای بورس نشان از چگونگی رونق و ركود كل اقتصاد دارد. در اقتصاد ایران هم ركود طولانی بورس را میتوان نمادی از وضعیت اقتصادی نامطلوب كشور دانست. در سال 1386 با تلاش در اجرای سیاستهای اصل 44 و خصوصی سازی، در مقاطع كوتاهی با عرضه بخشی از سهام شركتهای بزرگ دولتی رونق در بورس مشاهده شد ولی این مقطع بسیار گذرا بود. چالشهای حاكم در بازار سرمایه عبارتند از:
عدم شناخت جایگاه بازار سرمایه در اقتصاد توسط مسئولان و مردم- وجود نگاه منفی غیر كارشناسی به معاملات سوداگرانه در بازار سرمایه كه بخشی از مدیریت پوشش ریسك برای سرمایهگذاران است- بزرگ بودن سهم دولت در فعالیت های اقتصادی كشور به صورت مالكیت شركتهای دولتی- كنترل دولتی گسترده مدیریت بازار سهام-كندی اجرای سیاستهای اصل 44- جایگزینی توزیع سهام عدالت به جای عرضه مستقیم سهام شركتها در بورس- نامشخص بودن چگونگی عرضه سهام عدالت در بازار سهام و نحوه اعمال مدیریت صاحبان سهام عدالت بر شركتهای زیر مجموعه سهام عدالت- سهم بالای نهادهای دولتی و شبه دولتی در معاملات روزانه و ارزش جاری بورس و در مقابل محدود بودن فعالیت اشخاص حقیقی در بورس- عدم استفاده از ابداعات ابزاری و نهادی جدید بورس و ارتباطات الكترونیكی در فعالیتهای بازار سرمایه برای فعالان آن.
حاصل عملكرد كمی بورس تحت تأثیر مشكلات فوق بیانگر وضعیت مبهم فعالیت های آن در سال 1386 است. در سال 1386 درصد تغییرات ارزش معاملات و شاخص كل به ترتیب30.8 و2.7بودهاست. رقم شاخص در پایان سال 1386 به 10082 رسید. در اوائل سال 1387 روند صعودی خوبی در شاخص تا حد بالای 12000مشاهده میشود. ولی نوسانهای تند آن بیانگر نااطمینانی در بازار سرمایه است. این تغییرات ناشی از معاملات سهام شركتهای بزرگ دولتی مانند فولاد سازی، مخابرات و كشتیرانی بودهاست. در سال 1386 بازده سهام بر حسب مقادیر حقیقی منفی بود. ارزش جاری بازار در پایان سال به462.5 هزار میلیارد ریال است كه نسبت به پایان سال 1385 رشد17.1 درصدی را نشان می دهد(گزارشهای سالیانه بانك مركزی).
3-6 افزایش ارزش پول ملی و برداشت نادرست از آن: ارزش خارجی ریال بر اساس نسبت مبادله پول داخلی با پول خارجی سنجیده میشود. در مقابل ارزش داخلی ریال بر اساس قدرت خرید آن در داخل محاسبه میگردد. این دو مفهوم گرچه با یكدیگر مرتبط هستند و لیكن ضرورتاً برابر و معادل نمیباشند.
چنانكه در چند سال اخیر به رغم كاهش قدرت خرید داخلی پول ملی ارزش حقیقی خارجی آن افزایش یافتهاست و ارزش اسمی خارجی آن نسبتا ثابت باقی ماندهاست. اولین مفهوم در گرو عرضه و تقاضای ارزی كشور و دومین مفهوم در گرو عرضه و تقاضای كل كشور و در نهایت نرخ تورم حاكم در كشور است. از اینرو در طرح مسئله افزایش ارزش پول ملی ابتدا باید مشخص شود كه مراد از تقویت پول ملی: ارزش خارجی آن، ارزش داخلی آن و یا هر دو است. در هر حال هر دومفهوم ارزش پول متغیرهایی درونزا و حاصل عملكرد كل نظام اقتصادی است و نمیتواند به صورت دستوری دیكته شود. البته دراقتصاد ایران بهجهت تعلق ارزهای حاصل ازصدور نفت و گاز به دولت در كوتاه مدت ممكناست باتوسل به درآمدهای ارزی نفتی، نرخ ارزی پایینتر ازسطح تعادلی بلندمدت آن اعلام واعمالنمود. اما این سیاست علاوه بركاهش توان رقابتی كشور، اقتصاد ملی را درمقابل شوكهای منفی نفتی آسیب پذیر میکند.
حساب ذخیره ارزی برای مقابله با نوسانات درآمدهای نفتی ایجاد شدهاست. اما مجلس و دولت با نادیده گرفتن قواعد رفتاری پیش بینی شده در برنامه سوم و چهارم اقدام به برداشت بی رویه از این حساب كردهاند بطوری كه تزریق درآمدهای نفتی به اقتصاد كشور خارج از توان جذب آن صورت گرفتهاست.
تا زمانی كه بودجه دولت، منابع درآمدی خود را از طریق مالیات كسب نكند و به این ترتیب آثار بودجه بر انبساط و انقباض پایه پولی به صفر نرسد، اثر انبساطی و تورمی آن (یعنی كاهش ارزش داخلی پول ملی) برجای خواهد ماند. در دوره رونق نفتی دولت با فروش بخشی از درآمدهای ارزی مازاد خود به بانك مركزی عملا امكان سیاستگذاری پولی مستقل را از بانك مركزی سلب میكند و موجبات افزایش بیرویه نقدینگی و تشدید فشارهای تورمی را فراهم میآورد. در دوره ركود نفتی نیز به دلیل انعطاف ناپذیری مخارج دولت در جهت كاهش، دولت با كسری بودجه مواجه میشود و اگر با مانع قانونی روبرو نگردد به استقراض از بانك مركزی متوسل میشود. در این وضعیت نقدینگی بدون تناسب با نیازهای اقتصاد ملی افزایش مییابد و همین امر مجددا فشارهای تورمی در اقتصاد بوجود میآورد.
با آنكه بانك مركزی ایران در بسته سیاستی و نظارتی خود اعلام كرده هدفگذاری تورم را از طریق كنترل نقدینگی دردستور كار خود قرار خواهد داد، اما به جهت موانع نهادی وتفوق سیاست مالی برسیاست پولی درایران دولت در صدد برآمدهاست از لنگر نرخ اسمی ارز با توجه به وفور ارز نفتی برای كنترل تورم استفاده كند.
مطالعات انجام شده در ایران و جهان گویای آن است كه لنگر ارزی بدون كنترل مالی و پولی معتبر، لنگر قابل استمراری نیست. در این صورت نه تنها تورم داخلی بالاتر از نرخهای جهانی خواهد ماند، بلكه عواقب نامناسب اقتصادی مانند كاهش نرخ حقیقی ارز و بنابراین وخیمتر شدن تراز تجاری و تشدید بیماری هلندی اقتصاد ایران را به دنبال خواهد داشت.
با افزایش ارزش پول ملی و تداوم نرخهای بالای تورم در كشور، ورود سرمایه خارجی به قصد تولید و صدور كالا در ایران توجیه اقتصادی نخواهد داشت. اگر عاملان بخش خصوصی اطمینان یابند كه افزایش ارزش پول ملی در دراز مدت قابل استمرار نخواهد بود، میل به خروج سرمایه از كشور نیز تشدید خواهد شد كه در چنین وضعیتی ذخایر ارزی كشور تحلیل میرود و در صورت كاهش شدید قیمت نفت، كشور با مشكل تراز پرداختها مواجه خواهد شد.
بهتر است به جای تحمیل زیانهای اجتماعی قابل توجه فوق به اقتصاد كشور، دولت برای مهار تورم انضباط مالی را در پیش گیرد و با اصلاح نظام مالیاتی كشور گریبان بودجه را از وابستگی به نفت برهاند. توصیه میشود دولت از ورود بهراهی كه دیگران پیمودهاند و باپرداخت هزینههای سنگین به بینتیجه بودنآنپیبردهاند اجتنابكند. افزایش ارزش پول ملی در معنای جامع آن درگروی عملكردعمومی كلاقتصاد دركلیهبخشها و در نهایت از طریق كاهش نرخ تورم به سطح نرخهای بینالمللی است نه افزایش دستوری و كوتاه مدت نرخ ارز.
4-6 توصیههای سیاستی : چالشهای ایجاد شده در بازارهای مالی ایران توجه عاجل طلب مینماید. برای اصلاح امور در بخش مالی به ویژه در شرایطی كه طرح هدفمند كردن یارانهها مطرح است، توصیههای زیر میتواند كارساز باشد:
-احیای شورای پول و اعتبار - تامین استقلال بانک مرکزی- ایجاد ثبات و اطمینان در بازارهای مالی- حركت در جهت ایجاد تعادل در بازارهای مالی- استفاده گسترده از بانكداری الكترونیك و نهادها، و ابزارهای جدید مالی- احتراز از كاهش نرخ ارز اسمی و افزایش تدریجی آن- افزایش نقدینگی متناسب با رشد فعالیتهای اقتصادی كه میتواند سالانه حدود ده درصد باشد. تعویق حذف سه صفر از پول ملی پس از اعمال انضباط پولی و مالی- تسریع در خصوصی سازی با جلب اعتماد و همكاری سرمایهگذاران داخلی و خارجی- تعیین تكلیف مدیریت سهام عدالت و چگونگی معاملات آن در بورس.
7- عدالت، نابرابری و فقر
1-7- نابرابری و فقر گستردهتر در مقابل رویكرد عدالت: از زمان انتخابات دور نهم ریاست جمهوری در سال 84 تاكنون، عدالت اجتماعی و اقتصادی بارها توسط ریاست محترم جمهوری مورد تأكید قرار گرفتهاست. رویكردهای دولت نهم در مورد عدالت برخاسته از چارچوب فكری آن است كه قبلاً بعضی از جنبههای آن تشریح شد. اكنون میتوان با گذشت بیش از سه سال از رویكرد عدالت محور دولت نهم، آن هم در زمان برخورداری كشور از 197 میلیارد دلار درآمدهای نفتی، زمان ارزیابی عملکرد دولت در این حوزه فرا رسیدهاست. باید دید كه شعارهای عدالت محور دولت نهم چه دستاوردهایی را برای مردم به ارمغان آوردهاست.
بر پایه آمارهای منتشره توسط مركز آمار و همچنین گزارش نظارتی سال دوم اجرای قانون برنامه چهارم، ضریبجینی كه شاخص چگونگی توزیع درآمدها است از رقم0.423 در 83 به 0.4310 در سال 85 و نسبت درآمد دهك ثروتمند به دهك فقیر در مناطق شهری از13.25به14.46 و در مناطق روستائی از 17.25 برابر به 17.95 و نسبت درآمد دو دهك ثروتمند به دو دهك فقیر در مناطق شهری از7.62 برابر به8.33 برابر و در مناطق روستائی از9.01 برابر به9.49 برابر افزایش یافتهاست. به علت سطح بالای تورم كشور احتمالاً در سال 86، وضعیت نابرابری و فقر وخیم تر از سال 85 بودهاست. زیرا بسیاری از مردم در وضعیت كنونی با مشاهده قیمت كالاها و خدمات و به ویژه سرازیر شدن كالاهای وارداتی و ناتوانی آنها در مصرف كافی از این اقلام، این احساس را پیداكردهاند كه نسبت به قبل فقیرتر شدهاند، این احساس آنچنان گسترده شده كه بخشی از افرادی كه در طبقه متوسط قرار داشته و یا احساس تعلق به این طبقه را داشتهاند نیز با این وضعیت اقتصادی و اجتماعی جایگاه خود را فقیرتر احساس میكنند. زیرا برای آنها گسترش رفاه نسبی در جامعه با تورم 26 درصدی و نابرابر شدن فرصتها فراهم نمیشود.
مركز پژوهشهای مجلس نیز با ارائه گزارشی مبنی بر اینكه تشكیلات دولتی اقتصاد ایران 15 برابر بیشتر از فقرا برای ثروتمندان هزینه میكند، با قاطعیت بیشتر شدن فاصله طبقاتی را به رسمیت شناختهاست. راستی چرا برخلاف رویكردهای دولت كاركردهای اقتصادی - اجتماعی كشور بدینگونه است؟ چرا نه تنها، این برنامهها نتوانسته گامی در جهت عدالت بردارد، بلكه وضعیت را نیز بحرانیتر كردهاست؟ چرا در این كشور با داشتن رویكرد عدالت توسط دولت، فقر و نابرابری در جامعه این چنین خود را بزرگ نشان میدهد در حالی كه در كشورهای دیگر كه كمتر به این شعار میپردازند ضریب جینی وضعیت بهتری را نشان میدهد. در كشورهای توسعه یافته همچون کشورهای اروپایی، این ضریب كمتر از 0.4 است كه بیانگر عدالت بیشتری در توزیع درآمدها بین مردم نسبت به ایران است. همچنین در بسیاری از كشورهای در حال توسعه مشابه، همچون تركیه، مالزی، هند، پاكستان، فیلیپین و كره نیز این ضریب كمتر از 0.4است. این آمارها حاکی از آن است که وضعیت عدالت و توزیع درآمد در این كشورها از ایران بسیار بهتر است.
دلایل این عقبگرد اقتصاد كشور، از رویكرد عدالت و باز توزیعكارآمد درآمد را در ظرف چند دهه گذشته و به ویژه در این سه سال گذشته باید در چارچوب فكری و برنامهها و سیاستهای دولتهای بعد از انقلاب، بخصوص رویكردهای دولت نهم دانست كه با مبانی علمی و توسعهای همخوانی ندارد. دولت نهم عدالت را در توزیع مستقیم درآمدهای نفتی میان اقشار آسیب پذیر میداند . در حالی که درآمدهای نفتی باید در جهت ایجاد رشد اقتصادی پایدار و توزیع ثمرات آن میان وسیع ترین اقشار جامعه بکار گرفته شود. توضیحات زیر تفاوت این دو نگاه و آثار تبعی آن را مشخص تر مینماید.
2 -7- تناقض رویكرد عدالت خواهانه دولت با رویكرد برنامههای توسعه: هدف توسعه اقتصادی در علم اقتصاد نیل به رفاه عمومی و از میانبردن فقر و نابرابری درجامعه است. نکته در اینجا است که هم رشد اقتصادی و هم كاهش نابرابریو فقر (عدالت)درست همانند ظرفیتهای نهادی یككشور، پیآمدهای سیاستهای اقتصادی است كه در یك كشور و به ویژه توسط دولت اتخاذ و به مرحله اجرا در میآید. در ادبیات علمی و تجربی توسعه میتوان چهار رویكرد در رابطه با رشد اقتصادی و عدالت (كاهش نابرابری و فقر) را تشخیص داد:
الف: رویكرد متكی به «رشد اقتصادی»، كه هدف سیاستهای اقتصادی واجتماعی را، تحقق رشد اقتصادی بالاتر میداند. در حالی که منطقا رشد اقتصادی شرط لازم و نه كافی برای بهبود سطح زندگی به شمار میرود.
ب:رویكرد متكی به«عدالت و توزیع»كه هدفمقدم سیاستهای اقتصادی واجتماعی راتحققبرابریوكاهش فقر از طریق توزیع مجدد ثروت و درآمد در اقتصاد آنهم بدون بسترسازی لازم برای رشد اقتصادی پایدار میداند.
ج: رویكرد متكی به «رشد - توزیع»، از این منظر هدف سیاست اقتصادی دستیابی توامان به رشد و عدالت است و لیكن با اولویت و محوریت ایجاد رشد اقتصادی پایدار، بزرگ شدن مستمر تولید ناخالص ملی كشور، افزایش رفاه و درآمد سرانه كشور. در این دیدگاه در عین حال توزیع اثربخش و كارآمد دستاوردهای این رشد اقتصادی جهت نیل به توزیع عادلانهتر درآمد و ثروت و كاهش فقر و نابرابری مورد توجه قرار میگیرد.
د: رویكرد متكی به «توزیع - رشد»، در این رویکرد نیز هدف سیاست اقتصادی تعقیب توأمان رشد و عدالت است. لیكن در این رویکرد عدالت و توزیع درآمد و ثروت بر رشد مقدم است.
رویكرد سند20 ساله چشمانداز، رویكرد سوم یعنی راهبرد رشد-توزیع بوده است كه راهبردی دربرگیرنده توأمان رشد اقتصادی و عدالت است، لیكن با اولویت ایجاد رشد اقتصادی . از اینروست كه در كلیه اسناد مصوب قانونی توصیه اكید بر ایجاد بسترسازی حقوقی، نهادی، اداری، سازمانی، برای ایجاد رشد سریع، پایدار و بالنده و در عین حال توجه كافی به باز توزیع ثمرات این رشد از طریق سیاست های مالی مناسب است. فصول بسترسازی برای رشد سریع اقتصادی، توسعه مبتنی بر دانائی، تعامل فعال با اقتصاد جهانی و رقابتپذیری برنامه چهارم ناظر بر این رویكرد است. در كنار این رویكرد مهم برنامه چهارم، در آنجا كه بحث جایگاه منابع طبیعی و كانی مطرح است، راهبرد توزیع - رشد یعنی، اولویت داشتن توزیع بر رشد، انتخاب شدهاست. امكانات عمومی همچون یارانهها باید بدان صورت توزیع شود كه علاوه بر ایجاد رفاه و توانمندسازی آحاد مردم دستاوردهایش بتواند در فرایند ایجاد رشد اقتصادی بیشتر، كشور تجلی پیدا كند.
اتخاذ رویكردهای «رشد - توزیع» و «توزیع - رشد» پیامدهایی همچون ارتقای اخلاق، عزت نفس و كرامت انسانی، ارتقاء سرمایه انسانی واجتماعی، وفاق و انسجام ملی، تقویت شبكههای اجتماعی، مسئولیتپذیری و قانونمندی، افزایش تولید ملی، ارتقاء اقتدار كشور در سطح منطقه و جهان را در بر دارد. اما متأسفانه دولت نهم بر اساس چارچوب فكری خاص خود درباره عدالت، عملا در مسیر رویكردهای توزیع و باز توزیع، بدون داشتن دغدغه رشد اقتصادی حركت نمودهاست. حاصل این رویکرد دستاوردهائی همچون رشداقتصادی پایینتر از هدف برنامه چهارم (به رغم برخورداری از درآمدهای هنگفت نفتی)، افزایش نقدینگی كشور، كاهش سطح دستمزدهای حقیقی و افزایش جمعیت زیر خط فقر است.
تقاضای اجرای عدالت در علم اقتصاد، چیزی فراتر از شركت در بهرهگیری از سفره اقتصاد است و نیاز به آن دارد كه دولت و حاكمیت برای تحقق عدالت گسترده و پایدار آنهم در سه حوزه مهم عدالت در ثروت، عدالت در قدرت و عدالت در منزلتها، راههای نوین علمی و عملی همچون مشارکت قانونمند و پایدار مردم در تعیین سرنوشت خود، تقویت نهادهای مدنی، گسترش نظام بازار و تضمین حقوق برابر برای بهره گیری از فرصتها را فراهم نماید. تحقق این اهداف نیازمند ساختار اجتماعی با طبقات باز و با حداكثر تحرك اجتماعی است كه باید یك دولت دوراندیش و آیندهنگر بسترهای آن را فراهم نماید. ماهیت، ساختار، کار کرد و فرایند شکلگیری چنین توسعه و عدالتی با آنچه که رویكردهای عدالت محور دولت نهم اقتضا دارد اساسا متفاوت است.
8- طرح تحول اقتصادی، اصلاح نظام یارانهها
1-8- مغایرت سیاستهای دولت با طرح تحول اقتصادی: محورهای طرح تحولات اقتصادی دولت نهم در هفت بند به شرح زیر در تیر ماه سال 1387 اعلام شد :
1. اصلاح نظام یارانهها، 2. اصلاح نظام پولی و بانكی 3. افزایش ارزش واحد پول ملی،4. اصلاح نظام گمركی،5. اصلاح نظام مالیاتی،6. ارتقای بهرهوری، 7. اصلاح نظام توزیع كالاها و خدمات.
از ویراست اول چارچوب كلی تحولات اقتصادی كه در همان زمان انتشار یافت چنین پیدا است كه دولت محترم برای تهیه طرح دبیرخانهای مركب از 5 كمیته بر پا كرده و هفت دستگاه را مسئول هر یك از محورهای هفتگانه طرح تحولات اقتصادی نمودهاست. دولت در صدد است پس از تهیه چارچوب كلی اصلاحات اقتصادی و بررسی و تصویب آن، طرحهای تفصیلی برای هر یك از محورهای فوق تهیه و به تصویب برساند. در مرحله سوم قرار است طرحهای مصوب اجرایی شود . دو نكته قابل تامل در این زمینه مطرح است: اول آنكه معاونت برنامه ریزی راهبردی ریاست جمهوری (جانشینسازمان مدیریت و برنامهریزی) بر خلاف انتظار در این طرح نقش مركزی ندارد و تنها مسئول افزایش بهرهوری است.
همچنین گویا مقرر است كه طرح اصلاحات اقتصادی با حوزه و پیامدهای گستردهای كه در بر دارد و زمان اجرای طولانی كه نیاز دارد. خارج از برنامه پنجم توسعه اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی جمهوری اسلامی تصویب و اجرا شود. در ابتدا جایگاه مجلس قانونگذاری در تصویب این طرح مشخص نشده بود. اما با توجه به ضرورت تصویب افزایش قیمت حاملهای انرژی در مجلس و تامین مالی اعتبارات مورد نیاز کمیسیون ویژهای در برای رسیدگی به این طرح تشکیل شد و دولت ناکزیرشد لایحهای را در این زمینه تهیه و به مجلس محترم تقدیم کند.
تا جایی كه به مضمون و محتوای این طرح مربوط میشود باید گفت، اصلاح نظام یارانهها كلیدیترین و مهمترین جزء این طرح به شمار میرود. بعد از اصلاح نظام یارانهها شاید بتوان گفت اصلاح نظام پولی و بانكی و تقویت پول ملی و اصلاح نظام مالیاتی در میان محورهای هفتگانه اصلاحات اقتصادی دولت بیشترین اهمیت را داشته باشند. این مباحث در صفحات قبل ذیل عنوان نظام بانكی و بازار سرمایه، تجارت خارجی و نرخ ارز و بالاخره سیاستهای مالی دولت تا حد امكان واكاوی شدهاست و نیازی به بازگویی آن نیست. مهم ترین نكته قابل اشاره این است كه سیاستها و عملكرد سه سال گذشته، نشان نمیدهد كه دولت نهم در این حوزهها در جهت اصلاحات نهادی و سیاستی گام مناسبی برداشته باشد كه بخواهد سال پایانی كار خود در همان راستا گام بردارد.
با دقت در برنامه اصلاحی ارایه شده به وضوح میتوان دریافت كه هیچیك از محورهای طرح تحول اقتصادی تازگی ندارد. اما در پس هر یك از آنها چارچوب فکری دولت نهم نهفتهاست. در واقع بدون درك این چارچوب فكری نمیتوان بهتحلیل درستمضمون اینبرنامه اصلاحی پیبرد. این شیوه تفکر هر چه باشد، بیتردید درجهت برپایی وتقویت اقتصادبازار نیست. چرا كه دراین صورت سیاستهای اصلاح قیمتها توسط دولت منطقا باید در تعیین نرخ سود سپردهها و تسهیلات بانكی، نرخ ارز، قیمت كالاها وخدمات نیز دراین چارچوب قرار میگرفت. این درحالی استكه آقای رئیس جمهور برسرتعیین نرخ سود سپردهها در سطحی پایین تر از نرخ تورم اصرار میورزند. یا به رغم تورم دو رقمی دراقتصاد كشور خواهان تقویت ارزش خارجی پول ملی از طریق سرازیر كردن دلارهای نفتی به بازار ارز هستند. دولت تاكنون میلیاردها ریال صرف تنظیمبازار تعدادی ازكالاهای اساسی كرده و قیمت برخی از كالاها و خدمات را از طریق بخشنامههای اداری تعیین كرده و میكند. پس میتوان نتیجه گرفت كه هدف مقدم این دولت از افزایش قیمت حاملهای انرژی دستیابی به قیمتهای نسبی كه نمایانگر كمیابی عوامل تولید در بازار باشد و از این طریق به افزایش كارایی در تخصیص منابع بیانجامد، نیست.
نكته دیگر این است كه ارتباط این برنامه با برنامه چهارم توسعه اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی كشور مشخص نیست. البته اجزای طرح تحول اقتصادی بصورت قانونمند و همه جانبه در قانون برنامه چهارم، ملحوظ است كه دولت بدان پایبندی ندارد. همچنین دولت نهم با مداخلات غیر كارشناسی در نظام بانكی، انحلال سازمان مدیریت و برنامهریزی و انحلال شورای پول و اعتبار، نهادهای برنامه ریزی و پولی و بانكی كشور را به شدت تضعیف كرده و قواعد نهادی حقوقی، اداری و سازمانی آنها را دگرگون و در یك وضعیت بیثباتی و ناامنی قرار دادهاست. اكنون چه شدهاست كه دولت محترم یكصد و هشتاد درجه در مواضع قبلی خود تجدید نظر نموده و درصدد برآمدهاست در سال پایانی برنامه چهارم و سال آخر عمر خود آنهم بدون جمعبندی و نتیجهگیری از عملكردهای قبلی خود برخی از مفاد برنامه چهارم را بدون توجه به شرایط حاكم بر آن به مورد اجرا درآورد. اگر این نكته را بپذیریم كه اجرای برنامه اصلاحی دولت در حدود پنج سال زمان می برد، این پرسش مطرح میشود كه چرا این برنامه اصلاحی در قالب برنامه پنجم توسعه تدوین نمیشود.
دولت نهم که در راستای آرمانگرایی خود، با شعار مهرورزی و عدالت پای به میدان رقابت انتخاباتی گذاشت، خود را حامی محرومان جامعه میداند و به اصطلاح خود بر آن است که پول نفت را بر سر سفرههای مردم بیاورد. بر اساس این پندار ذهنی است كه دولت وظیفه خود می داند بر تامین نیازهای قشرهای ضعیفتر اجتماعی متمرکز شود. این كار تا به امروز از سوی دولت نهم از طریق اعطای یارانههای مصرفی به خانوارها، پرداخت اعتبارات ارزان قیمت به صاحبان كسب و كار كوچك، واگذاری زمین ارزان به خانوارهای فقیر شهری، تثبیت قیمت حاملهای انرژی و كمك مالی دولت به مناطق محروم و بالاخره توزیع سهام عدالت میان قشرهای آسیبپذیر پیگیری شدهاست. بنابراین توزیع رانت درمیان گروههای مختلفمردم بخش جداییناپذیر سیاستهای این دولت است. در راستای ایفای همین وظیفه توزیع رانت است که اکنون ایده «طرح تحول اقتصادی» به اندیشه دولتمردان خطور كردهاست. آنان در پی آنند که یارانهها را نقداً به مردم بپردازند و از این طریق مردم را رسما «صدقه بگیر» دولت گردانند. از این طریق در کوتاه مدت دولت مردم را رهین منت خود خواهد کرد و احیانا میتواند آرای آنان را به خود جلب کند. اما در دراز مدت، همین مردم تاوان این کار را با قبول تورم بیشتر و کاهش قدرت خرید خود احساس خواهند کرد.
فارغ از ملاحظات عمومی فوق و نكات عنوان شده در بخشهای گذشته نامه، به صورت اخص توضیحاتی در مورد اصلاح نظام یارانهها مطرح میشود تا شاید در برنامههای عملیاتی طرح ملحوظ گردد.
2-8 ضرورت توجه به تفاوت نوع یارانهها: در ایران از دیر باز انواع یارانهها به مصرفكنندگان، تولید كنندگان و صادركنندگان كالاها و خدمات پرداخت میشدهاست. این یارانهها گاه به شكل آشكار و در مواردی به صورت پنهان پرداخت شده و میشود. یارانههایی كه به صورت آشكار پرداخت میشود و در بودجه عمومی كشور بار مالی آن مشخص میگردد بطور عمده شامل یارانه كالاهای اساسی و دارو به مصرفكنندگان، یارانه نهادههای كشاورزی به تولیدكنندگان و یارانه نرخ سود بانكی به گروههای هدف دولت است. در اغلب موارد برنامه كالاهای یارانهای مصرفی همگانی است و اغلب شهروندان میتوانند كالاهای یارانهای را به میزان نامحدود مصرف كنند. هر چند توزیع بعضی از اقلام اساسی مصرفی خانوارها با كالا برگ صورت میگیرد و برخی از داروها با مجوز خاص توزیع میشود، اما در مورد توزیع سوخت و گندم چنین محدودیتی وجود ندارد.
3-8.ابهام در یارانه پنهان انرژی و حجم آن: یارانه كه از آن بهعنوان مالیات منفی نیز یاد میشود، عبارت از پرداخت انتقالی دولت به مصرف كنندگان یا تولید كنندگان با هدف كاهش قیمت كالاها و خدمات مورد استفاده آنها است. با توجه به این كه در ایران صنعت استخراج نفت و گاز، پالایش و توزیع گاز، فرآوردههای نفتی و تولید و توزیع برق در انحصار دولت است. دولت حاملهای انرژی را به قیمتی كمتر از قیمت مرزی آنها تعیین و به تولید كنندگان و مصرف كنندگان می فروشد. بدین ترتیب تفاوت قیمتهای مرزی و داخلی انرژی بر اساس نرخ تعادلی ارز، یارانه پنهان انرژی نامیده میشود. بدین ترتیب یارانه دولت بابت قیمت حاملهای انرژی در بودجه انعكاس نمی یابد. هر چند در برنامه سوم به منظور شفاف سازی عملیات بودجهای، مبلغ نقدی این نوع یارانه محاسبه و در ستون درآمد و هزینه بودجه عمومی درج میشد، اما با روی كار آمدن دولت نهم و مجلس هفتم این روال ادامه نیافت.
این نوع یارانه از نظر اندازه آن در مقایسه با یارانههای مستقیم دولت اهمیت بیشتری دارد. بر اساس برآورد دولت ارزش یارانه انرژی در سال 1386 در حدود 88 میلیارد دلار بودهاست. بدیهی است این مبلغ با توجه به قیمت بازار جهانی نفت محاسبه شده و با کاهش آن تنزل خواهد یافت. بخشی از این یارانه عاید مصرفكنندگان میشود و بخشی از آن به واحدهای تولیدی تعلق میگیرد. در این میان سهم قابل توجه دستگاههای دولتی و شركتهای دولتی از یارانه پنهان انرژی معلوم نیست. به همین دلیل میتوان استدلال كرد كه همه 88 میلیارد دلار به خانوارها و واحدهای كسب و كار خصوصی تعلق نمیگیرد. این مطلب روشن است که تمام این وجه محاسباتی در عمل قابل وصول نخواهد بود.
4-8- ضرورت اصلاح قیمت حاملهای انرژی: هدف دولت از پرداخت یارانه انرژی اساسا حمایت از اقشار آسیب پذیر بودهاست. حمایت از تولید داخلی از نظر دولتمردان در درجه دوم اهمیت قرار داشتهاست. تا جایی كه به حمایت از اقشار آسیب پذیر مربوط میشود باید گفت، اگر با مسامحه، ارزش یارانه مورد استفاده توسط مصرفكننده بر حسب هزینه مستقیم پرداختی وی برای كالاهای یارانهای سنجیده شود، در مورد حاملهای انرژی ثروتمندترین گروههای جمعیت تا كنون بیشترین بهره مندی را از این نوع حمایتها كسب كردهاند. بر خلاف یارانه نان مصرفی مردم، یارانه انرژی كمتر به گروههای هدف اصابت میكند و كارایی این نظام یارانهای بسیار اندك بودهاست. از این گذشته پایین بودن قیمت نسبی انرژی در كشور موجب اسراف انرژی توسط خانوارها میشود.
تا جایی كه به تولیدكنندگان مربوط میشود میتوان گفت همه فعالیتهای اقتصادی اعم از كشاورزی، معدن، صنعت، ساختمان، حمل و نقل و سایر خدمات از این كمك دولت بهرهمند شدهاند. اما فعالیتهای انرژی بر بیشترین سود را از آن بردهاند. از آن جمله است صنایع پتروشیمی، فلزات اساسی، صنایع كانی غیر فلزی و حمل و نقل.
دولتهای بعد از انقلاب تا كنون در سایه پرداخت یارانه پنهان انرژی نه تنها به اهداف اجتماعی خود كه حمایت از اقشار آسیب پذیر است نرسیدهاند بلكه موجب اتلاف منابع بین نسلی انرژی كشور شده و از این طریق به محیط زیست نیز آسیبهای جدی وارد آوردهاند. انحراف از قیمتهای كارایی در بخش انرژی موجب انتخاب و استمرار تكنولوژیهای انرژی بر در رشتههای مختلف فعالیت اقتصادی در كشور شدهاست. به نحوی كه محتوای انرژی هر واحد تولید ناخالص داخلی در ایران درمقایسه باكشورهای مشابه بهمراتببالاتراست. شاید بهمین سبب درحال حاضر درمورد ضرورت تغییر یارانهانرژی دركشور اختلافنظرجدی میان صاحبنظران اقتصادی وسیاستمداران وجودندارد. درگذشته اصلاح قیمت حاملهای انرژی دربرنامه سوم وچهارم پیش بینی شده بود، اگرچه دولت گذشتهنیزنتوانست گام موثری دراین زمینهبردارد. مجلس هفتم هم به بهانه كنترل تورم ماده 3 قانون برنامه را كه ناظر بر اصلاح قیمت حاملهای انرژی بود حذف و قیمت این حاملها را تثبیت كرد.
5-8- حمایت و گستردگی آثار اصلاح قیمت حاملهای انرژی: تا جایی كه به اثر حذف یارانه انرژی بر كارایی استفاده از آن مربوط میشود باید گفت شدت مصرف انرژی در كشور چنان بالا است كه در اثر این اقدام، انتظار میرود در میان مدت و بلند مدت صرفه جویی سرانه انرژی در كشور یكسوم تا یك دوم مقدار كنونی مصرف باشد. بدیهی است اگر افزایش قیمت حاملهای انرژی با تدابیر غیر قیمتی مدیریت تقاضا همراه شود، تاثیر آن بر كارایی مصرف انرژی بیشتر خواهد بود.
تا جایی كه به اثرات منفی افزایش قیمت حاملهای انرژی در كشور مربوط میشود باید گفت اثرات این اقدام به میزان افزایش قیمت و تدریجی و یا دفعی بودن آن بستگی دارد. ظاهرا دولت در نظر دارد قیمتهای داخلی حاملهای انرژی را در مدت سه سال به قیمتهای مرزی نزدیک کند.
افزایش سطح عمومی قیمتها یكی از آثار مهم تجدید نظر در قیمت حاملهای انرژی است. این افزایش ابتدا و بیش از همه مستقیما بر آن بخشهایی از اقتصاد تاثیر میگذارد كه انرژی برند. سپس ظرف دو تا سه سال شاهد آثار غیر مستقیم افزایش قیمت بر سایر بخشهای اقتصاد خواهیم بود. از آنجا كه حجم یارانه پنهان انرژی نزدیك به یك پنجم تولید ناخالص كشور است اثر افزایش یكباره قیمت حاملهای انرژی به سطح قیمتهای جهانی بر سطح عمومی قیمتها شدید خواهد بود.
افزایش قیمتها میتواند قدرت خرید مزدها را تقلیل دهد. این وضع به مطالبات مزدهای بالاتر در بخش عمومی و خصوصی خواهد انجامید و اداره این تعارضات اجتماعی بار گرانی بر دوش دولت و كارفرمایان اقتصادی خواهد نهاد.
افزایش قیمت حاملهای انرژی بر توان رقابتی بخشهایی از تولید كه شدت مصرف انرژی در آنها بالا است، تاثیر منفی خواهد گذاشت. از آن جمله است صنایع پتروشیمی، فلزات اساسی، لاستیک سازی و صنایع كانی غیر فلزی مانند سیمان، شیشه ، كاشی و سرامیك. این صنایع امروزه سهم در خور توجهی در تولید و صادرات صنعتی كشور دارند و از دست رفتن توان رقابتی آنها میتواند موجب كاهش تولید و سرمایهگذاری در این صنایع و از دست رفتن فرصتهای اشتغال در آنها شود. از این رو اصلاح قیمت انرژی برای واحدهای تولیدی باید تدریجی باشد و به موازات آن ارایه كمكهای فنی برای بهینه سازی مصرف انرژی در این واحدها در دستور كار سازمان بهینه سازی قرار گیرد.
بخش حمل و نقل نیز در زمره بخشهایی است كه بیشترین استفاده را از یارانه انرژی میكند. در این بخش تحولات متعددی رخ خواهد داد. اولا، تقاضا برای خودرو های كم مصرف افزایش خواهد یافت و صنعت خودرو سازی كشور باید خود را برای تغییر خطوط تولید آماده كنند. ثانیا، بخش حمل و نقل عمومی شهری یا باید نرخ خدمات خود را افزایش دهد و یا كمكهای مالی بیشتری را از دولت دریافت كند. ثالثا، تقاضا برای سفرهای غیر ضروری كاهش خواهد یافت و مردم الگوی سكونت خود را تغییر خواهند داد و درمكانهاییكه به محل كارشان نزدیكتراست سكونت خواهند گزید. با توجه به الگوی سكونت و كار در مناطق عمده كلانشهری كشور، بروز ناآرامیهای اجتماعی در شهرهای اقماری این شهرها دور از انتظار نیست. دولت ناگزیر خواهد بود یارانه انرژی در بخش حمل و نقل عمومی را به صورت تدریجی حذف كند و به موازات افزایش قیمت انرژی در این بخش كمكهای مالی به شركتهای حمل و نقل درون شهری را افزایش دهد. در غیر این صورت افزایش هزینههای حمل و نقل عمومی در كلانشهرها برای ساکنان این شهرها كمرشكن خواهد بود.
آثار رفاهی افزایش قیمت حاملهای انرژی فقط محدود به افزایش مستقیم قیمت انرژی نمیشود. بلكه مردم قدرت خرید خود را به تناسب تورم ناشی از آن از دست خواهند داد. لذا اگر قرار باشد وضعیت دهكهای مختلف درآمدی از نظر رفاهی بعد از تغییر قیمت حاملهای انرژی تغییر نكند باید سطح درآمد حقیقی آنها در مقایسه با قبل از افزایش قیمتها بدون تغییر باقی بماند. اگر مزد و حقوق بگیران میتوانستند مزدهای حقیقی خود را به تناسب تورم، تغییر دهند در آن صورت وضع رفاهی آنها بلا تغییر باقی میماند. اما همین عامل خود میتواند دور جدیدی از تورم ناشی از دستمزدها را در اقتصاد دامن زند.
پرداختهای انتقالی دولت به گروههای آسیب پذیر از آن جهت ضروری است كه آنها قادر نیستند قدرت خرید درآمد خود را در سطح قبلی حفظ كنند. حجم این كمك ها به عوامل زیر بستگی خواهد داشت:
1.سهم انرژی در بودجه خانوارها قبل و بعد از افزایش قیمت حاملهای انرژی.
2.میزان افزایش سطح عمومی قیمتها در پی افزایش قیمت حاملهای انرژی.
3.تعداد خانوارهایی كه از كمكهای نقدی دولت بهره مند خواهند شد.
برآورد و محاسبه وجوه نقدی مورد نیاز به منظور جبران اثرات منفی قیمت حاملهای انرژی مستلزم مطالعه دقیق و كارشناسی است. به نظر میرسد شیوه كنونی دولت در زمینه شناسایی گروههای آسیبپذیر از طریق خود اظهاری نمیتواند كار ساز باشد.
6-8- شتابزدگی دولت: بر اساس گفتههای آقای رئیس جمهور در مصاحبههای مختلف و دستورات ایشان در بدو امر چنین استنباط میشد كه ایشان قصد دارند هر چه زودتر نقدی كردن یارانه انرژی را به مورد اجرا بگذارند. ایشان می خواستند در نیمه دوم سال جاری ضمن شناخت قشرهای آسیب پذیر وجوهی را به حساب این خانوارها واریز نمایند. اما نقطه نظرات مجلس شورای اسلامی و مجمع تشخیص مصلحت نظام، دولت را به تامل واداشت و بالاخره دولت خود را ناگزیر دید لایحه مربوط را تهیه و در مهر ماه به مجلس تقدیم كند. بدیهی است نقدی كردن یارانهها مستلزم افزایش قیمت حاملهای انرژی است و این كار در گرو تصویب مجلس شورای اسلامی است. اما تا كنون دولت مشخص نكردهاست كه قیمت حاملهای انرژی را چگونه و به چه مقدار افزایش خواهد داد. تا زمانی كه چنین برنامه زمانبندی شدهای در دست نباشد، درآمد اضافی دولت از این محل مشخص نخواهد بود و دولت نمیتواند برنامهای را برای پرداخت نقدی یارانهها به گروههای آسیب پذیر ارایه دهد. اما آن گونه كه از شواهد بر می آید ظاهراً مایل است بدون رعایت این توالی منطقی، امسال وجوهی را به حساب خانوارها واریز كند. واقعیت این است كه دهكهای درآمدی مشمول پرداخت یارانه نیز تا امروز مشخص نشدهاند. چگونگی راستی آزمایی پرسشنامههای مركز آمار ایران نیز كه به همین منظور توزیع شدهاست هنوز نا مشخص است.
عامل نگرانكننده دیگر این است كه شتابزدگی دولت در اجرای طرح نقدی كردن یارانهها میتواند به برداشت بی رویه بیشتر از حساب ذخیره ارزی برای تامین مالی پرداختهای نقدی بیانجامد. در این صورت افزون بر تاثیر قیمت حاملهای انرژی بر سطح عمومی قیمتها شاهد افزایش دیگری از سمت افزایش نقدینگی خواهیم بود. البته انتظار بر این است كه مجلس محترم با حسن تدبیر از این اقدام ممانعت به عمل آورد. اما اگر این كار انجام گیرد مصیبت تورم بیشتر خواهد شد.
7-8- توصیههای عمومی: ابعاد اقتصادی و اجتماعی اصلاح قیمت حاملهای انرژی بسیار بزرگ است و هزینه سیاسی آن نیز كم نیست، لذا توصیه میشود بدون تدوین طرح تفصیلی و سنجش پیامدهای مثبت و منفی اجرای طرح در سناریوهای مختلف به این كار اقدام نشود. به خصوص آنكه توصیه میشود این اصلاحات در شرایطی اجرا شود كه:
الف) دولت با اتخاذ انضباط مالی و پولی، تورم شتابان كنونی را كنترل كرده و نرخ تورم را به میزان قابل ملاحظهای كاهش دهد.
ب) دولت با اتخاذ سیاست های واقع بینانه بارتحریمهای اقتصادی سازمان ملل را از دوش اقتصاد ایران بردارد.
پ) دولت بعد از انجام مطالعات تفصیلی آن را در برنامه پنجم بگنجاند و بعد از تصویب مجلس به مورد اجرا بگذارد.
ت) اصلاح قیمت حاملهای انرژی باید بهطور تدریجی انجام شود.
ث) در برخورد با صنایع انرژی بر و بخش حمل و نقل عمومی در شهرها باید علاوه بر رعایت تدریج در كار، كمكهای فنی دولت برای اصلاح تكنولوژی تولید و كمكهای مالی دولت به حمل و نقل درون شهری مورد توجه قرار گیرد.
ج) رابطه مالی بخش استخراج نفت و گاز با بخش تصفیه وفرآوری و رابطه این بخش با بخشهای تولید نیروی برق باید از دید قیمتگذاری انرژی باز تعریف شود.
سخن پایانی
مردم، دولت نهم، نمایندگان محترم مجلس هشتم، كاندیداهای بالفعل و بالقوه ریاست جمهوری دهم، جناحها و احزاب سیاسی توجه نمایند كه اقتصاد كشور با مسائل و چالشهای بسیار جدی روبروست كه بخش كوچكی از آنها در این گزارش به تصویر كشیده شدهاست. ساختار و كاركرد این اقتصاد توجه ویژهای را برای حل و فصل مسائل خود ایجاب میكند. امروزه بدنبال بحران مالی و اقتصادی جهانی اقتصاد ایران در معرض بحران اقتصادی عمیقتر قرار گرفته است:
الف) در پی این بحران قیمت نفت به شدت کاهش یافتهاست و این بر تراز پرداختهای خارجی کشور و بودجه نفتی دولتی آثار سنگین و زیان باری خواهد داشت.
ب) به دلیل تحریم اقتصادی سازمان ملل تجارت خارجی ایران مختل شده و هزینههای سنگینی از این رهگذر بر اقتصاد کشور تحمیل شده و میشود.
پ)بی انضباطی مالی و پولی دولت موجب بی ثباتی شدید اقتصادی در کشور گردیدهاست.
ت)بیم آن میرود که اجرای نسنجیده طرح تحول اقتصادی اوضاع را از این هم وخیم تر کند.
با توجه به مخاطرات فوق تأكید مجدد بر چند نكته اساسی را لازم میدانیم:
6-امروزه كشور بیش از هر زمان دیگر محتاج بازگشت به الگوی فكری، راهبردها و سیاستهای سند قانونی چشم انداز 20 ساله برای اداره آن است. در آن اسناد، تقویت نهادهای اقتصاد کشور برای افزایش نقش بخش خصوصی در اقتصاد، تعامل سازنده با جهان خارج، رشد اقتصادی با تاکید بر فناوری پیشرفته و تامین رفاه اجتماعی موردتاکید قرار گرفتهاست. متأسفانه تفكر نانوشته و نامصوب دولت نهم در تعارض آشکار با آن است و تاكنون مسائل و مشكلات جدی در حوزههای اقتصادی و اجتماعی را برای كشور به ارمغان آورده است.
7-انتظار به حق ملت ایران آن است كه برای تحقق توسعه كشور از تخریب نهادهای برنامه ریزی، پولی و مالی اجتناب شود. جهت اصلاح فضای كشور و تبدیل آن به یك فضای علمی و كارشناسی، احیای مجدد سازمان مدیریت وبرنامهریزی با 60 سال تجربه كارشناسی و انبوهی از اطلاعات و مستندات، ضرورتی اجتنابناپذیر است. همچنین احیا و اصلاح شوراهای تخصصی و توجه به منزلت و جایگاه بانك مركزی و رهائی سیاستهای پولی كشور از قیود همه جانبهای كه دولت بر آن حاكم كردهاست، از الزامات اصلاحی اقتصاد كشور است.
8-یکی از پیش شرطهای مهم دستیابی به رشد بالاتر اقتصادی تضمین و تحقق ثبات اقتصادی است که خود در گرو رعایت انضباط مالی و پولی است.
سیاستهای بی بند و بار پولی و مالی اندازه دولت را در اقتصاد بزرگتر میکند، ریسک فعالیتهای اقتصادی را افزایش میدهد ، تخصیص بهینه منابع را منحرف میکند و از این طریق بر رشد اقتصادی تاثیر منفی بر جای میگذارد. اکیدا توصیه میکنیم که مجلس محترم قواعد نهادی و رفتاری مناسب را برای مقید کردن دولت به رعایت انضباط مالی و پولی وضع کند و خود نیز بدان پایبند باشد. در این زمینه احیای حساب ذخیره ارزی، جلوگیری از فروش ارز توسط دولت به بانک مرکزی و نظارت در جهت محدود کردن کسریهای بودجه مزمن دولت حایز اهمیت بسیار است. همچنین لازم است تحقق فرایندهای اصلاحی در برنامههای توسعه، بودجههای سنواتی و سیاستهای پولی و مالی پیگیری شود.
9-فضای كسب و كار در کشور برای فعالیت بخش خصوصی داخلی و خارجی نامساعد است. این فضا باید بهبود یابد تا سرمایه گذاری خصوصی تسهیل شود، ارتقای تکنولوژی تسریع شود و کسب رقابت پذیری و نیل به رشد اقتصادی پایدار امکانپذیر شود. پیشنهاد میشود نهادی برای سیاستگذاری در جهت بهبود فضای کسب و کار خصوصی در کشور، اصلاح مقررات کار، رفع موانع تامین اعتبارات بانکی توسط شرکتهای خصوصی بزرگ و کوچک، حمایت از سرمایه گذاران، تسهیل تجارت خارجی و تضمین و اجرای قرارداهای تجاری تشکیل شود و این نهاد گزارش پیشرفت کار را بر اساس شاخصهای بین المللی موجود در این باب ارایه دهد. مشارکت اتاق بازرگانی در این حوزه توصیه میشود.
10-سیاستگذاری اقتصادی مستلزم آگاهی عمیق نسبت به مبانی نظری علم اقتصاد، تجربه جهانی و ویژگیهای اقتصادی و اجتماعی کشور است. از آنجا که دولت نهم به این مبانی علمی کم توجه بوده و به رغم هشدارهای استادان دانشگاه و متخصصان امر به راه خود رفتهاست، کیفیت سیاستهای آن در حوزه مقابله با تورم، ایجاد فرصتهای اشتغال و کاهش بیكاری، تامین عدالت اقتصادی، تضمین رشد اقتصادی، حفظ و ارتقای ارزش پول ملی و غیره نازل بوده و به همین دلیل از دست یابی به اهداف مورد نظر سیاستگذاری خود ناتوان شدهاست. توصیه میشود دولت محترم و مجلس شورای اسلامی از ظرفیتهای کارشناسی و تخصصی موجود در بدنه دستگاههای دولتی، سازمان مدیریت و برنامه ریزی سابق، بانک مرکزی و دانشگاهها سود جوید و تجدید نظر اساسی در سیاستهای اقتصادی خود بنماید.
11-در حالی كه ظرف 3 سال گذشته، گزارش جامعی از دستاوردهای اقدامات دولت در اصلاح نظامهای بودجهریزی، برنامهریزی، بانكی و مسكن در دسترس نیست، در سال پایانی دولت، طرح تحول اقتصادی توسط ریاست محترم جمهور ارائه شدهاست این طرح در ذات خود یك اصلاح ساختار است. اما از آن جایی که مشكلات و نارسائیها به تدریج شكل گرفته و میگیرند، رفع نارسائیها نیز به تدریج و با یك برنامه علمی و كارآمد میتواند اصلاح گردد، نه با روشهای دستوری وشتابزده. طرح تحول اقتصادی كه تاكنون امكانسنجیهای علمی و عملی آن تدوین نشدهاست نمیتواند در ظرف چند ماه آینده، آن هم در فضای پر التهاب انتخاباتی به مرحله اجرا و عمل درآید. هرگونه كوششی در اجرای شتابزده این طرح، هزینههای تحمیلی و تخریبی گستردهای را برای كشور به بار خواهد آورد.
12-عدالت در «تابع رفاه اجتماعی» مردم ایران وزن سنگینی داشته و دارد و همیشه باید مورد توجه سیاستگذاران قرار گیرد. اما تصمیمات نادرست در اجرای طرح تحول اقتصادی، حتی فارغ از اسرافها و هزینههای سنگین برای رشد بلند مدت اقتصادی كشور، میتواند در جهت مخالف آن عمل نماید. در بازی تورم كه از تبعات گسترده و قطعی طرح است، گروههای كم درآمد بازندگان اصلی و بزرگ خواهند بود كه تبعات اجتماعی آن نا مطلوب است. از اینرو دقت کارشناسی و رعایت تدریج و تدرّج و توجه به ضرورت انضباط دقیق پولی و مالی در اجرای طرح ضروری است. نفس وعدههای مالی بزرگ به مردم زیانبار است و انتظارات گستردهای را در طبقات كم درآمد ایجاد میکند که درصورت عدم تحقق، هم به زیان حکومت خواهد بود و هم موجب تخریب اعتماد و سرمایه اجتماعی خواهد شد.
13-اصلاح اجزای حاكمیت به ویژه قوه مجریه، امری بسیار اساسی است. بر اساس رویكردهای اسناد قانونی چشمانداز 20 ساله و برنامه چهارم، لازم بود اصلاح ساختار و كاركردهای دولت، به صورت متناسب و پاسخگو نسبت به نیازها و الزامات عمومی كشور و جهان، سرلوحه كار دولت نهم قرار میگرفت تا در مرحله بعد، دولت صلاحیت لازم را برای برداشتن گام دوم اصلاحی، یعنی آزادسازی اقتصاد و ایجاد فضای كسب و كار پیش برنده برای مردم و بخش خصوصی داشته باشد. در صورت تحقق موفقیتآمیز گام دوم، دولت میتوانست گام سوم را برای اصلاح امور اقتصادی و اجتماعی و توسعه كشور بردارد. این گام شامل خصوصیسازی مالكیتهای دولتی بصورت كارآمد، اثربخش، و با رویكرد توانمندسازی مردم، بخش خصوصی و بازاراست. اما دولت نهم با طرزفكر خاص خود، اقدام به صرف كل منابع پولی حاصل از فروش نفت در جهت گسترش هزینههای جاری و بزرگ سازی خود کردهاست. بنا بر این دولت تاکنون یك «دولت هزینه گرا» و نه یک «دولت توسعه گرا» بودهاست. سه برابر شدن بودجه جاری دولت در ظرف سه سال گذشته، بیان روشنی است از بزرگ شدن دولت که در كنار آن واگذاریهای محدود برای كوچك شدن نقشی ندارد.
14-توجه به تعامل كارآمد اقتصاد ملی با اقتصاد جهانی، با رویكرد «برد - برد» برای اقتصاد ملی كشور، ضرورتی اجتنابناپذیر است. بهرهگیری از فرصتهای منطقهای و جهانی و فرصت های مرتبط با نفت و گاز، و بهرهگیری از موقعیت بسیار ویژه و ممتاز جغرافیائی و سرزمینی كشور، امری بسیار حیاتی است كه باید در دستور كار اركان حاكمیت قرار گرفته و مصوبات مربوطه راهنمای عملی همگان قرار گیرد. تنها از این طریق است كه چالشهای كشور در تعامل با اقتصاد جهانی، میتواند حل و فصل گردد.
در هفتههاي گذشته در حالي ماليات بر ارزش افزوده و تعطيلي بازار از مباحثي بود و مسائل اقتصادي ايران را متأثر از خويش كرد كه بحران مالي در آمريكا آغاز و دامنه آن به اروپا نيز كشيده شده است نيز فعاليتهاي اقتصادي بينالمللي را تحت تأثير خود قرار داده است.بحران مالي كه تنها در روز نخست، خسارتي در حدود هزار ميليارد دلار به اقتصاد آمريكا وارد كرد و ابعاد آن هرچند قابل مقايسه با بحران جنوب شرق آسيا در دهه پيش نبود، اما شباهتهاي بسياري با يكديگر داشتند. تحولات اخير اقتصادي، دستمايهاي شد كه با دكتر فرشاد مؤمني، اقتصاددان و عضو هيأت علمي دانشگاه، در گفتوگويي به بررسي اوضاع اقتصادي جهان و تأثيرات آن بر اقتصاد ايران بپردازيم.
تابناك: اگر ممكن است، ضمن بازخواني اجمالي بحرانهاي اقتصادي جهاني در قرن بيستم، علل و عوامل اين بحران را تشريح كنيد.
فرشاد مؤمني: بناي سستي از زمان كنفرانس «برتون وودز» يعني سال 1944 در اقتصاد جهاني گذاشته شد كه اين بنا در همان كنفرانس از سوي «كينز»، نماينده انگلستان در آن اجلاس، مورد نقد قرار گرفت و آن هم عبارت از اين بود: «هنگامي كه سيستم پايه طلا در حال تغيير بود و به سيستم ارز طلا منتقل ميشد، به اعتبار جايگاه و موقعيتي كه اقتصاد آمريكا در آن زمان داشت كه مثلا به تنهايي در حدود 42 درصد GDP كل جهان توسط آمريكا توليد ميشد 78 درصد ذخاير شناختهشده طلاي دنيا در «فورت ناكس» بود كه متعلق به فدرال ريزرو هست.
در آن زمان، عنوان كلي نظام ارز ـ طلا تحويل شد به نظام دلار ـ طلا و آمريكاييها تعهد كردند كه يك رابطه معيني ميان يك انس طلا و يك مقدار معيني از دلار باشد و در برتون وودز اين تعهد مكتوب شد كه اعضاي برتون وودز ميپذيرند كه به تعهد آمريكا اعتماد كنند كه هر كسي به هر ميزان دلار آورد، متناسب با آن فدرال ريزرو آمريكا به وي طلا بدهد.
به لحاظ تئوريكي، با مباني روشن كينز در آنجا نشان داد كه اين كار خطرناك است و نظام پولي و مالي بينالمللي را در معرض ريسك بسيار بالا و بحرانهاي بزرگي قرار خواهد داد. منطق كينز اين بود كه وقتي پول ملي يك كشور ميخواهد نقش پول جهاني را نيز ايفا كند، همواره در معرض اين است كه بين اقتضائات مربوط به ثبات اقتصاد جهاني و اقتضائات مربوط به ثبات اقتصاد كلان ملي يكي را برگزيند.
در آن هنگام، كينز ترديدي نداشت كه طبيعتا مسئولان پولي آمريكا در هر حال در صورت بروز چنين شرايطي طرف مصالح اقتصاد آمريكا را خواهند گرفت. تا هنگامي كه آمريكا نقش ژاندارمي را در نظم پس از جنگ بر عهده نگرفته بود و مسائل حادي در ارتباط با جنگ سرد پديدار نشده بود، اين سيستم خوب كار ميكرد، چون خسارتهاي سنگيني به اقتصاد و زيربناها و منابع انساني اروپاييها وارد شده بود. ژاپنيها هم كلاً حتي آن بخشهايي از اقتصادشان كه نابود نشده بود به دست ژنرال مك آرتور با منطق پيشگيري از قدرتيابي مجدد آنها نابود شد.
از اوايل دهه 1960 به تدريج ترديدهايي درباره قابليت تداوم اين مسئله بروز كرد و در نيمه دوم دهه 1960 كه اين مسئله توسط ژنرال دوگل علني شد، آمريكاييها ناگزير شدند در واكنش به افشاگريهاي «ژاك روف»، وزير دارايي وقت فرانسه كه با يك حساب سرانگشتي و به اعتبار هزينههاي ميلتاريستي بسيار سنگين آمريكاييها نشان داد كه آمريكا به هيچ وجه نميتواند تعهدات خودش در برتون وودز را عمل كند، اصل مسئله را شفافتر بيان كنند.
واكنش آمريكاييها به افشاگريهاي «ژاك روف» و پيگيريهاي دوگل اين بود كه اگر كسي صدايش را بيش از اندازه بلند كند ما چتر امنيتي خود را از اروپاي غربي برميداريم و اينها را در برابر خطر شوروي تنها ميگذاريم. وقتي اين تهديد صورت گرفت، همه اعضاي كشورهاي اروپاي غربي به جز فرانسه كوتاه آمدند و اين تنها ژنرال دوگل بود كه يكجانبه از «ناتو» خارج شد و اعلام كرد: من خودم از خودم حمايت ميكنم. اين دلارها را بگيرد و به جاي آن مطابق قاعده برتون وودز طلا بدهيد.
در سوم اوت 1971، نخستين شوك بزرگ اقتصادي پس از جنگ دوم به بازارهاي پولي و مالي دنيا وارد شد كه در ادبيات اقتصادي از آن با نام «شوك نيكسون» ياد ميكنند. در آنجا نيكسون آشكارا و يك طرفه اعلام كرد كه آمريكا به هيچ وجه تعهداتي را كه در ازاي رابطه دلار ـ طلا پذيرفته بود، انجام نخواهد داد؛ بنابراين، به همريختگيهايي در آن زمان پديد آمد. آمريكاييها در واكنش به آن بههمريختگيها، براي نخستين بار از ابزار جهش قيمت نفت استفاده كردند تا بتوانند هم اروپاييها را سر جاي خودشان بنشانند و هم مسائل حادي را كه براي اقتصاد اين كشور پديدار شده بود، سامان بدهند.
ادامه مطلب...
طرح تحول اقتصادی، طرحی به شدت ناپخته است و هنوز کسی نمی داند که جزئیات این طرح چیست. بر اساس آنچه می دانیم، مهمترین قسمت طرح، آن قسمتی است که قصد تحول در نظام یارانه ای ایران را دارد. بر این اساس بزرگترین اقلام یارانه ای در ایران که یارانه انرژی است دیگر پرداخت نخواهد شد و در عوض مردم درآمدی (شاید ماهیانه) از مابه التفاوت درآمد حاصل از فروش آزاد و یارانه ای اقلامی از قبیل بنزین و گازوئیل به دست خواهند آورد. قیمت آزاد انرژی هم قیمت های جهانی آن خواهد بود.
در اینکه دولت و مردم ایران باید چاره ای برای حل مشکل بزرگ یارانه های انرژی بیاندیشند شکی نیست. بزرگترین مشکل این یارانه ها هم این است که اقتصاد ایران قدرت پرداخت چنین یارانه هایی را در آینده نخواهد داشت. توجه به این نکته لازم است که رشد مصرف انرژی در ایران یکی از سریعترین رشدها در جهان است، در حالیکه رشد تولید انرژی کندتر از این رشد مصرف است. این روند رشد مصرف، ایران را به مصری دیگر تبدیل خواهد کرد که با وجود آنکه تولید نفتش پائین است به بنزین یارانه می پردازد و لذا نفت کمی برای صادر کردن می ماند. مصر مردم فقیری دارد که یکی از مهمترین منابع خود را که همان نفت است به ارزانی در داخل می سوزانند. اگر یارانه بنزین در مصر وجود نداشت شاید مصر می توانست با صادرات بیشتر درآمد بیشتری از نفت بدست آورد و آن را در مکان مناسب آن خرج نماید. (شکل زیر تفاوت تولید و مصرف نفت در مصر را نشان می دهد. منبع ویکی پدیا. برای بزرگتر نشان دادن شکل بر روی آن کلیک کنید.) با یک میلیون اتومبیلی که هر سال به جاده ها اضافه می شود و با قیمت بسیار ارزان بنزین و دیگر انرژی ها، جای شکی نیست که ایران همین مسیر را طی خواهد کرد. لازم است که تغییری در این رویه ایجاد شود و هر چه این تغییر دیرتر صورت گیرد مشکلات آن بیشتر است.
ادامه مطلب...
|
طرح تحول اقتصادی و مغایرت با چشمانداز مجيد انصاري که با رويکردي صرفا سياسي به طرح تحول اقتصادي نگاه ميکند، از سويي اين طرح را مربوط به دولتهاي قبل ميداند و از سوي ديگر آن را مغاير سند چشمانداز ميپندارد. مجيد انصاري عضو مجمع تشخيص مصلحت نظام با اشاره به بخشي از طرح تحول اقتصادي كه مربوط به هدفمند كردن يارانهها است، گفت: هدفمند كردن يارانهها كار جديدي نيست و در برنامه سوم نيز مطرح بوده است. مهم چگونگي اجراي آن است. اينكه تمام يارانهها حذف خواهد شد يا بخشي از آن، بسيار مهم است. ولي آنگونه كه مشخص است هدف اصلي طرح مربوط به پرداخت نقدي يارانه انرژي است. |
ادامه مطلب...
![]() |
|
مصاحبه ای که می خوانید گفت وگو با "مهندس محسن صفایی فراهانی" قائم مقام وزیر اقتصاد و دارائی در دولت اصلاحات است ...
طرح تحول اقتصادي, طرح جديدي نيست و شايد از زمان بعد از انقلاب هم اين طرح وجود داشته است،اما آيا زماني كه جنابعالي قائم مقام وزير اقتصاد بود نيز ابعاد مختلف اين طرح, مطرح ميشد يا انيكه ايدهي جديدی است كه از طرف دولت نهم مطرح شده است؟ ببيند طرح تحول اقتصادي اساسا به حذف يارانهها يا هدفمند كردن آنها در ايران برميگردد. طبيعا به موازت هدفمند كردن يارانهها يك سري اقدامات ديگر نيز صورت ميگيرد. بحث هدفمند كردن يارانهها از اواخر برنامه سوم توسعه جزء مسائل اصلي به حساب ميآمد و در برنامه چهارم كه جمع بندي نهايي آن در اوخر مجلس ششم بود،تدوين شد و نهايتا در مجلس هفتم ابلاع گرديد و اين در واقع مصادف با شروع كار آقاي احمدي نژاد در دولت نهم بود. بنابراين يكي از وظايف اصلي و قاوني دولت نهم هدفمند كردن يارانهها بود.يعني طبق تعريف قانون اين دولت ميبايست در يك چارچوب مشخصي يارانه را هدفمند كند و اين مطلب تازهاي نيست و از گذشته مطرح شده بود. اما به هر حال بعد از اينكه سازمان مديريت و برنامهريزي منحل شد, يكي از پيامدهاي اصلي اين اتفاق ناديده گرفته شدن برنامهي چهارم بود،با اين شرايط باز هم تكليف هدفمند كردن يارانه مشخصا برعهدهي دولت نهم بود؟ بنده وارد بحث انحلال سازمان مديريت و برنامه نميشوم چرا كه سر فصل جدايي را ميطلبد.اما در كل حذف وزارت خانه يا دستگاه و سازمان و يا جابه جا شدن مديريتها به مفهوم حذف قانون نيست, به هر حال دولت مكلف است. وقتي دولت در كاري مكلف ميشود قطعا دستگاههايي را براي اجراي اين تكليف در اختيار دارد مثلا سازمان مديريت و برنامه ريزي كارهاي بودجه ريزي را انجام ميدهد و ساير سازمانها نيز به همين ترتيب ... اما وقتي سازمان مديريت منحل ميشود مسئوليتهاي بودجه ريزي و برنامه ريزي دولت از بين نميرود بلكه به سازمان ديگر محول ميگردد ضمنا توجه داشته باشيد كه دستگاههاي دولتي مكلف نميشوند بلکه دولت مكلف و موظف ميشود. بنابراين با حذف سازمان يا دستگاهي دولت مجبور است براي انجام اين مسئوليت ابزارهايي را فراهم كند يعني اگر دولت نهم سازمان مديريت و برنامه ريزي را منحل كرده با علم بر اينكه اين بار قانوني روي دوشاش است اين كار را انجام داده است. يعني دقيقا مشخص شده بود كه در اواخر سال سوم و اوايل سال چهارم فعاليت دولت نهم, يك چنين برنامهاي ارائه شود! نه،ببنيد اين خواستهي قانوني كه تحت عنوان برنامه چهارم آمده است مستلزم طي كردن يك سري مقدمات است، جمع آوري اطلاعات ،نحوه ی هضم اين يارانهها در اقتصاد ايران و .... چرا كه اين يارانه 100 ميليارد دلاري, تقريبا عددي نزديك به 30% توليد ناخالص ملي ايران است و بايد مشخص باشد كه قصد داريم با چه برنامهايي اين عدد بزرگ را در سیستم اقتصادی ايران هضم كنيم تا علاوه بر هدفمند كردن يارانهها از ناهنجاريها و مشكلات اجتماعي آن در امان بمانيم. خب پس طبيعا اين بحث, بحث سال چهارمي نيست! يعني دولت نهم از همان روز اول كه مسئوليت را بر عهده گرفت, ميبايست با اشراف به ابلاغ برنامه چهارم اقدامات لازم را انجام می داد, چرا كه سازمانها و نهادهاي لازم را در اختيار داشت, سازمان مديريت و برنامه ريزي،وزارت اقتصاد و دارايي يا بانك مركزي و ساير دستگاههاي اقتصادي در اختيار دولت بود باید اين سازمانها را مكلف بر برنامه ريزي و سنجيدن جوانب اجراي اين طرح ميكردند تا اين نهادها هم از يك مقطعي به بعد برنامه را ارائه داده و توان اجراي طرح را بسنجد. در اصل اين طرح حكم مريض بسيار سختي است كه قصد جراحي و درمان آن را دارند يعني در ابتدا به سراغ بهترين و مجربترين تيم پزشكي ميروند تا آنها با هم مشورت كنند و راه درمان درست را پيدا كنند بعد از آن به يك محيط مناسب براي جراحي نياز دارد و نهايتا چگونگي ريكاوري براي نجات بيمار بعد از جراحي. جراحي اقتصادي هم به هم ترتيب پيش ميرود. يعني شما وقتي قصد همدفمند كردن يارانه ای را دارديد كه 30% توليد ناخالص ملي را شامل ميشود تنها از يك بعد نميتوانيد به قضیه نگاه كنيد. بايد از متخصصين بسياري درخواست كنيد تا جوانب كار را در مورد ساير مسائل از جمله توليد،واردات يا صادرات ،قيمت كالاها، حقوق و دستمزد ، نقدينگي و ....بسنجند. تمام اين پارامترها بايد در يك مكانيزم ديده شود و بعد متخصصين نظر نهايي را راجع به چگونگي اجراي طرح, زمان اجرای آن، چگونگي شروع كار و نهايتا طي كردن دورهي جمع شدن و ريكاوري طرح را بدهند. پس با اين تفاسير تداركات بسيار گسترده ایی را ميطلبد. اما من تصور ميكنم كه دولت نهم بيشتر از آنكه به دنبال جنجال اقتصادي اين طرح باشد به فكر جنجال سياسي آن است ،چون جنجال اقتصادي به واقع نيازمند جمعي از اقتصاد دانان است. در حال حاضر پيش نويس اين طرح به اقتصاد دانان ارائه شده است؟ ببيند اين طرح نيازمند تيمي همه جانبه است يعني تیمی كه واقف به مسائل بازرگاني, توليد, واردات، پول و ... باشد.وقتي شما قصد داشته باشيد براي اين حجم از پول سيستم خاصي را به وجود آوريد و آن را به قيمت روز تبديل كنيد بايد بدانيد و مشخص كنيد كه شروع كار از كدام محصولات است, تاثيرات اين سيستم (چه مثبت و چه منفي) در جامعه چيست و .... اينكه با چه برنامه ای اين مسئله را تلفيق می كنيد چرا كه تلفيق دستاوردهاي اين طرح از تلفيق بودجه مشكلتر خواهد بود. در بودجه ريزي كشور را فرد سالمي در نظر ميگيريد كه قصد تزريق ويتامين به آن را داريد ولي در اين طرح قصد داريد جراحي انجام داده و بيماري را از مرگ حتمي نجات دهيد.پس بايد تمام تبعات كار را در نظر گرفت و بعد بايد مدل را ارائه كنيد و اينكه چه پارامترهايي را در اين مدل به كار خواهید گرفت. اما چنين چيزي تا به امروز در هيچ كجا ارائه نشده و هيچ كس از اقتصاد دانان نگفته است كه ما چنين مطالعاتي را انجام دادهايم. به نظر من اين كار يك شو و يك تبلغ انتخاباتي است كه به واسطهي آن مبلغي پول در جامعه توزيع ميشود و به كمك اين توزيع پول آراي انتخابات طبقات محروم جامعه كه هيچ شناختي نسبت به اقتصاد كلان ندارد, جمع آوري ميشود. در گذشته صاحبان روستاها با دادن غذا و خوراك رايها را جمع ميكردند امروز ما با توزيع 300, 400 تومان پول همان كار را ميكنيم. و گرنه قصد حل كردن مشكل اقتصادي مملكت،توجه به زير سياحتها،ارائه راه حل براي حل اين يارانههاي سنگين و ... مد نظر نيست چرا كه اين يارانههاي سنگين به واقع مانند دمل چرگيني است كه %30 وزن خود مريض است و مريض آن را دائما با خود حمل ميكند بنابراين جدا كردن اين غدهي سنگين احتياج به برنامه ريزي مشخص دارد در حالي كه چنين اتفاقي در دولت نهم نيفتاده است نه كارشناس مربوطه وجود دارد, نه شناخت لازم و نه بكارگيري از ابزار مناسب. طبق پيش بيني اقتصاددانان در برنامهي چهارم توسعه يك سري مقدماتي براي اجراي طرح لازم است در حال حاضر با توجه به كاهش شديد موجودي صندوق ذخيره ارزي و وابستگي ايران به درآمدهاي نفتي با توجه به كاهش ارزش دلار, مبلغ مورد نياز براي پرداخت يارانههاي نقدي از كجا تامين خواهد شد آيا در بخش چهارم توسعه برنامهايي براي اين مسئله تدوين شده بود كه حالا با توجه به موارد فوق دچار تزلزل شده باشد يا خير؟ منبع پرداخت يارانهي نقدي, خود يارانهها است. يعني وقتي بنزين را در لیتری 800 تومان بفروشید همان پول را جمع آوري كرده و به عنوان يارانهي نقدي پرداخت ميكنيد پس منبع را ظاهرا در اختيار داريد اما بايد ديد كه آيا جامعه كشش بنزين با قيمت لیتري 800 تومان را دارد يا نه،اقتصاد ايران اساسا كشش تزريق اين حجم از پول را ندارد. مشكل اين است كه برنامهايي براي اجراي اين كار نداريم. در حال حاضر 1/2 ميليون بشكه نفت را به صورت مجاني به مردم ميدهيد. با توجه به قيمت نفت ميفرمائيد؟ نه،در حال حاضر براي توليد نفت يا گاز يا بنزيني كه مصرف ميكنيد هزينهها را كامل نميپردازيد مثلا براي مصرف بنزين , نفت خام را به صورت مجاني از چاههاي نفت ايران دريافت ميكنيد اگر اين 1/2 ميليون بشكه را در قيمت نفت ضرب كنيد, در سال به عدد 100 ميليارد دلار خواهيد رسيد يعني ساليانه 100 ميليارد دلار را ناعادلانه بين مردم توزيع ميكنيد در حالي كه نميدانيد با چه هدفي اين كار را كردهايد و چه چيزي را به اقتصاد ايران تزريق خواهيد كرد. شما فرمويد كه اقتصاد ايران در كل كشش چنين تقضيهايي را ندارد؟ قطعا همين طور است اما بالاخره بايد زماني به اين سطح برسيم! بله دقيقا! و اين يعني مطالعه پيرامون اين مسئله.يعني شما مطالعات آماري داشته باشيد تا بدانيد كه چند درصد جامعه كشش اين جريان را دارد, شروع كارتان از كجاست و كدام آيتمها اولويت بيشتري دارند. ضمن اينكه ما اولين كشوري نيستيم كه اين كار را انجام ميدهد از سال 1990 كه سيستم بلوك شرق تغيير كرد تمام آنها نيز شيوهي كشور ما را داشتند و سوبسيد زيادي را پرداخت ميكردند اما با مدلي مشخصي, مشكلشان را حل كردند پس اين جريان, پديدهي غير مترقبهاي نيست, روسيه, چك السلواكي, روماني, بلغارستان و ... با اين پديده مواجه شدند و با ايجاد يك مكانيزم مشخص با آن برخورد كردند. به همين دلايل بود كه ما در مجلس ششم بحث كرديم كه اگر قرار به انجام چنين كاري است اول بايد منابع اين كار مشخص باشد و اينكه اين منبع صرف پرداخت به چه خانوارها و اقشاري ميشود و دوم اينكه حمل و نقل عمومي را ساماندهي كنيم چرا كه با افزيش قيمت بنزين خيلي از افراد آمادگي استفاده از وسايل نقليه شخصي را نخواهند داشت پس بايد وسيلهي حمل و نقل عمومي را در اختيارشان قرار داد. در كشورهاي توسعه يافته بسياري از افراد حاضر به استفاده از اتومبيلهاي شخصی با مصرف بنزين ليتري 2000 تومان نيستند، از مترو،اتوبوس و .... استفاده ميكنند در حال حاضر شما به عنوان دانشجو ممكن است با بنزيني به قيمت لیتری 100 تومان قدرت استفاده از ماشين شخصي را داشته باشيد در حالي كه اگر قيمت بنزين به ليتري 1000 تومان برسد ترجيح ميدهيد از اتوبوس یا مترو استفاده كنيد, البته در صورتي كه اتوبوس و مترو كافي براي حمل و نقل شما وجود داشته باشد بنابراين اين مسائل چند بعدي است بايد براي هر كدام از آنها راه حلي داشته باشيد و سپس آنها را با يكديگر تلفيق كنيد تا بفهميد كه كشور كشش و حجم اين جريان را دارد يا خير . يعني شما بايد بتوانيد در عرض يك سال براي تمام تهران اصفهان, تبريز, مشهد و .... خط مترو احداث كنيد ! پس اين كار يك روزه نيست. اگر ميبينيد كه دولت نهم اين طور وانمود ميكند ، به دليل اين است كه قصد دارد به 20 ميليون نفر دفترچهايي بدهد و ماهانه 300 تا 400 هزار تومان را به حسابشان واريز كند و حالا اينكه چه بلايي بر سر اقتصاد ايران خواهد آمد, مهم نيست. بنابراين اولين قدمهايي كه بايد برداشته شود, مثلا شناسايي دهك ها ،اجازهي فعاليت به بخش خصوصي براي تامين حداقل رفاه و ... است. اما همانطور كه كارشناسان اقتصادي اعلام كردهاند, شيوهي خود اظهاري براي جمع آوري اطلاعات آماري شيوهايي ناكارآمد است, تكليف بخش خصوصي هم كه در كشور ما معلوم است و نسبتا غير فعال است. بنابراين ما ابزار فراهم كردن مقدمات لازم را در اختيار نداريم . آيا با سيستم خود اظهاري در ماليات كه وظيفه قانوني هر شهروندي است كه وقتي از خدمات آن جامعه استفاده ميكند هزينهاش را بپردازد موفق عمل كرده ایم؟ چه رسد به اجراي اين طرح. چند درصد مردم ما قانون را رعايت ميكنند اصلا آيا خود دولت حاضر به رعايت قانون است؟ اما در حال حاضر پايهي پرداخت يارانههاي نقدي همين سيستم خود اظهاري است. اصلا اين آمارگيري پايهايي ندارد .همانطور كه ماليات, پايه و اساس ندارد. اجراي اين، همانند طرح سهام عدالت خواهد شد. به طوري كه ادعا ميكنند 22 ميليون سهام عدالت را توزيع كردهاند اما اينكه به چه كسي و يا چه معياري دادهاند مشخص نيست ،مدافع حقوقي آنها كيست؟! خانم و آقاي روستايي كه متوجه بنياد و مفهوم سهام عدالت نيست چه طور ميتواند اين مبلغ را مديريت كند؟ چندی پیش اعلام كردند كه حدود 200 هزار تومان سهام توزيع شده است يعني در کل چيزي حدود 4 هزار ميليارد تومان! با توجه به اينكه اظهار ميكنند 5% سهام دولتي را دادهاند پس سود %95 اين پول بايد به خزانه دولت رفته باشد, اما اين مقدار در كدام حساب دولت است كه كسي نميداند؟ البته آنچه كه آمارها نشان ميدهد بودجه جاري دولت حدود %81 و بودجه عمراني تنها %19 است . راجع به بودجهها بعدا توضيح خواهم داد. پيش بيني شما را جع به زمان اجراي اين طرح چيست؟ به هر حال چه تعدادی از اقتصاددانان موافق باشند و چه مخالف دولت قصد اجراي اين طرح را دارد. ما اميدواريم كه مجلس به خاطر حفظ منافع مردم و به خاطر حفظ منافع ملي جلوي اين كار را بگيرد. اصل انجام اين كار درست است چرا كه بايد با درايت و مديريت از اتلاف اين امكانات كه سرمايههاي ملي هستند جلوگيري كنيم ،ولي جلوگيري از اين جريان بدون برنامه ريزي يعني خراب تر كردن اوضاع فعلي !اگر مانع از بين رفتن سالي 100 ميليارد دلار بشويم و آن را وارد چرخهي اقتصادي كشور كنيم تا درست حركت كند, كار نيكويي انجام دادهايم اما اگر درست عمل نكنيم حتما اين مريض را خواهيم كشت و اين جا است كه بحران پيش خواهد آمد. يعني پيش بيني شما اين است كه حتما مجلس مانع از انجام كار ميشود؟ ببنيد اين مجلس تا به امروز نشان داده كه در حرف زدن ید طولایی دارد ولي در عمل كردن چنين شهامتي را ندارد .اما اين دفعه ديگر بحث آينده كشور مطرح است نه افراد. بحث درست يا غلط بودن مدرك آقاي كردان نيست كه بتوان با آن شوخي كرد. هيمن شوخيهايي كه در اين سه سال كردند كافي است. توسعهي اقتصادي يك بحث بنيادي و طولاني است كه ايران هنوز موفق به دسترسي به آن جايگاه نشده است اما يكي از اهداف مهم تمام دولتها و نهايتا حكومت پيشرفت و توسعهي اقتصادي است كه در دولت نهم بحث طرح تحول اقتصادي نيز با آن همراه شده است. به نظر شما پيش نياز توسعهي اقتصادي و لزوما طرح تحول اقتصادي دموكراسي است يا ديكتاتوري اقتصادي؟ ببنيد اقتصاد ايران يك اقتصاد دولتي است.در برنامه سوم توسعه پيش بيني شد كه اين اقتصاد دولتي با اصلاح ساختارهايي از اين فضا خارج شده و به سمت اقتصاد باز حركت كند. برنامهي چهارم هم بر همين مبنا طراحي شد. دولت آقاي خاتمي در اين مسير حركت كرد و به همين لحاظ اقتصاد ايران باز شد و روابط ما با ساير كشورها بهتر شد ،درصد ريسك پايين آمد و توانستیم جايگاه واقعی ايران را تا حدودی در دنيا پيدا كنيم. تجار ايراني ارتباط مستقيم با دنيا برقرار كردند، سازمان صنايع به طور مستقيم با خارج كار ميكرد و ... در مقطعي كه آقاي احمدي نژاد مسئوليت را بر عهده گرفتند اعتبارات خارجي ايران در حدود 33 ميليارد دلار و اعتبارات بخش خصوصي ايران در حدود 15 ميليارد دلار بود. امروز كه من با شما صحبت ميكنم اين دو عدد به صفر رسيدهاند. قانون به صراحت چگونگي عملكرد شركتهاي دولتي را بيان ميكند ولي دولت نهم به راحتي آن را نقض ميكند. در بند "د" ماده هفت برنامه چهارم آمده است كه فعاليت شركتهاي دولتي تنها در شرايط زير ممكن است: 1) فعاليت شان انحصاري باشد. 2) بخش غير دولتي انگيزهايي براي فعاليت در اين زمينه را نداشته باشد. پس فعاليت شركتهاي دولتي فقط با اين شرايط در برنامه چهارم مطرح شده است ولي آقاي احمدي نژاد نه تنها به اين امر توجهي نكرد بلكه بخش دولتي اقتصاد ايران را روز به روز قويتر كردند امثال اين جريان كه نشان دهندهي تخلفات دولت نهم است در اين كتاب كم نيست. با اين شرايط طبيعا آن چيزي كه شما به دنبال آن هستيد اتفاق نميافتد چرا كه در قانون, توسعهي اقتصادي را بر عهدهي بخش خصوص گذاشتهاند يعني اعلام كردهاند كه بايد فضا براي رشد بخش خصوصي و رشد اقتصاد 8 درصدي باز باشد در حالي كه چنين چیزي اتفاق نيفتاده است. يعني بخش خصوصي ايران محدودتر شده و سرمايه گذاري خارجي هم به حد صفر رسيده است ،پس وقتي نه بخش خصوصي آمادگي سرمايه گذاري دارد و نه بخش خارجي حاضر به سرمايه گذاري در ايران است, مفهوماش اين است كه دولت بزرگتر شده است پس ما نه تنها به سمت دموكراسي اقتصادي پيش نميرويم بلكه در حال حركت به سمت دولت سالاري مطلق هستيم كه بر اقتصاد حاكميت ميكند. به همين علت است بانكها به صورت دستوري نرخ بهره را پايين ميآورند. در حال حاضر هم كه فشار را بر بانكهاي خصوصي براي پايين آوردن نرخ بهره افزايش دادهاند. يعني بانك خصوصي را هم عملا به يك بانك دولتي تبديل كردهاند بنابراين مجموعهي اقتصادي در ید قدرت دولت است. در بند "د" مادهي سیزده آمده است كه قراردادهايي با بيش از 1 ميليون دلار بايد از طريق مناقصهي محدود و بين المللي انجام شود در حالي كه آقاي احمدي نژاد قراردادهايي ميلياردي با شركتهاي سپاه بدون مناقصه انجام داده است. پس ما يك اقتصاد متمركز دولتي با بيانضباطي مطلق در اختيار داريم كه سازمان مديريت و برنامه را منحل كرده است, در بانك مركزي 2 بار تغيير داده ، 2 نفر از وزيران اقتصادي را عوض كرده است و ... تمام اين كارها در طي يك دورهي سه ساله انجام شده است. وزارت اقتصاد, سازمان مديريت و برنامه ريزي و بانك مركزي را که در حكم سه اهرم دولتي براي چرخاندن چرخ اقتصادي كشور هستند ،دچار تزلزل كردهايم. يعني در دولت نهم, عوامل دولتي هم غير قابل تحمل به حساب ميآيند. حالا شما چگونه توقع داريد در يك چنين اقتصادي دموكراسي به وجود بيايد؟ به هر حال با توجه به تجربهي جهاني پيش نياز توسعهي اقتصادي دموكراسي است. اگر دموكراسي اقتصادي مد نظرتان است كه مفهوم اين تعريف آن است كه شما در فعاليتهاي بخشهاي خصوصي دخالتي نداشته باشيد, اما وقتي همه چيز به صورت دستوري اجرا ميشود و بخش خصوصي را تحت فشار قرار ميدهيد آن حداقل دموكراسي اقتصادي را نيز رعايت نكردهايد به نظر جنابعالي مشكل ايران ساختاري است يا مديريتي؟ ساختاري! البته مديريت هم مشكل اساسي دارد ولي بر اساس اولويت اول مشكل ساختاري مطرح ميشود و بعد مديريتي اما براي رسيدن به يك سطح مطلوب در شرايط فعلي بايد مشكل مديريتي حل شود. به هر حال هر دو موضوع به موازات هم قابل توجه هستند يعني درست مانند موسسهاي كه هيچ يك از افراد در جاي خود قرار نگرفتهاند, مسئوليتها مشخص نيست و هيچ كس نسبت به مسئوليتاش پاسخگو نميباشد. با اين وضعيت حتي اگر مديران آن موسسه را از افراد مناسب انتخاب كنيد اتفاق خاصي نميافتد بلكه تنها رعايت همديگر را ميكنند چرا كه سيستمي وجود ندارد تا مدير از افراد مسئول پاسخ بخواهد. بله من قبول دارم يكي از مشكلات بنيادي ايران در حال حاضر مديريت است ولي صرف مديريت صحيح نيست ، همين كه شما جرات ميكنيد به بانك مركزي دستور دهيد نشان دهنده اشكال در ساختار است. وقتي قانون را رعايت نميكنيد و هيچ اتفاقي هم نميافتد, وقتي كه وزير شما به اين صراحت دروغ ميگويد...دركجاي دنيا يك چنين چيزي را سراغ داريد؟ همهما معتقد هستيم كه آمريكا ملعون و جنايتكار است اين درست ، اما در همين امريكا كه %24 توليد ناخالص ملي دنيا را انجام ميدهد (يعني 4/1 ارزش افزوده دنيا را تامين ميكند) وقتي آقاي كلينتون بامسئول دفترش ارتباط برقرار ميكند او را ماخذه نميكنند بلكه وقتي دروغ ميگويد او را پاي ميز محاكمه ميكشند ما كه كشور اسلامي هستيم و اينگونه مسائل را بايد بيشتر رعايت كنيم. چند ماه قبل جلسهاي برگزار شد كه آقاي احمدي نژاد با 100 اقتصاددان كشور ديدار كردند. در آن جلسه قطعا همه اقتصاددانان موافق طرح نبودند اما باز هم بحثهايي كه مطرح شده بود نشان از مخالفت جدي و تضاد نبود. فكر ميكنم نظراتشان را گفتهاند. بعد از آن ديگر كاري از دست كسي برنميآيد. مگر آقاي دانش جعفري حرفهايش را نزد چه اتفاقي افتاد؟ مگر آقاي مظاهري كه منتخب اين دولت بود و رئيس كل بانك مركزي شد نامهايي به رئيس جمهور ننوشت, اما چه شد؟ مظاهري كه ديگر حرف مخالفت و آدم ضد انقلاب نيست يك مقام مسئول است كه به رئيس جمهور نامه نوشته است اما نتيجه چه شد؟ مدتي است كه اعلام كردهاند, براي كنترل تورم, قصد حذف چند صفر از واحد پول ملي را دارند. اين مسئله اصلا ربطی به تورم ندارد. ببنيد در كشورهاي مختلف دنيا مثل تركيه زماني اقدام به حذف صفر كردند كه تورم بالاي %50 كشورشان را به زير %10 رسانده و آن را ثابت نگه داشتند. از فروردين ماه تا به امروز بانك مركزي با اصلاح سود و با اصلاح پایه ی پولي(كه هر دو اين ها حداقل 3 الي 4 درصد در تورم واقعي نقش دارند) تورم را 20 درصد در فروردين ماه و 26 درصد در شهريور ماه اعلام كردهاند. كه البته در واقعيت 30 الي 32 درصد است. در چنين ساختار اقتصادي با حذف صفر تنها به جنبه رواني آن دست خواهيم يافت. اين جريان تنها به ساختارهاي پولي كمك خواهد كرد که راحتتر كار كنند ولي مربوط به زماني است كه تورم مهار شده باشد. بله اما از طرفي از ورود اسكناسهاي درشت به چرخهي پولي كشور خبر ميدهند و از طرف ديگر بحث حذف صفر را مطرح ميكنند. بحث شما را جع به تورم است و اين اصلا ربطي به تورم ندارد. كشورهايي كه پول شان بيارزش شده است زماني اين كار را ميكنند كه پولي ملي را تثبيت كرده باشند. ببنيد رابطه پول ملي و تورم يك رابطهي مستقيم است يعني اگر تورم 25 درصد وجود دارد در واقع قدرت خريد 25 درصد كاهش پيدا كرده است. دليل ايجاد اقتصاد زير زميني در ايران همين مسئله است يعني شما پول را با بهرهي 14 درصد در بانك سپرده ميكنيد اما در بازار بايد با تورم 25 درصد كالاي مورد نظرتان را خريداري كنيد مسلما اين كار را نميكنيد و به دنبال راهي هستيد كه مبلغي بيش از تورم بابت سپردهي پول بدست آوريد و اين يعني اقتصاد زير زميني . بحث اين جاست كه براي بالا بردن ارزش پول ملي نرخ سود بانكي را به سطح مناسب ببرند يا صفرها را حذف كنند؟ ببنيد تمام اين مسائل به يكديگرند پيوسته هستند. نرخ سود ،ارزش پول و تورم رابطهي مستقيم دارند يعني اگر نرخ بهره دلار در بانك هاي جهاني مثلا 5/4 درصد است مفهوم اش اين است كه تورم در آمريكا زير 3 درصد است. پس اين سه پارامتر را باید كنار هم مقايسه كنيد. اولين قدم داشتن نظم مالي است و متاسفانه مهمترين مشكل دولت احمدي نژاد نداشتن نظم مالي است دولتی كه ظرف 12 ماه سه بار كسري بودجه مطرح ميكند قطعا نظم مالي ندارد اين در واقع همان بحث بودجه و هزينههاي جاري و عمراني دولت است. بله، ببنيد برنامهي چهارم توسعه بيان ميكند كه بايد هزينهي جاري دولت در سال 84 , 22 هزار ميليارد تومان , در سال 85، 4/24 هزار ميليارد تومان , در سال 86 , 8/26 هزار ميليارد تومان و درسال 87 ،5/29 هزار ميليارد تومان باشد. اما در عمل چه اتقاقي افتاده است ؟در سال 84 هزينههاي جاري دولت 33 هزار ميليارد تومان بوده است يعني حدود 50% بیشتر از آن چیزی که قانون آن را مصوب کرده بود ، در سال 85 ، 6/41 هزار میلیارد تومان مصرف کرده اند ، در سال 86 ، 40 هزار میلیارد تومان و امسال نیز تا کنون 44 هزار میلیارد تومان مصوب کرده اند و 30 هزار میلیارد تومان نیز کسری بودجه را اعلام کرده اند یعنی این عدد در پایان سال به 70 هزار میلیارد تومان خواهد رسید . مقایسه ی این اعداد کاملا بی انظباطی دولت را نشان می دهد . بعد در چنین اقتصادی چگونه توقع حذف صفر را دارید ؟! و این دقیقا چیزی است که بعد از انحلال سازمان مدیریت و برنامه ریزی اتفاق می افتد. درست است . این 30 هزار میلیارد تومان را هم مجبور خواهید شد که از بانک مرکزی استغراض کنید. پول با پایه سنگین وارد بازار شده و اثر اقتصادی آن در بازار 125 هزار میلیارد تومان خواهد شد . در حالی که زمانی قرار بر این بود که نقدینگی را به زیر 20% برگردانند. در سال های آخر دولت آقای خاتمی این عدد به 28% رسیده بود و برنامه به گونه ای بود که به زیر 20% بازگردد در حال حاضر به 40 % رسیده ایم.و اگر این اتفاق بیفتد به 60 الی 65 درصد هم خواهد رسید. یعنی اگر مجلس دو متمی که آقای احمدی نژاد درخواست کرده اند را تصویب کند شب عید مردم یک عیدی بسیار شیرین از دولت می گیرند. تکلیف شکاف قیمتی که ممکن است بعد از آن ایجاد شود ، چه خواهد بود؟ آن قدر بحران بالا می رود که با هیچ ترفندی قابل کنترل نخواهد بود . با توجه به اینکه قول اجرای این طرح را از فروردین ماه داده اند ، به نظر جنابعالی این طرح اجرا می شود ؟ ببینید تمام امید دولت این است که بتواند به نحوی ، چه از رهبری و چه از مجلس ، مجوزی تهیه کند و این کار را مانند همان بحث سهام عدالت انجام دهد ، یا همان کاری که در مورد بانک ها کردند . در حال حاضر بدهی بانک ها به بانک مرکزی 20 هزار میلیارد تومان شده است . مثلا بانک ملت را در نظر بگیرید. 95% پولی که در بانک است پول مردم است و 5% پول بانک . وقتی شما 100 هزار تومان پول را در بانک سپرده می کنید بانک موظف است 17 هزار تومان را تحویل بانک مرکزی دهد یعنی در واقع پول را بیمه کند . پس عملا 83 هزار تومان در بانک می ماند . طبق حسابرسی انجام شده بانک به جای 83 هزار تومان، 93 هزار تومان وام می دهد یعنی هم 83 تومانی را که پول مردم بوده است ، داده اند و هم 10 هزار تومان از بانک مرکزی با نرخ 35% وام گرفته اند و با نرخ 12% وام می دهند. اصلا احتیاج نیست شما اقتصاددان باشید کاملا واضح است که چه اتفاقی می افتد. مسلما بانک ورشکست خواهد شد! بحث سه قفله کردن بانک هایی که آقای مظاهری اعلام کردند همین مسئله است . ایشان گفتند که از این به بعد پول با بهره ی 35% به بانک ها نخواهم داد ، چرا که اوضاع بانک ها بیشتر از این خراب خواهد شد .در حالی که امروز شما در روزنامه ها می خوانید که بانک مرکزی در نظر دارد 6 هزار میلیارد تومان به بانک ها وام بدهد. مقدار این 35% را چه کسی و با چه معیاری تعیین می کند؟ ببینید بانک مرکزی این معیار را قرار داده است تا بانکی وام نگیرد! در اواخر دولت آقای خاتمی کل بدهی بانک ها به بانک مرکزی 2 هزار میلیارد تومان بود که بنده آن زمان قائم مقام وزیر اقتصاد بودم و به بانک ها فشار آورده بودم که باید همین مبلغ را هم پس بدهند . امروز که من با شما صحبت می کنم این عدد به 21 هزار میلیارد تومان رسیده است . یعنی پس دادن این بدهی ها از نرخ سود بانک ها تامین می شد ؟ بله . آن موقع فشار بر بازگرداندن این بدهی ها بود . چرا که وقتی شما خودتان را بدهکار می کنید که سود بیشتری عایدتان شود ، وقتی سود بیشتری بدست نمی آید پس دلیل اینکه به بانک مرکزی بدهکار باشید چیست ؟! در صورتی که آقای احمدی نژاد به بانک مرکزی دستور می دهد که وام بدهد مگر غیر از این است که این حاتم بخشی از جیب ملت صورت گرفته است ! زیاد شدن دهک ها هم دقیقا به این مسئله بازمی گردد چرا که اگر امروز شما 1 میلیون تومان وام بگیرید ، با این مبلغ کار خاصی را نمی توانید انجام دهید در صورتی که اگر 1 میلیارد تومان وام بگیرید خیلی کارها را می توانید انجام دهید در حالی که در هر دو صورت 12% بهره می پردازید! در صورتي كه خود بانك 35% بهره را بايد بپردازد. آيا من حق دارم اينطوري از پول مردم هزينه كنم واين يعني رانت خواري ، يعني غنيتر شدن اغنيا و فقير تر شدن فقرا يعني ... آقاي حسيني ، وزير اقتصاد در خبري طرح تحول اقتصادي را 2 ساله خواندهاند! ببنيد بهترين مديران هم اگر دور هم جمع شوند باز هم اقتصاد ايران قدرت هضم 100 ميليارد دلار را ندارد يعني اگر چنين اتقافي بيفتد مطمئن باشيد كه مردم دست به غارت ميزنند چرا كه گرسنگي را تا حدي ميتوان تحمل كرد. حالا اگر اين بحران را پشت سر گذاشتيم ، نظر شما را جع به زمان مناسب براي اجراي اين طرح چيست ؟ الان هم ميتوان اجرا كرد. مقدمات آن حاضر است ؟! ببنيد هر زماني ميتوان اين طرح را شروع كرد نه اينكه ما در حال حاضر مشكل داریم و نميتوانيم شورع كنيم. اين يك بحث است ، بحث ديگر نبود تيمي است كه ابعاد اين طرح را مطالعه كرده باشند آثار انرژي را درحمل و نقل عمومي بررسي كرده باشند, تبعات اين كار را در صنعت , كارخانجات و در برق سنجيده باشد و ... يعني اين طرح يك گروه بسيار ورزيده را در باب تمام اين مسائل ميطلبد تا مطالعه كنند و مدلي ارائه دهند چرا كه در صورت داشتن مدل اگر با مشكل برخورد كنيم با قرار دادن مفروضات در مدل قادر به حل آن خواهيم بود وگرنه حل مشكل امري محال است و چون به نظر من قصد انجام اين كار را ندارند و به دنبال بحث سياسي آن هستند پس از تيمي قوي و مورد اعتماد نيز خبري نيست. وگرنه هيچ كس منکر نياز اقتصاد ايران بر هدفمند كردن يارانهها نيست و نخواهد بود. اگر امروز اين کار انجام شود بهتر از فردا است ولي مشروط بر اينكه همه مطالعات ذكر شده انجام شده باشد. بحث اين جا است كه اگر اين طرح حتي با آن ويژگيهايي كه شما فرموديد از فرودين ماه اجرا شود احتمال رياست جمهوري آقاي احمدي نژاد در دوره ي بعد هم قويتر ميشود و مسلما هم دولت قصد ندارد 4 سال يك طرح سياسي را پيش ببرد. مسئله اين جاست كه 4 سالي وجود ندارد. ببنيد شما يك بار در سال غذاي نذري ميدهيد قرار نيست كه هر روز نذر كنيد . بعد از آن روز تمام محل شما را خانواده خيري دانسته و هر كاري كه از دستشان برميآيد برايتان انجام ميدهند. منظورم اين بود كه اگر قدم در اين راه بگذاريم برگشت از آن ممكن نيست يا حداقل هزينهي سنگيني را در پي خواهد داشت. ببنيد فرض كنيد بعد از بررسي برگههاي خود اظهاری به اين نتيجه برسند كه 22 ميليون نفر فقيرند شما فكر ميكنيد اگر به خانواده فقيري, 400 تومان پول بدهند ناراحت ميشود؟ به هر حال دهك دهم بخشي از جامعه را شامل ميشود نه همهآن را ؟ ولي اكثريت است, ثانيا قرار نيست كه فقط به دهك دهم بدهند به 22 ميليون نفر مبلغي را ميدهند كه بالغ بر 10 ميليارد تومان است. خوب يك بار 10 ميليارد تومان بخشش ميكنيد براي اينكه ايشان راي بياروند و بعد از آن هم دیگر هيچ. تبعات بعد از آن ....؟ وحشتناك است كما اينكه بنده پارسال در بهمن ماه اعلام كردم كه ما از فروردين ماه به بعد چه بخواهيم و چه نخواهيم با تورم بالايي روبرو خواهيم شد.اگر همين روند را طي كنيم شب عيد بانك مركزي تورم را بین 28 الي 30 درصد اعلام خواهد كرد كه واقعيت بيشتر است و اگر اين متممهاي بودجه در اختيارشان قرار بگيرد به عدد 40 درصد خواهيم رسيد. خبرگزاری انجمن اقتصاددانان فردا مهشید شریفی پور_ احسان عامری |
|
فرار سرمایه های داخلی ، سفره بیگانگان را رنگین می کند
| ||||
| تهران – خبرگزاری ایسکانیوز: فرار سرمایه به معنای شیوه ای که در آن خروج سرمایه گزارش نمی شود، و سرمایه از دست رفته به عنوان درآمد از دست رفته دولت تلقی می شود . | ||||
|
محققین برای تفکیک و مجزا ساختن مفهوم فرار سرمایه از خروج سرمایه، معیار گسترده ای را به کار گرفته اند ، حجم ، انگیزه و مسیر جریان سرمایه که این سه متغیر به هم وابسته اند ولی ما در سه گروه مختلف آن ها را در نظر گرفته ایم.
|
آیا می دانید چرا افزایش قیمت نفت به نفع اقتصاد ما نیست؟!!!
| ||
|
| ||
چرا بورس مهم است؟
شايد طرح اين سوال كه «وظيفه بورس چيست؟» در يكي از بزرگترين گردهماييهاي بازارهاي بورس جهان، كمي عجيب باشد؛ اما اين سوالي است كه به طور گسترده در فضاي در حال تغيير بازارهاي مالي مطرح ميشود، به ويژه در اروپا. كلارا فورس، مديرعامل بورس لندن در سخنراني مهمي در كنوانسيون 2007 بورسهاي اروپايي به اين سوال پاسخ داده است.
مديرعامل بورس لندن در فدراسيون بورسهاي اروپايي تشريح كرد:
بازخواني نقش بورس در جمعآوري منافع متضاد
گروه بورس- حتي در محيط پرتحول اروپا، كاركردهاي بورس در حال بازخواني است، چه برسد به ....؟! نوشتار زير متن كامل سخنراني كلارا فورس (Clara Furse)، مدير عامل بورس لندن است كه در كنوانسيون 2007 فدراسيون بورسهاي اروپايي ايراد شده و از سوي كارشناسان امور بينالملل بورس اوراقبهادار تهران به فارسي برگردان شده است. خواندن آن با توجه به وضعيت بورس ما، بد نيست!
خانمها، آقايان صبح بخير!
از اينكه براي سخنراني در اين مكان از من دعوت بهعمل آورديد، سپاسگزارم. مايه خوشوقتي است كه در ميان اعضاي بسياري از بورسهاي عمده اروپايي حاضر هستم. همانند گذشته، FESE (فدراسيون بورسهاي اروپايي) اين بار نيز فهرستي از سخنرانان خوش آوازه بازارهاي سرمايه اروپا فراهم آورده است، تا به موضوع مهمي در ارتباط با آينده صنعت ما بپردازد.
چرا بورس؟
امروز مايلم درباره نقش بازارهاي سهام در ايجاد يك اقتصاد پويا در قاره اروپا صحبت كنم. شايد طرح اين سوال كه « وظيفه بورس چيست؟» در يكي از بزرگترين گردهماييهاي بازارهاي بورس جهان، كمي عجيب باشد؛ اما اين سوالي است كه به طور گسترده در فضاي در حال تغيير بازارهاي مالي مطرح ميشود، به خصوص در اروپا كه به عنوان يك بازار واحد، موجب دگرگوني اساسي در نظم موجود شده است و به جرات ميتوان گفت باعث ورود بازيگران جديد دردسر ساز شده است. اكنون زمان مهمي است كه در كنار يكديگر به ارائه آنچه به بازار و به دنياي گسترده تر عرضه كردهايم، پرداخته و دلايل اهميت كسب موفقيت صنعت بورس را بررسي كنيم.
در يك اقتصاد پيشرفته، بورس محور نظام مالي بهحساب ميآيد. شركتهاي عمده پذيرش شده در اروپا براي تامين سرمايه به بازار گسترده و نقدي سهام متكي هستند. در ميان آنها، اعضاي FESE امكان دسترسي به حدود 10 هزار شركت اروپايي با ارزشي بيش از 5/12تريليون يورو، يعني بيش از 6/11تريليون يورو، كل توليد ناخالص داخلي اروپا، براي تامين سرمايه مورد نياز رشد فراهم ميآورند.
رابطه توسعه بورس و رشد اقتصادي
مطالعهاي كه سال گذشته توسط Oxford Analytica انجام داديم، نشان ميدهد ارتباط مستقيمي ميان توسعه بازار سهام و رشد اقتصادي وجود دارد. بنابراين اگر بخواهيم ثروت و رونق گستردهاي را ايجاد كنيم، ضرورت دارد به تامين سلامت بازار سهام اروپا توجه داشته باشيم. همانطور كه همه ميدانيم، اروپا رقابت جهاني روزافزوني را با كشورهاي داراي رشد بالا نظير هندوستان، چين، برزيل و روسيه پيش رو دارد. از اينرو، بايد هر آنچه در توان داريم براي بهرهوري از توان اقتصادي اروپا به كار گيريم.
به همين دليل است كه اتحاديه اروپا سرمايه سياسي فراواني را براي ايجاد يك بازار كارآمدتر صرف كردهاست.
بازار منسجم مالي مزاياي واقعي اقتصادي دارد و دستيابي به آن بايد به عنوان هدف اصلي در ميان سياستگذاران اتحاديه اروپا مطرح باشد. همگي ميدانيم كه بازارهاي سرمايه اروپا مدتها به عنوان منابع نقدينگي ملي تلقي شدهاند. در اين بازارها قوانين و مقررات و زير ساختهاي ناكارآمد مربوط به دوره پس از انجام معاملات، اغلب در جهت افزايش موانع داخلي مورد استفاده قرار گرفتهاند. اين مساله باعث بروز عدم مزيت عمده براي اروپا در اقتصاد جهاني ميشود. هم چنين اين بدان معني است كه ما فقط براي تامين نيازهاي خود تلاش ميكنيم و كمترين توجهي به تامين منابع دوران بازنشستگي، كه در اروپا روز به روز تعداد بيشتري را به خود اختصاص ميدهد، نداريم.
اثر 1/1درصدي ادغام روي رشد اقتصادي
بورسهاي اروپايي حمايت فراواني از «برنامه اجرايي خدمات مالي» كه هدف آن استفاده از تواناييهاي اين قاره براي تامين سرمايه، توزيع ريسك و اختصاص اعتبار به مولدترين صنايع است، به عمل آوردهاند. ممكن است بسياري از ما كه در اين محل حاضر هستيم، گاهي اوقات به نتايج تحقيق London Economics كه پنج سال پيش انجام شده است، اشارهاي داشته باشيم. در اين بررسي، پيشبيني شده است در صورتي كه بازارهاي سهام و اوراق قرضه اروپا به طور كامل ادغام شوند، توليد ناخالص داخلي سالانه اين قاره 1/1درصد افزايش خواهد يافت. اين هدفي است كه رسيدن به آن تلاش فراواني را ميطلبد و از همين رو، بهرغم برخي مشكلات عمده، سعي كردهايم به حمايت از رهنمودهايي بپردازيم كه به FSAP (برنامه اجرايي خدمات مالي Financial Services Action Plan)، يعني اميدنامه، شفافيت، سوء استفاده از بازار و مهمتر از همه MiFID، كه قلب تپنده برنامه اجرايي مورد اشاره بهحساب ميآيد، منجر شده است. اگر MiFID موفق نشود، آنگاه بايد روياي بزرگ دستيابي به بازاري متحد در زمينه خدمات مالي را به فراموشي بسپاريم. البته در جاي ديگر به بررسي MiFID خواهم پرداخت، نه به دليل اهميت آن در موفقيت كلي برنامه اجرايي؛ بلكه به اين علت كه نگرانيهايي در خصوص پيامدهاي نامطلوب آن پديد آمده است. نخست مايلم به نقشي كه صنعت بورس براي دستيابي به اهداف اقتصادي در اروپا ايفا كرده است، بپردازم.
حباب درياي جنوب
بازارهاي سهام در گذشته، نظير آنچه امروز شاهد آن هستيم، نمونههاي برتر كارآمدي به حساب نميآمدند. دانيل دوفو(Daniel Defoe) در قرن هجدهم ميلادي، معامله سهام را «يك حقه» ناميد كه «اساس آن تقلب و سر منشا آن فريب» است. اما هنگامي كه در مييابيم او اين مطلب را در آستانه دوره موسوم به حباب درياي جنوب(South Sea Bubble) اظهار داشته است، ميتوان برايش قدرت پيشگويي بالايي متصور بود. با اين حال، از آن زمان مدت زيادي ميگذرد و ما از رسواييها و تركيدن حبابهاي متعدد در بازار، درسهاي فراواني آموختهايم و از آن براي ايجاد پيكره قانون، تنظيم فعاليتهاي بازار و قوانين آن، كه در حمايت از سرمايهگذار و ارائه مكانيزم موثر در تامين سرمايه، كه داراي موفقيتهاي قابل توجهي بودهاند، بهره بردهايم. اروپا راه را براي ارائه چارچوب جديدي از بازار هموار كرده و از همين رو به درستي به خود ميبالد. بازارهاي قانونمند سهام، نقطه آغاز برخورداري از سطح كيفي مورد نظر در اتحاديه اروپا است كه در حال حاضر براي حمايت بسياري از سرمايهگذاران به آن نيازمنديم.
بورس روش عادلانه
علت اهميت بورس آن است كه هيچ مكانيزم بهتري را نمي توان يافت كه سبب ارتباط ميان سرمايهگذاران و افراد نيازمند به سرمايه به روشي عادلانه، شفاف و قانونمند شود. بورس به سرمايهگذاران امكان ميدهد تا سبد سهام خود را تنوع بخشند و با هزينه كم و امنيت بالا سرمايه خود را در رشتههاي مختلف به كاراندازند. بورس از طريق تجميع ديدگاههاي متفاوت سهامداران و ارائه آنها به صورت عمومي، تاكنون به عنوان بهترين راه براي كشف ارزش داراييها شناخته شده است.هر چه از موقعيت آزادتري براي انجام كار برخوردار باشيم، با قيمتها و سفارشات رقابتي بيشتري روبهرو خواهيم شد و فرآيند كشف قيمت، كارايي بيشتري خواهد داشت. اين مساله باعث دسترسي به قيمت بهتر، تاثير كمتر نوسانات بازار بر سهامداران و كاهش هزينه سرمايهگذاري براي شركتها، كه نيروي محركه رشد اقتصادي هستند، ميشود.
دورنماي بورسها
از اين رو، رشد حجم مبادلات براي همه ما از اهميت خاصي برخوردار است. طرح اين مطلب، توضيح واضحات نيست: هرچه رشد مبادلات بيشتر باشد، كيفيت و كارآمدي بازار ارتقا مييابد. اجازه دهيد اين موضوع را در دورنمايي براساس تجارب خودمان مطرح كنم. از زماني كه بازار بورس لندن در سال 2000 به يك شركت سهامي تبديل شد، تا كنون ميانگين اختلاف قيمت خريد و فروش سهام شركتهاي شاخص سهام برتر FTSE 100 با كاهش غيرمنتظره 89درصدي روبهرو شد، حال آنكه مجموع معاملات سهام به ميزان 39درصد CAGR(نرخ رشد مركب سالانه)رشد كرد. ممكن است اين آمار بسياري از شما را چندان هم دچار شگفتي نكرده باشد؛ چرا كه وضعيت اكثر بورسهاي اروپايي پس از دوره تبديل آنها به شركتهاي سهامي به همين صورت بوده است.
شكي نيست كه هزينه مبادلات همزمان با تجاري شدن بورسها و استفاده از فنآوري براي سرمايهگذاري در آينده افت ميكند. به علاوه، كاهش هزينه، سبب رشد بيشتر ناشي از روشهاي جديد مبادلات، افزايش سرعت كار و نقدينگي و كاهش عمده اختلاف قيمت در بازار ميشود. بنابراين، كارآمدي فنآوري مورد استفاده عاملي اساسي در تعيين موفقيت بهحساب ميآيد و سبب ارتقاي امنيت اجرايي و كيفيت بازار ميشود كه خود عاملي در كاهش هزينه سرمايهگذاري براي تمامي شركتهايي است كه براي تامين سرمايه به ما روي ميآورند. انجام يك معامله به ايجاد معاملات جديد ميانجامد و چرخه مطلوبي از مبادلات در بازار پديد ميآيد. اكنون به MIFID ميپردازيم. كميسر مك كريوي (Commissioner McCreevy) سال گذشته طي يك سخنراني در دوبلين گفت: «MiFID دورنماي مبادلات اوراقبهادار را تغيير ميدهد و رقابت بيشتر و بهرهوري مورد نياز سراسر بازارهاي مالي اروپا را فراهم ميآورد.»
اميدواريم ادعاي او درست باشد. بيترديد، رقابت عاملي حياتي در بازار ما و در حقيقت علت اصلي موفقيت ما در بازار بورس لندن است. هنگامي كه محدوديتهاي ساختار غير شركتي برطرف شد، قادر شديم به تدوين راهبرد براي رقابت بر سر نقدينگي، در بازاري كه به طور فزاينده جهاني ميشود، بپردازيم.
اما بايد درباره انتظارات خود دقت زيادي به خرج دهيم؛ چرا كه قانون پيامدهاي ناخواسته تاريخي طولاني و نامطلوب دارد. خطر پيش رو تنها به عدم موفقيت تازه واردان بازار MiFID براي ادامه پيشرفت و دستيابي به بازار كارآمدتر منحصر نيست؛ بلكه ممكن است چرخه مطلوبي كه پيشتر درباره آن توضيح دادم نيز آسيب ببيند.
7خواهران بانكي
به عنوان مثال، Project Turquoise (سامانه معامله سهام كه توسط هفت بانك عمده سرمايهگذاري، ازجمله مورگان استنلي، كرديت سوئيس و مريل لينچ ارائه شده است) سعي دارد تا از لحاظ كيفي با تمام بورسهاي موجود تفاوت داشته باشد. در اين بورس تمركز اصلي مربوط به هزينه مبادلات است و ادعا شده كه بورس قادر است به ميزان قابل ملاحظهاي هزينه سرمايهگذاران را كاهش دهد. ضمن اينكه به ساختار مالكيت غيرشركتي خود ميبالد و حتي آن را برتر از ديگر ساختارها ميداند. بد نيست به بررسي اين ادعاها بپردازيم.
تعديل هزينهها
در مورد هزينه مبادلات ميتوانيم به عنوان نمونه از آمار ارائه شده در بورس لندن استفاده كنيم. ميانگين هزينه خريد سهام در بريتانيا در ازاي هر 1000 پوند معامله، حدودا 50/6پوند است. از اين ميزان 4 پنس يا كمي بيش از نيمدرصد از كل هزينه معامله مربوط به بورس است. هزينههاي پاياپاي و تسويه 2 پنس، حق العملها به طور ميانگين 85 پنس، هزينه تاثير بازارMarket Impact) 60) پنس و هزينه تمبر (كه ناموجه و مختص به بريتانيا است) 5 پوند است. حتي براي افراد زيركي كه از طريق معامله (CFD = Contract for Differences) قراردادهاي تسويه نقدي مابه التفاوتها در معاملات آتي سعي در فرار از پرداخت هزينه تمبر ميكنند، هزينه قابل پرداخت چيزي كمتر از 3درصد كل هزينه معامله خواهد بود.
در نتيجه، حتي اگر خدمات خود را به صورت رايگان ارائه دهيم، قادريم در ازاي هر 1000 پوند معامله تنها سبب 4 پنس صرفهجويي شويم. اين هزينهاندك نشاندهنده ارزش اقتصادي عظيمي است كه به عنوان يك بازار بورس بينالمللي، قانونمند و روز به روز كارآمدتر، ارائه ميدهيم. اما آيا واقعا مساله اصلي اين است؟ بايد درباره آن كمي تامل كرد.
تجميع منافع متضاد
به ياد آوريم كه تنها 7 سال پيش با هدف تمركز راهبردي بر جنبههاي ديدگاه تجاري و كارآمدي به يك شركت سهامي تبديل شديم. فعاليت به صورت غيرشركتي در محيط رقابتي موفقيت چنداني براي بازار بورس لندن به همراه نداشت و اين مساله در دهه 1990 به خوبي براي همه به اثبات رسيد.
با اين حال، تاريخ ما به ما يادآور ميشود كه بورس نقش مهمي در جمع آوري منافع متضاد طرفهاي در كنار يكديگر به شيوهاي سازنده و كارآمد بر عهده دارد تا شركتها، واسطهها و سرمايهگذاران، امكان انجام معامله را بيابند. همين تجارب به ما نشان داده است كه اگر صرفا يكي از طرفها به هدايت جريان انجام معاملات بپردازد، حل و فصل اختلافات به كار بسيار دشواري تبديل ميشود. اين وضعيت در لندن، پاريس و البته نيويورك موثر نبوده است. بورس نيويورك آخرين بازاري بود كه مالكيتش را در ازاي پذيرش در بورس با كارگزاران خود معاوضه كرد.
نگراني بر سر تضاد بالقوه منافع و نيز افزايش هزينهها هماكنون آشكار شده است. كريسهان (Chris Hohn) كه مدير صندوق سرمايهگذاري كودكان (Children Investment Fund) و يكي از سرمايهگذاران فعال و عمده بهحساب ميآيد، ماه گذشته به ناديده گرفتن مقررات بر ضد منافع سرمايهگذاران در بانكهاي سرمايهگذاري اشاره كرد. او گفت «آنها از جريان )سفارشات) آگاهي دارند و همين پديده عليه منافع سرمايهگذاران عمل ميكند.» وي همچنين تصريح كرد: هر بورس جايگزين سبب كاهش نقدينگي بازار ميشود كه به نوبه خود تفاوت قيمت خريد و فروش و هزينه معاملات را افزايش ميدهد.
منابع تيره
بنابراين، آزمون پيش روي برنامههاي جديد آن است كه آيا اين برنامهها با ادامه و حتي تسريع كاهش چشمگير تاثير نوسانات بازار و هزينه معاملات به نفع سرمايهگذاران، در نتيجه تجاري شدن بورسها، به بهبود كارآمدي بازار منجر ميشوند يا خير؟ در چنين صورتي، بازار رشد يافته و ما همگي به همراه بورسهاي رقيب از موقعيت بهتري برخوردار خواهيم شد.
در غير اين صورت، رقابت جديد سبب گسترش فزاينده منابع نامشخص نقدينگي ميشود كه از سوي بازيگران عمده بازار كنترل و اصطلاحا «منابع تيره» ناميده ميشوند و چند بخشي شدن شديد بازار هم پديد ميآيد. بسته به ميزان بروز چنين وضعيتي، منافع سرمايهگذاران در رقابتهاي فزاينده ناشي از چند بخشي شدن بازار از بين ميرود. افزايش اختلاف قيمت خريد و فروش بازار و افزايش تاثير نوسانات بازار، نقصان شفافيت و افزايش هزينه اطلاعات بازار به زيان تمام سرمايهگذاران خواهد بود و در مجموع به چشماندازي كه قرار است MiFID بدان دست يابد، آسيب ميرساند.
و مشكل دقيقا از همين جا آغاز ميشود. فعالان بازار، آنچه را كه قرار بوده است به ارائه خدمات بپردازد، محدودكننده مييابند؛ مگر آنكه كارآمدي بازار از سوي تازه واردان، به عنوان مهمترين هدف ترغيب شود.
از اين رو، هنگام ارزيابي موفقيت MiFID، صاحبنظران و سياستمداران بايد توجه داشته باشند كه بيشتر لزوما بهتر نيست. سنجش كمي موفقيتها بايد فراتر از اندازهگيري هزينههاي آشكار (نظير هزينههاي بورس) باشد. آيا اختلاف قيمت خريد و فروش كاهش يافته و آيا هزينه انجام معاملات كمتر شده است؟ تنها در چنين شرايطي قادر خواهيم بود درباره تاثير مثبت آن بر سرمايهگذاران و شركتها، كه تامينكننده منابع مورد نياز براي رشد اقتصادي بهحساب ميآيند، قضاوت كنيم.
بنابراين به طور خلاصه ميتوان گفت كه بازارهاي سهام در اروپا به ارائه مجموعهاي از بازارهاي كارآمد، شفاف و تحت نظارت بورس ميپردازند و از اين توانمندي نيز به خود ميبالند. به اعتقاد من، بهرغم تغييرات ايجاد شده در بازارهاي مالي يا شايد هم به علت اين تغييرات، كيفيت بينظير ما به معني آن است كه به شايستگي قادر به تامين سرمايه مورد نياز رشد اقتصادي و گسترش ثروت در اروپايي كه سزاوار آن است، هستيم.
واحد آموزش بورس اوراق بهادار
به نقل از: ايرانبورس
- بورس چيست؟
بخش مالي اقتصادي هر كشور تامينكننده منابع مالي و فعاليتهاي حقيقي اقتصادي محسوب ميشود كه به دو بخش تقسيم ميگردد :
بازار پولي كه عمدتا توسط نظام بانكي يك كشور اداره ميشود كه مهمترين كاركرد آن تامين اعتبارات كوتاه مدت است. بازار سرمايه كه كاركرد اصلي آن تامين مالي بلند مدت مورد نياز در فعاليتهاي توليدي و خدماتي مولد ميباشد .
بورس يك نهاد سازمان يافتهاي است كه از جمله نهادهاي عمده و اساسي در بازار سرمايه محسوب ميشود و در كنار ساير موسسات و سازمانها ، وظايف چندگانهاي را برعهده دارد .
كاركردهاي اساسي بورس مديريت انتقال ريسك و توزيع آن، شفافيت اطلاعات، كشف قيمت، ايجاد بازار رقابتي و همچنين يكي از كاركردهاي مهم آن جمع آوري سرمايهها و پس اندازهاي كوچك براي تامين سرمايه مورد نياز فعاليتهاي اقتصادي است .
تاريخچه تاسيس اولين بورس به اواخر قرن چهارده و اوايل قرن پانزده در كشور هلند بر ميگردد. اما بورس به صورت مدون از دو قرن پيش شروع به فعاليت كرده است در حال حاضر با پيشرفت تكنولوژي و استفاده از ابزارهاي الكترونيكي بيشتر معاملات در بورس از طريق رايانه صورت ميگيرد .
مهمترين مامويت بورس كالايي بر اساس گزارشات آنكتاد كمك به ساماندهي و اصلاح ساختار بازار محصولات بخش كشاورزي از طريق شفافيت اطلاعات، كشف قيمت، توزيع ريسك و سياليت در معاملات و همچنين تامين منابع مالي مورد نياز فعالان بخش كشاورزي از طريق توسعه بازار سرمايه است كه اولي در كشورهاي درحال توسعه و دومي در كشورهاي پيشرفته و صنعتي ملاك عمل قرار ميگيرد .
- بورس كالا چيست؟
بورس كالا (Commodity Exchamge) يك بازار متشكل و سازمان يافتهاي است كه بطور منظم كالاي معيني با ساز و كاري خاص مورد معامله قرار ميگيرند . امروزه طبقهبنديهاي متعددي براي يك بورس كالايي وجود دارد. اما گسترش بازارهاي بخش مالي و حقيقي اقتصاد سبب شده چندين نوع از بررسيها در قالب يك تشكل متمركز قرار داشته باشند. عموما بورسهاي كالايي را در مقابل بورسهاي اوراق بهادار و بورسهاي اسعار تعريف ميكنند. به عبارتي هر آن چيزي كه در زمينه 1- فلزات و مواد معدني ( كاني ها ) 2- انرژي و 3- محصولات كشاورزي مورد مبادله قرار ميگيرد در زمره بورس كالايي ميگنجد .
- اهميت قانوني بورسهاي كالايي
تا قبل از تصويب برنامه سوم، كشور ما براي راه اندازي بورسهاي كالا با خلاء قانوني مواجه بود، تا اينكه دستاندركاران تدوين لايحه و قانون برنامه سوم توسعه جمهوري اسلامي ايران به تدوين و تصويب قانوني اقدام نمودند كه شروع يك سري تحولات با اهميت اقتصادي را در عرصه مبادلات بازار ايفا خواهد نمود در ذيل به متن قانون در برنامه سوم توسعه اشاره ميشود :
الف: نسبت به راهاندازي بورسهاي منطقهاي در سطح كشور در چارچوب قانون بورس بر اقدام كند .
ب: تمهيدات قانون لازم جهت قابل معامله نمودن سلير ابزارهاي مالي در بورس اوراق بهادار، علاوه بر موارد مندرج در بند (2) ماده (1) قانون تاسيس بورس اوراق بهادار مصوب 27/2/1345 را فراهم كند .
ج: نسبت به ايجاد بورس كالا با همكاري دستگاههاي ذيربط اقدام نمايد.
در ادامه آن ماده 113 قانون تنظيم بخشي از مقررات مالي دولت وزارت جهاد كشاورزي را موظف نمود نسبت به راهاندازي بورس محصولات كشاورزي اقدام نمايد واين قانون از ابتداي سال 1381 لازم اجراء بود .
- ابزارهاي داد و ستد پذير در بورس كالا
مهمترين ابزار مشقه مورد استفاده در بورس كالا، قراردادهاي آتي (Contract futures) و قرارداد اختيار معامله (Contract Option) است. در يك قرارداد آتي كه بين خريدار و فروشنده با واسطهگري شركتهاي كارگزاري منعقد ميگردد نوع كالاي مورد معامله، تاريخي كه كالا تحويل ميشود، قيمت، مقدار، مشخصات كالا از قبيل نوع استاندارد، شاخصها و ... نوشته ميشود. در قراردادهاي اختيار معامله (برگ اختيار معامله يك نوع اوراق بهادار است) دارنده آن حق دارد، كالا يا اوراق بهادار خاصي (مثل سهم شركتها ) را ظرف مدت معيني به قيمت توافقي، معامله كند. برگهاي اختيار معامله به دو دسته تقسيم ميشوند :
-« برگ اختيار خريد»: دارنده اين برگ، حق دارد كالا يا سهام شركتي را به قيمتي مشخص در تاريخ معيني بخرد.
-« برگ اختيار فروش»: دارنده اين برگ، حق دارد كالا يا سهام شركتي را به قيمتي مشخص در تاريخ معيني بفروشد. البته در يك بورس كالايي نوظهور و يا شرايط خاص كالا ميتوان به صورت حراج حضوري و معاملات نقدي مبادله كالا را انجام داد .
- بورس كالا چه منافعي را به دنبال دارد؟
- شفافيت بازار: منظور شفافيت اطلاعات قيمت در بازار است. تصحيح ساختار بازار، منظور استفاده از بازار رقابتي است .
- استاندارد كردن: افزايش كيفيت كالاهاي كشاورزي
- برخورداري توليدكنندگان و تجار كالاهاي كشاورزي از مزاياي مرتب بر قوانين و مقررات حاكم بر بورس
- افزايش كارآيي بازاريابي يا بهبود شبكه توزيع و كاهش حاشيه بازاريابي
- تغيير الگوي كشت و افزايش توان توليدي و توان صادراتي
- افزايش اشتغال در بخش كشاورزي
- گروههاي بهرهمند از بورس
استفاده از بورس در انحصار گروهي خاص در جامعه نميباشد تمام افراد ميتوانند به طور مستقيم يا غير مستقيم از بورس استفاده نمايند گروههاي اجتماعي كه در بورس فعاليت دارند عبارتند از :
- توليدكنندگان
- كارگزاران
- صاحبان صنايع فرآوري و تبديل
- تجار
- مبادلهگران تضميني
- دلالان و واسطهها
- بازارسازان
- اشخاص عادي و كساني كه مايلند پساندازهاي خود را در اين بازار به كار اندازند
- ساختار بورس
بورس زير نظر نهاد واحد نظارتي كه معمولا سياستهاي آن توسط بالاترين مراجع ذيربط دولتي درهر كشوراعمال ميگردد كه با حضور و مشاركت فعال بخش خصوصي ايجاد ميشود و اتاق پاياپاي كه تضمين و تسويه قراردادها را بر عهده دارد از جمله مهمترين بخشهاي آن محسوب ميشود. فعاليت ميكند علاوه برآن واحد نظارت داخلي (در داخل بورس) هيات بازرسين و داوري اركان اصلي ساختار بورس را تشكيل ميدهند .
- بورسهاي كالايي در جهان
سابقه مدرنترين بورس كالاي جهان به محصول برنج در اوساكاي ژاپن در قرن 17 بر ميگردد همچنانكه از منابع موثق مدرنترين بورس كالا به مبادلات آتي نقل ميكنند. آپشن و فيوچر نيز در آمستردام هلند در قرن 17 استفاده ميشده است. بهر حال در جهان امروزي مبادلات آتي با يك ضرورت اجتنابناپذير تبديل شده است و اكنون بورسهاي بزرگي در بيش از 20 كشور جهان مشاهده ميشود. كشورهاي همچون آمريكا، انگليس، آلمان، فرانسه، ژاپن، جمهوري كره، برزيل، استراليا و سنگاپور و بسياري كه از كشورهاي در حال توسعه داراي بورس كالا هستند و اين روند در يك دهه گذشته شدت بيشتري گرفته است .
در سال 2000 ميلادي، نزديك به 2 ميليارد قرارداد از نوع آپش و فيوچير در بورسهاي كالايي سراسر جهان مبادله شده است نسبت به سال 1999 حدود 16 درصد افزايش نشان ميدهد
ساختار مدلهاي رايجي كه رابطه ميان فزوني منابع و رشد اقتصادي را بررسي مي كنند، تقريبا هميشه يكسان و مشابه بوده است. يك افزايش يا يك وابستگي به منابع طبيعي، بر روي برخي از متغيرها و مكانيسم هاي نامعلومي اثر مي گذارد كه آنها سبب ساز كندي و يا صدمه ديدن رشد اقتصادي مي شوند. يك چالش بسيار مهم براي تئوريسن هاي رشد و نيز اقتصادداناني كه به مطالعه و بررسي تجربي در اين گرايش مي پردازند، مشخص نمودن و تعريف كردن تقريبي اين متغيرها و مكانيسم هاست.
تا به امروز، چهار بستر و طريقه اصلي براي اثرگذاري منابع طبيعي بر كندي رشد اقتصادي در ادبيات علم اقتصاد شناسايي و پيشنهاد شده است.(هرچند طبق مطالعات ما این بسترها به 7 بستر هم قابل گسترش است که در این مقاله آمده است) همانطور كه مشاهده خواهيم كرد؛ اين بسترها مي توانند بعنوان انواعي از برون راني(Crowding Out) توصيف شوند. بعبارت ديگر آنطور كه عموما استدلال شده است؛ سرمايه طبيعي، گرايشي به برون راندن ديگر انواع سرمايه ها دارد. و بنابراين باعث كندي رشد مي شود.
بستر اول) بيماري هلندي و سرمايه خارجي
يك ارز بيش از حد ارزش گذاري شده (Overvalued currency) اولين نشانه از بيماري هلندي است، كه در جريان كشف ذخاير گاز طبيعي هلند در درياي شمال در اواخر دهه1950 و اوايل دهه 1960شناخته شد. اما متعاقبا برخي ديگر از نشانه هاي بيماري نيز به چشم آمد.
بي شك؛ فراواني منابع طبيعي، با دوره هاي رونق و ركود همراه است. چرا كه در بازارهاي جهاني، قيمت هاي مواد اوليه و نيز عرضه اين مواد، به شدت نوسان مي كنند. و در نتيجه این نوسانات در درآمد صادرات، بالتبع موجب ناپايداري نرخ ارز مي شوند. (که البته این مهم، بيشتر در نرخ ارز شناور به چشم می آید و نه در نرخ ارز ثابت)
نرخ ارز بي ثبات، موجب ایجاد نااطمینانی می شود که می تواند صادرات و دیگر مبادلات تجاری (از جمله سرمایه گذاری خارجی) را دچار اختلال کند. البته بیماری هلندی می تواند حتی برای کشورهایی که ارز ملی ندارند نیز مخل و مشکل زا باشد.در این مورد، یک صنعت مبتنی بر منابع طبیعی، می تواند دستمزد و نرخ بهره بالاتری نسبت به صنایع صادر و واردکننده (که مشخصا بصورت رقابتی فعالیت می کند) بپردازد. بنابراین، شرایط برای صنایع رقابتی، اگر بخواهند بصورت رقابتی و با قیمت های بازار جهانی به حیات خود ادامه دهند، بسیار مشکل می شود.. این مشکل مخصوصا در کشورهایی با سیستم تعیین مزد متمرکز {تعیین حداقل دستمزد مرکزی} و یا با وجود سیستم بانکداری انحصاری می تواند بسیار حساس تر باشد. چرا که بطور مثال؛ صنایع مبتنی بر منابع طبیعی، عملا تعیین کننده سطوح دستمزدی در مذاکرات کارگری می شوند و سطوح دستمزدی را به دیگر صنایع تحمیل می کنند. صنایعی که در آن سطوح دستمزدی، قادر به ادامه حیات بصورت پیشین نیستند.
در هر صورت، بیماری هلندی تمایل دارد تا سطح کل صادرات را کاهش دهد و یا ترکیب صادرات را با از دور خارج کردن انواعی از تولیدات کارخانه ای و خدماتی که می توانند بطور اخص برای رشد اقتصادی مفید باشند(همانند سرمایه گذاری خارجی)، دچار انحراف نماید. بعبارت دیگر، همانطور که بسیار گفته شده است؛ سرمایه طبیعی گرایش به برون رانی سرمایه خارجی دارد.( در چند نمودار آماری این رابطه ها بصورت شهودی در کشورهای هلند، نروژ و اکراین بررسی شده که می توانید به اصل مقاله مراجعه نمایید)
در این قسمت ، نویسنده با تعریف چند شاخص به بررسی طریقه اثرگذاری این کانال می پردازد. وی در نهایت با بررسی داده های خود در مورد حدود90 کشور، و با تکنیک های اقتصاد سنجی، نتیجه می گیرد که فراوانی منابع طبیعی با آسیب زدن به تجارت خارجی کشور و درجه باز بودن کشورِ دارای وفور منبع، می تواند سبب کاهش رشد اقتثصادی شود.
بستر دوم: رانت خواري و سرمايه اجتماعي
در دومين بستر، حجم عظيم رانت ناشي از منابع طبيعي، مخصوصا در ارتباط با حقوق مالكيت غير كارآمد، بازارهاي ناقص و ساختارهاي قانوني سست و لاقيد در بسياري از كشورهاي درحال توسعه و اقتصادهاي غير بازاري مي تواند به يك رانت خواري لجام گسيخته در ميان توليدكنندگان منجر شوند. که این امر سبب می شود تا منابع طبیعی، با این انحراف، از ایفای نقش مثمر ثمر اجتماعیِ فعالیت اقتصادی بکاهند. (Auty, 2001; Gelb, 1988)
بنابراين تركيب منابع طبيعي فراوان با بازارهاي ناقص و ناكارآمد و همراه با ساختار قانوني سست به نتايج ويرانگر و مخربي منجر خواهد شد. در حالتهاي حدي؛ ناگهان جنگ هاي داخلي درمي گيرد(همانند برخي از كشورهاي آفريقايي كه منابع الماس دارند) كه نه تنها عوامل توليد را از توليد سودمند اجتماعي منحرف مي سازد؛ بلكه حتي نهادهاي اجتماعي لازم (براي همزيستي مسالمت آميز) و حاكميت قانون را تخريب مي كند.
در حالات غير حدي، ستيزيدن براي كسب رانت هرچه بيشتر از منابع طبيعي، مي تواند به تمركز قدرت اقتصادي و سياسي در ميان برخي از نخبگان منجر شود، كه اين نخبگان، از اين رانت ها براي آرام كردن پشتيبانان سياسي خود و در نتيجه براي حفظ قدرت خود استفاده خواهند كرد. كه اين امر به بازداشتن و ضعيف كردن دموكراسي و كاهش رشد اقتصادي منجر خواهد شد. (Karl, 1997)
علاوه براين، به اين دليل كه كشورهاي داراي منبع، هميشه خود را در معرض خطر ناشي از تهاجم ديگر كشورها مي بينند، غالبا حجم بسيار عظيمي از منابع خود را در دفاع ملي مصرف مي كنند. اين حجم عظيم مخارج نظامي موجب جلوگيري از رشد بدليل اثرات معكوس اين مخارج بر تكوين و تخصيص سرمايه مي شود. (Knight, Loayza, and Villaneuva, 1996)
البته رانت خواری می تواند اثرات بسیار دیگری نیز داشته باشد. برای مثال؛ دولت می تواند با مساعدت و حمایت از بنگاه ها و یا افراد امتیازدار برای دسترسی هرچه بیشتر به منابع طبیعی، بازار آزاد را مخدوش و بی اثر سازد. همان چیزی که برای مثال در روسیه اتفاق می افتد. یا آنها می توانند حمایت های تعرفه ای یا دیگر انواع طرفداری ها را ازرانتخواران داشته باشند.
رانت خواری گسترده (بعنوان مثال، سعی در کسب درآمد از موارد شکست بازار)، می تواند موجب ایجاد فساد در دولت و البته در کسب و کار مردم و نیز موجب انحراف در تخصیص منابع شود. که این امر سبب کاهش کارایی اقتصادی و همچنین افزایش نابرابری های اجتماعی می شود. مشاهدات تجربی و تئوری اقتصادی، نشان می دهند که حمایت های وارداتی {مانند تعرفه و دیگر حمایت های مرسوم}، امتیازهای تبعیض آور و فساد، همه گرایش به تخریب رشد و کاهش کارایی اقتصادی دارند. (Bardhan, 1997; Mauro, 1995).
همچنین منایع طبیعی فراوان، می تواند به مردم یک کشور، احساس کاذب امنیت را القا کند و منجر شود که دولت، بینش و احساس نیاز برای اجرای سیاستهای اقتصادی لازم برای رشد (نظیر معامله آزاد، کارایی بروکراتیک و کیفیت نهادی) را از دست بدهد. (Sachs and Warner, 1999) بعبارت دیگر؛ سرمایه طبیعی، می تواند موجب برون رانی سرمایه اجتماعی شود. این برون رانی یا جانشینی بوسیله عواملی اتفاق می افتد که به آنها زیرساختار و نهادهای اجتماعی (که در یک برهه طولانی مدت بوجود آمده اند) همانند فرهنگ، پیوستگی اجتماعی، قانون، سیستم قضایی، آداب و رسوم و چیزهایی شبیه به این ها، که اعتماد اجتماعی را شامل می شوند، می گوییم. (Woolcock, 1998; Paldam and Svendsen, 2000)
گرایش به سوی ایجاد ثروت از طریق سیاستها و نهادهای خوب، می تواند به سبب فعالیتهای نسبتا آسان یاب (effortless ) استخراج ثروت از خاک یا دریا، دچار افول و نقصان شود. مائده آسمانی می تواند یک موهبت پیچیده( mixed blessing) را به همراه آورد. این استدلالات می تواند در خصوص وضعیتی که کمک های خارجی به بار می آورند نیز، مطرح شوند. {جالب است که} نشانه هایی از وابستگی بیشتر کشورهای دارای منابع غنی طبیعی به کمک های خارجی وجود دارد که حقیقتا می تواند وضعیت خطرناک این کشورها را تشدید نماید.
از سوی دیگر، کشورهای دارای منبع، برای ایجاد و افزایش فساد، مستعدتر از بقیه کشورها هستند. تا حدی که فراوانی منابع طبیعی سبب تخصیص عممومی برای دستیابی خصوصی افراد (بدون پرداخت و هزینه کرد از سوی فرد) به منابع کمیاب با خاصیت مشاع می شود. بنابراین، بصورت اساسی حق برخورداری از رانت منابع، کنار گذاشته می شود. و در نتیجه این کشورها بیشتر از سایر کشورها در معرض انواع فساد قرار می گیرند.
در ادامه، نویسنده با بهره گیری از آمار و ارقام و تکنیک های اقتصادسنجی، یکبار با بررسی داده ها در میان 60 کشور و بار دوم با بررسی داده هایی دیگر در میان 88 کشور؛ نتیجه می گیرد که فساد رابطه معنی داری با مقدار منابع طبیعی آن کشورها دارد. ( در چند نمودار آماری این رابطه ها بصورت شهودی در کشورهای هلند، نروژ و اکراین بررسی شده که در صورت نیاز می توانید به اصل مقاله مراجعه نمایید)
بستر سوم: آموزش و سرمایه انسانی
فراوانی منابع طبیعی، می تواند انگیزه های خصوصی و عمومی را برای انباشتن سرمایه های انسانی، بدلیل وجود سطح بالایی از درآمد غیر دستمزدی( ناشی از مثلا مالیات های پایین، پرداخت های اجتماعی و تقسیم سودهای مختلف) کاهش دهد. با وجود مقدار عظیمی از پول نقد در کشورهای غنی از لحاظ منابع، ارزش بلندمدت آموزش بسیار کمتر درنظر گرفته می شود. البته رانت ناشی از منابع غنی، همانند مورد بوتسوانا که یکی از بیشترین مخارج دولتی در آموزش نسبت به درآمد ملی در جهان را داراست، می تواند مردم این کشورها را در ایجاد برتری آموزشی توانا سازد. اما مشاهدات تجربی، در میان کشوها، نشان می دهند که ثبت نام در مدارس در تمام سطوح با فراوانی منابع( که توسط سهم نیروی کار که در تولید کالاهای اولیه اندازه گیری شده است) ارتباط معکوس دارد. Gylfason, Herbertsson, and Zoega, 1999) )
همچنین شواهدی بین کشوری وجود دارد دال بر اینکه مخارج عمومی روی آموزش نسبت به درآمد ملی ، همچنین سالهای درس خواندن و نیز میزان ثبت نام در مدرسه، همه و همه با فراوانی منابع طبیعی، رابطه ای معکوس دارند. (Gylfason, 2001; see also Temple, 1999)این مسئله بدان جهت اهمیت دارد که آموزشِ بیشتر و بهتر، رابطه ای مثبت با رشد اقتصادی دارد.
هنگامی که رشد اقتصادی، مورد نظر ماست،تقاضای آموزش بیشتر از عرضه آموزش اهمیت پیدا می کند. (Birdsall, 1996) از آنجایی که مخارج عمومی روی آموزش،گرایشاتی با محوریت عرضه supply-led) ) وبا کیفیتی متوسط دارند، می توانند باعث کاهش کارایی، برابري و رشد شوند. در مقابل، اما مخارج خصوصي روي آموزش، كه اصولا تقاضا محور است ، به نظر مي رسد؛ كيفييت بيشتري دارد و بيشتر در جهت توسعه است. (به همين دليل من ترجیح می دهم كه نرخ ثبت نام در مدرسه بجاي مخارج عمومي روي آموزش، معيار تحليل هاي تجربي قرار گيرد.)
در ادامه نویسنده با استفاده از داده های تجربی و تکنیک های سنجی، نتیجه می گیرد که افزایش 10 درصدی سرمایه های طبیعی از یک کشور به کشور دیگر، با یک کاهش 18 درصدی در ثبت نام در مدارس متوسطه همراه است. که این رابطه به لحاظ آماری معنی دار است. از سوی دیگر نشان داده می شود که ثبت نام در دوره متوسطه رابطه ای مستقیم با رشد دارد. بنابراین نویسنده به این نتیجه می رسد که منابع طبیعی، می توانند رشد اقتصادی را از طریق این کانال هم کاهش دهند.
اما چرا چنين است؟ {به نظر می رسد که} اصولا صنايعي كه بر پايه منبع طبيعي شكل مي گيرند، گرايش به كارگراني با مهارت هاي پايين تر و همچنين، شايد اين صنايع، گرايش به سرمايه هاي با كيفيت پايين تري نسبت به ديگر صنايع دارند. به همين دليل اثرات خارجي مثبت كمتري را نسبت به ديگر صنايع موجب مي شوند. همچنين، كارگراني كه از اشتغال در صنايع اوليه (صنايعي همانند ماهيگيري، كشاورزي، جنگلداري يا كار در معدن و غیره) معاف مي شوند، غالبا، محدوديت هاي عامي دارند و نمي توانند در مابقي صنايع مشغول به كار شوند.
اين امر، شايد بتواند توضيح دهد كه چرا فراواني منابع طبيعي و توليد و يا صادرات كالاهايي كه سهم عمده اي از آنها به اين منابع وابسته است، گرايش به ضعيف كردن و كند نمودنِ يادگيري از طريق انجام دادن(Learning by Doing)، پيشرفت هاي تكنولوژيكي و رشد اقتصادي، دارند. چرا كه آموزش بيشتر و بهتر، باعث انتقال مثبت مزيت نسبي از طريق كنار زدن توليدِ كالاي اوليه به نفع صنایع و خدمات می شود و بنابراين يادگيري از طريق انجام دادن و همچنين رشد را سرعت مي بخشد.
بستر چهارم: پس انداز، سرمايه گذاري، و سرمايه فيزيكي
فراواني منابع طبيعي، مي تواند گرايش و تمايل به پس انداز و سرمايه گذاري را كند كرده {مصرف را بیش از حد معمول آن کشورها افزایش داده} و در نتيجه موجب كاهش و كندي رشد اقتصادي گردد.خصوصاً، وقتي كه سهم مالكان منابع طبيعي از كل توليد، افزايش يابد، تقاضاي سرمايه، نزول مي كند، كه اين امر، به كاهش يافتن نرخ بهره واقعي و نرخ رشد كمتر كشور منجر مي گردد. (Gylfason and Zoega, 2001) .
علاوه بر اين، اگر نهادهاي تكامل يافته، به يك استفاده كارآمد از منابع، از جمله منابع طبيعي، منجر مي شوند، و اگر نهادهاي ضعيف چنين خاصيتي را ندارند، بنابراين، فراواني منابع طبيعي همچنين مي تواند، بالاخص از گسترش و توسعه نهادهاي مالي جلوگيري كرده و در نتيجه موجب كاهش پس انداز، سرمايه گذاري و رشد اقتصادي، از طريق كانالهايي كه بيان شد، گردد.همانند مورد آموزش، فقط مقدار و يا كميت آموزش نيست كه اهميت دارد، بلكه بيش از آن، كيفيت (يا كارايي) مهم است. سرمايه گذاري غير موجه و نابهره ور(فیل های سفید!)، مي تواند از نظر دولت و يا افرادي كه از موهبت هاي طبيعي سرمست هستند، مساله ساز و مهم نباشد.
نویسنده در ادامه با بررسی داده های تجربی 87 کشور، نتیجه می گیرد که افزایش 10درصدی سهم سرمایه های طبیعی از کشوری به کشور دیگر، با یک کاهش دو درصدی در سهم سرمایه گذاری از تولید ناخالص داخلی همراه است. از سوی دیگر، نشان داده می شود که یک افزایش پنج درصدی در نرخ سرمایه گذاری با یک رشد اقتصادی سالانه 1درصدی همراه است. بنابراین تاثیر این کانال از مصیبت منابع بر رشد اقتصادی مشاهده شد.
نمودار 6a نشان مي دهد كه در میان 85 کشور مورد بررسی، يك افزايش 10 درصدي در شاخص سرمايه طبيعي(که در این نمودار با سهم سرمایه طبیعی به کل سرمایه های طبیعی، انسانی و فیزیکی ، نشان داده شده و در تحقیق بانک جهانی در 1997 آمده است) دريك كشور نسبت به كشور ديگر، بطور متوسط، با يك كاهش يك درصدي در رشد سرانه اقتصادي سالانه مرتبط است. (با همبستگي اسپيرمن 0.64-). رابطه ای بدین گونه در مطالعات زیر هم به دست آمده و بر آن تصریح شده است:
(Sachs and Warner, 1995, 1999; Gylfason and Herbertsson, forthcoming; Gylfason, Herbertsson, and Zoega, 1999).
همچنين نمودار 6b نشان مي دهد كه يك رابطه مشابه معكوس بين شاخص منابع طبيعي و رشد اقتصادي وجود دارد (كه در اين نمودار، فراواني منابع طبيعي با سهم شاغلان بخش مواد اوليه از كل اشتغال سنجيده شده است.). در این مورد از داده های 105 کشور استفاده شده است. که نشان می دهد یک افزایش 11 الی 12 درصدی شاخص فراوانی منابع طبیعی از یک کشور به کشور دیگر، با یک کاهش یک درصدی در رشد سرانه اقتصادی سالانه همراه است.
توجه کافی مبذول نمایید که یک درصد کاهش یافتن رشد اقتصادی سالانه کم مسئله ای نیست! کاهش یک درصدی سالانه رشد، مسئله ای بسیار جدی است. چرا که نرخ رشد سرانه متوسط جهانی از 1965 تا 2001 حدود1.5 درصد بوده است!
بستر پنجم: شکست سیاستگذاری های دولتی و دولت مداخله گر
برخی از اقتصاددانان نظیر Lal و Myint در 1996اعلام کرده اند که مهترین دلیل کاهش رشد و مصیبت منابع در کشورهای نفت خیز، شکست سیاستگذاری های دولت است. برخی نیز تخلیه اقتصاد از عناصر بازاری، برهم زدن قیمت های بازار آزاد وسایر مداخله های دولت ها را بعنوان دلالیل اصلی ذکر کرده اند. این بدان معناست که این کانال ها موجب میشود که رشد اقتصادی این کشورها کاهش یابد.
بستر ششم: روبط پسین و پیشین اندک بخش نفت
برخی با بهره گیری از هریشمن عنوان می کنند که روابط پسين و پيشين ناشي از صادرات كالاهاي اوليه با سایر بخش های اقتصادی در مقايسه با صنايع كارخانه اي ضعيف تر است این امر به صورتی است که صنايع كارخانه اي برخلاف توليد منابع طبيعي به تقسيم كامل تر كار و بهبود استاندارد زندگي مردم می انجامد. بنابراين رشد اقتصادي در كشورهاي با و فور منابع طبيعي كندتر است.
بستر هفتم: نقش نهادها
برخی از اقتصاددانان همچون ملهم، معین و تورویک در مقالاتی متعدد متذکر می شوند که نقش نهادها در کندی رشد اقتصادی کشورهای نفت خیز بسیار حایز اهمیت است. بصورتی که نهادهای بد و نامطلوب به نفرینی شدن منابع مننجر می شوند و نهادهای خوب و مطلوب به موهبت بودن منابع منجر می شوند. البته بحث نهادها به نحوی در تمام دیگر بسترها هم مطرح است و می تواند هر کدام از این بسترها به نفرینی شدن و یا موهبت شدن تبدیل گردند.
*(تمامی بسترها، بالاخص بسترهای پنجم، ششم و هفتم در پست های بعدی وبلاگ بصورتی جداگانه و مفصل بررسی خواهند شد.)
**(منابع ذکر شده در متن یا در اصل مقاله گیلفاسون وجود دارند و یا در صورت نیاز در اختیار قرار داده می شوند.)
(ترجمه، تلخیص و گردآوری از محمدصادق الحسینی)
منبع : سهمیران
|
بخش مالی اقتصادی هر کشور تامینکننده منابع مالی و فعالیتهای حقیقی اقتصادی محسوب میشود که به دو بخش تقسیم میگردد : بازار پولی که عمدتا توسط نظام بانکی یک کشور اداره میشود که مهمترین کارکرد آن تامین اعتبارات کوتاه مدت است. بازار سرمایه که کارکرد اصلی آن تامین مالی بلند مدت مورد نیاز در فعالیتهای تولیدی و خدماتی مولد میباشد.
Bourse کلمه ای فرانسوی است که معنای آن در زبان فرانسه "کیف پول " می باشد بورس یک نهاد سازمان یافتهای است که از جمله نهادهای عمده و اساسی در بازار سرمایه محسوب میشود و در کنار سایر موسسات و سازمانها ، وظایف چندگانهای را برعهده دارد . |
|
دکتر محمد ستاريفر در گفتگو با ايلنا: تمام درآمدهاي نفتي دولت نهم هزينه شد، يک ريال به حساب ذخيره اضافه نشد دولت نهم 197 ميليارد دلار نفت فروخت و هزينه کرد |
|
تهران- خبرگزاري کار ايران
محمد ستاريفر گفت: اگر دولت سال آينده بخواهد رويه سه سال گذشته در خرج پول را دنبال کند، وضعيت خطرناکي را پيش رو خواهيم داشت.
|
یكی از مهمترین مشكلات ساختاری اقتصادی كشور، ضعف نظام مالیاتی است. شرایط این نظام به گونه ای است كه كمتر می توان نشانه هایی از یك نظام مالیاتی كارآمد را در آن پیدا كرد. چرا كه اگر كارایی را “انجام درست كار”۱[۱]بدانیم، نظام مالیاتی ایران كار خود را درست انجام نمی دهد ، به عبارت دیگر این نظام فاقد شاخصهای اثبات كننده “انجام درست كار” یعنی “دقت” و “سرعت” ۲[۲] با “حداقل هزینه” است. در نظام مالیاتی ایران، مالیاتها به موقع وصول نمیشوند، عدالت چندان تحقق نمییابد و ظرفیتهای مالیاتی بالفعل با ظرفیتهای مالیاتی بالقوه تفاوت قابل توجه دارد و هزینه وصول مالیات نیز بالاست. این نوشته قصد دارد راهكار ارائه دهد و ابزار معرفی كند كه از جمله این راهكارها، می تواند استفاده از روش اخذ مالیات بر ارزش افزوده (VAT) كه چندیست مورد توجه قرار گرفته است.
آشنایی با VAT:
مالیات بر ارزش افزوده نوعی مالیات غیرمستقیم عام (برعموم كالاها و خدمات مگر موارد معاف تعلق میگیرد) است كه بصورت چند مرحلهای از اضافه ارزش كالاهای تولید شده و یا خدمات ارائه شده در مراحل مختلف تولید و توزیع اخذ میشود. به عبارت دیگر مالیاتی است كه در طول فرآیند تولید و خدمات از محل تولید تا فروش كالا به مشتری نهایی، مرحله به مرحله اخذ میشود. از این روش كه توسط فون زیمنس (Fone Simence) آلمانی در سال ۱۸۸۱ ابداع شد، برای اولین و به طور رسمی در سال ۱۹۵۴ در كشور فرانسه بصورت مالیات بر كالاهای مصرفی در مرحله تولید استفاده شد كه البته در سال ۱۹۸۶ آن را به طور جامع تا مرحله خرده فروشی گسترش داد . از این روش امروزه بیش از ۹۰ كشور جهان استفاده می كنند و تعداد زیادی از كشورها درصدد پیاده كردن آن در نظام اقتصادی خود هستند. نكته مهم آنكه چون جمع ارزش افزودههای بنگاههای اقتصادی در یك كشور، برابرتولید ملی همان كشور است (استهلاك +سود +اجاره+بهره +دستمزد = معاملات واسطه ای - كل معاملات = ارزش افزوده)، بنابراین مالیات بر ارزش افزوده، برابر مالیات بر تولید ناخالص ملی است، به عبارت دیگر پایه مالیات بر ارزش افزوده ،تولید ناخالص ملی است.
اخذ مالیات از این روش به روشهای مختلف (معمولا‡ ۴ روش) صورت میپذیرد و روشهایی همچون: روش تجمعی مستقیم، روش تجمعی غیرمستقیم، روش كاهش مستقیم و روش كاهش غیرمستقیم تقسیمبندی میشود. در اینجا فقط این نكته را یادآور میشویم كه معمولترین این روشها نوع روش چهارم است كه به عنوان روش فاكتور نویسی معروف است.
●مزایا و معایب VAT:
مالیات بر ارزش افزوده، همچون اغلب پدیده ها و ابزارهای اقتصادی دیگر، میبایست به جنبه های مثبت (مزایا) و منفی (معایب) آن توجه كرد. در خصوص مزایای استفاده از این روش می توان به موارد ذیل اشاره كرد:
- گسترش پایه مالیاتی :VAT می تواند بخشی از فعالیتهای اقتصادی را كه تحت پوشش قرار دادن آنها با استفاده از سایر روشها ، مثل مالیات بر فروش دشوار است را پوشش دهد.
- افزایش درآمدهای مالیاتی: استفاده از VAT به دلیل گسترش پایه مالیاتی میتواند، درآمدهای مالیاتی را به نحو چشمگیری افزایش دهد (البته اگر توا‡م با گسترش پایه مالیاتی، نرخ مالیات كاهش نیابد.)
- كاهش هزینه اخذ مالیات: مالیات بر ارزش افزوده، مكانیزمی خود اجرایی دارد. لذا احتمالا‡ هزینههای جمع آوری در مقایسه به سایر روشهای اخذ مالیات، پایینتر است. همچنین استفاده از این روش، موجب كاهش مالیات مضاعف، كاهش فرارهای مالیاتی و كاهش وقفه زمانی پرداخت نیز میشود و به طور كلی با ساده سازی و كارایی خود، كمك شایانی به اصلاح ساختار كلی نظام مالیاتی كشور خواهد كرد. به عبارت دیگر استفاده از این روش، نظام مالیاتی كشور را هر چه بیشتر به یك نظام مالیاتی كارآمد كه در آن اخذ مالیات با “دقت” ،”سرعت” و حداقل هزینه انجام میشود، نزدیك خواهد كرد. اما همانگونه كه گفتیم استفاده از این روش میتواند معایبی را نیز به دنبال داشته باشد بعنوان مثال با اجرای این روش بیم آن میرود كه تورم در كشور افزایش یابد. (به دلیل افزایش قیمت تمام شده فروش در مراحل مختلف اخذ مالیات) البته چنانچه همراه با گسترش پایه مالیاتی نرخهای مالیات كاهش یابد، چندان با صراحت نمی توان در این خصوص اظهارنظر كرد . همچنین اجرای این روش مستلزم انجام مطالعات كارشناسی و علمی دقیق و پیریزی ساختار سازمانی مورد نیاز است كه نادیده گرفتن آن می تواند اقتصاد ملی را با مشكل مواجه كند (مثلا‡ هزینه وصول مالیات افزایش می یابد) و تنازلی بودن این روش و در نتیجه عدم رعایت عدالت اجتماعی نیز یكی دیگر از معایب است (گروههای با درآمد كم و متوسط نسبت به گروههای با درآمد بالا، سهم بیشتری از درآمدشان را بابت مالیات پرداخت می كنند) مقایسه مزایا و معایب روش VAT گویای این واقعیت است كه مزایا بر معایب فزونی داشته و به همین خاطر نیز كشورهای زیادی آن را بكار گرفته اند كه در قسمت بعدی به دو مورد بعنوان مثال اشاره میشود.
▪دو تجربه:
كره جنوبی: در كره قبل از تصویب انجام اصلاحات در نظام مالیاتی و بكارگیری VAT در سال ۱۹۷۷ و ۱۹۷۸ ، ۱۱ نوع مالیات غیرمستقیم وجود داشت كه VAT جایگزین ۸ مورد از آنها (مثل مالیات برمشاغل، مالیات بركالا، مالیات برتولیدات و …)شد. با بكارگیری این روش، پایه مالیاتی از ۴۴۴۹۵ میلیارد ون (WON) به قیمت جاری در سال ۱۹۸۷ به ۱۴۳۴۲۱ میلیارد ون (WON) در سال ۱۹۸۳ افزایش یافت یعنی اینكه در عرض ۵ سال ۲/۳ برابر شد در حالیكه در طی این مدت تولید ناخالص داخلی (GDP) به قیمتهای جاری ۴/۲ برابر گردیده بود. درآمد خالص از VAT كه در سال ۱۹۷۸، ۷۳۵ میلیارد ون (۹/۱ درصد پایه مالیاتی ) بود به ۲۵۵۹ میلیارد ون در سال ۱۹۸۳ (۸/۱ درصد پایه مالیاتی) رسید . قانون مالیاتی این كشور یك نرخ پایه ۱۳ درصدی را معین كرده است كه ۳ درصد می تواند بالا و پایین داشته باشد. (نوسان كند)و دلیل آن انعطافپذیری سیستم مالیاتی در مقابل تغییرات اقتصاد ملی می باشد.
اندونزی: در این كشور VAT از سال ۱۹۸۵ با یك نرخ پایین ده درصدی بدون هیچگونه معافیتی وضع گردیده است. این كشور در استفاده از این روش ابتدا كالاهای تولیدی را در نظر گرفت و سپس خدمات را نیز تحت پوشش قرار داد. در این كشور از آنجایی كه مدارك و دفاتری جهت اجرای این روش وجود نداشت. مؤسسات و نهادهایی برای دریافت VATتعیین شدند. این نهادها وجوه را دریافت ومستقیمأ به صندوق دولت واریز می كنند.
●بكارگیری VAT در ایران :
ضعف موجود در نظام مالیاتی كشور از یكطرف و مزایای استفاده از روش VAT جهت اخذ مالیات از طرف دیگر، ضرورت توجه جدی مسئولین و كارشناسان جهت مطالعه و بررسی امكان بكارگیری آن را در ایران بازگو می كند. (كه متأسفانه چندان مورد توجه قرار گرفته است). این نكته مسلم است كه اجرای این روش در صورتی برای ایران مفید خواهد بود كه با توجه به شرایط خاص اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی ایران، پایهریزی شود. براساس نتایج یك طرح تحقیقاتی، ظرفیت بالقوه مالیات بر ارزش افزوده برای سال ۱۳۷۲ در ایران، ۲۹۴۴۹ میلیارد ریال یعنی حدود ۳۰ درصد تولید ناخالص ملی آن سال (۱۳۷۲) [۳] بود كه نشان دهنده ظرفیت بالا و در خور توجه است. ذیلا‡ چند پیشنهاد درخصوص بكارگیری این روش در ایران ارائه میشود.
تعیین و تشكیل یك سازمان مستقل جدید در زیرمجموعه معاونت مالیاتی كه بصورت یك مدیریت مستقل اقدام به این كار كند.
تعیین دقیق موارد مشمول معافیت ( درصورتیكه قرار است معافیتهایی در نظر گرفته شود)
پرهیز از هرگونه شتاب و تعجیل در بكارگیری این روش: بدین منظور به نظر میرسد بكارگیری VAT در ابتدا برای تولیدات كارخانه ای و سپس در صورت موفقیت آمیز بودن ، برای دیگر كالاها و سایر سطوح (مثل خرده فروشی)، مفید باشد.
تشكیل یك گروه جهت تعیین اولویتها، بررسی مسائل و موضوعات مربوط به اجرا و سایر مسائل مربوط تعیین یك نرخ واحد برای این مالیات (مثلا‡ ۱۰ درصد ) جهت سهولت در اجرا و كارایی بیشتر.
امید است با بكارگیری مطلوب این روش، نظام مالیاتی ایران از كارایی بیشتری برخوردار شود.
منبع: مجله صنعت حمل و نقل
نگاه ناقص به ماليات بر ارزش افزوده |
لايحه ماليات بر ارزش افزوده اكنون در كشورمان مراحل نهايي اجرايي شدن را مي گذراند و كارشناسان هنوز در مورد اينكه بهترين نرخ آن چقدر مي تواند باشد، مذاكره و تحقيق مي كنند. اين نوع ماليات كه از انواع ماليات خوب مي باشد، هنوز در كشور ما به مرحله اجرا درنيامده است، اما كارشناسان اقتصادي معتقدند اجرايي شدن آن مي تواند مشكلات اقتصادي زيادي را حل كند. اين سيستم مالياتي فارغ از تاثيرات مثبتي كه مي تواند داشته باشد منتقداني هم دارد.
ماليات بر ارزش افزوده اغلب به منزله جانشيني براي ماليات موجود بر كالاها و خدمات توصيه و براي اين جانشيني سه دليل مهم ذكر مي شود. اين دلايل عبارتند از :
1– از آنجا كه ماليات بر ارزش افزوده در تمام مراحل توليد قابل اعمال مي باشد و به سهولت بر تعداد زيادي از كالاها و خدمات قابل وضع است، پايه مالياتي را گسترش مي دهد. وسيع كردن پايه مالياتي مي تواند به افزايش درآمد، بهبود كارايي اقتصاد و دستيابي به توزيع مجدد درآمد بينجامد.
2– اين ماليات براي صنايعي كه تمايل دارند به صورت عمودي ادغام شوند، ايجاد انگيزه مي كند.
3– سازوكار خود اجرايي براي اين ماليات به اين مفهوم است كه همه مؤديان نقش مامور مالياتي را ايفا مي نمايند و بنابراين هزينه وصول آن پايين است.
علاوه بر دلايل فوق، كاهش انگيزه فرار مالياتي، مشاركت مستقيم مؤدي در فرايند ماليات گيري، تكيه به روش خوداظهاري، اعتماد به مؤديان، پايين بودن هزينه اخذ ماليات به سبب خود اجرايي بودن آن، اجتناب از پديده ماليات مضاعف، تسهيل ورود به پيمان هاي منطقه اي جهاني، (برخي پيمان هاي منطقه اي ايجاد وحدت نظام مالياتي در قالب نظام ماليات بر ارزش افزوده را شرط عضويت براي اعضا تعيين كرده اند) از ديگر محاسن نظام ماليات بر ارزش افزوده شمرده مي شود.
معايب ماليات بر ارزش افزوده
ماليات بر ارزش افزوده منتقدان راسخي نيز دارد كه معتقدند در شرايطي كه زيرساخت هاي اقتصادي فراهم نباشد، اين نوع ماليات مي تواند مشكلاتي را بر سيستم اقتصادي وارد كند.
اين انتقادها خاص كشور ما نيست. معمولاً دولت ها و سياستگذاران كشورهايي كه ماليات بر ارزش افزوده را در دستور كار خود قرار مي دهند، درخصوص موارد زير نگران هستند :
اثر نزولي ماليات بر ارزش افزوده
به اين معنا كه چون ماليات بر ارزش افزوده عملاً يك ماليات بر مصرف است و معمولاً با نرخ ثابت (غيرتصاعدي) بر كالاهاي مشمول اعمال مي شود، در نتيجه، اقشار كم درآمد به طور نسبي فشار مالياتي بيشتري را تحمل مي كنند و ازاين رو وقتي در كشوري براي نخستين بار اين نوع ماليات وضع مي شود، دولت ها و سياستگذاران اقتصادي احتمالاً به دليل ماهيت نزولي اين نوع ماليات نگران خواهند شد.
البته پاسخي هم در قبال اين انتقاد عنوان مي شود كه عبارت است از اينكه اولاً ماليات بر ارزش افزوده، هدف تامين عدالت اجتماعي را دنبال نمي كند و بي عدالتي ناشي از تناسبي بودن نرخ مالياتي مي تواند با اعمال سياست هاي حمايتي جنبي دولت براي حمايت از اقشارآسيب پذير جبران گردد.
ثانياً اين سئوال مطرح مي شود كه آيا ماليات هاي سنتي (بردرآمد) واقعاً اهداف عدالت اجتماعي را به دقت و بر طبق برنامه هاي موردنظر تامين كرده اند و سرانجام اينكه چون ضرورتاً بخشي از ماليات هاي موضوعه براي تامين درآمد دولت، ماليات هاي غيرمستقيم هستند، آثار نزولي ماليات بر ارزش افزوده در مقايسه با ساير ماليات هاي مشابه، به ويژه ماليات بر فروش، در مراحل مختلف به مراتب كمتر است.
يكي از انتقادات بر اين نوع ماليات، اين است كه در مراحل اجرا، منجر به افزايش سطح عمومي قيمت ها يا تورم خواهد شد. در همين حال موافقان نظام ماليات بر ارزش افزوده عنوان مي كنند كه تجربه كشورهايي كه اين نوع ماليات را برقرار كرده اند، نشان مي دهد اين نگراني چندان موجه نيست؛ زيرا اولاً دليل منطقي و موجهي براي بالا رفتن سطح عمومي قيمت ها ارائه نمي شود و ثانياً وضع و وصول اين ماليات سبب انقباض اقتصاد مي شود و در نتيجه اثر ضدتورمي خواهد داشت.
از سوي ديگر، گاه به دليل وسعت مشكلات اجرايي، دولت ها در اعمال اين نوع از ماليات دچار ترديد مي شوند. اهم اين مشكلات عبارتند از :
– نحوه برخورد با خرده فروشان (مشاغل جزء :) اين اشكال در كليه كشورها، به ويژه در كشورهاي در حال توسعه، كه با تعداد بيشتري واحدهاي خرده فروشي مواجه هستند، مطرح است و ضرورت ايجاب مي كند كه در اين زمينه تجديدنظرهايي در نظام توزيع اين كشورها صورت پذيرد.
– چگونگي برخورد در خصوص مواد غذايي كشاورزي: تجربه كشورها نشان دهنده اين مهم است كه بيشتر كشورهاي برقراركننده ماليات بر ارزش افزوده، به دو دليل مواد غذايي را از شمول ماليات خارج ساخته اند:
– رعايت عدالت اجتماعي و سياست حمايت از قشر وسيع كم درآمد.
– مشكلات اجرايي خاص اعمال اين نوع ماليات.
– نحوه عمل در مورد كالاهاي سرمايه اي: در مورد كالاهاي سرمايه اي، در كشورهاي در حال توسعه، به لحاظ ضرورت تشويق سرمايه گذاري، كالاهاي سرمايه اي را مشمول ماليات با نرخ صفر قرار مي دهند و ماليات متعلق به خريدهايي را كه به كالاهاي سرمايه اي مؤسسات مربوط مي شود، به صورت يكجا يا به تدريج از حساب ماليات بر فروش آنها كسر مي كنند.
– مشكلات وصول ماليات از خدمات (نظير بانك ها و بيمه:) در مورد خدمات مالي (به ويژه خدمات بانكي و بيمه)، اين دسته از خدمات را به دلايل زير از پرداخت ماليات بر ارزش افزوده معاف مي كنند :
– دشواري زياد تشخيص ارزش افزوده ايجاد شده در اين خدمات.
– وجود نداشتن ملاكي خاص در مواردي كه براي تشخيص ارزش افزوده اين مؤسسات اقدام به شيوه علي الراCس ضروري است.
– امكان جابه جايي سرمايه مالي به دليل نقل و انتقال پذيري آن در صورت اخذ ماليات سنگين.
– ارزش پايين درآمد حاصل از اين نوع ماليات در قبال مخارج تعيين و وصول آن.
منبع : سایت آتیه
ملاحظاتي درباره ماليات بر ارزش افزوده
دكتر موسي غنينژاد
بدون وارد شدن به بحث مربوط به محاسن يا معايب ماليات بر ارزش افزوده كه در بسياري از كشورهاي پيشرفته رواج دارد، با اطمينان ميتوان گفت كه وضع اين ماليات در شرايط كنوني در كشور ما نه مطلوب است و نه امكانپذير. مصلحت ملي ايجاب ميكند كه اين قانون لغو شود يا اجراي آن به زمان مقتضي و فراهم آمدن شرايط مناسب به تعويق افتد.
![]() |
مــلاحظــاتي دربــاره مــاليـــــات بـر ارزش افــزوده
بدون وارد شدن به بحث مربوط به محاسن يا معايب ماليات بر ارزش افزوده كه در بسياري از كشورهاي پيشرفته رواج دارد، با اطمينان ميتوان گفت كه وضع اين ماليات در شرايط كنوني در كشور ما نه مطلوب است و نه امكانپذير.
مصلحت ملي ايجاب ميكند كه اين قانون لغو شود يا اجراي آن به زمان مقتضي و فراهم آمدن شرايط مناسب به تعويق افتد. دلايل ما براي اين داوري در خصوص قانون ارزش افزوده به شرح زير است:
1 - محصول ناخالص داخلي GDP ايران درسال 1386 بالغ بر 262هزار ميليارد تومان به قيمتهاي جاري بوده كه با احتساب هر دلار معادل 950تومان، ارزش دلاري آن حدود 276ميليارد دلار ميشود. با توجه به اينكه در همين سال حدود 82ميليارد دلار درآمدهاي دولت از صادرات نفت و گاز بوده است به رغم دريافت اين ماليات بر دارايي 30درصدي كه هيچ هزينه وصولي براي سازمان مالياتي ندارد چه نيازي به ماليات 3درصدي است كه در شرايط پيچيده نظام اقتصادي ما عملا وصول آن بسيار پرهزينه بوده و در نهايت بر دوش بخش شفاف و درستكار توليدي قرار خواهد گرفت و در واقع آنها را تنبيه خواهد كرد؟
2 - اگر هدف از استقرار ماليات بر ارزش افزوده اشاعه فرهنگ مالياتي در جامعه باشد بهتر است اين كار با سيستم اظهارنامههاي شخصي ماليات بر مجموع درآمد آغاز شود و اين البته اقدامي بزرگ و دشوار است كه لازمه آن تلاشي پرحوصله، مداوم و پيگير از سوي مسوولان نظام مالياتي است. تا زماني كه مردم ضرورت و منصفانه بودن مالياتها را نپذيرند، دستورات اداري و قوانين هر چند درست، بينتيجه خواهد بود. عكسالعمل منفي اقشار مختلف تاجر و توليدكننده نسبت به قانون ارزش افزوده در اين روزها نشان ميدهد كه تا چه اندازه شكاف ميان دولتمردان و قانونگذاران از يك سو و دستاندركاران تجارت و توليد از سوي ديگر گسترده است. قوانيني از قبيل ماليات بر ارزش افزوده بايد با همكاري و تفاهم با فعالان اقتصادي نوشته شود تا خود آنها زمينههاي پذيرفته شدن آن را فراهم آورند.
3 - شبكه توزيع و تجارت در اقتصاد ايران به طور عمده فاقد سيستم ثبت و ضبط رسمي و شفاف است. شبكه توزيع در بخش خصوصي به رغم كارآمدي نسبتا بالاي آن به دلايل متعددي به نظام اداري و دولتي بياعتماد است و از ارائه اطلاعات شفاف و رسمي اجتناب ميورزد تا زماني كه شبكه توزيع دولتي اصلاح نشود و اعتماد و اطمينان به توزيع در بخش خصوصي بازنگردد، سخن گفتن از ماليات بر ارزش افزوده كه نيازمند ثبت دقيق و شفاف همه معاملات است، بيهوده و بينتيجه خواهد بود.
بنابراين، به طور منطقي بايد ابتدا به فكر اصلاح شبكه توزيع و تجارت بود تا بتوان پايههاي ماليات بر ارزش افزوده را بر آن بنا كرد.
4 - ماليات بر ارزش افزوده در نهايت نوعي ماليات بر مصرف است، از اين رو دولتها در كشورهاي پيشرفته تلاش ميورزند كالاهايي را كه مصرف عمومي آنها ضروري است از ماليات معاف و كالاهايي را كه مصرف زياد آنها مضر است مشمول اين نوع مالياتها كنند. در كشور ما به طيف وسيعي از كالاهايي كه توليد و مصرف آنها آثار خارجي منفي براي جامعه دارد مانند بنزين، گازوئيل و نظاير آن يارانه ميدهد كه به معناي ماليات منفي است و موجب افزايش مصرف آنها ميشود. يارانههايي از اين دست كه ارزش اقتصادي آنها سر به ميلياردها دلار ميزند هزينه فرصتي به مراتب بيشتر از ارزش افزوده پيشبيني شده براي دولت دارد به طوري كه اصلاح قيمت فرآوردههاي نفتي در عمل درآمدي بسيار بيشتر نصيب دولت ميكند. بنابراين بهتر است به جاي ماليات بر ارزش افزوده كه در شرايط فعلي صرفا دامن توليد را خواهد گرفت، مالياتهاي منفي مضر به كل جامعه برچيده شود.
5 - نظام مالي دولت در كليت آن داراي اشكالات بنيادي است به طوري كه سامان بخشيدن به آن نيازمند اصلاح همه جانبه است و اصلاحات جزيي، پراكنده و ناهماهنگ در اين خصوص كارساز نخواهد بود.
هدف ارزشمند و بسيار مهم قطع وابستگي بودجه عمومي دولت به درآمدهاي نفتي به صرف ايجاد درآمدهاي مالياتي جديد، صرفنظر از اهميت ارزش اقتصادي آن غيرقابل حصول است. پيش از هر اقدامي لازم است كه يارانههاي گسترده مصرفي (مالياتهاي منفي) كه هزينه فرصت عظيمي را به بودجه دولت تحميل كرده است اصلاح شود. مالياتهاي مستقيم كه در حال حاضر فقط از كاركنان رسمي دولتي و بخش خصوصي و بنگاههاي توليدي گرفته ميشود به كل اقشار جامعه شامل واسطهها، تجار و فعالان در بخش غيررسمي تعميم يابد. اين كار بايد از طريق اصلاح قانون مالياتهاي مستقيم و برقراري اظهارنامههاي شخصي و ماليات بر مجموع درآمد صورت گيرد. پس از انجام اين اصلاحات بنيادي است كه ميتوان جايگاه ماليات بر ارزش افزوده را در نظام مالياتي كشور معين كرد.
امروزه گوياترين شاخص براي اندازهگيري اقتصادهاي دنيا، شاخص بررسي GDP يا همان توليد ناخالص داخلي است. اين شاخص در حقيقت بزرگي اقتصاد هر كشوري را در پهنه گيتي نشان ميدهد. جدول زير به ترتيب، اقتصادهاي اول تا چهلم دنيا را معرفي ميكند.
همانطور كه جدول فوق (بر گرفته از آمارهاي اقتصادي ارائه شده توسط اكونوميست) نشان ميدهد، ايالات متحده آمريكا با 4/12 هزار ميليارد دلار هنوز اقتصاد اول دنيا محسوب ميشود و ژاپن رقيب بزرگ اين كشور به دليل بيش از 10 سال رشدهاي پايين اقتصادي با فاصلهاي قابل توجه در مكان دوم قرار دارد.
دو كشور آلمان و چين نيز اگرچه رقباي جدي براي آمريكا در عرصه تجارت محسوب ميشوند و هر دو در صادرات جهاني سهمي معادل و يا حتي بالاتر از آمريكا دارند، اما از نظر GDP هنوز با اين كشور فاصله دارند. نكته جالب توجه ديگر در اين جدول، جايگاه برزيل و هند است كه يكي وارد گروه 10< اقتصاد برتر دنيا> شده و ديگري تنها چند سال ديگر قادر است يكي از چند كشور اروپايي و يا كانادا را از جدول به زير بكشاند و تعداد اقتصادهاي سابقا جهان سومي در ليست 10 كشور بزرگ دنيا را به عدد <3> برساند. در اين ليست، جايگاه تركيه نيز با توليد ناخالص 363 ميليارد دلار و كسب مقام <19> جالب توجه است و عربستان سعودي نيز كه در سالهاي اخير به مدد فروش نفت بشكهاي 60 تا 100 دلار (اين آمارها مربوط به وضعيت اقتصاد جهاني در سال 2007 است و طبيعتا رشد قيمتهاي سال 2008 در آن لحاظ نشده است) به فروش رسانده اكنون مقام <22> را در اقتصاد جهان دارد. كشورمان ايران نيز مطابق جدول فوق مقام <32> را در اقتصاد جهان دارا است.

بر این اساس، رشد اقتصادی کشورهای پیشرفته تا پایان نیمه اول سال 2009 به سطح صفر خواهد رسید. در همین حال، رشد اقتصادی کشورهای در حال توسعه با وجود کاهش چشمگیر نسبت به گذشته، همچنان در سطح مطلوبی قرار خواهد داشت. به عنوان مثال، نرخ رشد اقتصادی کشورهای پیشرفته در سال 2009 به 5/0 درصد و نرخ رشد آمریکا به 1/0 درصد خواهد رسید.
در مقابل، نرخ رشد اقتصادی کشورهای در حال توسعه طی سال 2009 به 1/6 درصد و نرخ رشد کشور چین هم به 3/9درصد افزایش خواهد یافت. گفتنی است نرخ رشد اقتصادی چین در سال 2007 به رقم 9/11 درصد رسیده بود. در این گزارش همچنین نرخ رشد اقتصادی منطقه خاورمیانه طی سال های 2008 و 2009 به ترتیب 4/6 و 9/5 درصد پیش بینی شده است و در مجموع، نرخ رشد اقتصادی جهان در این دو سال به ترتیب
7/2 و 9/1درصد پیش بینی شده است. پس از وقوع دو شوک بزرگ افزایش بهای انواع کالاها (همچون انرژی، فلزات، طلا) و تبدیل بحران مسکن آمریکا به یک بحران مالی گسترده، اقتصاد جهان با آسیب های شدیدی مواجه شد به طوری که بسیاری از دولت های جهان (به ویژه جهان پیشرفته) و نهادهای بین المللی به تکاپو افتادند تا از گسترش بیشتر دامنه بحران جلوگیری کنند. بحران مالی اخیر تاکنون موجب سقوط و ورشکستگی شرکت ها، بانک ها و موسسات بسیاری شده است. همچنین به اقتصاد کشورهای پیشرفته آسیب های جدی وارد کرده است. به عنوان نمونه، آمریکا که بزرگ ترین اقتصاد جهان است و کارشناسان آن را موتور اقتصادی جهان معرفی می کنند، طی دو ماه اخیر شاهد سقوط بانک های بزرگ و معتبر خود بوده است. آمریکا پس از سپری کردن دوره ای پررونق در سال های اخیر، در نیمه دوم امسال با سیر نزولی نرخ رشد اقتصادی رو به رو خواهد شد که این روند در سال 2009 نیز ادامه خواهد یافت.
گزارش صندوق در بخش مربوط به ایران از رشد نسبتاً قوی اقتصادی در سال های
2007 و 2008 خبر می دهد. به پیش بینی صندوق، رشد اقتصادی ایران در سال مالی 2007-2006 به 2/6 درصد رسیده بود. این رقم در سال مالی 2008-2007 به
6/6 درصد افزایش خواهد یافت. صندوق از عملکرد اقتصاد ایران در سال های اخیر
ابراز رضایت کرده است.
اثرات بحران مالی آمریکا
روزنامه عصراقتصاد در سرمقاله امروز خود به قلم سیف الله یزدانی نوشت:
بازارهای مالی در عین حال که خود دارای سامانه و بازار مبادلات مستقلند، جزیی از مجموعه متشکل و متعامل اقتصاد به شماررفته ،حداقل در سه زمینه ارتباط تنگاتنگ با بازارهای تولید و مصرف دارد:
1- تامین کننده سرمایه ثابت
2- تامین کننده سرمایه در گردش
3- بازار رقیب و جایگزین سرمایه گذاری
بنابراین بحران بازارمالی درهرمقطعی (کوتاه مدت، میان مدت و بلند مدت) و به طورهم زمان آثار متنوع و بلکه متضادی را میتواند برسایر بازارها داشته باشد. به طورمثال درحالیکه بحران دربازارهای مالی سرمایه ها را به سوی بازارهای دیگرکشانده به رشد بهای محصولات مورد معامله درآن بازارها منجر میشود ، همزمان ، اختلال درمکانیزم سنتی تامین نقدینگی جاری واحدهای تولیدی توسط موسسات مالی ، بازارمواد اولیه را تحت تاثیر قرارمیدهد.
اگراین بحران ، باعث کاهش مصرف انرژی دردنیا وبه تبع آن کاهش بهای نفت وگازشود ، درآمد هزارمیلیارد دلاری کشورهای عضو اوپک رابا کاهش جدی مواجه کرده، هم بازارمصرف کالاهای تولیدی را محدود ترمی کند وهم بسیاری ازقرارداد های پیمانکاری و استخراج نفت وگاز را به مخاطره می اندازد ، بخصوص این که بازارمبادلات و قرارداد های انرژی به شدت تحت تاثیر انتظارات آتی فعالین این بازارقراردارد.
البته آنچه دربالا بدان اشاره شد، طرح ساده وابتدایی از تعامل بازارهای مالی با سایر بازارها ست ، اما تاکیدی است بر این که بدون رصد کردن دقیق و علمی تحولات اقتصادی امریکا ، به هیچ وجه نمیتوان به آثار مثبت و یا منفی بحران مالی این کشوربراقتصاد ایران حکم کرد.
بنابراین کارشناسان و مسئولین اقتصادی کشور اعم از دولت و بخش خصوصی باید مکانیزم ها و رفتارهای اقتصادی امریکا را به دقت مورد شناسایی ومطالعه قرارداده ، آثاربین المللی و گسترش خارجی بحران مالی امریکا را زیر نظر بگیرند.
به هر حال ساده انگاری در مورد آثار بحران مالی امریکا بر اقتصاد ایران میتواند غافلگیری های پر آسیبی را در ابعاد مختلف اقتصادی، اجتماعی و سیاسی متوجه ما بکند، لذا بررسی و چاره جویی به موقع با توجه به سه نکته ذیل ضروری است:
1- سردمداران اقتصادی و سیاسی امریکا ابایی ازفرا فکنی بحران های خود نداشته ، بلکه انتقال بحران به سایرکشورها را به عنوان یک را هکار جدی دنبال می کنند و دراین فرا فکنی دو هدف عمده دارند ، اول اینکه بخشی از هزینه بحران را به دیگران منتقل نمایند و دوم اینکه امریکایی ها به خوبی میدانند که ضعف اقتصادی پایه های اقتدار سیاسی و نظامی آنها رادر دنیا به خطر می اندازد ، بنابراین تلاش خواهند کرد که هیچ کشور دیگری از شرایط بحرانی اقتصاد برای به زیر کشیدن امریکا و جانشینی وی استفاده نکند.
3- سرمایه ایرانی های خارج از کشور و مزیت های سرمایه گذاری در ایران بستر مناسبی برای بهره برداری از شرایط فعلی اقتصاد غرب است ، اما این سرمایه گذاری ها درخلاء و به صورت انتزاعی نبوده ، به شرایط بازارداخلی وخارجی، خصوصا جاذبه ها، تضمین ها و تسهیلات سرمایه گذاری در کشور توجه جدی دارد، بنابراین استفاده ازفرصت ها مستلزم بسترسازی وایجاد آمادگی های لازم است.
2- بهای تمام شده بسیاری ازکالاها درکشورما قدرت رقابت با تولیدات خارجی را در شرایط فعلی ندارد ، بنابراین درشرایط رکودی اقتصاد جهانی این ناتوانی تشدیدهم می شود ، که به معنی کاهش صادرات غیر نفتی، افزایش واردات و درنتیجه بحران واحدهای تولید داخلی خواهد بود ،که رکود تورمی حال حاضر و آثار سوء آن را تشدید میکند.
اقدام روسای سه قوه در ایجاد ستادی برای بررسی آثار ، تبعات و فرصت های ناشی از بحران مالی امریکا ، تصمیمی هوشمندانه و به موقع بوده ، امید است با سعه صدرو بهره گیری از تمام توانایی های ملی به راهکارها و برنامه مناسبی منجر شود.
|
طرح نجات و اقتصاد آزاد | |
|
به دنبال تشدید بحران مالی در آمریکا و تلاشهای فدرال رزرو و خزانهداری آمریکا برای مداخله در بحران؛ جرج بوش روز 24 سپنامبر نطقی را ارائه کرد که در آن ضمن اشاره به ریشههای بلندمدت بحران مالی فعلی آمریکا (نرخ بهره پایین در سالهای اولیه دهه حاضر؛ اعتماد نادرست به افزایش قیمت مسکن و خطا در محاسبه ریسک اوراق بهادار رهنی یا همان Mortgage Backed Securities) خطوط اصلی طرح موسوم به نجات (Bail Out) ترسیم شده است. هدف اصلی این طرح از یک طرف ایجاد اعتماد در بازار و در نتیجه کاهش نرخ خروج سرمایهها از موسسات مالی و متوقف کردن افت قیمت سهام و از طرف دیگر تزریق نقدینگی به بازار در جهت کمک به ثبات مالی موسسات دارنده این اوراق ذکر شده است.
طرح قرار است با تخصیص مبلغ 700 میلیارد دلار (که عددی است بین دو حد پایین (500 میلیارد) و حد بالا (1000 میلیارد) از تخمینهای مربوط به هزینه لازم برای متوقف کردن بحران) اوراق رهنی مشکلدار این موسسات را توسط خزانه خریدار نموده و در عوض نقدینگی لازم را به این موسسات تزریق نماید. البته این رقم غیر از نزدیک به صد میلیارد دلاری است که تا کنون برای نجات و ملی کردن دو بانک فانی می (Fannie Mae) و فردی مک (Freddie Mac) و بیمه AIG هزینه شده است. هر چند که اجرای طرح به دلیل اختلاف بین کاخ سفید و کنگره هنوز قطعی نشده است ولی خبرهای موجود در ساعات آخر روز یکشنبه حاکی از توافقاتی است که خبر از احتمال بالای اجرای آن در روزهای بعدی را میدهد. طرح نجات پس از مداخلههای دولت هوور در جریان بحران مالی دهه 30 بزرگ ترین مداخله دولت در اقتصاد آمریکا به حساب میآید. برای درک بزرگی ابعاد طرح باید به این نکته توجه کرد که بودجه دولت فدرال چیزی حدود 2700 میلیارد دلار است و لذا طرح بیش از 25 درصد بودجه یک ساله دولت فدرال را به خود اختصاص میدهد. ضمن این که مقایسه این رقم با کل هزینههای جنگ عراق از ابتدا تا کنون - که جوزف استیگلیتز منتقد سرسخت آن را حدود 3000 میلیارد دلار تخمین میزند - درکی از بزرگی ماجرا را به دست میدهد. به خاطر ابعاد بزرگ طرح و ابهامات و نتایج ناخواسته یا معکوس (Adverse) که اجرای آن میتواند در بر داشته باشد نقدهای متعددی از سوی نمایندگان کنگره آمریکا و اقتصاددانان بر آن ارائه شده است که توجه به محتوای آن میتواند برای علاقهمندان به بحث سیاستگذاری اقتصادی آموزنده باشد. در مقدمه بگویم که یکی از مهمترین و پر سر و صداترین انتقادات به طرح توسط گروه صد نفری از استادان اقتصاد در آمریکا و طی یک نامه سرگشاده ابراز شد. این اقتصاددانان سه انتقاد اساسی به طرح وارد کردند: اول اینکه طرح را به خاطر خرج کردن از جیب مالیات دهندگان برای نجات دارایی سرمایهگذاران که در دوره رونق از منافع سرمایهگذاری خود بهره برده بودند غیرعادلانه خواندند. ثانیا معتقدند طرح ابهامها و عدم شفافیت های قانونی و عملیاتی جدی دارد و نهایتا اینکه طرح در درازمدت اثرات مخربی بر پویایی بازارهای مالی در آمریکا خواهد داشت. علاوه بر این نامه؛ اقتصاددانان مختلف در ستونهای روزنامهها؛ وبلاگهای شخصی و یا مصاحبه با رسانهها نظراتی را مطرح کردند که سعی میکنیم آنها را در چهار محور زیر خلاصه کنیم: الف) ایجاد مخاطره اخلاقی (Moral Hazard) و مختل کردن کارکرد بازار طرح نجات قرار است در وضعیت بحرانی فعلی به داد بانکها؛ موسسات بیمه و صندوقهای بازار پول (Money Market Funds)که بر روی اوراق بهادار رهنی (MBS) سرمایهگذاری کردهاند برسد. چیزی که ما از رفتار بنگاهها میدانیم این است که آنها در مواجهه با گزینههای پیشنهادی توسط مقرراتگذاران لزوما صادقانه رفتار نمیکنند بلکه گزینهای را انتخاب میکنند که به نفع آنها است. این رفتار خصوصا در شرایط فعلی بسیار صادق است و میتواند خود را در چند شکل مختلف نشان میدهد که به تشریح آنها میپردازیم. استدلال موافقین طرح نجات و در کل سیاستهای حمایتی در شرایط فعلی این است که ورشکستگی موسسات مالی باعث افزایش ریسک سیستماتیک کل اقتصاد شده و لذا حفظ کل اقتصاد از پیامدهای منفی این سقوط و جلوگیری از جهش بیکاری و کاهش رشد اقتصادی؛ توجیه عقلانی کافی برای حمایت و حفظ موسسات از خطر فرو افتادن و ورشکستگی را فراهم میکند. جملهای که این روزها رایج شده این است که در شرایط عادی نباید در بازار مداخله کرد ولی ما الان در شرایط عادی نیستیم! در یک نگاه استاتیک و کوتاهمدت این استدلال ممکن است صحیح باشد ولی وقتی اثرات بلندمدت و پویای آن در نظر گرفته شود ماجرا میتواند تغییر کند. موسسات مالی با مشاهده این حمایت مطمئن میشوند که اگر بتوانند خود را به عنوان یک عنصر کلیدی و موثر بر ریسک سیستماتیک کل اقتصاد معرفی کنند (مثلا از طریق انتخاب شکل خاصی از سبد سرمایهگذاری یا معرفی برخی محصولات مالی خاص) در موقع اضطرار حمایت مناسبی از آن ها صورت خواهد گرفت. این پیشبینی (عقلانی) از یک طرف موسسات را تشویق به پذیرفتن ریسک بیش از حد – با محاسبه فواید آن در زمان رونق بازار و اطمینان از حمایت دولت در زمان رکود- میکند و از طرف دیگر آنها را به این سمت متمایل میکند تا نقش خود را طوری تعریف کنند که تاثیر بیشتری بر ریسک سیستماتیک داشته باشند و لذا بیشتر تحت حمایت قرار گیرند. این به خودی خود از تنوع سرمایهگذاریها در بازار کاسته و با افزایش تلاطمهای بازار هزینههای مالی اقتصاد را بالا میبرد. از این گذشته منتقدین تندروتر یک قدم فراتر رفته و از تصمیمی که قرار است شرکتهایی مثل مسببین بحران فعلی (یعنی بانکهای فردی مک و فانی می که با اعطای وامهای مسکن بی حساب و کتاب جرقه بحران مسکن را زدند) که نتوانستند مکانیسمهای درستی برای مدیریت ریسک به کار بگیرند را نجات دهد انتقاد میکنند. به عقیده آنان بازار آزاد قاعدهای دارد که طبق آن نهادهای ضعیف و ناکارآمد حذف شده و فضا برای موسسات شایستهتر مهیا میشود. از این نگاه ورشکستگی موسساتی که ریسک بیش از حد قبول کردند یا ابزارهای مناسب مدیریت ریسک را به کار نگرفتند بخشی از این مکانیسم تکاملی برای حفظ موسسات عاقلتر و حرفهایتر است. طرح نجات با حمایت از نهادهای مالی آسیبپذیر به این مکانیسم لطمه میزند و لذا از کارآیی بلندمدت اقتصاد میکاهد. نهایتا گری بکر تاثیر این سیاست بر ساختار سرمایه آینده بانکها و شرکتها را پیش میکشد. طرح نجات فعلی با تملک بخشی از سهام مدیران و سهامداران موسسات متقاضی نجات و اولویت دادن به دارندگان اوراق قرضه شرکتها ریسک سهامدار بودن را نسبت به داشتن اوراق قرضه بیش از وضعیت معمول (یعنی وضعیتی که شرکت به ورشکستگی رسیده و داراییهایش نقد شود) افزایش داده است و این امر باعث میشود تا عاملهای اقتصادی در آینده بیشتر تمایل داشته باشند تا پول خود را بیشتر در قالب قرض به شرکتها واگذار کنند و کمتر در نقش سهامداری ظاهر شوند. ب) نامعلوم بودن قیمت واقعی اوراق بهادار رهنی مخالفان طرح معتقدند که هزینه (سوخت شده) دقیق این طرح که باید از جیب مالیات دهندگان پرداخت شود روشن نیست. مدعای اول طرح این است که 700 میلیارد دلار تزریق شده به بازار در نهایت از جیب مالیات دهندگان نخواهد رفت چرا که خزانه در قبال این مبلغ اوراق بهاداری را تحویل خواهد گرفت که بعد از فروکش کردن بحران قیمت مناسبی در بازار خواهند داشت و لذا با فروش آنها در دورههای بعد پول خزانه سرجایش باز میگردد و چه بسا مازادی هم ایجاد شود. درست شبیه به کاری که صندوقهای سرمایهگذاری متخصص در خرید شرکتهای ورشکسته انجام میدهند و با خرید شرکت های تحت بحران مالی به قیمت پایین و عرضه آن به قیمت بالاتر در دورههای بعدی سود میکنند. مخالفین در مقابل به این واقعیت اشاره میکنند که فروشنده یک دارایی (خصوصا در یک بازار غیر نقد مثل بازار فعلی و با امکان تبانی بین بانکهای دارنده اوراق برای بالا بردن قیمت) معمولا تنها زمانی حاضر به فروش دارایی میشود که بداند قیمتی که خریدار پیشنهاد میکند بیش از ارزش ذاتی دارایی است و لذا این جمعبندی را میکنند که خزانه در قبال خرید این اوراق قطعا زیان خواهد کرد. طبیعی است که در این صورت این زیان اخلاقا نباید از جیب مالیات دهندگانی پرداخت شود که لزوما خود در دورههای قبلی نفعی از بازار اوراق بهادار رهنی نبرده اند. جرج بوش هم در نطق خود ضمن اشاره مختصر به این موضوع گفت که شهروندانی که اقساط و مالیاتهای خود را به موقع پرداختهاند ممکن است از این ماجرا احساس ناراحتی کنند ولی این عملی است که ما برای نجات اقتصاد مجبوریم به آن دست بزنیم (نقل به مضمون). جالب است که ریشه اصلی کمبود نقدینگی فعلی در بازار (به اصطلاح خشک شدن بازار اعتبارات) هم به همین مساله اطلاعات نامتقارن بین فروشنده تجاری و خریدار تجاری باز میگردد. دو سال پیش که بازار این اوراق داغ بود و موسسات اعتبارسنجی با اطمینان از بازپرداخت اقساط وام ها، نرخ اعتباری این اوراق را AAA - یعنی بهترین رتبه ممکن ارزیابی میکردند - کسی نگرانی از بابت خرید اوراق نداشت. ولی در شرایط فعلی دریافت اقساط برخی از این وامها با مساله مواجه شده است و خریدار هم میداند که اطلاعات فروشنده از کیفیت وامهای تشکیل دهنده یک سبد اوراق بهادار رهنی (MBS) بهتر از او است. لذا این حدس را میزند که فروشنده به احتمال زیاد صرفا اوراق با ارزش پایین را عرضه خواهد کرد و اوراق ارزشمند را برای خود نگاه میدارد. این وضعیت – همان طور که در مقالات کلاسیک اقتصاد اطلاعات توصیف میشود – باعث از هم پاشیدن معامله و در نتیجه شکل نگرفتن بازار میشود. نتیجه این میشود که اوراق رهنی روی دست موسسات مالی خریدار آنها مانده و مشتری برای آن یافت نمیشود. البته این که آیا تحلیل فوق در شرایط فعلی هم با قاطعیت درست است یا نه؟ سوالی است که جواب آسان و روشنی ندارد. چرا که یک استدلال بالقوه معتبر و در جهت خلاف آن هم میتواند این باشد که چون فروشندگان این اوراق با مشکل کمبود نقدینگی و در نتیجه خطر هزینههای بالای ناشی از ورشکستگی احتمالی مواجه هستند ممکن است حاضر شوند اوراق را به قیمتی زیر ارزش ذاتی آنها عرضه کنند و از طریق نقدینگی که جذب می کنند خود را از شکستهای بزرگتری نجات دهند. درست همانند فروشنده ملک یا خودرو در کشور ما که اگر در خطر برگشت چکهایش باشد به علت نیاز به پول نقد ممکن است دارایی خود را حتی زیر قیمت واقعی آن عرضه کند. در هر صورت این چالش بزرگی برای طراحان طرح است. اگر اوراق بهادار بالاتر از قیمت واقعی ارزیابی شوند هزینه آن را باید مالیاتدهندگان بپردازند و اگر کم تر از قیمت واقعی ارزیابی شوند باعث افت قیمت واقعی و تشدید بحران و وخیمتر شدن اوضاع میشود. البته متخصصان فاینانس و اقتصاد میتوانند با صرف زمان لازم قیمت واقعی اوراق مختلف را تعیین کرده و تا حدی از این مشکل بکاهند ولی این امر نیازمند زمانی نسبتا طولانی است که صبر کردن برای آن ممکن است باعث از دست رفتن فرصت بهبود اوضاع شده و در نتیجه نوشدارویی پس از مرگ سهراب باشد. در حال حاضر یک راه حل جالب که برای تخفیف این مشکل بیان میشود مشارکت دادن خزانه در سهام بانکها و موسسات مالی است که اوراق بهادر رهنی آنها خریداری میشود. دیوید لئونارد در ستون چهارشنبههای خود در روزنامه نیویورک تایمز به توافق بین وارن بافت – سرمایهگذار معروف و یکی از ثروتمندترین مردان جهان- و بانک گلدمن ساکس برای پرداخت 5 میلیارد دلار به این بانک و در عوض در اختیار گرفتن 7 درصد از سهام بانک اشاره کرده و همین ایده را برای برنامه نجات پیشنهاد میکند . نمونهای از این مشارکت در عمل گنجاندن اجباری قرارداد خرید سهام (Warrant) بانکها در بسته اوراق بهادار رهنی است. به این ترتیب اگر بانک با استفاده از این بسته سیاستی از شر اوراق مسموم (بیارزش) خلاص شده و لذا ارزش سهام آن بهبود یابد؛ ارزش قرارداد خرید سهام بالا میرود و خزانه از این طریق بخشی از زیانی که در این معامله بر اساس اطلاعات نامتقارن متحمل شده بود را جبران میکند. همچنین در اخباری که در ساعتهای اخیر منتشر شده است به توافق احتمالی بین دولت و صنعت مالی آمریکا اشاره میشود که طی آن اگر خزانه در در 5 سال آینده در اثر خرید این اوراق دچار زیان شود صنعت مالی این زیان را جبران کند. این توافق میتواند تضمینی به مردم بدهد که بسته سیاستی نهایتا باری را به دوش مالیاتدهندگان دورههای بعدی تحمیل نخواهد کرد. پ) نگرانی از رفتار غیرمسوولانه سیاستمداران مخالفان بر شکل رفتار سیاستمداران در این مواقع انگشت میگذارند. منابع مالی طرح باید از منابعی تامین شود که هزینه آن تا دورههای بعد بر عهده مالیات دهندگان خواهد بود و معلوم نیست که سیاستمدارانی که امروز این برنامه را اجرا میکنند آن زمان بر سر کار باشند و این هزینهها را در محاسبات خود وارد کنند. مضاف بر اینکه این بحث وجود دارد که یک سیاستمدار که با پول مالیاتدهندگان ریسک میکند هرگز آن نگرانی که یک مدیر تجاری یا یک سرمایهگذار فردی دارد را حس نمیکند و این باعث میشود تا صرف عددی عظیم در حد 25 درصد بودجه فدرال ظرف مدت کوتاهی تصمیمی با مسوولیتپذیری پایین و بدون توجه به رابطه ریسک و بازده معقول ارزیابی شود. ت) تاثیر عملیات نجات بر نرخ بهره قاعدتا خزانه برای اجرای طرح نجات نیازمند اجرای عملیات بازار باز (Open Market Operation) از طریق عرضه اوراق قرضه (Bonds) و دریافت نقدینگی در قبال آن است. عرضه اوراق قرضه باعث کاهش قیمت این اوراق و در نتیجه افزایش نرخ بهره در بازار می شود که میتواند به سهم خود تاثیرات منفی جدی بر جای بگذارد. اگر نرخ بهره از مقدار فعلی بالاتر رود ممکن است نرخ اعسار در بازپرداخت دیون مسکن (Default Rate) افزایش یافته و افراد بیشتری ترجیح دهند تا به جای ادامه پرداخت اقساط مسکن از زیر بار پرداخت این اقساط شانه خالی کرده و خانه را به بانک واگذار کنند. این رفتار باعث افت بیشتر قیمت مسکن و تشدید بحران در بخش مسکن و وام های رهنی میشود. از طرف دیگر بخشی از اوراق قرضه از طرف سرمایههای شرکت بزرگ خریداری خواهد شد که خود این سرمایه از بیرون کشیدن پولها از صندوقهای سرمایهگذاری بازار پول و بانک ها تامین خواهد شد. بیرون رفتن پولهای موسسات بزرگ از نهادهای مالی بر ناپایداری این موسسات میافزاید و خود میتواند عاملی برای افزایش ورشکستگیها در این بخش باشد. آنچه گفتیم نمونهای از نقدهای بود که این روزها در محافل اقتصادی آمریکا مطرح است. با همه این حرفها برای این که یک طرفه به قاضی نرویم یک نکته را هم نباید فراموش کرد. گرگ منکیو استاد اقتصاد دانشگاه هاروارد میگوید بن برنانکه (رییس فدرال رزرو) به اندازه تمام این منتقدین باهوش است و تمام این نقدها را میداند. ضمن این که دسترسی او به آمار و اطلاعات بهتر از بقیه اقتصاددانان است. مساله این است که باید تصمیمی گرفت و فعلا گزینه بهتری روی میز نیست! منبع :http://alef.ir/content/view/32575/ |
مقالاتي مربوط به بحران مالي آمريكا
بحران مالی موسسات مالی در امریکا هر روز وارد فاز جدیدی می شود. فهم آنچه که در امریکا در حال حاضر اتفاق می افتد بسیار ضروری است. نگرانی من این است که در کشور ضد بازاری همچون ایران، که به دلیل نفت خیز بودن و کنترل منابع عمده مالی کشور توسط دولت ماهیتی شبه کمونیستی دارد، عده ای بحران اخیر را به اصطلاح پیراهن عثمان کنند که بازار و کاپیتالیسم مرده است و این بحران هم دلیل مرگ ایده بازار آزاد و اقتصاد غربی است.
توجه به این نکته لازم است که این اولین بحران در نوع خود نیست. برای بسیاری از اقتصاددانان این بحران یادآور رکود عظیم دهه 1930 امریکا است که در آن نرخ بیکاری به 30% رسید و تولید داخلی تقریبا نیمی از ارزش خود را از دست داد. بحرانی که درباره آن داستانها نوشته اند و فیلم ها ساخته اند. شباهت این دو بحران این است که در هر دو بحران، بسیاری از موسسات بانکی و بیمه واعتباری در مدت بسیار کوتاهی سقوط کرده اند. نتیجه بحران اول، آن رکود عظیم بود. و دلایلی وجود دارد که اقتصاددانان را امیدوار می کند که نتیجه این بحران به هیچ وجه شبیه آن بحران نخواهد بود، گرچه رکود اقتصادی احتمالا غیر قابل اجتناب است، رکود اقتصادی که با نشانه هایی مانند افزایش بیکاری و کاهش مصرف احتمالا هم اکنون شروع شده است. اما اعلام رسمی رکود منوط به منفی بودن رشد در طی دو فصل پیاپی است که احتمالا تا پیش از سال آینده به وقوع نخواهد پیوست.
این بحران تفاوتهایی هم با بحران 1930 دارد: اولا در آن سال مردم خودشان به بانکها هجوم بردند. هجومی شبیه آنچه که در فیلم It's a wonderful life دیده ایم. دلیل هجوم فیزیکی مردم هم این بود که اکثر بانکها، بانکهای سپرده گذاری بودند(شبیه همان بانک سر کوچه شما که برای سپرده گذاری به آنها مراجعه می کنید). بیشتر موسسات مالی که اخیرا در امریکا دچار مشکل شده اند موسسات مالی سرمایه گذاری و بیمه اند. شرکتهایی مانند لمن برادرز که اعلام ورشکستگی کرد و یا شرکت مریلینچ که توسط بانک امریکا خریداری شد و یا شرکت AIG که شرکت بسیار عظیم بیمه و سرمایه گذاری است. برای مطالبه طلب خود از این شرکتها، سرمایه گذاران و سپرده گذاران پشت کامپیوترهای خود (در چهار گوشه جهان) می نشینند و با کلیک کردن پول خود را مطالبه می کنند. صحنه هجوم فیزیکی به بانکها کمتر دیده می شود و هجوم به بانک از طریق اینترنت انجام می گیرد.
تفاوت دوم این است که در زمان بحران 1930 علمی به نام علم اقتصاد کلان وجود نداشت. اصلا دلیل بوجود آمدن علم اقتصاد بحران عظیم 1930 بود. علم کلاسیک اقتصاد بازار محور بر این اعتقاد بود که نیروهای بازار مشکل بحران اقتصادی را به خودی خود حل می کنند و نیازی به دخالت دولت در بازار نیست. فرض بر این بود که مازاد نیروی کار در بازار باعث کاهش دستمزدها می شود و کاهش دستمزدها باعث ایجاد انگیزه در کارفرماها برای استخدام بیشتر می گردد و در نتیجه تولید افزایش می یابد و اقتصاد از رکود بیرون می رود. (کینزین ها و نیو کنیزینها بر این اعتقادند که کاهش دستمزدها به سادگی صورت نمی گیرد و لذا این مکانیزم به خوبی کار نمی کند و لذا مداخله دولت در زمان رکود لازم است.) بر اساس توصیه اقتصاددانان زمان خودش، رئیس جمهور وقت امریکا، هربرت هوور از مداخله در بازار خودداری کرد. وی همچنین مالیاتها را در وقت رکود اضافه کرد تا کسری بودجه را جبران کند و به همین دلیل باعث عمیقتر شدن رکود اقتصادی شد. برای همین سیاست اشتباه از هوور به عنوان یکی از بدترین رئیس جمهورهای تاریخ امریکا یاد می شود.
تا آنکه جان مینارد کینز کتاب بسیار مهم خود "تئوری عمومی کار، بهره و پول" را نوشت. پیش از کینز، اقتصاددانان عرضه پول را ابزاری بسیار مهم برای کنترل اقتصاد می دانستند. ادعای کینز این بود که در زمان رکود عمیق، و هنگامی که نرخ بهره بانکی بسیار پائین است تغییر عرضه پول تاثیری بر اقتصاد نمی گذارد یا تاثیر ناچیز است. دلیلش هم این است که وقتی نرخ سود بانکی مثلا 5 درصد است هیچ کس پولش را در زیر متکایش نمی گذارد. اما هنگامی که -مانند سال 1935 که نرخ بهره اوراق قرضه سه ماهه در حدود 14 صدم درصد بود- نرخ بهره بسیار پائین است، هیچ کس انگیزه ای برای وام دهی ندارد و لذا عرضه بیشتر پول فقط سر از زیرمتکا و صندوق بانکها در خواهد آورد و تاثیری بر اقتصاد نخواهد داشت. همین اتفاق در دهه 1990 در ژاپن مجددا تکرار شد.
به دلیل اعتقاد به غیر موثر بودن سیاست های پولی(تغییر عرضه پول)، کینز معتقد بود که تنها سیاست مالی (در آن زمان افزایش مخارج دولت) می تواند به بحران اقتصادی پایان دهد. اتخاذ همین سیاست مداخله در بازار و افزایش مخارج دولت بوسیله روزولت رکود بزرگ امریکا را پایان داد و بدین وسیله عصر اقتصاد کلان آغاز شد.
توجه به این نکته بسیار مهم است که اشتباه بزرگی خواهد بود اگر کینز را فردی ضد بازار و مساوی دخالت هر روزه دولت در اقتصاد بخوانیم. ایده کینز اقدامی برای نجات اقتصاد بازار بود و نه نابودی آن.
شرایط اخیر بازارهای امریکا شباهتهای بزرگی با شرایط دهه 1930 دارد، نرخ بازگشت اوراق قرضه سه ماهه بانکی بسیار پائین است و بانکها به دلیل اینکه به دلیل هجوم سرمایه گذاران و برداشت پول از حسابهایشان با احتمال کمبود نقدینگی مواجهند از اعطای وام خودداری می کنند. همین امر باعث شده است که سیاست پولی برای مقابله با رکود احتمالی غیر موثر شود. البته فدرال رزرو (بانک مرکزی امریکا) در این روزها بسیار فعال است اما بیشتر فعالیتش متمرکز بر سیاستهای مالی است و نه پولی. مثلا بدست گرفتن کنترل بانکها که علی القاعده باید به وسیله وزارت خزانه داری امریکا انجام شود به هیچ وجه از جنس سیاست های پولی نیست. ولی به دلیل اینکه وزارت خزانه داری برای دخالت در سیستم بانکی و خرید بدهی های بانکی نیاز به مجوز کنگره دارد، عملا کاری از دستش بر نمی آید. درخواست 700 میلیارد دلاری از کنگره نیز به این دلیل است که خزانه داری مجوز و پول لازم را برای دخالت در بازار پیدا کند. فدرال رزرو در این میان از قانونی که در سال 1930 تصویب شده است و بر اساس آن اختیار مداخله در بازار به فدرال رزرو در بازار در مواقع اضطراری داده شده است استفاده می کند تا بانکها را تحت کنترل بگیرد یا عملا بانکهای دیگر را قانع کند که بانک دیگری را بخرد.
کالبدشکافی بحران اخیر موسسات مالی امریکا و عواقب آن بر اقتصاد ایران
نکته اول: یکی از مهمترین وظایف دولت همانگونه که در این یادداشت شرح داده ام به حداقل رساندن نوسانات اقتصادی است. واقعیت این است که اقتصاد کلان یک مملکت به آرامی رشد نمی کند. گاهی با رکود مواجه می شود و گاهی با رشد بسیار سریع. نه رکود خوب است و نه رشد سریع تر از روند درازمدت(دلیلش بماند برای یادداشت های دیگر). وقتی کشوری در حالت رکود است (یعنی تولید ناخالص داخلی کمتر از روند درازمدت آن است) دولت آن کشور یا مخارج خود را افزایش ویا مالیاتها را کاهش می دهد. بانک مرکزی آن کشور از سوی دیگر ممکن است نرخ بهره را کاهش دهد.
نکته دوم: نرخ بهره در حقیقت قیمت وام دریافتی از بانکها است. اگر نرخ بهره کاهش یابد وام گرفتن ارزانتر می شود. به همین دلیل وقتی نرخ بهره کاهش می یابد مردم بیشتر وام می گیرند و با آن سرمایه گذاری می کنند. یکی از بزرگترین فرم های سرمایه گذاری در امریکا هم سرمایه گذاری در خرید و ساخت مسکن است.
نکته سوم: اکثریت قریب به اتفاق امریکائیان در هنگام خرید خانه وام می گیرند. ارزش وام خانه هم گاهی تا 95% ارزش خانه است. مثلا برای خرید خانه 500 هزار دلاری به بیش از 25 هزار دلار آورده نیاز نیست و بقیه ارزش خانه، وام است. (البته اگر آورده بالاتر باشد نرخ بهره بانکی اعمال شده کاهش می یابد و .. )
نکته چهارم: وقتی که فرد وام گیرنده به هر دلیل قادر به پرداخت اقساط خرید خانه نیست بانک وام دهنده خانه وی را تصاحب می کند.
نکته پنجم: نرخ بهره دریافتی توسط مشتری به اعتبار وی بستگی دارد. هر چه اعتبار کمتر باشد نرخ بهره دریافتی بیشتر است.
نکته ششم: وقتی نرخ بهره افزایش یابد احتمال بازپرداخت اقساط وام کاهش می یابد و احتمال مصادره خانه به وسیله بانک افزایش می یابد.
داستان بحران اقتصادی امریکا از سپتامبر 2001 شروع می شود. بعد از حمله به برجهای تجارت جهانی و به دلیل اینکه به ناگهان شوک عظیمی (روانی و ناشی از عدم اطمینان به آینده) به بازارهای مالی وارد شده بود و ترس ناشی از رکودی که ممکن بود به همین دلیل عدم اطمینان از شرایط بازار ایجاد شود، دولت امریکا و بانک مرکزی (فدرال رزرو) این کشور وارد عمل شدند. (واکنش دولت امریکا بماند برای بعد و به این بحث ربطی ندارد).
در سال 2001 فدرال رزرو نرخ بهره (بین بانکی)را کاهش داد به طوری که نرخ بهره از حدود 6 درصد در مدت کوتاهی به یک درصد کاهش یافت. از نرخ بهره بازار به تبع این کاهش به صورت کم سابقه ای کاسته شد و (چون بهای وام کاهش یافت) تقاضا برای وام (مخصوصا برای خرید خانه)افزایش پیدا کرد. در نتیجه، تقاضا برای خرید مسکن در امریکا افزایش یافت. از سوی دیگر عرضه مسکن نمی تواند سریعا افزایش یابد(برای افزایش عرضه به زمان نیاز است که به این موضوع برمی گردیم). افزایش تقاضا (و عدم واکنش سریع عرضه) باعث افزایش قیمت مسکن در امریکا شد.
وقتی قیمت خانه در حال افزایش است بانک اعتباردهنده نگران بازپرداخت اقساط وام توسط خریدار خانه نیست. دلیل آن هم ساده است: اگر خریدار خانه به هر دلیل قادر به پرداخت اقساط خرید خانه نباشد خود خریدار خانه را به قیمت بالاتر می فروشد و یا بانک وام دهنده خانه وی را تصاحب می کند (و عملا کسی ضرر نمی کند، نه بانک و نه مشتری). اهمیتی هم ندارد که مشتری بانک با اعتبار باشد یا کم اعتبار. به همین دلیل و از سال 2003 تا 2005 بانکهای امریکا با شرایط بسیار آسانی اقدام به وام دادن کردند. به ویژه آن افراد کم اعتباری که در شرایط عادی قادر به دریافت وام نبودند قادر به دریافت وام شدند. (بازار وام به افراد کم اعتبار اصطلاحا Subprime Market) نامیده می شود. بانکها هم با خوشحالی به این افراد وام می پرداختند.
داخل پرانتز: وقتی قیمت خانه شروع به افزایش می کند، علاوه بر خریدار معمولی مسکن، تقاضای دلالانه برای مسکن نیز افزایش می یابد. همین اتفاق و در سالهای فوق الذکر در امریکا افتاد. خریدارنی از چهار گوشه جهان (از برزیل و ژاپن و نروژ ...) و به امید فروش مسکن به قیمت بالاتر اقدام به خرید خانه کردند که همین باعث افزایش بیشتر تقاضا و افزایش بیشتر قیمت مسکن می شود (شبیه یک فیدبک مثبت عمل می کند).
پرانتز دوم: در امریکا چند نوع موسسه مالی وجود دارد. بانک های سپرده گذاری (شبیه بانک سر کوچه) که مردم در آن حسابهای پس انداز باز می کنند. و بانک های سرمایه گذاری مانند همین لمن برادرز که سرکوچه شما نیست. در امریکا وقتی شما وامی می گیرید، بانک سپرده گذاری سر کوچه شما، این وامها را به صورت بسته ای در می آورد و آنرا به بانکهای سرمایه گذاری می فروشد. موسساتی مانند فردی مک و فنی می هم این وامها را تضمین می کنند.
برگردیم به اصل داستان: گفتیم که نرخ بهره کاهش پیدا کرد، تقاضا برای مسکن افزایش یافت و قیمت خانه هم افزایش می یافت...افزایش قیمت به تدریج و با کمی تاخیر عرضه مسکن را در امریکا افزایش داد. ساخت و ساز مسکن به تدریج به حدی افزایش یافت که به تدریج از تقاضا برای مسکن بیشتر شد (سال 2006). و در نتیجه انبوهی از خانه های ساخته شده بدون تقاضا ماند(از این قسمت داستان که مردم به هنگام کاهش تقاضا و قیمت در برابر کاهش قیمت مقاومت می کنند و آن را تا می توانند نگه می دارند می گذریم. همین امر باعث تشدید بحران شد. توجه کنید که نگه داشتن خانه خالی در امریکا بسیار پرهزینه است.). به محض آنکه اکثریت آدم های در بازار متوجه این نکته شوند که خانه در حال کاهش است حباب قیمت خانه می ترکد واین دقیقا همان چیزی است که در سال گذشته و هم اکنون در امریکا در جریان است.
حال زمانی را در نظر بگیرید که قیمتها شروع به کاهش می کنند. مثلا فرض کنید که کسی خانه ای 500هزار دلاری خریده است، که 475000 دلار آن وام دریافتی از بانک است. پس از پرداخت چند قسط (مثلا 2500 دلار در ماه)، قیمت خانه اش ناگهان به کمتر از 350 هزار دلار می رسد. این فرد ترجیح می دهد که خانه را رها کند و اجازه دهد که بانک خانه را تصاحب نماید (از مسائل حقوقی هم می گذریم). زیرا اگر خانه را رها کند کمی بیش از 25 هزار دلار ضرر کرده است ولی اگر در خانه بماند حداقل 150 هزار دلار ضرر می کند. بانکی که هم اکنون صاحب این بسته وام است (که معمولا بانکی سرمایه گذاری است)، در این مثال حداقل 100 هزار دلار ضرر کرده است. 100 هزار دلار نقدینگی در مرحله اول و با احتساب ضریب پولی صدها هزار دلار نقدینگی دیگر از سیستم بانکی به اصطلاح خشک می شود و از بین می رود.
حال بانکی مانند لمن برادرز را در نظر بگیرید که صدها میلیارد دلار از این نوع وام ها را خریداری کرده است. برای خرید این وامها، این بانک 600 میلیارد دلار از موسسات دیگر قرض کرده است. حال فرض کنید که ناگهان بازار بفهمد که تراز حسابهای این بانک منفی است. به عبارت دیگر، میزان بدهی های بانک از دارائی های بانک بیشتر است. در این صورت، سرمایه گذاران در این بانک می دانند که این بانک قادر نیست بدهی همه طلب کارانش را بپردازد. هر کسی سعی می کند که آن آخرین نفری نباشد که پولش را از بانک نخواهد گرفت و لذا هجوم به بانک شروع می شود. مشکل بانکها این است که طلب مشتریان را بایستی عندالمطالبه بپردازند اما وام بانکها به مشتریان طبق یک قرارداد معمولا دراز مدت به بانک برگردانده می شود.بنابراین حتی اگر درصد کمی از مشتریان عمده هم خواهان برداشت پول خود شوند بانک دچار مشکل می شود. اکثر سپرده گذاران عمده بانکهای عمده هم بانک ها و موسسات مالی دیگر هستند که اگر آنها هم موفق به دریافت طلب خود نشوند خودشان هم دچار کسری در تراز حسابشان می شوند. به این ترتیب مشکل یک بانک می تواند به بانکی دیگر و از این بانک به یک بانک جدید دیگر و به سرعت به کل بازار سرمایه منتقل شود و بازار را به صورت ناگهانی ساقط کند. همین واقعه در امریکا در حال اتفاق است. (AIG را در نظر بگیرید: همین امروز اعلام کرده اند که این موسسه بایستی در عرض چند ساعت دهها میلیارد دلار نقدینگی تهیه کند والا ورشکست می شود.) واقعه ای که بسیار ترسناک است و پتانسیل آنرا دارد که اقتصاد جهان را به رکود کامل بکشاند. اتفاقی که در دهه 1930 در جهان شاهد آن بوده ایم.
بازارهای مالی و سرمایه گذاری در ایران، بر خلاف بازارهای عمده مالی جهان که در هم تنیده اند و در اثر این بحران سقوط عمده ای کرده اند، بازارهای ایزوله ای هستند و من شک دارم که مستقیما از این بحران تاثیر بپذیرند. اما اگر اقصاد جهان به تبع این سقوط در بازارهای مالی به رکود فرو رود (که احتمال آن وجود دارد)، قیمت نفت به شدت سقوط خواهد کرد. سقوط قیمت نفت هم برای اقتصاد ایران که مانند معتادی به درآمدهای نفت وابسته است و به دز بالاتر(درآمد نفت بالاتر) هر چه بیشتر عادت کرده است، مانند ترمز بزرگی عمل خواهد کرد که باعث ایجاد رکود و افزایش تورم خواهد شد. ایران برای مقابله با این بحران اولا باید بحران را بهتر بشناسد و ثانیا ذخیره ارزی فراهم کند که بتواند با استفاده از آن از نوسانات این بحران در امان بماند.
بزرگترین بحران موسسات مالی در طول تاریخ
توجه به این نکته مهم است که تفاوت عظیمی است بین بحران در بازارهای مالی با بحران در هر صنعت دیگری. اگر بازارهای مالی آسیب جدی ببینند کل اقتصاد آسیب جدی خواهد دید. بحران عظیم دهه 1930 در امریکا گواه این رابطه است. به همین دلیل بانک مرکزی امریکا (فدرال رزرو) و دولت این کشور تمام همت خود را به کار برده اند که بازار را آرام کنند. مثلا فدرال رزرو همین امروز و در پاسخ به این بحران حدود 70 میلیارد دلار از ذخائرش را در اختیار بانکها قرار داد. قبلا هم دولت بانک های ایندی مک و موسسه برن استرن و مهمتر از آنها دو موسسه بیمه سرمایه گذاری مسکن (فنی می و فردی مک که هزاران میلیارد دلار سرمایه در اختیار دارند) را به نوعی تحت کنترل خود قرار داده بود.
ریسک رها کردن بازار به حال خود بسیار بالاست و دولت و بانک مرکزی امریکا از این ریسک آگاهند. مشکل آنجاست که این شرکتها، شرکتهای خصوصی هستند و اگر قرار باشد که هنگام سود دادن صاحبان سرمایه سود ببرند و هنگام ضرر دهی دولت به کمک این شرکتها بیاید این شرکتها دست به ریسک بیش از حد خواهند زد. مشکلی که به اصطلاح Moral hazard نامیده می شود. به همین دلیل است که وزارت خزانه داری امریکا از کمک به بانک لمن برادرز خودداری کرد و فقط گذشت زمان نشان خواهد داد که آیا این عمل اقدام درست شجاعانه ای بوده است یا حرکت احمقانه سیاسی که عواقب وخیمی خواهد داشت.
هم اکنون در امریکا بحث شدیدی در مورد میزان دخالت دولت در اقتصاد در جریان است. مسئله این است که دولت گاهی مجبور است که به اقدام به نجات شرکت های سرمایه گذاری کند و اگر چنین است دولت بایستی مطمئن شود که این شرکتها دست به ریسک بیش از حد نمی زنند. به عبارت دیگر نظارت بیشتر دولت لازم است.
نکته آخر اینکه بسیاری از اقتصاددانها از اینکه اقتصاد امریکا با وجود این بحران عظیم هنوز به رکود نرفته است در شگفتند. به قول آلن گرینسپن، نامحتمل است که با وجود چنین بحرانی در بازارهای مالی، اقتصاد به رکود نرود.
يه روز يه تيم قايقراني ايراني تصميم مي گيرد كه با يك تيم ژاپني در يك مسابقه سرعت شركت كنند. هر دو تيم توافق مي كنند كه سالي يك بار با هم رقابت كنند ....
هر تيم شامل 8 نفر بود ...
در روزهاي قبل از اولين مسابقه هر دو تيم خيلي خيلي زياد تلاش مي كردند كه براي مسابقه به بيشترين آمادگي برسند .
روز مسابقه فرا مي رسد و رقابت آغاز مي شود . هر دو تيم شانه به شانه هم به پيش مي رفتند و درحالي كه قايقها خيلي نزديك به هم بودند ، تيم ژاپني با يك مايل اختلاف زودتر از خط پايان مي گذرد و برنده مسابقه مي شود ...
بازيكن هاي تيم ايران از اين شكست حسابي ناراحت مي شوند و با حالتي افسرده از مسابقه بر مي گردند ...
مسوولان تيم ايران تصميم مي گيرند كاري كنند كه در رقابت سال آينده حتما پيروز بشند ؛ براي همين يك تيم آناليزور استخدام مي كنند براي بررسي علل شكست و پيشنهاد دادن راه كارها و روشهاي جديد براي پيروزي ...
بعد از تحقيقات گسترده ، تيم تحقيق متوجه اين نكته مهم شدند كه در تيم ژاپن ، 7 نفر پارو زن بوده اند و يك نفر كاپيتان ...
و خب البته در تيم ايران 7 نفر كاپيتان بوده اند و يك نفر پارو زن ...!!!
اين نتايج مديريت تيم را به فكر فرو برد ؛ مديران تيم تصميم گرفتند كه مشاوراني را استخدام كنند كه يك ساختار جديدي را براي تيم طراحي كنند ..
بعد از چندين ماه مشاوران به اين نتيجه رسيدند كه تيم ايران به اين دليل كه كاپيتان هاي خيلي زياد و پارو زن هاي خيلي كمي داشته شكست خورده ، درپايان بررسي ها مشاوران يك پيشنهاد مشخص داشتند : ساختار تيم ايران بايد تغيير كند !
از آن روز به بعد با ارائه راه كار مشاورين تيم ايران چنين تركيبي پيدا كرد : 4 نفر به عنوان كاپيتان ، 2 نفر يه عنوان مدير ، 1 نفر به عنوان مدير ارشد و 1 نفر به عنوان پارو زن (!!!) علاوه بر اين مشاورين پيشنهاد كردند براي بهبود كاركرد پارو زن ، حتما يايد پاروزني با صلاحيت و توانايي بهتر در تيم به كارگرفته شود !
......
...........
و در مسابقه سال بعد تيم ژاپن با دو مايل اختلاف پيروز مي شود ...!
بعد از شكست در دومين مسابقه ، مديران تيم كه خيلي ناراحت بودند در اولين گام خيلي سريع پارو زن را از تيم اخراج مي كنند ، زيرا به اين نتيجه رسيدند كه پارو زن كارايي لازم را در تيم نداشته است .
اما در مقابل از مدير ارشد و 2 نفر مدير تيم خود قدرداني مي كنند و جوايزي را به آنها مي دهند ، براي اينكه اعتقاد داشتند كه آنها انگيزه خيلي خوبي را در تيم ايجاد كردند و در مرحله آماده سازي زحمات زيادي كشيده اند ...
مديران تيم ايران در پايان به اين نتيجه رسيدند كه تيم آناليز كه به خوبي به بررسي دلايل شكست پرداخته بودند ، تيم مشاوران هم كه استراتژي و ساختار خيلي خوبي براي تيم طراحي كرده بودند و مديران تيم هم كه به خوبي انگيزه لازم را در تيم ايجاد ايجاد كرده بودند ، پس حتما يكي از دلايل اين شكست ها ، ناكارامدي ابزار و وسايل استفاده شده بوده است (!!!) و براي بهبود كار و گرفتن نتيجه در مسابقه سال آينده بايد وسايل استفاده شده در مسابقه را تغيير دهند ، در نتيجه :
تيم ايران اين روزها در حال طراحي يك " قايق " جديد است .... !! راز نو
افزايش سريع سطح قيمتها همراه با نرخ بالاي رشد نقدينگي طي چند سال اخير، تورم را به يكي از عمدهترين معضلات اقتصاد كشور تبديل كرده است. مهمترين و بنياديترين علت تورم در ايران، تأمين كسري بودجه از طريق استقراض از بانك مركزي و به تبع آن، افزايش نقدينگي است كه موجب افزايش بيسابقه تقاضا شده و تورم فزاينده را فراهم ميآورد. در مقابل، به دليل كمبود سرمايهگذاري در بخشهاي كليدي توليد، رشد سريع عرضه به موازات رشد سريع تقاضا، امكانپذير نبوده و در نتيجه، قيمتها با آهنگي صعودي افزايش يافته و تورم پديد آمده است.
از طرفي، خرج عوايد نفتي با تغيير هر چه سريعتر قيمتها همراه است كه بايد در اين مورد، تأمل بيشتري صورت بگيرد، زيرا خرج بيشتر دلارهاي نفتي متعاقباً موجب افزايش بيشتر قيمتها و تشديد تورم خواهد شد. با شرايط موجود، راهكار پيشنهادي اين است كه با رعايت جوانب لازم، سرمايهگذاري صورت گيرد كه اين سرمايهگذاري، خود از جنس تقاضا است؛ يعني باز هم خرج و تشديد تورم. اما اين معضل، زماني كه خرجها در تأمين سرمايهگذاري منجر به توليد شوند، مرتفع خواهد شد.
بايد سياست سرمايهگذاري با سياست صادرات و واردات به صورت همزمان مدنظر قرار گيرد و اين جريان ادامه يابد تا تعادل ميان خرج و توليد برقرار و تورم متوقف شود. بنابراين، تا زماني كه سرمايهگذاريهاي جديد موجب افزايش سطح توليد نشده، مردم چارهاي جز تحمل وضع موجود ندارند. به عنوان مثال، وقتي قيمت كالايي افزايش مييابد، لازم است سريعاً عرضه آن بالا برود، ولي البته امكان سرمايهگذاري و افزايش سريع توليد را نداريم. پس چه بايد بكنيم؟ در اين مورد بايد به واردات متوسل شويم كه اين كار موجب جلوگيري از تغيير بيشتر قيمتها ميشود. بنابراين همزمان با سرمايهگذاري براي توليد بيشتر، به صورت مقطعي واردات را افزايش ميدهيم تا به افزايش تقاضاي ناشي از همين سرمايهگذاري پاسخ دهيم.
خوب و بد واردات
البته دولت بايد راهكاري اساسي براي مهار تورم اتخاذ كند زيرا واردات كالاهاي خارجي نيز به دليل بالا بودن قيمت ارز گران تمام ميشود و تورم را تشديد ميكند. واردات از همين عوايد نفتي تأمين مالي ميشود و تا زماني كه در مجموع سيستم، تعادل اقتصادي برقرار شود، ادامه مييابد. جريان تورم يك جريان پويا است و تا وقتي خرج از منابع نفتي صورت ميگيرد، وجود خواهد داشت. بايد اضافه كنيم، اقتصاد ايران دچار ركود تورمي است كه نرخهاي تورم و بيكاري در آن هر دو بالا هستند.
شرايط طوري است كه اگر براي كاهش تورم، نقدينگي را كاهش دهيم با كاهش حجم پول، بيكاري تشديد ميشود. لذا باز هم به همان نقطه اول بر ميگرديم. يعني افزايش سرمايهگذاري و توليد راهحل مسأله است.
سياست تأمين مالي كسري بودجه از طريق انتشار پول، سياست ناعادلانهاي است و تورم حاصل شده بين قشرهاي مختلف جامعه موجب نابرابري در توزيع درآمدها ميگردد كه البته سبب ميشود دولت، منابع بيشتري براي هزينه كردن داشته باشد. اين روش را اصطلاحاً “پولي كردن كسري” مينامند.
در سالهاي اخير، با وجود افزايش قيمت نفت، درآمد دولت با مخارجش تطبيق نيافته و همواره كسري بودجه وجود داشته است. جريان تغيير قيمتها و تورم مزمن، به صد زبان در جريان اقتصادي قابل توضيح است، اما آنچه بر آن تأكيد ميشود، اتخاذ سياست مناسب پولي، مالي و سرمايهگذاري و توليد به صورت توا‡م است - تا زماني كه جريان تشديد تورم سير نزولي بگيرد و انتظارات تورمي شكسته شود. به عنوان يك سياست، سهميهبندي هم، خوب و بد خود را دارد.
در نظر بگيريد: زماني كه دولت بنزين را سهميهبندي ميكند، اين اقدام افزايش قيمت كرايه و خدمات تاكسيراني را به دنبال خواهد داشت. بنابراين، اين طور نيست كه در اقتصاد، دولت كار خود را انجام دهد و متوقع باشد كه هيچ اتفاقي نيفتد. در اين حال، فشارهاي تورمي از هر سو پديدار ميشوند كه متناسب با آن بايد سياستهاي وارداتي و توليدي مناسب اتخاذ گردند.
كنترل قيمتها در اقتصاد بازار؟
در اقتصاد، بازار حرف اول را ميزند. در مورد نحوه كنترل قيمتها، اين سيستم بازار است كه بايد قيمتها را كنترل كند. تنها در اين مورد است كه اطمينان حاصل ميشود تمام قيمتها به طور همزمان كنترل شدهاند. كنترل دستوري، موردي و مقطعي يك يا چند قيمت، راهحل مشكل تورم نيست. تجارب كشورهاي مختلف نشان داده است كه سياست كنترل قيمتها - كه به نام سياستهاي درآمدي موسوم است - در بلندمدت كارآ نبوده و شكست ميخورد. البته در شرايطي مثل شرايط كنوني ما كه عوايد نفتي داريم، مبارزه با تورم به يكباره امكانپذير نيست و به زمان و اتخاذ سياستهاي مناسب نياز دارد. براي كاهش وابستگي به اين عوايد نفتي، بايد توليد و رشد اقتصادي را افزايش دهيم، همان كاري كه كشورهاي غيرنفتي انجام ميدهند. كشور فرانسه، نفت ندارد ولي اين امر با رشد و توسعه اقتصادي آن مغاير نيست، يعني كالايي مثل خودروي پژو را توليد ميكند كه بازار جهاني دارد. ما هم بايد كالاهاي نوظهور بسازيم. افزايش سطح تكنولوژي و رقابت و توجه به مزيتها، لازمه گذر از مشكلات كنوني است.
مزيتهاي ايران
ما در بخش نفت، پتروشيمي و موقعيت جغرافيايي كشورمان مزيتهاي بسياري داريم. توسعه تكنولوژي و ترويج آن، كليد حل مشكل است كه برنامهريزي و مديريت متكي بر اصول علمي و بهرهوري را ميطلبد.
بنابراين ، براي مهار تورم بايد سياستهاي پولي و مالي به صورت مناسب اتخاذ شوند و لازم است با توجه به نشانههايي كه از بازار دريافت ميكنيم، توليد يا واردات را افزايش دهيم. البته با افزايش واردات، كساني كه همان كالا را در داخل توليد ميكنند، ناراضي خواهند بود، لذا لازم است مزيتها را مورد بازنگري قرار دهيم.
كلام آخر اينكه اتخاذ سياستهاي مناسب پولي، انضباط مالي و بودجهاي دولت، از جمله توازن در بودجه و حمايت از سرمايهگذاري و توليد، راههاي مهار تورم هستند
منبع:سايت اقتصاد ايران
نکات قابل توجه در خرید سهام
-
سهام شرکت در بازار تاپ باشد .
-
قابلليت نقدينگي بالا داشته باشد.
-
تعداد سهام بيشتر در دست افراد حقيقي باشد.
-
شركت مورد نظر سود آور باشد.
-
داراي ثبات نسبي اي پي اس باشد.
-
داراي ارزش بالاتر از قيمت اسمي باشد.
-
به بافت مالي و تراز نامه و صورت سود و زيان شركت توجه گردد.
-
به زمان پرداخت سود شركت توجه گردد.
-
عمر شركت و ميزان استهلاكات ماشين آلات توجه شود.
-
به نوع شركت و صنعت مربوطه توجه شود.
-
از اطلاعات افراد آگاه به اين بازار استفاده شود.
-
از خريد سهام يك شركت خودداري كرده و از سهام چند شركت خريداري گردد.
-
براي افرادي كه علاقه مند به سرمايه گذاري هستند و اطلاعات چنداني ندارند خريد از سهام شركتهاي واسطه گري مالي توصيه مي شود.
-
شركت اطلاعات خود را به صورت مستمر به بازار اعلام كند.
با تشکر از آقای عباس سالاروندیان
مشكلات، موانع و خطرات سرمايهگذاري خارجی(بخش چهارم)
ريسكهاي اقتصادي و سیاسی
ریسک اقتصادی
عدم سياست مشخص دولت در بخشهاي مختلف اقتصادي، مهم ترين مسئلهاي است كه سرمايهگذاران خارجي در وحله اول با آن روبرو ميباشند. جمهوري اسلامي ايران هيچگاه نتوانسته يك سياست اقتصادي معيني را براي مدت طولاني ادامه داده و هر از چندگاهي با تغيير دولتها و به قدرت رسيدن جناحهاي سياسي مختلف، برنامه كلان اقتصادي كشور نيز دچار دگرگونيهاي فاحش گرديده است. در نتيجه سرمايهگذاران خارجي همواره در اين حوزه سردرگم و با اين خطر روبرو بوده كه عدم ثبات اقتصادي، برنامهريزيهاي آنان را نيز با مشكل مواجه سازد.
تاثير ايدههاي ضد سرمايهداري باقيمانده از اوايل انقلاب و سالهاي جنگ در بخش دولتي، يكي ديگر از مواردي است كه سرمايهگذاران خارجي برای حضور در ایران به آن توجه می نمايند. اين امر موجب گرديده كه در بسياري از بخشها، مديران همچنان بر سياستهاي حمايتي دولت پافشاري كرده و خواستار دخالت حداكثري دولت باشند. به طور مثال ميتوان به پرداخت سوبسيد اشاره كرد كه همچنان در برخي بخشها ادامه دارد. اين امر اين خطر را براي سرمايهگذاران خارجي دارد كه توان رقابت با بخشهاي دريافتكننده سوبسيد را از آنان سلب مينمايد. اگرچه واقعيتهاي اقتصادي ظرف چند سال اخير موجب گرديده بود كه سياستگذاران بخش دولتي در اين خصوص تجديد نظر نمايند، اما با به قدرت رسيدن دوباره کسانی که این گونه گفتمان ها را دنبال می کنند، ادامه اين روند و حتي بازگشت به سياستهاي حمايتي و پرداخت سوبسيد محتمل به نظر ميرسد
عدم توسعه كافي زيرساختهاي اقتصادي كشور، از ديگر خطراتي است كه سرمايهگذاري
خارجي را تهديد مينمايد. بديهي است براي اينكه فعاليت سرمايهگذاران خارجي در كشورموفقيتآميز باشد، نياز به زيرساختهاي اقتصادي متناسب با اين فعاليتها ميباشد و شركتهاي خارجي بدون دسترسي به اين زيرساختها امكان فعاليت نخواهند داشت. به طور مثال ميتوان به ضعف زيرساختهاي دو بخش ارتباطات و حمل و نقل كشور اشاره كرد
نوسانات ارز در بازار داخلي يكي از مهمترين ريسكهاي اقتصادي سرمايهگذاري خارجي در كشور ميباشد. دولت در سالهاي اخير اصلاحات پولي بسياري براي ايجاد نظم و امنيت در بازار پولي كشور به عمل آورده است كه به عنوان نمونه ميتوان به اجراي سياست يكسانسازي نرخ دلار توسط بانك مركزي جمهوري اسلامي ايران اشاره كرد. با اين حال سرمايهگذاران خارجي با اين خطر روبرو ميباشند كه در صورت نوسانات شديد ارز به خصوص دلار، در هنگام بازگشت سود و اصل سرمايه خود به كشور مبدا، با زيان روبرو گردند. اين امر زماني رخ خواهد داد كه نرخ دلار با افزايش ناگهاني روبرو گردد. البته در حال حاضر بعيد به نظر ميرسد كه نرخ دلار افزايش يابد چرا كه صندوق ارزي دولت به واسطه افزايش قيمت نفت مملو از دلارهاي نفتي بوده و از سوي ديگر بانك مركزي جمهوري اسلامي ايران با نظارت خود قيمت دلار را تثبيت كرده است. از سوي ديگر بخشي از نمايندگان مجلس نرخ فعلي دلار را غير واقعي دانسته و بر اين عقيده هستند كه نرخ دلار در برابر ريال بايد ارزان گردد. در صورت ارزان شدن نرخ دلار در برابر ريال اين امر به نفع سرمايهگذاران خارجي خواهد بود.
ريسكهاي سياسي
كشور ايران با توجه به ساختار حكومتي خود و روابط خارجي با ديگر كشورها داراي وضعيت پيچيدهاي ميباشد و تغيير شرايط داخلي و خارجي به راحتي ميتواند بر روي وضعيت اقتصادي و به تبع آن سرمايهگذاري خارجي تاثيرگذار باشد.
حاكميت نظريات آرماني و ايدئولوژيك حكومت يكي از دلايل ريسك سياسي بالاي ايران ميباشد. روابط تنشآميز سياسي كه دولت با ديگر كشورها دارد، موجب شده وضعيت اقتصادي كشور و سرمايهگذاري خارجي متاثر از آن گردد. اهميت اين امر به حدي است كه با كاهش يا افزايش تنشهاي مذكور، تاثير آن بر روي تقاضاها و فعاليتهاي سرمايهگذاري خارجي در كشور مشاهده ميگردد. در ادامه به چند مورد از مهمترين چالشهاي دولت در سياست خارجي كه موجب افزايش ريسك سرمايهگذاري در ايران شده است اشاره ميگردد.
فعاليتهاي هستهاي در حال حاضر مهم ترين بحران در حوزه سياست خارجي ايران است. در صورت تصويب تحريمهايي محدود از سوي شورای امنیت برعليه ايران، اين تحريمها که ميتواند در حوزههاي مختلف بوده، به طور مستقيم يا غيرمستقيم سرمايهگذاري خارجي در كشور را با مشكل روبرو خواهد ساخت.
· رابطه ايران با كشورهاي منطقه خاورميانه و بخصوص مسئله صلح فلسطينيها و اسرائيليها، از ديگر موارد تنشزا در سياست خارجي ايران ميباشد. ايران به طور مداوم با اين اتهام روبرو بوده كه در امور كشورهاي همسايه خود به خصوص افغانستان و عراق مداخله نموده و مانع از استقرار دولتهاي تحت حمايت آمريكا ميگردد. در همين راستا ميتوان به درگيريهاي لفظي دولتهاي ايران و انگليس در چند ماه اخير اشاره كرد كه طرفين يكديگر را به انجام عمليات خرابكارانه برعليه منافع هم (در ايران و عراق) متهم كردهاند. متعاقب آن دولت ايران در مراودات و ديدارهاي بازرگاني دوجانبه به طور غيرمستقيم محدوديتهايي را اعمال كرده و تعدادي از برنامههاي بازرگاني لغو شدهاند. اظهارات آقای دکتر محمود احمدينژاد رئيس محترم جمهوري اسلامي درخصوص لزوم محو اسرائيل از روي نقشه جهان و واكنشهاي بينالمللي در محكوميت آن، از جمله جديدترين تنشهاي سياسي ميباشد. ماجرای هولوکاست هم در این زمینه با تبلیغات غربی ها به مشکلات خارجی ایران اضافه شده است.
· مسئله احترام به حقوق بشر توسط دولت ايران، آخرين موردي است كه در اين بخش قابل اشاره ميباشد. اين امر هر از چندگاهي موجب ايجاد تنش در روابط ايران با كشورهاي غربي به خصوص اروپا و كانادا ميگردد. اين كشورها با مطرح كردن تخلفات دولت ايران نزد سازمانهاي بينالمللي، موجبات محكوميت اين دولت را فراهم كرده و بدين وسيله وجهه بينالمللي جمهوری اسلامی ايران را مخدوش مينمايند. در همين زمينه كشور كانادا در پي قتل مشكوك يكي از شهروندانش در زمان بازداشت در ايران، در بسياري از مجامع موضعي مخالف ايران اتخاذ كرده و به صور مختلف اين كشور را تحت فشار قرار داده است. همچنين برخی بازداشت ها از موضوعاتي است كه سازمانهاي بينالمللي حامي حقوق بشر به عنوان تخلفات دولت جمهوري اسلامي از آن ياد ميكنند و به همین بهانه ها ایران را در مجامع بین المللی به شدت تحت فشار قرار می دهند. همين امر موجب گرديده كه ريسك سرمايهگذاري خارجي در كشور افزايش يافته و برخي از شركتهاي بزرگ براي جلوگيري از مورد حمله قرار گرفتن توسط سازمانهاي حامي حقوق بشر، از فعاليت و سرمايهگذاري در ايران خودداري نمايند
بر اساس آمار ارائه شده از مركز خدمات سرمایه گذاری و كمك های اقتصادی فنی ایران، سرمایه گذاری خارجی های تحت پوشش قانون تشویق و حمایت سرمایه گذاری خارجی در كشور در سال ۷۲ با انجام دو طرح، حجمی معادل ۲۰ هزار و ۳۲۰ دلار داشت.
در سال ۷۳ این میزان به ۳ طرح و حجمی معادل ۱۸۷ میلیون و ۶۵۳ هزار دلار رسید. در سال ،۷۴ تعداد طرح های انجام شده به ۷ طرح رسید كه حجم سرمایه گذاری آن به ۱۲۲ میلیون و ۷۳۸ هزار دلار رسید. در سال ۷۵ با وجود افزایش طرح ها به ۱۳ طرح، این حجم ۶۷ هزار و ۴ دلار كاهش یافت. در سال ،۷۶ تعداد طرح های انجام شده مجدداً به ۱۹ طرح و حجم سرمایه گذاری به ۱۷۴ میلیون و ۸۳۹ هزار دلار افزایش یافت. این در حالی است كه در سال ۷۷ تعداد طرح ها به ۶ طرح و حجم سرمایه گذاری در كشور به ۵ هزار و ۴۰ دلار كاهش یافت. در سال ،۷۸ تعداد طرح ها به ۱۸ طرح رسید. در این سال حجم سرمایه گذاری های انجام شده در كشور یك میلیارد و ۴۹ میلیون و ۲۹۶ هزار دلار بود. اما در سال ،۷۹ مجدداً تعداد طرح ها و میزان سرمایه گذاری كاهش یافت. در این سال تعداد طرح ها ۱۶ طرح و میزان سرمایه گذاری به رقم ۴۳۸ میلیون و ۶۶۹ هزار دلار كاهش یافت. این میزان كاهش تا سال ۸۰ نیز یافت و ۷ طرح با حجمی معادل ۶۷ هزار و ۹۹۱ دلار دراین سال انجام شد. سرانجام تعداد طرح های انجام شده از ۷ طرح به ۲۷ طرح و حجم سرمایه گذاری به ۶۱۲ میلیون و ۷۰۵ هزار دلار در سال ۸۱ افزایش یافت. این میزان در سال ۸۲ به ۴۰ طرح و حجم سرمایه گذاری یك میلیارد و ۳۵۷ میلیون و ۶۲۶ هزار دلار رسید. از سال ۸۱ میزان سرمایه گذاری خارجی در كشور روند رو به رشدی به خود گرفت. به طوری كه در سال ۸۳ با وجود ۳۱ طرح حجم سرمایه گذاری در این سال رقم ۲ میلیارد و ۷۰۲ میلیون و ۷۳۸ هزار دلار رسید. در سال ،۸۴ تعداد طرح ها ۵۹ طرح و میزان سرمایه گذاری خارجی در كشور ۴ میلیارد و ۲۷۵ میلیون و ۱۶۹ هزار دلار بود.
بیشترین تعداد طرح های انجام شده در كشور ۸۰ طرح و متعلق به سال ۸۵ بود. در این سال حجم سرمایه گذاری ۱۰ میلیارد و ۲۷۷ میلیون و ۸۲۲ هزار دلار اعلام شد. در سال ،۸۶ تعداد 74 طرح با حجمی معادل 10 میلیارد782ميليون و194هزاردلار در كشور سرمایه گذاری شد. به طوری كه به گفته جمالی، مدیر كل دفتر سرمایه گذاری خارجی ایران نسبت به سال قبل از آن ۱۰ درصد رشد داشته است. بر اساس آمار مذكور از سال ۷۲ تا پایان بهمن ماه،8۶ تعداد ۴۰۳ طرح سرمایه گذاری خارجی در كشور انجام شد كه در كل ۳۲ میلیارد و ۱۴۲ میلیون و ۶۰۴ هزار دلار حجم سرمایه گذاری خارجی در این سال ها بوده است
همچنین بنا بر آمار مذكور از سال ۸۶-،۸۲ بیشترین طرح های سرمایه گذاری انجام شده ۱۲۳ طرح و متعلق به استان تهران بود. پس از تهران، استان خراسان رضوی با ۳۷ طرح، استان قزوین با ۳۵ طرح، استان های اصفهان و مركزی با ۲۷ طرح و آذربایجان شرقی با ۲۳ طرح در رده های بعدی تعداد طرح های سرمایه گذاری قرار گرفتند. در استان بوشهر ۱۷ طرح، خوزستان ۱۶ طرح، فارس ۱۴ طرح، سمنان و هرمزگان ۱۳ طرح، قم ۱۲ طرح، مازندران ۹ طرح، یزد۷ طرح، كرمان ۵ طرح، آذربایجان غربی، همدان، گیلان هر كدام ۳ طرح، اردبیل، سیستان و بلوچستان وخراسان جنوبی ۲ طرح و خراسان شمالی، زنجان، كرمانشاه، كهكیلویه و بویراحمد، گلستان، لرستان و كردستان هر كدام فقط یك طرح انجام شده است. دراین سالها تعداد طرح های كشوری (ملی) نیز ۳ طرح بوده است.
این در حالی است كه بیشترین حجم سرمایه گذاری خارجی انجام شده از سال ۸۶-۷۲ حجمی معادل ۱۴ میلیارد و ۶۷۴ میلیون و ۴۷۰ هزار دلار متعلق به استان هزمزگان بوده است. پس از آن حجم سرمایه گذاری خارجی استان بوشهر با رقم ۷ میلیارد و ۵۹۵ میلیون و ۳۵۸ هزار دلار و سپس استان تهران با حجم ۲ میلیارد و ۱۸۵ میلیون و ۹۹۰ هزار دلار بود. اما سیستان و بلوچستان فقط با ۲ طرح حجمی معادل یك میلیارد و ۱۶ میلیون و ۸۰۰ هزار دلار سرمایه گذاری خارجی داشت. در این مدت حجم سرمایه گذاری خارجی استان اصفهان ۹۹۱ میلیون و ۶۸۷ هزار دلار، فارس ۷۰۶ میلیون و ۱۴۶ هزار دلار، یزد ۶۹۵ میلیون و ۳۹۸ هزار دلار، گیلان ۴۵۰ میلیون و ۸۳۴ هزار دلار، خوزستان ۴۰۸ میلیون و ۴۴۸ هزار دلار، قزوین ۳۵۱ میلیون و ۷۲۳ هزار دلار، مركزی ۲۶۱ میلیون و ۴۱۸ هزار دلار، كرمان ۲۳۸ میلیون و ۹۵۴ هزار دلار، كردستان ۲۲۵ میلیون دلار، خراسان رضوی ۱۴۳ میلیون و ۷۲۶ هزار دلار، آذربایجان شرقی ۸۳ هزار و ۱۰۰ دلار، مازندران ۷۸ هزار و ۹۷۹ دلار، سمنان ۶۶ هزار و ۴۵۱ دلار، كهكیلویه و بویراحمد ۵۰ هزار دلار، قم ۳۷ هزار و ۱۴۷ دلار، همدان ۱۷ هزار و ۵۰۱ دلار، زنجان ۱۷ هزار دلار، اردبیل ۶ هزار و ۴۷۳ دلار، گلستان ۶ هزار دلار، خراسان جنوبی ۴ هزار و ۲۲۰ دلار، كرمانشاه ۴ هزار و ۸۰۱ دلار، آذربایجان غربی ۳ هزار و ۷۴۶ دلار، لرستان ۱۸۵۰ دلار و خراسان شمالی ۱۰۰ دلار اعلام شده است. در این مدت حجم سرمایه گذاری كشوری (ملی) نیز یك میلیارد و ۸۱۹ میلیون و ۲۸۴ هزار دلار بوده است
طی سال های مذکور حجم سرمایه گذاری کشورهای منطقه آسیا در ایران با 138 طرح به 11 میلیارد و 033 میلیون و 164 هزار دلار رسید که کشور امارات متحده عربی با 20 طرح 8 میلیارد و 417 میلیون و 968 هزار دلار و هندوستان با 19 طرح 64 میلیون و 814 هزار دلار در ایران سرمایه گذاری کرده اند که بالاترین تعداد طرح های سرمایه گذاری خارجی در ایران توسط این کشورها صورت گرفته است.
همچنین کشورهای اردن، ، بحرین، افغانستان ، پاکستان، تایوان، چین، ژاپن، سنگاپور، عراق، عربستان سعودی، گرجستان، لبنان، مالزی، کره جنوبی و کویت کشورهایی در منطقه آسیا بوده اند که طی سال های مذکور در ایران سرمایه گذاری انجام داده اند.
در منطقه آمریکا 4 کشور ایالات متحده آمریکا با یک طرح، پاناما با یک طرح، جامائیکا با یک طرح و کانادا با 4 طرح در مجموع یک میلیارد و 40 میلیون و 344 هزار دلار در ایران در طی این سالها سرمایه گذاری انجام داده اند.
این گزارش می افزاید: از مجموع 227 طرح انجام شده در ایران توسط کشورهای اروپایی، 60 طرح توسط آلمان با حجم سرمایه گذاری بالغ بر 2 میلیارد و 77 میلیون و 46 هزار دلار، 33 طرح توسط ترکیه با حجم سرمایه گذاری بالغ بر 100 میلیون و452 هزار دلار و 25 طرح توسط فرانسه با 498 میلیون و 888 هزار دلار صورت گرفته است.
در مجموع حجم کل سرمایه گذاری کشورهای اروپایی در ایران طی سال های مذکور بالغ بر 9 میلیارد و 678 میلیون و 479 هزار دلار بوده که علاوه بر سه کشور اعلام شده، به کشورهایی دیگری مثل اتریش، اسپانیا، اسلونی، انگلستان، ایتالیا، ایرلند جنوبی، بلژیک، بوسنی و هرزه گوین، جزایر کایمن، جزایر ویرجین انگلستان، دانمارک، رومانی، سوئد، سوئیس، قبرس، لوکزامبورگ، هلند و یونان مربوط میشود.
در منطقه اقیانوسیه کشور استرالیا با یک طرح 682 هزار دلار در ایران سرمایه گذاری کرده و کشورهای چند تابعیتی نیز با 18 طرح در مجموع یک میلیارد و 693 میلیون و 548 هزار دلار در ایران سرمایه گذاری کرده اند.
سرمايهگذاري مستقيم خارجي در كشورهاي مختلف جهان(بخش سوم)
به گزارش خبرنگار اقتصادي خبرگزاري فارس، سازمان كنفرانس تجارت و توسعه سازمان ملل )آنكتاد) با انتشار تازهترين گزارش «سرمايهگذاري جهاني 2007 » به ارائه آمار و ارقام مربوط به جذب سرمايهگذاري مستقيم خارجي در كشورهاي مختلف جهان طي سال 2006 ميلادي و مقايسه آن با سالهاي قبل پرداخته است.
گروه اقتصادي خبرگزاري فارس اقدام به انتشار مشروح اين گزارش مي نمايد كه به شرح زير است:
* 1306 ميليارد دلار سرمايه گذاري مستقيم خارجي در جهان
براساس اين گزارش سرمايهگذاري مستقيم خارجي در جهان با 38 درصد افزايش در سال 2006 نسبت به سال قبل مواجه شد و به 306/1 تريليون دلار رسيد.
اين سومين سال متوالي است كه رقم سرمايهگذاري مستقيم خارجي در جهان افزايش مييابد.
ركورد سرمايهگذاري خارجي ثبت شده براي جهان مربوط به سال 2000 است كه طي آن 411/1 تريليون دلار سرمايهگذاري مستقيم خارجي در جهان به ثبت رسيد.
كارشناسان افزايش سرمايهگذاري خارجي طي سالهاي اخير را دليلي بر شرايط مساعد و روبهرشد اقتصادي در كشورهاي توسعه يافته، در حال توسعه و سنتي ميدانند.
كشورهاي توسعه يافته همچنان كانون مهم سرمايه گذاري مستقيم خارجي در سال 2006 شناخته شدهاند. حجم سرمايهگذاريهاي مستقيم خارجي در اين كشورها با افزايش 45 درصدي در سال 2006 نسبت به سال قبل از آن به 857 ميليارد دلار رسيد.
سرمايهگذاري مستقيم خارجي در كشورهاي در حال توسعه نيز طي سال 2006 با رشد 21 درصدي مواجه شد و به 379 ميليارد دلار رسيد. كشورهاي سنتي نيز با رشد قابل توجه 68 درصدي در سرمايهگذاري مستقيم خارجي مواجه شدند. حجم سرمايهگذاريهاي مستقيم خارجي در كشورهاي سنتي طي سال 2006 به 69 ميليارد دلار رسيد.
*تركيه، عربستان و امارات كانون جذب سرمايهگذاري مستقيم خارجي خاورميانه
منطقه خاورميانه يكي از كانونهاي سرمايهگذاري در طي سال 2006 بود. حجم سرمايهگذاريهاي مستقيم خارجي در اين منطقه همچون سالهاي گذشته با افزايش مواجه شد. رشد بالاي اقتصادي، تنوع بخشيدن به اقتصاد و انجام اصلاحات اقتصادي و خصوصي سازي از جمله علل افزايش سرمايهگذاري مستقيم خارجي در خاورميانه عنوان شده است.
در مجموع حجم سرمايهگذاريهاي مستقيم خارجي در خاورميانه با 44 درصد افزايش در سال 2006 مواجه شد و به 60 ميليارد دلار رسيد. سهم اين منطقه از كل سرمايهگذاريهاي مستقيم خارجي انجام شده در جهان طي سال 2006 بالغ بر 16 درصد بوده است. اين رقم در سال 2005 تنها 13 درصد اعلام شده بود.
سه كشور تركيه، عربستان و امارات كانون جذب سرمايهگذاريهاي مستقيم خارجي در اين منطقه بودهاند. در مجموع 78 درصد از سرمايه گذاريهاي مستقيم خارحي وارد شده به منطقه وارد اين سه كشور شده است.
تركيه با جذب 20 ميليارد دلار سرمايهگذاري مستقيم خارجي در رتبه اول منطقه قرار داشته است. پس از آن عربستان با جذب 3/18 ميليارد دلار و امارات با 9/10 ميليارد دلار به ترتيب در رتبههاي دوم و سوم جاي گرفتهاند.
كشورهاي منطقه خاورميانه همچنين در سال 2006 در حدود 14 ميليارد دلار در كشورهاي ديگر سرمايهگذاري انجام دادند. اين رقم نسبت به سال قبل از آن پنج درصد رشد داشته است. كويت بزرگترين كشور سرمايهگذار در اين منطقه شناخته شده است. اين كشور در سال 2006 بالغ بر 8 ميليارد دلار در كشورهاي ديگر سرمايهگذاري مستقيم انجام داد. امارات با 5/2 ميليارد دلار و بحرين با يك ميليارد دلار به ترتيب در رتبههاي دوم و سوم قرار گرفتهاند.
نفت و گاز مهمترين هدف سرمايهگذاريهاي مستقيم خارجي در خاورميانه بوده است. بيش از 50 درصد سرمايهگذاريهاي مستقيم خارجي در اين بخش انجام شده است. بخش خدمات در رده دوم قرار دارد.
كارشناسان با توجه به تداوم رشد اين منطقه، ادامه اصلاحات اقتصادي و بالا بودن قيمت نفت پيشبيني ميكنند روند رشد سرمايهگذاريهاي مستقيم خارجي در اين منطقه همچنان ادامه يابد
* بهبود دو پلهاي ايران در جذب سرمايه گذاري مستقيم خارجي
گزارش آنكتاد در ادامه به بررسي موردي وضعيت سرمايهگذاريهاي مستقيم خارجي در 141 كشور مختلف جهان پرداخته است. اين گزارش شاخص عملكرد سرمايهگذاري مستقيم خارجي در ايران طي سال 2006 را 133 اعلام كرده است.
در حالي شاخص عملكرد سرمايهگذاري مستقيم خارجي در ايران طي سال 2006، 133 اعلام شده است كه اين رقم در سال 2005، 135 و در سال 2004، 138 اعلام شده بود.
بدين ترتيب عملكرد سرمايهگذاريهاي مستقيم خارجي در ايران طي سه سال گذشته روندي رو به افزايش را تجربه كرده است
ايران از نظر عملكرد سرمايهگذاريهاي مستقيم خارجي در خود طي سال 2006 رتبه 133 را كسب كرده است كه بدين ترتيب دو پله نسبت به سال قبل و پنج پله نسبت به دو سال قبل از آن ارتقاء داشته است.
سازمان كنفرانس تجارت و توسعه سازمان ملل در اين گزارش اعلام مي كند كه ايران با تمام قابليتهاي اقتصادي كه دارد از جمله ذخاير عظيم نفت و گاز مي تواند به رتبه هاي بسيار عالي در حد 10 تا 13 برسد.
*لوكزامبورگ، جذابترين كشور جهان براي سرمايهگذاران خارجي
لوكزامبورگ با كسب نمره يك در شاخص عملكرد سرمايهگذاري مستقيم خارجي نخستين كشور از نظر عملكرد سرمايهگذاري مستقيم خارجي در سال 2006 شناخته شده است. اين كشور در سال 2005 رتبه پنجم را به خود اختصاص داده بود.
ايرلند نيز با كسب نمره 141 در شاخص سرمايهگذاري مستقيم خارجي با پايينترين عملكرد سرمايهگذاري در ميان 141 كشور مورد مطالعه طي سال 2006 مواجه بوده است.
پنج كشور نخست دنيا از نظر عملكرد سرمايهگذاريهاي مستقيم خارجي طي سال 2006 عبارتند از لوكزامبورگ، هنگ كنگ، سورينام، ايسلند و سنگاپور.
شاخص سرمايهگذاري خارجي ايران در ديگر كشورها 19 پله بهتر شده است
شاخص «عملكرد سرمايهگذاري مستقيم در ديگر كشورها» نيز نشاندهنده عملكرد هر كشور در مورد سرمايهگذاري در كشورهاي ديگر است. نمره ايران در اين شاخص طي سال 2006، 76 اعلام شده است. اين نمره در سال 2005، 95 و در سال 2004، 114 اعلام شده بود.
اين شاخص از عملكرد رو به افزايش ايران براي سرمايهگذاري مستقيم در ديگر كشورها خبر مي دهد.
ايسلند با كسب نمره يك در جايگاه نخست جهاني از اين نظر قرار دارند.هنگ كنگ، لوكزامبورگ، سوئد و بلژيك در رده هاي دوم تا پنجم قرار دارند. كنيا نيز در انتهاي جدول ردهبندي جهاني از اين نظر قرار دارد.
*جذب سرمايهگذاري مستقيم خارجي در ايران با رشد سه برابري به 901 ميليون دلار رسيد
حجم كل سرمايهگذاريهاي مستقيم خارجي در جهان از 945 ميليارد دلار در سال 2005 به 3/1 تريليون دلار در سال 2006 رسيد.
سهم ايران از اين رقم در سال 2006 بالغ بر 901 ميليون دلار بود است. به عبارت ديگر در سال 2006، 901 ميليون دلار سرمايه گذاري مستقيم خارجي جذب ايران شد. اين رقم نسبت به سال قبل از آن تقريبا افزايشي سه برابري داشته است. در سال 2005 تنها 360 ميليون دلار در ايران سرمايهگذاري مستقيم خارجي انجام شده بود. اين رقم براي سال 2004 نيز 282 ميليون دلار اعلام شده بود.
تعداد پروژه هاي جذب سرمايه گذاري مستقيم خارجي در ايران از دو پروژه در سالهاي 2002 و 2003 به هشت پروژه در سال 2004، هفت پروژه در سال 2005 و هشت پروژه در سال 2006 رسيده است. پروژه هاي سرمايه گذاي مستقيم خارجي كه ايران در ديگر كشورها انجام داده است، طي سالهاي 2002 تا 2006 ميلادي به ترتيب 10، 29، 23، 10 و 9 پروژه بوده است.
*ايران نهمين كشور جذاب خاورميانه براي سرمايهگذاران خارجي
ايران در ميان 14 كشور خاورميانه از نظر حجم سرمايههاي جذب شده مستقيم خارجي در رتبه نهم قرار گرفته است. در اين منطقه تركيه با جذب 20 ميليارد دلار سرمايه مستقيم خارجي در سال 2006 در جايگاه اول قرار گرفته است.
ميزان سرمايهگذاري مستقيم خارجي در ساير كشورهاي منطقه به شرح زير بوده است: بحرين 9/2 ميليارد دلار، عراق 272 ميليون دلار، اردن 1/3 ميليارد دلار، كويت 110 ميليون دلار، لبنان 7/2 ميليارد دلار، عمان 952 ميليون دلار، فلسطين 38 ميليون دلار، قطر 7/1 ميليارد دلار، عربستان 18 ميليارد دلار، سوريه 600 ميليون دلار، امارات 8 ميليارد دلار و يمن 385 ميليون دلار.
*آمريكا، بيشترين سرمايهگذاري مستقيم خارجي را جذب كرد
آمريكا، انگليس و فرانسه سه كشور نخست دنيا از نظر ميزان جذب سرمايهگذاريهاي مستقيم خارجي در سال 2006 هستند. در اين سال 175 ميليارد دلار در آمريكا، 139 ميليارد دلار در انگليس و 81 ميليارد دلار در فرانسه سرمايهگذاري شد.
ميزان جذب سرمايهگذاري مستقيم خارجي در برخي ديگر از كشورهاي جهان به اين شرح بوده است. آلمان 42 ميليارد دلار، ايتاليا 39 ميليارد دلار، كانادا 69 ميليارد دلار، ژاپن 6 ميليارد دلار، ليبي 7/1 ميليارد دلار، نيجريه 4/5 ميليارد دلار، ونزوئلا 543 ميليون دلار، چين 69 ميليارد دلار،كره جنوبي 9/4 ميليارد دلار پاكستان 2/4 ميليارد دلار اندونزي 5/5 ميليارد دلار، سنگاپور 24 ميليارد دلار، آذربايجان 601 ميليون دلار و روسيه 28 ميليارد دلار.
ايران ششمين كشور سرمايهگذار در خاورميانه است
براساس اين گزارش ايران همچنين 386 ميليون دلار در سال 2006 در ديگر كشورها به طور مستقيم سرمايه گذاري كرد. اين رقم نسبت به سال قبل از آن در حدود 60 ميليون دلار كاهش داشته است.
در سال 2005، 425 ميليون دلار توسط ايران در ديگر كشورها سرمايه گذاري شده بود.
ايران از نظر ميزان سرمايه گذاري مستقيم در ديگر كشورها در ميان 14 كشور خاورميانه در جايگاه ششم قرار گرفته است. در اين منطقه كويت با 8/7 ميليارد دلار در جايگاه اول قرار گرفته است. اين رقم براي ساير كشورهاي منطقه عبارت است از بحرين 980 ميليون دلار، لبنان 71 ميليون دلار، عمان 247 ميليون دلار، فلسطين دو ميليون دلار، قطر 379 ميليون دلار، عربستان 753 ميليون دلار، سوريه 55 ميليون دلار، تركيه 943 ميليون دلار، امارات 3/2 ميليارد دلار و يمن 36 ميليون دلار.
امريكا با 216 ميليارد دلار بزرگترين كشور سرمايه گذار در سال 2006 شناخته شده است. فرانسه با 115 ميليارد دلار و اسپانيا با 89 ميليارد دلار در رتبههاي دوم و سوم جاي گرفتهاند.
* 57 شركت خارجي در ايران فعالند
براساس اين گزارش در سال 2006 تعداد شركتهاي بزرگ فعال در ايران 46 عدد و تعداد شركتهاي خارجي وابسته به آنها 57 عدد بوده است. به طور كلي در خاورميانه دو هزار شركت بزرگ و 16 هزار شركت وابسته خارجي در سال 2006 به فعاليت در اين منطقه پرداختند.
در اين منطقه تركيه بيشترين تعداد شركت هاي فعال در خود را تجربه كرده است. در سال 2006 تعداد 1600 شركت بزرگ و 14 هزار شركت وابسته خارجي در تركيه فعاليت داشتهاند. يمن نيز با كمترين تعداد فعاليت شركتهاي خارجي مواجه بوده است. در سال 2006 تنها 6 شركت بزرگ و 4 شركت وابسته خارجي در يمن فعاليت داشته اند.
• جذب 5/4 ميليارد دلار سرمايهگذاري مستقيم خارجي در ايران طي 17 سال
حجم كل سرمايه گذاري هاي مستقيم خارجي انجام شده در ايران از سال 1990 تا پايان سال 2006 به 5/4 ميليارد دلار رسيده و در ميان 14 كشور خاورميانه ايران از نظر حجم جذب سرمايه هاي مستقيم خارجي در اين مدت در جايگاه نهم قرار گرفته است. در اين منطقه تركيه با 79 ميليارد دلار بيشترين رقم و يمن با 562 ميليون دلار كمترين رقم را به خود اختصاص دادهاند.
در سطح جهان نيز امريكا با 7/1 تريليون دلار بيشترين رقم و تنگو با يك ميليون دلار كمترين رقم را به خود اختصاص دادهاند.
حجم سرمايه گذاريهاي مستقيم ايران در ديگر كشورها نيز به 17/1 ميليارد دلار از سال 1990 تا 2006 رسيد. از اين نظر ايران در خاورميانه در جايگاه هفتم قرار گرفته است. در اين منطقه امارات با سرمايه گذاري 11 ميليارد دلاري در جايگاه نخست قرار داشته است. عراق نيز كمترين رقم سرمايه گذاري مستقيم در ديگر كشورها را داشته است.
امريكا با 3/2 تريليون دلار بيشترين حجم سرمايه گذاري مستقيم در اين مدت را در جهان انجام داده است.
*
• سهم اندك سرمايهگذاري مستقيم خارجي در تشكيل سرمايههاي ثابت و خالص ايران
براساس اين گزارش سهم سرمايه گذاريهاي خارجي ورودي به ايران در تشكيل سرمايههاي ثابت و خالص در اين كشور بسيار اندك بوده است. در سال 2006 تنها 9/1 درصد از تشكيل سرمايه هاي ثابت و خالص در ايران از محل سرمايه گذاري هاي مستقيم خارجي تامين شده است. در منطقه خاورميانه اردن بيشترين وابستگي به سرمايه گذاري هاي خارجي را داشته است. بيش از 99 درصد از تشكيل سرمايه ها در اين كشور شامل سرمايههاي خارجي ورودي بوده است.
اين رقم براي ساير كشورهاي منطقه به ترتيب عبارت است از بحرين 98 درصد، عراق 5/11 درصد، كويت 7/0 درصد، لبنان 72 درصد، عمان 8/6 درصد، فلسطين 4/3 درصد، قطر 12 درصد، عربستان 32 درصد، سوريه 6/10 درصد، تركيه 23 درصد، امارات31 درصد و يمن 13 درصد.
بيشترين رقم ثبت شده در جهان مربوط به جزاير انگليسي ويرجين با دو هزار درصد و كمترين آن مربوط به اريتره با 4/1 درصد است
عوامل تعيين كننده سرمایه گذاری خارجی( بخش دوم)
الف ـ عوامل موثر در سرمايه گذاري مستقيم خارجي
در سرمايه گذاري مستقيم خارجي، به شكل رايج شركت هاي فرا مليتي دست به سرمايه گذاري خارجي مي زند. در مجموع سه عامل مهم در تعيين محل براي انتقال سرمايه موثرند كه عبارتند از:
ـ سياستهاي كشور ميزبان
ـ حمايت فعال كشورها به منظور توسعه و آسان سازي سرمايه گذاري
ـ ويژگي هاي اقتصادي كشور ميزبان
داشتن چارچوب مشخص براي سرمايه گذاري مستقيم خارجي در كشورها با توجه به گسترش تجارت آزاد و جهاني شدن، اهميت خود را از دست داده است.
ابزار كشورها براي جذب سرمايه گذاري مستقيم خارجي شامل انواع قوانين و مقرراتي است كه چگونگي ورود رفتار سرمايه گذاري خارجي وابسته و عملكرد بازارها را مشخص مي كند.
در اين سياست تجارت وسياست خصوصي سازي كشورها نيز مكمل سياست اصلي جذب سرمايه گذاري مستقيم خارجي است. گذشته از اين اقدامات آسان ساز تجارت نيز خود كمابيش اهميت زيادي دارد. اين تسهيلات عبارتند از:
الف. توسعه سرمايه گذاري
ب. انگيزه ها
ج. خدمات پس از سرمايه گذاري
د. گسترش امكانات رفاعي
هـ . اقدامات مربوط به كاهش هزينه هاي تجاري
اگر چارچوب مشخص و موثر براي سرمايه گذاري مستقيم خارجي وجود داشته باشد، در آن صورت عوامل اقتصادي مهمترين عوامل در تعيين محل سرمايه گذاري مستقيم خارجي بشمار مي روند. دسترسي به منابع طبيعي همواره در انتقال سرمايه گذاري مستقيم خارجي عامل موثري بوده است، در جهان كنوني شركت هاي فراملي براي استخراج منابع طبيعي، كمتر سرمايه گذاري مستقيم مي كنند اما با اين همه هنوز سرمايه گذاري مستقيم خارجي اهميت خود را در زمينه استخراج منابع طبيعي داراست.
گذشته از اين بزرگي بازار كشورها، از نظر وسعت و درآمد، همواره عامل موثري در سرمايه گذاري بوده است.
بازارهاي بزرگ توجه شركت ها را به فعاليت هاي اقتصادي عظيم و گسترش جلب مي كند. همچنين نرخ رشد بازار، سبب ايجاد انگيزه در سرمايه گذاري مي شود. از سوي ديگر عوامل كاهش هزينه ها مانند وفور نيروي كار ماهر و غير ماهر و امكانات زير بنايي كافي نيز مي تواند سبب جذب شركت هاي فراملي دست اندر كار توليد و صدور كالا به بازارهاي جهاني مي شود.
در شرايط كنوني، رهبرد شركت هاي فراملي، با توليد روزي افزون محصولات مياني، روز به روز پيچيده تر مي شود و پيچده شدن فرايند توليد نيز سرمايه گذاران را به فكر يافتن مناسب ترين و كم هزينه ترين جا براي سرمايه گذاري مي اندازد.
شركت هايي كه در جستجوي زمينه مناسب براي سرمايه گذاري مستقيم خارجي خود هستند، گذشته از تلاش براي كاستن هزينه ها و يافتن سهم بيشتري از بازار، تلاش مي كنند كه به فن آوري هر چه بالاتر و تازه تر دست يابند.
ب. عوامل موثر در سرمايه گذاري خارجي در سبدهاي
برعكس عوامل موثر در سرمايه گذاري مستقيم خارجي، عوامل موثر در پيشبرد فعاليت سرمايه گذاران اوراق بهادار بسيار پيچيده و ناشي از همخواني ميان محيط پيرامون، رهبردهاي سرمايه گذاران و عوامل خاص در كشور ميزبان است.
همزمان با حركت بسياري از كشورهاي در حال توسعه و در حال فداي به سوي آزاد سازي بازار و اصلاح ساختار، تعداد بازارهايي كه سرمايه گذاران بين المللي مي توانند اندوخته هاي خود را در آن به كار اندازند، در سالهاي گذشته به شدت افزايش يافته است. گذشته از اين رشد زياد و دارييهاي آماده سرمايه گذاري كشورهاي عضو سازمان همكاري اقتصاد توسعه، بازارهاي بين المللي سرمايه را را با حجم نقدينگي بزرگي روبرو كرده است.
براي نمونه، در سال 1998، مجموع داراييهاي خالص صندوقهاي بازنشستگي در جهان، حدود، 11000 ميليارد دلار آمريكا (14 درصد آن به شكل سرمايه گذاري خارجي) بوده است، در حالي كه مجموع داراييهاي صندوق هاي مشترك در كل كشورهاي جهان نزديك به 8000 ميليارد دلار آمريكا (5000 ميليارد دلار متعلق به ايالات متحده) بوده است.
پيشرفت سريع سرمايه گذاران در زمينه هاي مالي سبب حركت سرمايه آنها به سوي بازارهاي جديد شده است.
تا هنگام بحران مالي در شرق آسيا دو عامل اساسي سبب تمايل بيشتر سرمايه گذاران بين المللي براي ورود به بازارهاي نوپاي جهان بوده است.
يكي درآمد بالاتر و ديگري تنوع فعاليت ها.
براي سرمايه گذاري در بازارهاي نوپا، عوامل موجود در كشور ميزبان از اهميت هر يك از اين عوامل براي سرمايه گذاران با سود ثابت و سرمايه گذاران بخش سهام فرق دارد.
ج ـ نقش كشور ميزبان:
نقش كشور ميزبان در سرمايه گذاري خارجي در سبدهاي به دو بخش تقسيم مي شود:
عوامل اقتصادي و عوامل سياسي ـ مقرراتي ـ عوامل اقتصادي به گونه مستقيم پيوندي با سياستهاي جذب سرمايه گذاران اوراق بهادار ندارند. در برابر اين دسته از عوامل توام سلامت كلي نشانه امكان دستيابي به درآمد براي شركت هاي فعال در اين ميحط و به معناي وجود درآمد مناسب از سرمايه گذاري هاي با سود ثابت است.
سرمايه گذاري به گونه رايج برروي اين عوامل تاكيد دارند:
ـ نرخ بالاي رشد اقتصادي
ـ ثبات نرخ مبادلات ارزي
ـ ثبات اقتصاد كلان
ـ مقدار ذحاير ارزي
ـ نظام بانكي كشور
نقدينگي بازار سهام و اوراق بهادار
ـ نرخ هاي واقعي بهره
بايد توجه داشت كه برخي از اين عوامل براي سرمايه گذاري از سهام و برخي ديگر براي سرمايه گذاران با سود ثابت اهميت بيشتر دارند
براي نمونه، نرخ هاي رشد اقتصادي بالا و نقدينگي بازار سهام براي مديران مايل به خطر پذيري در اوراق بهادار، در سرمايه گذاري خارجي داراي اهميت است.
از سوي ديگر مقدار نقدينگي بازار اوراق قرضه و سطح نرخ هاي واقعي براي بهره سرمايه گذاران با سود ثابت نيز اهميت خاصي دارد.
با وجود اين كه سرمايه گذاري ها در بخش اوراق بهادار در بازارهاي نوپا در دهه 1990 به شدت افزايش يافته ولي توزيع اين گونه سرمايه گذاري ها در كشورهايي كه از سياستهاي دقيق كلان و نرخ رشد بيش بالايي برخورداند، بيشتر بوده است.
بنابراين آفريقا كه هنوز چشم انداز رشد اقتصادي مطمئن برخوردار نيست تنها توانسته است كه كمتر از يك درصد كل داراييهاي سرمايه گذاري شده در بازارهاي نوپاي جهان را به خود اختصاص دهد. حتي در آسيا كه بين سالهاي 1990 تا 1997 نيمي از سرمايه گذاري هاي خارجي در بخش اوراق بهادار را به خود اختصاص داده، تنها چند كشور توانسته از تمام سرمايه گذاري هاي خارجي را جذب كنند.
چارچوب سياست ها و نيز مقررات حاكم بر بازارهاي نوپا نيز در شمار عوامل موثري است كه سرمايه گذاران خارجي توجه ويژه اي به آن دارند.
اين دو عامل به گونه اي است كه دولت نفوذ مستقيمي در آنها دارد، عوامل اصلي اين گروه عبارتند از:
ـ سهولت بازگشت سود و اصل سرمايه
ـ قوانين داخلي ماليات بر سود سرمايه
ـ مقررات بازار سهام و اوراق قرضه
ـ كيفيت عمليات حسابداري و معيارهاي افشاي صورت هاي مالي
ـ سرعت و قابليت روش تسويه
ـ دسترسي به موسسه هاي امين در كارگزار
ـ مقدار حمايت از حقوق سرمايه گذار
برخي دولت ها براي گسترش سرمايه گذاري خارجي در اوراق بهادار راههاي جديدي در پيش گرفته اند و دسترسي شركت هايشان را به منافع مالي بين المللي آسان كرده اند. براي نمونه، هنگامي كه دولت مكزيك به سمت آزاد سازي اقتصاد و گشودن بازارهاي سرمايه خود حركت كرد دست به انتشار اوراق مشاركت زد تا به حضور اوراق مشاركت خود در بازارهاي بين المللي كمك كند.
سبب اين امر آن است كه اوراق مشاركت با سررسيدهاي گوناگون در رابطه مستقيم با بدهي قطعي و براساس نسبت خطرپذيري احتمالي شركت به خطرپذيري قطعي آن قيمت گذاري مي شوند. با انتشار اوراق قرضه دولتي با سررسيدهاي گوناگون، بازار جهان توانست ميزان بدهي قطعي را برآورد كند و با بهره گيري از عامل پاداش خطرپذيري هر شركت نسبت به خطرپذيري قطعي آن تعيين ميزان بدهي شركت به سادگي امكان پذير بود.
سرمايه گذاران بين المللي از اقدام دولت مكزيك استقبال كردند زيرا اين امر سبب شفافيت هر چه بيشتر عمليات برآورد بدهي شركت ها شده بود.
گرايش ها در كشورهاي در حال توسعه
با توجه به نقش مهم سرمايه گذاري مستقيم خارجي در سرعت دادن به اصلاحات و رشد اقتصادي، كشورهاي در حال توسعه به شدت علاقمند به جذب آن هستند. به همين سبب اين كشورها قدمهايي براي بهبود شرايطي كه از ديد سرمايه گذاران مستقيم خارجي در گزينش محل سرمايه گذاري موثرند، برداشته اند.
معيارهاي اقتصادي:
مهمترين عامل گزينش محل سرمايه گذاري مستقيم خارجي با ساختار مناسب سياسي، معيارهاي اقتصادي است كه مهمترين نقش را پس از ساختار سياسي مناسب بازي مي كند.
معيارها را مي توان به سه گروه تقسيم كرد:
1ـ قابليت دسترسي به منافع يا داراييهاي موجود در محل سرمايه گذاري
2ـ اندازه بازار براي كالا و خدمات
3ـ ميزان هزينه توليد
وضعيت كشورها در جذب سرمايه گذاري خارجي
سازمان تجارت و توسعه سازمان ملل (آنكتاد) در گزارش سالانه خود كه در سپتامبر سال 2002 منتشر كرد، به بررسي توانايي و عملكرد كشورهاي جهان در جذب سرمايه گذاري خارجي پرداخته است؛ شاخص بالفعل يا عملكرد جذب سرمايه گذاري خارجي دارد كه از تقسيم سرمايه گذاري خارجي كشور در سرمايه گذاري خارجي جهان به سهم محصول ناخالص داخلي كشور در محصول ناخالص داخلي جهان به دست مي آيد.
طبق بررسي آنتكاد فقط 31كشور از 140 كشور مورد بررسي در اين محدوده قرار دارند و حدود 43 كشور نيز بالاتر از حد مورد نظر و 66 كشور نيز پايين تر از حد مورد نظر قرار دارند. از نتايج جالبي كه از محاسبه اين شاخص به دست آمده مي توان به پايين بودن عملكرد جذب سرمايه گذاري مستقيم خارجي در چند كشور صنعتي بزرگ مثل آمريكا، ژاپن، كره جنوبي اشاره كرد. البته شايد در مورد آمريكا، بالا بودن نسبت اندازه اقتصاد اين كشور نسبت به اقتصاد جهان دليل اصلي اين امر باشد.
كشورهاي ژاپن و كره جنوبي نيز به سرمايه گذاري خارجي چندان روي خوش نشان نمي دهند. در مقابل در دوره 200 ـ 1998 كشورهاي مانند آنكولا، آذربايجان با 3/3 در جذب سرمايه گذاري خارجي بسيار موفق عمل كردنه اند؛ شاخص دوم كه شاخص توانايي بالقوه جذب سرمايه گذاري خارجي نام دارد، عوامل موثر در محاسبه عبارتند از: 1ـ محصول ناخالص سرانه 2ـ رشد واقعي محصول ناخالص داخلي 10 سال گذشته 3ـ نسبت صادرات تحقيق صادرات به محصول ناخالص داخلي 4ـ مصرف انرژي سرانه. 5ـ سهم هزينه هاي تحقيق توسعه در توليد. 6ـ نسبت دانشجويان كل به جمعيت 7ـ خطوط تلفن براي هر100 نفر 8ـ ريسك كشور
در كشورهاي مختلف اثر سرمايه گذاري داخلي بخش خصوصي بر سرمايه گذاري مستقيم خارجي بسته به درجه يافتگي كشورها متفاوت است. در بخش عمده اي از كشورهاي توسعه يافته نظير سوئيس، ژاپن، دانمارك، نروژ، بلژيك، فنلاند، كانادا و انگلستان سرمايه گذاري داخلي اثري مثبت برجذب سرمايه گذاري مستقيم خارجي دارد اين امر به دو صورت تحقيق پيدا كند، از يك سو، به وسيله علامت دهي مناسب براي سرمايه گذاري خارجي و از سوي ديگر، با سرمايه گذاري در زير ساخت ها كه در هر صورت مي تواند منجر به افزايش جذب سرمايه گذاري مستقيم خارجي شود.
اين امر در مورد برخي از كشورهاي توسعه يافته نظير آلمان، هلند و نيولند صادق نيست. اما در كشورهاي در حال توسعه داستان به گونه ديگري است؛ در اغلب اين كشورها به نظر مي رسد كه سرمايه گذاري داخلي و خارجي به صورت جانشين عمل نموده اند.به گونه اي كه توجه به سرمايه گذاري داخلي منجر به كاهش جذب سرمايه گذاري خارجي شده است.
اين امر در مورد كشورهايي نظير شيلي، برزيل، مكزيك، الجزاير، فليپين، مصر، هندوستان، اندونزي و نيجريه مصداق دارد.
اگر چه درمورد كشورهايي نظير ايران، چين، مالزي، كره و برخي از كشورهاي در حال توسعه سرمايه گذاري داخلي مكمل براي سرمايه گذاري خارجي است. متغير ديگري كه مي تواند در جذب سرمايه گذاران بالقوه خارجي موثر واقع گردد، حجم سرمايه گذاران خارجي دوره هاي گذشته در كشور ميزبان است. در واقع بالا بودن حجم سرمايه گذاران در يك كشور به فرض ثبات ساير شرايط ـ مي تواند علامت مناسبي از مهيا بودن محيط و شاخص هاي مناسب جهت انجام سرمايه گذاري از سوي آنها باشد.
به اين منظور از حجم سرمايه گذاري به عنوان يك متغير پرا براي اين امر استفاده شده است.
همان طور كه مشاهده مي شود اين امر در مورد عمده كشورهاي جهان صدق است.
ضريب مذكور براي كشور ايران 62% است كه اگر چه مقدار آن در مقايسه با كشورهاي توسعه يافته قابل توجه نيست، اما حاكي از چشم اندازي مناسب براي سرمايه گذاران بالقوه و در نهايت جذب آنها در دوره هاي آتي باشد.
البته، جذب سرمايه گذاري هاي بالقوه بي شك شامل سرمايه گذاري هاي مجددي كه سرمايه گذاران بالفعل مبادرت به انجام آن مي نمايند نيز مي گردد.
يك متغير مهم ديگر كه به عنوان شاخص براي سرمايه گذاري در زير ساخت ها، سرمايه انسان و در نهايت، نيروي كار ماهر در نظر گرفته شده است، سهم تحقيق و توسعه كشورهاي مختلف در كل مخارج دولت است. همان طور كه مشاهده مي شود، اين متغير در اكثر كشورهاي توسعه يافته دنيا اثري معني دار و مثبت برجذب سرمايه گذاري خارجي دارد. علامت اين متغير در مورد كشور ايران مورد انتظار نيست و رابطه اي مثبت بين آنها و حجم سرمايه گذاري خارجي ديده مي شود.
در نهايت مقايسه تطبيق نتايج به دست آمده در مورد اغلب كشورهاي جهان نشان مي دهد كه كشورهاي توسعه يافته، كشورهاي تازه صنعتي شده دنيا وبرخي از نمونه هاي موفق در جذب سرمايه گذاري مستقيم خارجي حاكي از اثر گذاري همسوي برخي از متغيرهاي مشخص است.
در واقع مي توان گفت كه جهت جذب بيشتر سرمايه گذاري مستقيم خارجي، توجه به زير ساخت هاي قانوني، تشويق و تقويت سرمايه گذاري داخلي بخش خصوصي، توجه به كارايي و بهره وري سرمايه گذاري انجام شده و در زير ساخت ها و تحقيق و توسعه توجه به كارايي، بهره وري و سطح مهارت نيروي كار واقدامات در جهت افزايش ثبات سياسي كشور شايد منجر به جذب سرمايه گذاري مستقيم خارجي شود.
همان طور كه مشاهده مي شود اين امر در مورد عمده كشورهاي جهان صدق است.
ضريب مذكور براي كشور ايران 62% است كه اگر چه مقدار آن در مقايسه با كشورهاي توسعه يافته قابل توجه نيست، اما حاكي از چشم اندازي مناسب براي سرمايه گذاران بالقوه و در نهايت جذب آنها در دوره هاي آتي باشد.
البته، جذب سرمايه گذاري هاي بالقوه بي شك شامل سرمايه گذاري هاي مجددي كه سرمايه گذاران بالفعل مبادرت به انجام آن مي نمايند نيز مي گردد.
يك متغير مهم ديگر كه به عنوان شاخص براي سرمايه گذاري در زير ساخت ها، سرمايه انسان و در نهايت، نيروي كار ماهر در نظر گرفته شده است، سهم تحقيق و توسعه كشورهاي مختلف در كل مخارج دولت است. همان طور كه مشاهده مي شود، اين متغير در اكثر كشورهاي توسعه يافته دنيا اثري معني دار و مثبت برجذب سرمايه گذاري خارجي دارد. علامت اين متغير در مورد كشور ايران مورد انتظار نيست و رابطه اي مثبت بين آنها و حجم سرمايه گذاري خارجي ديده مي شود.
در نهايت مقايسه تطبيق نتايج به دست آمده در مورد اغلب كشورهاي جهان نشان مي دهد كه كشورهاي توسعه يافته، كشورهاي تازه صنعتي شده دنيا وبرخي از نمونه هاي موفق در جذب سرمايه گذاري مستقيم خارجي حاكي از اثر گذاري همسوي برخي از متغيرهاي مشخص است.
در واقع مي توان گفت كه جهت جذب بيشتر سرمايه گذاري مستقيم خارجي، توجه به زير ساخت هاي قانوني، تشويق و تقويت سرمايه گذاري داخلي بخش خصوصي، توجه به كارايي و بهره وري سرمايه گذاري انجام شده و در زير ساخت ها و تحقيق و توسعه توجه به كارايي، بهره وري و سطح مهارت نيروي كار واقدامات در جهت افزايش ثبات سياسي كشور شايد منجر به جذب سرمايه گذاري مستقيم خارجي شود.
نقش سرمایه گذاری خارجی در توسعه ملی (بخش اول):
توسعه اقتصاد نیازمند سرمایه گذاری در بخش ها و فعالیت های مختلف اقتصادی است. بدون سرمایه گذاری، چگونه می توان در ویژه های زیربنایی و روبنای انتظار گسترش اشتغال تولید و رفاه اقتصادی را داشت.
هر چند یکی از مهم ترین روش های تامین منابع لازم برای سرمایه گذاری استفاده از پس انداز
ملی(پس انداز خانواده ها و بنگاه ها) است. اما در اکثر کشورهای کمتر توسعه یافته و حتی کشورهای در حال توسعه یافته و حتی کشورهای در حال توسعه منجمله ایران حجم پس انداز ملی بسیار ناچیز است و پس اندازی هم اگر صورت می گیردبیشتر به صورت غیر اقتصادی است و به تشکیل سرمایه نم انجامد. به همین دلیل بسیار ی از کشور ها برای جبران کمبود سرمایه و منابع مالی مورد نیاز جهت توسعه ملی به جلب سرمایه های خارجی و شرکت خارجیان در فعالیت ها تولیدی و صنعتی خود روی آورده اند.
سرمایه گذاری مستقیم خارجی به ویژه ملی دو دهه گذشته نقش مهمی را در معادلات اقتصادی جهان بازی کرده است.
روند فزاینده جریان ورودی و خروجی سرمایه گذاری در جهان و کشورهای موفق در جذب این جریانات به ویژه در کشورهای در حال توسعه می طلبد تا دقت بیشتری را به این مقوله مبذول نمایند.
امروزه با توجه به محدود بودن سرمایه، کشورهای جهانی تلاش می کنند و نحوی این سرمایه ها را به کشورهای خود انتقال دهند و در این میان کشورهایی موفق هستند که بتوانند زمینه پذیرش موفق این سرمایه را فراهم نمایند.
آن دسته از کشورهای در حال توسعه که تسهیلات مناسبی برای پذیرش این گونه سرمایه ها فراهم نموده است و از طرفی استراتژی مناسبی نیز برای استفاده از این گونه سرمایه ها تدارک دیده اند، توانسته اند استفاده های ارزشمندی در جهت تامین کمبودهای سرمایه ای، اشتغالزای، افزایش سطح مهارت ها و دانش مدیریتی، افزایش کیفیت و حکمت تولیدات و مهم تراز همه دسترسی به بازار بین المللی به عمل آورند.
سرمایه گذاری مستقیم خارجی از دیر باز یکی از موضوعات بحث انگیز در اقتصاد بین المللی بوده است. به خصوص در سال های اخیر که میزان سرمایه گذاری خارجی در کشورهای
در حال توسعه افزایش یافته است، این مساله مورد توجه بیشتری قرار گرفته است.
در گذشته بسیاری از کشورهای کمتر توسعه یافته و در حال توسعه تمایلی نداشته که درهای کشور را به روی سرمایه گذاری مستقیم خارجی که عمدتا توسط شرکت های چند ملیتی انجام می گرفت با کنند اعتقاد بر این بود که حضور این شرکت ها باعث بی نواسازی مردم، ایجاد قدرت مالی برای بسط نفوذ استعمار، تقسیم دنیا بین چند قدرت امپریالیستی و در نهایت منجر به جنگ و ویرانی می شود.
ولی امروزه این دید منفی از بین رفته است و سیاست تسهیلات و اقتصاد دانان معتقدند که سرمایه گذاری خارجی مزایایی چون انتقال تکنولوژی، ایجاد اشتغال و توسعه صادارت را دربردارد.
اهداف به کارگیری سرمایه گذاری خارجی:
استفاده نادرست از منابع مالی خارجی از طریق استقراض و بروز بحران بدهی ها در جهان در دهه 1980 و تبعات منفی سیاسی، اقتصادی فزاینده آن سبب شد تا تامین مالی پروژه های سرمایه گذاری به شکل سرمایه گذاری مستقیم خارجی به صورت بهترین روش در آید. هم چنین می توان به آثار مثبت کیفیت بالاتر سرمایه گذاری خارجی به دلیل توام بودن با انتقال تکنولوژی و دانش فنی، در اختیار داشتن بازار فروش به مراتب وسیع تر و مدیریت کارآمدتر اشاره کرد. متداول ترین نوع سرمایه گذاری مستقیم خارجی، سرمایه گذاری مشترک بوده است که در آن سرمایه گذاری فقط با مشارکت شرکت های داخلی و خارجی و به تناسب قرار داد و به وجود می آید.
هر دو طرف در میزان هزینه های سرمایه گذاری و منافع حاصل از آن با توجه به تناسب موجود سهیم هستند. این نوع سرمایه گذاری امروزه کشورهای در حال توسعه رو به گسترش است.
تفاوت سرمایه گذاری مستقیم خارجی با انواع دیگر سرمایه گذاری، وجود شرایط خاص، در این نوع سرمایه گذاری است.
ولی امروزه این دید منفی از بین رفته است و سیاست تسهیلات و اقتصاد دانان معتقدند که سرمایه گذاری خارجی مزایایی چون انتقال تکنولوژی، ایجاد اشتغال و توسعه صادارت را دربردارد.
اهداف به کارگیری سرمایه گذاری خارجی:
استفاده نادرست از منابع مالی خارجی از طریق استقراض و بروز بحران بدهی ها در جهان در دهه 1980 و تبعات منفی سیاسی، اقتصادی فزاینده آن سبب شد تا تامین مالی پروژه های سرمایه گذاری به شکل سرمایه گذاری مستقیم خارجی به صورت بهترین روش در آید. هم چنین می توان به آثار مثبت کیفیت بالاتر سرمایه گذاری خارجی به دلیل توام بودن با انتقال تکنولوژی و دانش فنی، در اختیار داشتن بازار فروش به مراتب وسیع تر و مدیریت کارآمدتر اشاره کرد. متداول ترین نوع سرمایه گذاری مستقیم خارجی، سرمایه گذاری مشترک بوده است که در آن سرمایه گذاری فقط با مشارکت شرکت های داخلی و خارجی و به تناسب قرار داد و به وجود می آید.
هر دو طرف در میزان هزینه های سرمایه گذاری و منافع حاصل از آن با توجه به تناسب موجود سهیم هستند. این نوع سرمایه گذاری امروزه کشورهای در حال توسعه رو به گسترش است.
تفاوت سرمایه گذاری مستقیم خارجی با انواع دیگر سرمایه گذاری، وجود شرایط خاص، در این نوع سرمایه گذاری است.
كشور هاي در حال توسعه به دليل شرايط خاص خود ، معمولاً از فناوري در مقياس مي رود استفاده مي كنند. اكثر فناوريهاي مورد استفاده در اين كشورها قديمي شده ودر نتيجه ميزان كارايي بنگاه ها نسبتاً پاييز است. حتي اگر بخشي از شكاف بهره وري با دستمزدهاي كمتر جبران شود. با كارايي فني بر كيفيت و محصولات اثر گذاشته و توانايي و قابليت آن ها را براي پاسخ گويي به نيازهاي جديد بازار كاهش مي دهد.
در حالي كه شركت هاي فرا مليتي مي توانند فناوري مدرن را از طريق سرمايه گذاري مستقيم خارجي وارد كنند وكارايي حاصل از به كارگيري آن را افزايش دهند.
بومي كردن اين فناوري ها و توسعه فعاليت هاي مراكز تحقيق وتوسعه مي تواند آثار سرريز سرمايه گذاري مستقيم خارجي راافزايش دهد.
بنابراين به كارگيري سرمايه گذاري خارجي به جزء هدف تامينمالي سرمايه ، با هدف هاي ديگري نيز صورت مي گيرد. ارتقاء بهره وري توسعه مهارت ومديريت براي ارتقاء توان كيفي نيروي داخلي حركت به سوي اقتصاد بازار از ديگر هدف هاي جذب سرمايه گذاري خارجي است.
اگر چه رشد بازارهاي داخلي در كشورهاي در حال توسعه ودسترسي به نيروي كار نسبتاً ارزان با شرط تداوم سياست هاي آزاد سازي مي توانند منجر به رشد سرمايه گذاري مستقيم خارجي در اين كشورها شود ، ولي جذب سرمايه گذاري مستقيم خارجي با جهت گيري صادرات ، داراي فرايندي پيچيده تر است.
در اين راستا بر دولت ها است كه به ظهور و پويايي صنايع وكارآفرينان داخلي براي جلب مشاركت شركاي خارجي به عنوان سرمايه گذاري يا عرضه كننده فن آوري كمك كنند.
مقدمه :
انباشت سرمايه به لحاظ نظري يكي از پيش نيازهاي اساسي فرايند رشد اقتصادي به شمار مي رود كه مي تواند از منابع مالي داخلي (پس اندازها) و خارجي تامين مالي شود. منابع مالي خارجي نه تنها محكي براي پس انداز داخلي بوده ودر واقع شكاف پس اندازي سرمايه گذاري را پر مي كند ، بلكه راه حلي براي مقابله با شكاف منابع ارزي است. در كشورهاي در حال توسعه ، منابع مالي خارجي شامل كمك هاي دو جانبه كشورهاي توسعه يافته ، جريان هاي مالي نشات گرفته از منابع متعدد ، نظير بانك جهاني و بانك هاي منطقه اي ، سرمايه گذاري غير مستقيم خارجي (FPI) وسرمايه گذاري مستقيم خارجي (FDI) است.
فارغ از پيامدهاي دو مورد اول كه در واقع ، بحران بدهي ها ومشكلات مربوط به خدمات بدهي را در برداشته و اغلب از سوي دولت ها و موسساتي نظير صندوق بين المللي پول و بانك جهاني صورت مي گيرد ، دو مورد اخير بيشتر به وسيله بخش خصوصي و در قالب شركت هاي چند مليتي (MNCS) صورت گرفته و از آن به عنوان جريان خصوصي سرمايه ياد مي شود.
اين دو روند بخش اسلامي جريان هاي بين ا لمللي است. هر يك از اين دو نوع سرمايه گذاري خارجي با نقش مكمل يكديكر سبب مي شوند تا كشور ميزبان براي بهره مندي از منابع و نيز كاهش نوسان پذير و خطر پذيري رهمبردهاي موثري براي جذب و كنترل رفتار جريان هاي سرمايه اي در نظر ميگرد.
بحران مالي جنوب شرق آسيا، پرسشهاي مهمي پيرامون مزايا و زيان هاي جريانهاي سرمايه اي ناشي از جلب انواع سرمايه گذاري خارجي مطرح كرده است.
درك كامل ويژگي ها و انواع گوناگون سرمايه گذاري خارجي، زمينه مناسبي است تا به ارزيابي پيامدهاي جريان هاي سرمايه اي بر كشورهاي ميزبان و شناسايي سياست لازم براي جذب سرمايه هاي بين الملي بپرداريم. بسياري از كشورهاي در حال توسعه براي تامين منابع ارزي مود نياز در فرانسه توسعه در دهه هاي اخير از منابع ملي خارجي بهره برده اند.
تعريف سرمايه خارجي
سرمايه خارجي شامل وجوه نقدي، ارز قابل تبديل به ماشين الات و تجهيزات، ابزار و قطعات يدكي، قطعات منفصله و مواد اوليه، حق اختراع دانش فني، اسلامي و علائم تجاري و خدمات تخصصي، سود سهام قابل انتقال سرمايه گذاري خارجي و سايل موارد مجاز مي باشد.
سرمايه گذاري مستقيم خارجي
تعاريف متعددي از سرمايه گذاري مستقيم خارجي ارائه شده است. صندوق بين المللي پول سرمايه گذاري مستقيم خارجي را به اين تعريف مي كند:
« سرمايه گذاري مستقيم خارجي، سرمايه گذاري است كه به هدف كسب منابع پايدار در كشوري به جز موطن فرد سرمايه گذاري انجام مي شود و هدف سرمايه گذاري از اين سرمايه گذاري آن است كه در مديريت بنگاه مربوطه نقش موثر داشته باشد.
سرمايه گذاري خارجي
سرمايه گذاري مستقيم خارجي به گونه رايج آن به شكل سرمايه گذاري در توليد شناخت كالا، و استخراج مواد خام انجام مي شود.
كشورهاي براي پركردن شكاف پس انداز ملي و سرمايه گذاري، دستيابي به دانش فني و زدودن تنگف هاي ارزي، از سرمايه گذاري مستقيم خارجي استقبال مي كنند.
در نهايت، شايد بتوان سرمايه گذاري مستقيم خارجي را به صورت زير تعريف كرد:
« سرمايه گذاري مستقيم خارجي نوعي سرمايه گذاري است كه در كشوري خارجي به جز كشور منشأ سرمايه انجام مي شود هدف از آن كسب منافع پايدار در يك بنگاه است كه حاكي از آن است كه سرمايه گذاري حتماً به دنبال كنترل كردن مديريت بنگاه مربوط خواهد بود.»
ماهيت حقوقي سرمايه گذاري خارجي از موضوعات بسيار مهم و تأثيرگذار در جريان سرمايه گذاري مستقيم خارجي است و صحبت از سرمايه گذاري مستقيم خارجي و شرايط جذب آن به حلقه مفقوده فوق كافي نخواهد بود.
از آنجا كه تقريبا تمامي جريان هاي سرمايه گذاري مستقيم خارجي در دنيا به وسيله شركت هاي چند مليتي صورت مي گيرد، لذا صحبت كردن در مورد جذب و تشويق سرمايه گذاري خارجي عمدتاً مي تواند براساس شناخت ماهيت پيچيده شركت هاي چند مليتي صورت پذرد.
در حال حاضر اجماع چنداني در مورد دلايل و چگونگي (why , how) فعاليت اين شركت ها وجود ندارد.
شايد بتوان يكي از علل اصلي به وجود آمدن اين شركت ها را يك سري هدفها نظير كاستن هزينه هاي عملياتي كه عمدتاً به وسيله مجموعه اي از نوآوري هاي سازماني صورت گرفته است،قلمداد كرد.
در واقع سرمايه گذاري مستقيم خارجي گسترش سازمان داخلي شركت هاي چند مليتي را نشان مي دهد. بر اساس مباحث نظري موجود، رفتار شركت هاي چند مليتي متاقب آن، عوامل موثر بر سرمايه گذاري مستقيم خارجي را مي توان در سه محور اصلي بررسي كرد؛ مزيت هاي مكاني، مزيت هاي دروني كردن و مزيت هاي خاص بنگاه (نظير فن آوري) .
نظريه هاي مختلفي سرمايه گذاري مستقيم خارجي را از ديدگاه شركت هاي چند مليتي مورد بحث قرار مي دهند. اين نظريه ها را مي توان به نظريه هاي مبتني بر فرض بازارهاي كامل و نظريه هاي مبتني بر فرض بازارهاي ناقص دسته بندي كرد.
در نظريه هاي مبتني بر فرض بازارهاي كامل، عوامل مثل شكست بازاري، عدم اطمينان كمبود اطلاعات و چسبندگي هاي مختلف وجود ندارد و تمامي عوامل موجود در بازار همگن هستند.
در مقابل، نظريه هاي مبتني بر بازارهاي ناقص با نقص كردن فروض فوق شكل مي گيرند.
|
قبل از اينكه جايگاه ITC را در كره مورد بررسي قرار دهيم بايد ببينيم متغيرهاي اصلي اقتصاد كلان كره در چه وضعيتي قرار دارند؟ يكي از متغيرهايي كه هميشه مورد بحث است GDP يا همان توليد ناخالص داخلي است. كره در سال 2007 براساس معيار GDP داراي رتبة 13 در جهان بوده و در آسيا رتبه چهارم را داشته و پيشبيني ميشود با اين وضعيت تا سال 2020 يكي از سه كشور اول ثروتمند دنيا خواهد بود. توليد ناخالص سرانة داخلي كشور در سال 1963 نزديك به يكصد دلار بود كه در سال 95 آن را به 10 هزار دلار ميرسانند و طي 10 سال اخير مجدداً آن را به 5/2 برابر ميرسانند يعني الآن براي سال گذشته GDP سرانه نزديك به 25 هزار دلار بوده. سهم بخش كشاورزي در GDP 2/3 درصد است. صنعت نزديك به 40 درصد، خدمات 57 درصد، نرخ تورم 5/2 درصد در سال 2007، اگر به نرخ تورم اكثر كشورهاي دنيا نگاه كنيد عموماً همه تكرقمي هستند. جمعيت زير خط فقر هم 2 درصد بوده است. توزيع جمعيت شاغل در بخش كشاورزي 5/7 درصد، بخش صنعت 17 درصد و خدمات 75 درصد، نرخ بيكاري در سال 2007، 2/3 درصد بوده است. عمدة صنايع در اين كشور در اين حوزهها مشغول هستند. الكترونيك، اتومبيل، محصولات شيميايي، كشتيسازي، نساجي و صنايع غذايي. صادرات اين كشور در سال گذشته 372 ميليارد دلار بوده و شركاي عمدهاش چين با 22 درصد، آمريكا 5/12 درصد، ژاپن 1/7 درصد و هنگكنگ با 5 درصد هستند. واردات اين كشور نزديك به 357 ميليارد دلار است كه در سال 2007 شركاي عمدهاش عبارتند از: چين 18 درصد، ژاپن 16 درصد، كشورهاي عربستان سعودي و امارات بعد از آنها قرار ميگيرند كه عمدة واردات به نفت خام برميگردد. به صورت مشخص شاخص كلان رشد اقتصادي طي سالهاي 95 تا 2007 از 5.2 درصد شروع ميشود و در سال گذشته نزديك به 5 درصد رشد اقتصادي دارد. درآمد ناخالص ملي از يكصد دلار در سال 1963 شروع ميشود تا 2006 به 18 هزار دلار ميرسد و سال گذشته كه 25 هزار دلار رقم درآمد ناخالص ملي سرانهاش بوده است. بالاترين سطح نرخ بيكاري به سال 1998 و 1999 برميگردد به طور مشخص بايد گفت بحران مالي سال 1997 مهمترين عامل گسترش بيكاري بوده است به اين خاطر نرخ بيكاري به علت نوسانات اقتصادي خيلي بالا بود ولي بعد از سال 2000 آن هم به زير 4 درصد ميرسد. نرخ تورم كشور در تمام سالهاي گذشته زير 5 درصد بوده كه براي سال 2007، 5/2 درصد نرخ تورم داشته است. در تمام سالهاي 98 تا 2007 هميشه صادرات بر واردات فزوني داشته و تفاوت صادرات و واردات مازاد تجاري را ميسازد كه در 2007 نزديك به 15 ميليارد دلار ميشود. بعد از اينكه تصويري كلي از متغيرهاي اقتصادي كره داشتيم حالا ميخواهيم ببينيم نقش صنعتIT در اقتصاد رو به توسعة كره چيست؟ طبق آمار در سالهاي 2000 تا 2005 رشد سالانة اين صنعت در كره جنوبي نزديك 5/38 درصد بوده كه سهم صادرات IT در سال 2005 از كل صادرات 36 درصد بوده است. شما ا گر صادرات 2005 اين كشور را كه حدود 379 ميليارد دلار است در 36 درصد ضرب كنيد، ميبينيد نزديك 102 ميليارد دلار فقط سهم صادرات IT اين كشور ميشود كه عمدتاً شامل گوشيهاي موبايل، تلويزيونهاي ديجيتال، مانيتورها و غيره ميشود. سهم IT از GDP در سالهاي 2000 تا 2005 به طور دقيقتر نشان داده ميشود سهمIT از GDP كل در 2000، 5/9 درصد بوده كه در سال 2005 به 15 درصد ميرسد و در خود بخش يعني رشد IT در خود بخش 32 درصد در 2000 تا 46 درصد در 2005 بالا ميرود. نكتةجالب اينكه اين صنعت نقش بسياري در تثبيت قيمتها داشته. طي سالهاي 2000 تا 2005 توانسته شاخص CPI يعني شاخص قيمت مصرفكننده را به ميزان 22/0 درصد و شاخص قيمت توليدكننده را به ميزان 15/1 درصد كاهش دهد. در صورتي كه اگر به آمارهاي همين سالها نگاه كنيد نرخ CPI نزديك به 2/3 درصد و شاخص توليدكننده 8/1 درصد بوده است. كل بودجهاي كه دولت در اين بخش صرف ميكند در سال 2004 بالغ بر 3/2 ميليارد دلار است كه از اين ميزان 30 درصد در خود دولت سرمايهگذاري شده است. يكي از شركتهاي بسيار قوي و مؤثر در اين صنعت سامسونگ است كه گفته ميشود به تنهايي 20 درصد از درآمدهاي ارزي ناشي از صادرات فقط مختص اوست. بخش بعد كل توليدات فناوري اطلاعات است كه طي سالهاي 98 تا 2005 به رقم 233 ميليارد دلار رسيده است و صادرات IT برحسب يكصد ميليون دلار در 2005 به 1023 كه درواقع 102 ميليارد دلار ميشود افزايش پيدا كرده است. معمولاً وقتي در صنعت IT صحبت ميشود شاخصهاي رايج را مورد بررسي قرار ميد هند. براساس شاخصهاي بينالمللي ICU (اتحاديه بينالمللي مخابرات) معمولاً سرانه تلفن، موبايل و غيره را لحاظ ميكند و ميزان توسعهيافتگي را در آن بخشها مورد بررسي قرار ميدهند. نگاه كنيد 3 شركت عمده در تلفن ثابت هستند كه شركت KT به تنهايي 21 ميليون نفر را در 2007 پوشش داده، شركت هانارو حدود 2 ميليون و شركت جديد ژاپن حدود 166 هزار نفر روي هم 23 ميليون نفر از خدمات تلفن ثابت استفاده ميشكنند. در موبايل FKT، 21 ميليون نفر مشترك دارد. KTF، 13 ميليون و LVD، 7 ميليون كه در مجموع 43 ميليون نفر داراي موبايل هستند. در مورد اينترنت،كاربران از سال 1999 رقمشان از 10 ميليون نفر به 31 ميليون نفر در سال 2004 افزايش پيدا ميكند. نرخ كاربران اينترنتي در يكهزار نفر در سال 2004 به ازاي هر يكهزار نفر 70 نفر كاربر اينترنتي هستند. مشتركين اينترنتي كه از خدمات استفاده ميكنند در سال 2003 تقريباً 11 ميليون نفر از يك خدمات استفاده ميكنند. كامپيوتر شخصي در 2004 حدود 16 ميليون،كامپيوترهايي كه در محيط تجاري استفاده ميشود 9 ميليون و روي هم 26 ميليون نفر داراي PC هستند. زيرساختهاي ITC: تلفن در 2004، 22 ميليون نفر، موبايل حدود 31 ميليون نفر و كاربران اينترنت 22 ميليون نفر هستند. يكي از بحثها مربوط به مقايسة اينترنت پرسرعت در ميان چند كشور در سال 2002 است، با وجود اينكه ميزان استفاده از اينترنت در كره 70 درصد است هزينةماهانة ADSL اينترنت پرسرعت 30 دلار در ماه است يعني كمتر از سنگاپور، استراليا،انگلستان،آمريكا و هنگكنگ. تجارت الكترونيكي از 2000 تا 2003 از 5/4 درصد تا 5/16 درصد رشد داشته و اين مبلغ تقريباً در سال 2003 حدود 2 ميليارد دلار ميشود. تعداد كاربران بهرهمند از بانكداري آنلاين و موبايل. اين رقم تا سال 2004 هميشه سير صعودي داشته و به مرز 24 ميليون نفر در 2004 رسيده است. بانكداري الكترونيكي رو به افزايش است يعني افرادي كه از اينترنت بانكي استفاده ميكنند روند فزاينده دارد. كاربراني كه داراي امضاي الكترونيك هستند نزديك به 10 ميليون نفر در سال 2004 است با امضاي الكترونيك خريد ميكردند. ميخواهيم ببينيم علل رشد فزايندة IT در سالهاي اخير در كره چيست؟ در سال 2004 استراتژي كه توسط دولت كره دنبال شد و سرمايهگذاري بسيار قابل توجهي روي آن كردند استراتژي معروف به IT هشت ضلع بود. اين استراتژي در فورية 2004 با هدف رساندن GDP سرانة اين كشور به 30 هزار دلار درآمد سرانه پيشبيني شده يعني تا 2010 بنا دارند به اين سهم برسند كه رسيدهاند. اين استراتژي كه گفتم داراي 8 سرويس و 3 زيرساخت و 9 محصول يا دستاورد است كه از شرح تفصيلي آن صرفنظر ميكنم. در حوزة MFCGA اولي تكنولوژي است كه ديتا و عكس را به صورت پرسرعت در اختيار همه قرار ميدهند. دولت در سال 2005 حدود 4 ميليارد دلار در ا ين تكنولوژي خرج كرده بحث wireless كه از اينترنت استفاده كرد تازه در ايران شكل ميگيرد. نتيجهگيري آخري كه خدمت دوستان عرض ميكنم اينكه مطالعهاي صورت گرفته توسط 2 اقتصاددان برجستة توكيو كه آمدند بررسي كردند از سال 1997 تاكنون اقتصاد كره و ژاپن را كه موتور رشد آنها چيست؟ دقيقاً به اين نتيجه رسيدند كه از دهة 90 به بعد صنعت IT بسيار تأثيرگذار بوده روي اقتصاد اين كشور و عمدهترين چيزي كه شتاب ميبخشد به اقتصاد كشور فقط و فقط IT است. اميدوارم در كشور ما نيز هرچه سريعتر مقدمات و زيربناهاي مورد نياز در اين صورت به شكل عالمانه فراهم گردد. | ||
با تشکر از آقای ابراهیم زاده
دکتر فرشاد مومنی درباره نکات مثبت و ارزشمند جلسه رئیس جمهور با 100 اقتصاددان اظهار داشت: «در این جلسه دوستان دولت کمتر حرف زدند و بیشتر شنونده خوبی بودند». این اقتصاددان متعهد شدن احمدینژاد را از دیگر دستاوردهای این جلسه عنوان کرد و گفت: «استادان محترم دانشگاهها راجع به خطیر بودن طرح تحول اقتصادی مطرح شده از سوی رئیس جمهور و پتانسیلهای بحران آفرینی آن صحبت کردند و احمدینژاد متعهد شد قبل از اینکه به یک جمع بندی پخته و علمی نسبت به این طرح برسد، دست به هیچ اقدام عملی نزند».
وی در گفتوگو با آفتاب، ادامه داد: «همچنین شاه بیت نکات ارائه شده از سوی دبیر محترم ستاد تحول اقتصادی دولت این بود که این بار قرار است کار شتابزده و نسنجیده صورت نگیرد».
این اقتصاددان با اشاره به این نکته که استادان دانشگاه معتقدند که ناپختگی و ابهامات بیشمار در آنچه که در ذهن دولت است، مشاهده میشود، افزود: «اگر دولت به تعهداتی که در این جلسه داده است، عمل کند، میتوانیم با کمال خوشحالی و خوشبختی بگوییم که جلسه دیشب یک دستاورد بزرگ داشت و آن اینکه دولت شتابزده عمل نخواهد کرد».
دکتر مومنی اظهار داشت: «بخش مهمی از اظهارنظرهای استادان به خاطر محدودیت زمانی، مجال عرضه پیدا نکرد که در این مورد هم رئیس جمهور وعده دادند که مساله را پیگیری می کنند و سازو کاری برای اینکه مطالب دیگر دوستان هم شنیده شود، فراهم میکنند».
این اقتصاددان در ادامه با با ابراز نگرانی اظهار داشت: «متاسفانه من اهتمام جدی و اراده مشخصی برای مبنا قراردادن قانون و برنامه در سخنان رئیس جمهور ندیدم و این نگران کننده است».
وی گفت: «نگرانی از این بابت که احتمال دور زدن مجلس وجود دارد هم از باب اینکه مجموعه تدابیر و تمهیداتی که در شان یک برنامه حتی کوتاه مدت باشد تاکنون اندیشیده نشده و صرفا آنچه ارائه شده کلیاتی به صورت غیر منسجم و کاملا گزینشی از برخی موضوعات مطرح شده بود».
مومنی اضافه کرد: «تمایلی که دولت برای مشارکتجویی استادان دانشگاه و نهادهای پژوهشی از خود نشان داده است، اگر اجرا شود چیزی ارزشمندی است که میتواند از آسیبهای احتمالی آنچه را که در گذشته شاهد آن بودیم، بکاهد».
این اقتصاددان در پاسخ به این سوال که آیا برگزاری چنین نشستهایی را در راستای تبلیغات پیش از موعد برای ریاست جمهوری تحلیل میکنید؟ اظهار داشت: «ما میتوانیم گمانهزنی مثبت یا منفی داشته باشیم».
وی ادامه داد: «اگر جلسه سال گذشته را مبنا قرار دهیم ناگزیر به سمت گمانهزنی منفی پیش می رویم به دلیل اینکه تقریبا هیچکدام از تعهداتی که رئیس جمهور در دیدار سال گذشته خود با اقتصادانان انجام داده بود، هنوز محقق نشده است».
مومنی گفت: «با وجود اینکه دولت به صراحت تعهد داده بود آمارهای رسمی و به روز در اختیار پژهشگران قرار داده شود که متاسفانه هنوز هم آخرین آمار رسمی منتشر شده از سوی دولت مربوط به سال 1384 است».
این اقتصاددان با اشاره به عمل نکردن رئیس جمهور به وعده سال گذشته خود مبنی بر دادن جواب به نامه مکتوب 56 اقتصاددان گفت: «احمدینژاد در سال گذشته به صراحت به اقتصاددانان وعده داد که یک پاسخ مکتوب به نامه آنها داده میشود و همان جا به مسئولان و دستیاران اقتصادی خود فرمان صادر کرد که حتما این کار انجام شود، متاسفانه بعد از یکسال هنوز هیچ پاسخی دریافت نشده است».
وی اظهار داشت: «اگر همچنان با دید مثبت به این مساله نگاه کنیم، در صورت عمل کردن رئیس جمهور به تعهداتی که در این جلسه داشته، یعنی ناسنجیده و غیر مشارکتجویانه عمل نکردن و برای علم منزلت قائل بودن رعایت شود، حتی اگر هدف دولت با انگیزه سیاسی باشد، هیچ اشکالی ندارد».
دکتر مومنی در پایان گفت: «دانشگاهها به تمایلات سیاسی مقامات کاری ندارند. آنها میخواهند موازین متعارف علمی در فرآیندهای تصمیمگیری و تخصیص منابع رعایت شود و با هر انگیزهای دولتمردان این کار را انجام دهند از نظر ما بلااشکال است».
رقابت مندي ايران در اقتصاد جهاني
اگرچه شاخص رقابتمندي رشد (GCI) براي ايران محاسبه و ارايه نشده است ليكن با توجه به نماگرهايي چون درآمد سرانه و سهم ايران در تجارت جهاني كه ارتقاي آنها از مولفههاي اصلي رقابتمندي است، ميتوان به وضعيت رقابتمندي ايران پي برد، شناخت تنگناهاي رقابتمندي اقتصاد ايران نيز حايز اهميت است، زيرا در ارزيابي جايگاه اقتصادي ايران، توجه به قدرت توضيحدهندگي نظريه مزيت نسبي در مقايسه با مزيت رقابتي (رقابتمندي) براي برنامهريزي و برداشت سياستي، بسيار مفيد است.
كشور ايران در سال 2002، بر حسب معيار برابري قدرت خريد، حدود 375 ميليارد دلار درآمد (توليد ناخالص داخلي) داشته است كه سهم آن از كل توليد ناخالص داخلي جهان (43750 ميليارد دلار)، 86/0 درصد و رتبه آن (از بين 203 كشور مورد بررسي)، 22 بوده است. توليد ناخالص داخلي سرانه كشور برحسب PPP در همين سال 5486 دلار بوده است كه با فاصله از متوسط دنيا (7808 دلار) در رتبه 98 دنيا (در بين 206 كشور مورد بررسي) قرار دارد (چنانچه درآمد ملي سرانه بر حسب دلار اندازهگيري شود اين عدد به 1720 دلار و رتبه ايران به 114 نزول ميكند).
سهم ايران از تجارت (صادرات كالايي) جهان نيز در سال 2002، 39/0 درصد بوده است و ايران با حدود 25 ميليارد دلار از 6400 ميليارد دلار صادرات دنيا در بين 208 كشور در رتبه 44 قرار دارد. نكته حايز اهميت اين است كه بالغ بر 81 درصد صادرات ايران را نفت و فرآوردههاي نفتي تشكيل داده است. به لحاظ واردات نيز سهم ايران 34/0 درصد و با حدود 22 ميليارد دلار (از 6390 ميليارد دلار واردات جهاني) در رده 43 قرار دارد.
توجه به دو نماگر تورم و بيكاري هم در ارزيابي جايگاه ايران در اقتصاد جهاني و رقابتمندي بينالمللي مفيد است. نرخ تورم ايران در سال 2002 بالغ بر 15 درصد بوده است و در بين 219 كشوري كه نرخ تورم آنها ارايه شده، ايران در رديف 16 قرار دارد و به عبارتي ايران از 203 كشور تورم بالاتري داشته است، متوسط نرخ تورم جهان در اين سال حدود 3/6 درصد بوده است. نرخ بيكاري ايران نيز در اين سال 8/12 درصد بوده است كه از متوسط نرخ بيكاري جهان (64/9 درصد) بالاتر است. ايران در بين 184 كشور كه نرخ بيكاري آنها گزارش شده است در رتبه 65 قرار گرفته و وضعيت حدود 120 كشور از اين لحاظ از ايران بهتر است.
در مجموع ايران (در سال 2001) بر حسب شاخص توسعه انساني (HDI) در گروه با توسعه متوسط قرار گرفته است و با شاخص 719/0 و فاصله زياد از كشور اول (نروژ با 944/0) در رتبه 106 جهان قرار دارد. اكنون با در نظر داشتن مقادير و رتبههاي فوق به بررسي وضعيت ايران در قالب نظريه مزيت ميپردازيم.
ايران به لحاظ مساحت يكي از كشورهاي پهناور دنيا محسوب ميشود و با در دست داشتن 12/1 درصد از مساحت خشكي جهان در بين 266 كشور رتبه 18 را داراست. در دست داشتن 5/12 درصد ذخاير نفت، 15 درصد ذخاير گاز جهان و همچنين برخورداري از كانسارهاي عظيم معدني از جمله قرار گرفتن روي كمربند جهاني مس سبب شده كه ايران به لحاظ مواهب طبيعي (Endowments) جزو كشورهاي غني محسوب شود. موقعيت ممتاز جغرافيايي ايران نيز بر ارزش اين مواهب ميافزايد. به لحاظ نيروي انساني نيز ايران از وضعيت برجستهاي برخوردار است. ايران با 3/68 ميليون نفر، 12/1 درصد از جمعيت 1/6 ميلياردي دنيا و رتبه 16 را در بين 235 كشور به خود اختصاص داده است، توجه به كيفيت نيروي انساني تيزهوش و آموزش ديده ايراني بيانگر اين واقعيت است كه بايد به كل ساعات كار در اختيار كشور به عنوان يك دارايي (Endowment) نگريست.
ايران به لحاظ سرمايه مالي نيز در وضعيت مناسبي قرار دارد. متوسط نسبت پسانداز ناخالص داخلي ايران به GDP در فاصله سالهاي 1990 تا 2001 بالغ بر 26 درصد بوده است، متوسط سهم تشكيل سرمايه ناخالص از GDP نيز در ايران بالغ بر 25 درصد بوده و در مجموع ايران به لحاظ پسانداز و سرمايهگذاري داخلي داراي نسبتهاي بالايي است. نسبت بدهي خارجي (حدود 9 ميليارد دلار) به GDP ايران (8 درصد) و همچنين حدود 21 ميليارد دلار ذخاير ارزي خارجي (در سال 2002) هم حكايت از اين دارد كه ايران به لحاظ عامل سرمايه نيز با مضيقه مواجه نيست.
شواهد فوق نشان ميدهندكه ايران به لحاظ شكاف عوامل (objects gap) و يا نسبتهاي عوامل (Factor Proportions) آنگونه كه نظريههاي سنتي توسعه و تجارت تاكيد ميكردند با تنگنا مواجه نيست، لذا بايد شكاف در توسعه و تجارت (رقابتمندي) را در عوامل ديگر جستجو نمود. بدين منظور در ادامه به برخي نماگرهاي اقتصاد مبتني بر دانش (knowledge Based Economy-KBE) توجه ميشود. براي اندازهگيري حركت به سمت KBE، نماگرهاي متعددي به كار گرفته ميشوند كه در چهار طبقه محيط اقتصادي ـ تجاري، فنآوري اطلاعات و ارتباطات، توسعه منابع انساني و نظام نوآوري دستهبندي ميشوند در ادامه چند نماگر مهم در زمينه KBE با استفاده از گزارش نماگرهاي توسعه جهان (2003) ارايه ميشوند.
تعداد ابداعهاي ثبت شده (patent) ايران در سال 2000 به ازاي يك ميليون نفر، 2 بوده است. كه اين عدد براي كشورهايي مانند آمريكا، آلمان و فرانسه در سال موردنظر به ترتيب 298، 229 و 195 و براي كره جنوبي 931 بوده است.
نسبت هزينه صرف شده براي تحقيق و توسعه (R&D) به GDP در ايران 43/0 درصد بوده است حال آنكه اين نسبت براي آمريكا 69/2، براي آلمان 48/2، براي فرانسه 15/2 و براي كره جنوبي 68/2 درصد بوده است. تعداد محققان به ازاي يك ميليون نفر در ايران 331 نفر و براي ايالات متحده آمريكا 4099 نفر، براي آلمان 5/3160، براي فرانسه 2718 و براي كره 6/2318 نفر بوده است. رتبه ايران براي اين دو نماگر در سالهاي 1996 تا 2000، به ترتيب 44 و 46 بوده است.
سهم صادرات كالاهاي با فنآوري بالا از كل صادرات براي ايران در سال 2000، 15/0 درصد (يعني نزديك به صفر) بوده است. اين رقم براي آمريكا 18، براي فرانسه 2/16 و براي آلمان 6/13 درصد بوده است.كره جنوبي در اين سال 3/26 درصد صادرات با فنآوري بالا داشته است.
سهم سرمايهگذاري مستقيم خارجي از GDP براي ايران در سال 2000، 04/0 درصد گزارش شده است. اين عدد در سال 2000 براي آمريكا 14/3 ، براي فرانسه 4، براي آلمان حدود 7/1 و براي كره بالغ بر 2 درصد بوده است.
نسبت كاربران اينترنتي از كل جمعيت ايران در سال 2001، 5/1 درصد بوده است، اين عدد براي آمريكا 50 ، براي آلمان 4/37 ، براي فرانسه 4/26 و براي كرهجنوبي 5/51 درصد بوده است.
تعداد ميزبانان اينترنتي به ازاي هر 10000 نفر در ايران 38/0 نفر بوده است. اين نماگر براي آمريكا 3729، براي آلمان 294، براي فرانسه 133 و براي كره جنوبي 148 نفر بوده است.
شواهد آماري فوق نشان ميدهند كه برخلاف مواهب طبيعي و نسبت عوامل، ايران به لحاظ نماگرهاي اقتصاد دانش با شكاف جدي مواجه است و لذا پايين بودن جايگاه ايران در اقتصاد و تجارت جهاني را بايد در پايين بودن مولفههاي اقتصاد دانش جستجو كرد. اين امر سبب ميشود كه ايران نتواند در صحنه تجارت و رقابت جهان، به سهم و جايگاهي متناسب با داراييهاي طبيعي خود دست يابد.
نزول جايگاه ايران در عرصه اقتصاد جهاني به پايين بودن نماگرهاي فوق و در نتيجه افت مولفههايي چون بـهرهوري عــوامل (بـهرهوري كل عوامل توليد در اقتصاد ايران در پايه 100 از 33/84 در سال 1357 به 66/81 در سال 1381 كاهش يافته است) ، كيفيت توليدات و در نهايت درآمد سرانه و رفاه ارتباط مييابد و توضيح شكاف توسعه ايران در اقتصاد جهاني و فاصله آن از رقابتمندي بينالمللي در قالب نظريههاي جديد اقتصادي (از جمله نظريه جديد تجارت بينالملل كه موضوع اين مقاله است) ممكن ميشود. پيام اصلي اين تحليل، توجه به دانش، فنآوري و رويكرد سيستمي براي بهبود رقابتمندي و ارتقاي جايگاه ايران در اقتصاد جهاني است
منابع:
آمار اين قسمت از سايت nationmaster.comو گزارش world develop mend Indicator (2003) گرفته شده است.
[2] - ترازنامه انرژي (1382).
[3]- معمارنژاد (1383).
* به جذب سرمايهگذاري خارجي به عنوان ابزاري براي دسترسي به سرريز دانش و تحقيق و توسعه توجه ميشود.
[4] - سازمان مديريت و برنامهريزي كشور (1383).
با تشکر از آقای ابراهیم زاده
شايد شما هم سنگاپور را بشناسيد. كشورى كوچك در آسياى جنوب شرقى. كشورى كه به يارى مديريتى صحيح و انعطافپذير و فارغ از بداخلاقىها و عصبانيتهاى نابخردانه توانست در طول كمتر از سه دهه، فقر را به رفاه و ثروت مبدل كند و از كشورى جهان سومى به كشورى مدرن و جهان اولى ارتقا يابد. صعود از 400 دلار توليد ناخالص داخلى در سال 1959 به بيش از 12200 دلار در سال 1990 و سرانجام به رقم 22000 دلار در سال 1999 و به سخنى روشنتر گذر از مشكلات فقر جهان سومى را تنها مىتوان يك نام بر روى آن گذاشت، معجزه ملى. اين رقم به معناى رفاه براى سنگاپور است و نيز به معناى آرامش براى ملتى كه مىتواند به دور دستهاى آيندهاش به خوشدلى بنگرد. اين رقم يعنى بهداشت براى يك ملت، بيمه براى تمام مردم، يعنى آسايش و امنيت براى امروزيان و نسلهاى فردا و اين همه آسان به دست نيامده. به يارى مديران پرتوان و فراتر از همه صادق و نيكانديش كه انديشههاى والا و بلند پروازانه در سر دارند و برترين آنها، انديشه خدمت صادقانه است و انديشيدن و باز انديشيدن به منافع ملى و جاى دادن منافع ملى بر فراز انديشه، با رأى و فكر برتر، مىتوان از سرزمينى ولو سترون، بوستانى پرگل آفريد، چنانچه آفريدند.
حركت سنگاپور از جهان سوم به جهان اول براساس برنامه بيست وچهارگانه ذيل صورت گرفته است.
1. برنامهريزى
2. جذب بهترينها از خارج
3. جلوگيرى از فرار مغزها
4. نيكانديشيدن براى همه جهانيان فارغ از تفكر و مواضع خودشان
5. ارتباط سالم با همسايگان بر مبناى منافع ملى
6. جلب اعتماد جهانيان
7. پرهيز از خطرناك جلوه دادن خويش براى جهانيان (كارى كه كره شمالى از آن اجتناب كرد و منزوى شد)
8. انعطافپذيرى در سياستهاى كلان
9. تزكيه جامعه از طريق سالمسازى مديران
10. تلاش در ايجاد وحدت ملى و پرهيز از تفرقه در جامعه چند قوميتى
11. برترى منافع ملى بر منافع فردى و گروهى و خويشاوندى
12. شركت مديران ترازاول در كالجهاى مديريتى و آموختن تازههاى جديد مديريت و هميشهطلبه بودن مديران
13. بهرهگيرى از بهترين مشاوران
14. انتقادپذير بودن و گوش سپردن به نقد منتقدان و كوشيدن در رفع نقايص
15. بىترحمى نسبت به خلافكاران و رشوهگيران حتى اگر نزديكترين افراد به حكومت بوده باشند.
16. نظام قضايى مستقل و فارغ از جناحبندىهاى سياسى
17.تلاش براى جذب سرمايهگذاران خارجى و انعطافپذيرى در مسائل تجارى جهت جذب سرمايهگذاران و فراهم آوردن امكانات جهت اين امر
18. سرمايهگذارى كلان براى جذب جهانگردان و رونق صنعت توريسم به منظور ايجاد اشتغال و كسب درآمد
19. مقابله جدى با رشوهخواري، حقالعمل كارى و دريافت هرگونه وجهى به عنوان دستخوش يا كمك توصيه شده
20. مبارزه با رانتخوارى به ويژه رانتخوارى اطلاعاتى
21. جلوگيرى از هزينه كردن نامزدهاى مجلس در انتخابات، چرا كه كانديداها در صورت پيروزى در برابر حمايتكنندگان خود مقروض مىشوند و ناگزير از خطا جهت جبران وجوه دريافتى شده و نيز براى كسب موفقيت در دورههاى بعدى متوسل به امور غيراخلاقى مىشوند.
22.آموزش زيستن در جامعهاى پيشرفته از طريق رسانههاى جمعى و پاكيزه نگه داشتن محيط زيست خويش به عنوان يك تعهد جمعى
23. برابر دانستن همه انسانها در برابر قانون و كسى را فراتر از قانون نپنداشتن و ايمان واقعى به اين آرمان.
24. يافتن شيوههايى براى تقويت همبستگى ملى و ايجاد ملتى منسجم
حال مىتوانيم از مديران كشورمان بپرسيم با نظر به امكانات برتر و بهتر و وجود منابع عظيم طبيعى و انسانى در همان مسيرى ره نورديدهاند كه سنگاپوريان طى طريق كردهاند؟ اين پرسشى است كه هر مسئولى در هر نقطهاى از اين كشور پهناور بايد از خود بپرسد، خدا كند كه نزد وجدان خويش جواب خشنود كننده و خداپسندانهاى داشته باشد.
كالاي ايرانی
گمشده اقتصاد ايران
تهران - خبرگزاری اقتصادی ایران
اكونيوز:ورود حيات بشر به عصر انقلاب الكترونيك و اطلاعات، شيپور ختم غائله صنعتي شدن را در كره مسكوني ما نواخت و از آن پس حتي صنعت، اين موج دوم انقلاب در دستاوردهاي انسان نيز متأثر از فنآوريهاي نوين شده و زير سايه آن درآمد.
به گزارش خبرگزاري اقتصادي ايران،اما شدت تأثير موج صنعتي كه اروپاي قرن هيجدهم خالق و رواجدهنده آن بود، به قدري با معاش و معيشت ساكنان كره زمين پيوند خورده بود كه امكان دل كندن از صنعت نه شدني مينمود و نه نياز مبرمي به آن حس ميشد.
همزمان با آغاز جريان جهاني شدن، كيفيت كالاي حاصل از فرآيندهاي توليد صنعتي، رمز توفيق در صحنه صنعت و شاه كليد فتح بازارهاي مصرف جهان شد. بدين سان، ديگر جوامع توليدكننده انبوه كالاها، صاحبان قدرت جهان صنعتي نيستند بلكه قدرت هژمون از آن، جامعهاي ميشود كه كالايي با كيفيت، هرچند با كميّت نه چندان چشمگير توليد كند.
كشورمان ايران، كه دست كم يكصد و پنجاه سال پس از اوج انقلاب صنعتي در اروپا، گامهاي نخست عملياتياش در زمينه ورود به جرگه ممالك صنعتي را تجربه كرد، اكنون به پيشرفتهاي چشم افسايي در زمينه توليد و حتي صادرات صنعتي دست يافته است. اما اين پيشرفتها، با وجود احراز مزيتهايي پُرشمار در كشورمان، شوربختانه هرگز به مرزي نرسيده است كه بتوان ايران را يك قدرت صنعتي وصف كرد.
با اين حال و آنگونه كه از رصد آمال و آرمانهاي تصميمسازان و تدبيرپردازان كشورمان برميآيد، قصد داريم با تكيه بر رهيافتهاي صنعتي، ايران را به يك قدرت اقتصادي - صنعتي، حداقل در محدوده خليج فارس و غرب آسيا و در مسير بيست سال فرا رويمان تبديل كنيم.
تيري در تاريكي
ايران امروز حتي اگر در ظاهر، پتانسيلهاي پرشماري براي قدرت يافتن در عرصه صنعت داشته باشد، به دليل تهي بودن از پندارها و رفتارهاي صنعتي (و نيازهاي بيشماري كه مرتفع نميشوند)، راهي بسيار صعب و پرچالش را براي حصول به آرمانهاي بلندش پيشرو دارد.
به طور مثال، ميتوان گفت صنعت نساجي در كشورمان بسيار ديرينه و پرسابقه است و در حال حاضر مقدار زيادي واحد صنعتي نساجي، پارچهبافي و پوشاك در كشورمان فعال است. دولتهاي ايران (به عنوان پدر و راهنماي اقتصادي كه خود نيز دستي بر آتش اقتصاد دارند) خاصه طي سالهاي اخير، همواره بر حمايت از اين صنعت پاي فشردهاند.
اما در سوي ديگر اين معادله، به ندرت ميتوان فروشنده يا مصرفكنندهاي را در بازار يافت كه هنگام فروش يا خريد كالاي نساجي، “ايراني نبودن” آن را مايه فخر و مباهات خود ارزيابي نكند. با وجود تمام ادعاهايمان در عرصه صنعت نساجي و پوشاك، غالب جوانان ايراني از تنپوشهاي ساخت غيرايراني استفاده ميكنند.
بررسي حقايق و تلاش براي ريشهيابي پيدايش چنين پديدهاي، حاكي از تبديل شدن مسأله كيفيت اندك محصولات نساجي و پوشاك ايراني به يك عادت مألوف در ذهن مردم جامعه ايران (مصرفكننده و عرضهكننده) و نيز القاي رواني “برتري كالاي غيرايراني” از نظر كيفي است كه موجب شده تا نه بنگاههاي اقتصادي نساجي ايران تلاشي براي بهبود وضعيت كيفي محصولات خود انجام دهند و نه مصرفكننده ايراني تمايل و علاقهاي به مصرف اين محصولات نشان دهد.
نتيجه بديهي اين وضعيت، بازارهاي لبالب از كالاي چيني، تايلندي و تركيهاي است كه ايران هفتاد ميليون نفري را به يك بازار مصرف خوب براي توليدكنندگان پارچه و پوشاك اين كشورها بدل كرده است.
“ايراني، كالاي ايراني، نخر!”
در بررسي مقوله كيفيت كالاهاي صنعتي ايران، به طيف وسيعي از سؤالات برميخوريم. آيا به درستي همه كالاهاي ايراني فاقد كيفيت هستند يا اين مسأله مربوط به پارهاي از آنها است؟ آيا بيكيفيت بودن برخي كالاهاي ايراني به عواملي همچون استفاده از ماده اوليه نامرغوب، توسعه نيافتگي تكنولوژي توليد محصولات صنعتي، ضعف دانش فني، قيمت تمام شده بالا و يا ناكارآمدي برنامههاي توسعه منتسب ميشود و با آن دلايل، نابساماني بازار و ضعف كيفيت كالا و محصولات صنعتي ايران قابل توجيه است؟ آيا برتري تفكر حمايت از مصرفكننده ايراني بر آرمان حمايت از توليد كننده ايراني در درون مايه فكري طراحان نظام اقتصادي ما موجب پيدايش اين وضيعت شده است؟ تا زماني كه بازار مصرف ايران به صحنه جولان كالاهاي فاقد كيفيت وارداتي تبديل شود، چگونه ميتوان از توليدكننده ايراني انتظار توليد كالايي با كيفيت را داشت؟
بدون ترديد، انگشت اول را بايد متوجه قيمت تمام شده، محيط كسب و كار و سياستهاي اقتصادي كرد. جاي تأسف است اگر بدانيم بخش مهمي از كيفيت اندك كالاي صنعتي ايران، ريشه در اين دارد كه توليدكننده براي ارزان تمام شدن هزينه توليد و كاستن از هزينه تمام شده محصول، از مواد اوليه نامرغوب استفاده ميكند.
البته اين اقدام توليدكنندگان ايراني، با هدف انتفاع و سود بيشتر صورت نميپذيرد بلكه از آن رو است كه صنعتگر ايراني بعضاً مجبور است براي تداوم حيات واحد توليدياش و ماندن در دامنه قيمتي رقابت با كالاهاي مشابه وارداتي، دست به اين گونه رفتارها بزند.
آنچه مسلّم است، هزينه توليد در كشورمان بسيار بالا است. اين شرايط به دليل بينظمي در برخي مؤلفهها همچون گراني دستمزد، تورم عمومي بالا، دشواري تأمين مواد اوليه مرغوب، قوانين رنگارنگ و بعضاً متعارض در شبكه قوانين اقتصادي كشور، ضعفهاي موجود در سيستم تأمين مالي و ناكارآمدي بانكهاي ايراني، ضعف توليدكنندگان ايراني در مطالعه بازار و تدوين راهكارهاي علمي براي حركتهاي توليدي صنعتي خويش، ضعف مفرط ايرانيان در هنر تبليغات و از همه مهمتر فقدان روحيه كار، تلاش و دقت در پيكره كارگري نظام توليد صنعتي ايران، ايجاد شده است.
همه اين دلايل موجب شده تا كالاي صنعتي ايراني، در صورت استفاده از مواد اوليه مرغوب و تكنولوژي مدرن، حتي اگر در صحنه كيفيت با انواع غيرايرانياش برابري كند، اما بعضاً قيمت چند برابر كالاي خارجي را بر خود الصاق ميكند و ناگفته پيدا است كه در صورت وقوع اين پديده، توليدكنندگان ايراني با دغدغهاي جديد، يعني يافتن مكاني براي انبار كردن اجناس بيمشتري خود مواجه ميشوند!
ترس از رسيدن به اين مرحله كه سراشيبي خطرناك ركود توليدي است، توليدكننده ايراني را بر آن داشته تا استفاده از مواد اوليه نامرغوب و در نتيجه كاهش شديد كيفيت محصولش را به ورشكستگي و خروج از مدار توليد ترجيح دهد. حاصل اين امر آن است كه ايرانيان و حتي بسياري از دستاندركاران صحنه اقتصاد، با وجود برآوردن فرياد “ايراني، كالاي ايراني بخر،” در نجواهاي خصوصيشان، دوستان و محارم را توصيه ميكنند كه “كالاي خارجي بخر!”
كيفيت، خاكريز اول جهاني شدن
چندي پيش، يك مقام دولتي از انبوه كالاهاي فاقد كيفيت اوليه كه به وفور وارد كشورمان ميشود انتقاد كرد و اعتراف نمود: وجود چند هزار رديف تعرفه، عملاً اين اقدام كه براي همه رديفها سطح كيفيتي تعيين شود را از ما سلب كرده است. وي اظهار اميدواري كرد كه سازوكارهايي در كشور به وجود آيد تا از ورود كالاي بيكيفيت خارجي جلوگيري شود.
واقعيت اينجا است كه امروز حتي كشورهاي توسعه نيافته و در مسير توسعه نيز در پي يافتن راهحلهايي براي ممانعت از ورود كالاهايي كم كيفيت هستند. موج جهاني شدن با سرعتي چشمافسا به پيش ميرود و هر دَم، تجارت به سوي در نورديدن مرزها حركت ميكند.
به همين دليل، كشورمان به صحنهاي آشفته از ورود و مصرف كالاهاي فاقد كيفيت خارجي بدل شده است و زير ضربههاي خردكننده اين حجم واردات، همان اندك رمق توليدكننده ايراني نيز رو به اتمام ميرود و كمر توليدكننده ايراني زير بار سنگين واردات انبوه خارجي و ناتواني در رقابت با آنها خم شده است.
به جز برخي اقلام مواد غذايي، خشكبار و فرش (آن هم تاحدي) كه در زمره صنايع دستي است، محصولات ايراني تقريباً امكان حضور پرقدرت و پايدار در بازار مصرف كشورهاي توسعه يافته را نيافتهاند. اقتصاد ايران با تعارضي عجيب روبهرو شده است.
حتي توليدات ايراني با كيفيت بالا را به صحنه تجارت جهان توسعه يافته راه نميدهند، اما در بازار مصرف ايران، همه جور كالاي كمكيفيت خارجي يافت ميشود. آيا بايد دروازههاي وروديمان را ببنديم و خود بكاريم و خود بخوريم؟
به هر حال، حل اين معما برعهده تصميمسازان اقتصاد ايران در سالهاي آتي است. اما همين قدر بدانيم تا زماني كه كيفيت و معماي قيمت به عنوان گمشدههاي صنعت و اقتصاد ايران مجهول بمانند، اين وضعيت ادامه خواهد يافت.
تدبيرپردازان اقتصاد ما بيشك ميدانند كه اگر روال به اين منوال باشد، صنعتي كه نخواهيم شد هيچ، همين دستاورد مختصرمان را نيز با واپسگرايي در اثر بيتوجهي به توليد صنعتي واخواهيم نهاد. به تعبيري ديگر، بدون رعايت اصل كيفيت، حتي اگر توان صنعتي هم داشته باشيم، صنعت و محصول ايراني تنها يك نقاب خواهد بود براي چشم بستن به روي واقعيتهاي اقتصاد ايران.
تحول بزرگ اقتصاد !
ماهیت اصلاحات اقتصادی چیست
تهران - خبرگزاری اقتصادی ایران
اکونیوز:
هر چند ابعاد و ماهیت «اصلاحات بزرگ اقتصادی»
هنوز رسما اعلام نشده، اما خبرهای نیمه رسمی نشان می دهند که «نقدی کردن یارانه ها»
، یکی از ابعاد اصلی این اصلاحات بزرگ خواهد بود.
به گزارش خبرگزاری اقتصادی ایران، مدتی است آقای رییس جمهور مکرراً وعده اصلاحات بزرگ در اقتصاد ایران را مطرح می کنند. درباره اصلاحات بزرگ در اقتصاد ایران، تذکر چند نکته ضروری است:
نكته اول: آیا بیماریهای اقتصاد ایران درمان دارد؟!
گاهی برخی از مردم عادی و حتی نخبگان می پرسند آیا اقتصاد ایران درمان پذیر هست و آیا مشکلات اقتصاد ما اصولاً قابل حل هستند. این سوال به ظاهر ساده، پاسخ متأثر کننده ای دارد: البته که بیماری های اقتصاد ایران قابل درمان هستند، مشکل این است که نسخه درست برای درمان این بیماری ها تجویز و یا اجرا نشده. در واقع در امکان پذیر بودن حل مشکلات اقتصادی کشور (تورم و بیکاری بالا، بهره وری کم، فناوری کهنه و ...) تردیدی نداریم بلکه در بسیاری از موارد، این مهندسان و افراد غیر متخصص و دارای بینش های ناقص یا انحرافی بوده اند که معاینه بیمار و صدور نسخه برای اقتصاد ایران را به عهده داشته اند نه اقتصاددانان جامع نگر.
نكته دوم: كدام جراحی اقتصادی اولویت دارد؟
روشن است كه اقتصاد بیمار ایران نیاز به جراحیهای بزرگ و عمیق دارد ، مساله این است كه كدام جراحی اولویت دارد و چه دردهایی از اقتصاد ایران ریشهای تر هستند و زودتر باید درمان شوند؟ این سوالی است كه اگر پاسخ درست آنرا ندانیم ،احتمال موفقیت طرحهای اصلاحات بزرگ كم میشود.
به عبارت دیگر، هر طرحی برای تحول بزرگ در اقتصاد ایران باید جزیی از یك بسته سیاستی منسجم و جامعنگر باشد. بسته ای كه در تدوین آن ، مساله شناسی درستی از اقتصاد ایران انجام گرفته باشد (معاینه وتشخیص درست مشكل) ابعاد سیاسی، فنی ، فرهنگی، اقتصادی و ... بطور جامع ملاحظه شده باشد متنوع در راستای وظایف بخش عمومی و در جهت تحقق سند چشمانداز باشد.
نكته سوم: طرح بزرگ اقتصادی چه باید باشد؟
بر اساس تجربه جهانی و آموزه های دینی، دولت و بخش عمومی چند وظیفه اصلی در اقتصاد دارند:
تامین امنیت عمومی، ایجاد ثبات در اقتصاد، تنظیم نرخ بیکاری و تورم در حدود ایدهآل جامعه، ایجاد عدالت (به معنی برابری در فرصت ها و تامین حداقل خوراک، بهداشت و آموزش برای همه) و حفظ محیط زیست.
با این وجود و با ملاحظه رویکردهای سند چشم انداز و اقتضاها و مشکلات و امراض امروز اقتصاد ایران، پنج سیاست محوری زیر را می توان برآیند نظر متخصصان اقتصاد و نسخه ای درست برای جراحی اقتصاد ایران دانست:
1. اجرای قانون اصل 44 با اولویت انحصارزدایی و آزادسازی فعالیت های اقتصادی و سپس خصوصی سازی
2. مهار تورم به عنوان اولین اولویت كشور ( با اولویت بندی طرح های عمرانی و كاهش بودجه های عمرانی
در حد توان مالی و فنی كشور و منضبط كردن پرداخت تسهیلات و خلق پول در نظام بانكی) و تثبیت و قابل پیش بینی کردن روند نرخ ها و تحولات اقتصادی و بازگرداندن آرامش و ثبات و امنیت در بازارهای داخل کشور.
3. رفع مستمر موانع تولید و سرمایه گذاری و حذف قوانین و مقررات زائد و دست و پاگیر برای تولید کنندگان و سرمایه گذاران (از جمله شفاف کردن اقتصاد و اطلاعات رانت زا، تسهیل و جذاب کردن فضای اقتصاد کشور برای تولید و سرمایه گذاری، افزایش ضمانت اجرایی قوانین و مقررات ناظر به تولید و سرمایه گذاری و...)
4. تشویق تولید کنندگان داخلی برای تامین و خرید نیازهای فنی خود از دانشگاهها و مراکز پژوهشی داخلی و جهت دهی تقاضای فناوری تولیدكنندگان به سمت دانشمندان و فناوران ایرانی (بجای شركتهای خارجی) و حرکت به سمت اقتصاد مبتنی بر تولید علم و فناوری و نزدیک کردن صنعت و دانشگاه
5. اجرای قانون حمل و نقل عمومی و نهایتاً هدفمند کردن یارانه های سوخت
این پنج سیاست محوری شاید به ظاهر، جدید، نوآورانه و تحول زا به نظر نرسند اما نباید فراموش کرد که نوآوری به معنی کنار گذاشتن روش های درست گذشته نیست. در واقع بسیاری از سیاستهای تدوین شده برای اقصاد ایران به طور درست و کامل اجرا نشده است به ویژه درباره پنج محور فوق باید گفت:
1 - قانون اصل 44 هنوز نهایی و ابلاغ نشده و در عوض، دولت اجرای بند الف سیاستهای اصل 44 (انحصار زدایی و آزاد سازی ورود بخش خصوصی به كسب و كارهای جدید) را نادیده گرفته و به شکل بسیار نگران کننده ای فقط به اجرای بند ج این سیاستها (واگذاری شركتهای بزرگ دولتی) آن هم در روندی غیر قانونی و پر اشكال مشغول است.
2 – مهار تورم در 3 سال گذشته اولویت دولت نبوده و دولت در عمل، گسترش طرحهای عمرانی را بر مهار تورم اولویت داده ونتیجتا و البته ناخواسته، انبوهی از نقدینگی تورم زا را روانه اقتصاد ایران كرده است. اكثر نمایندگان مجلس نیز با بی اعتنایی به هشدارهای اقتصاددانان، متاسفانه اجازه این كار را به دولت داده اند. (این مطلب را ببینید).
3 – رفع موانع تولید و سرمایهگذاری هم متاسفانه در حد شعار انتخاباتی باقی مانده و آمارهای معتبر جهانی نشان میدهد در سالهای اخیر وضع سهولت كسب و كار در اقتصاد ایران بدتر شده است .
4 – هر چند دولت نهم بینش و رویكرد درستی درحمایت از فناوران و دانشمندان خود باور ایرانی دارد اما برای متصل كردن مراكز تولیدی به مراكز علمی – پژوهشی ، هنوز گام عملی موثری برنداشته است و هنوز تولیدكنندگان ایرانی یا نیازی به فناوری جدید نمیبینند و یا برای خرید فناوری صرفا چشم به شركتهای خارجی دارند.
5 – قانون حمل و نقل عمومی و مدیریت مصرف سوخت خوشبختانه به همت دولت و مجلس تصویب شده و درحال اجرا است كه باید با دقت و همت بیشتری اجرای آن ادامه یابد تا درمهلت تعیین شده (سال 1390) ، یارانههای سوخت برای خودروهای شخصی حذف شود.
درباره 5 سیاست پیشنهادی فوق برای اصلاح اساسی اقتصاد ایران باید یاداوری كنیم، این 5 سیاست در واقع چكیده «برنامه جبهه متحد اصولگرایان برای مجلس هشتم» است و از آنجا كه جبهه متحد اصولگرایان در انتخابات اخیر پیروز شده و رای بالاتری بدست آورده است، میتوان گفت این 5 سیاست از تایید و حمایت عمومی هم برخوردار است.
نكته چهارم – و اما نقدی كردن یارانه ها؛
روشن است كه توزیع غیرهدفمند یارانهها یكی از مشكلات بزرگ اقتصاد ایران است اما این مساله، مشكل اساسی كشورما نیست. به عبارت دیگر، اگر یارانهها هدفمند هم توزیع شوند، بیماریهای ریشهای و مزمن اقتصاد ایران (تورم و بیكاری بالا، بهرهوری اندك، قطع ارتباط صنعت و دانشگاه ، جذاب نبودن تولید و... ) همچنان باقی خواهند ماند.
درباره تصمیم احتمالی دولت برای نقدی كردن پرداخت یارانهها نیز یادآوری چند نكته ضروری است.
1 – پرداخت یارانه نقدی بهتر و كارآمدتر از یارانههای غیر نقدی مطلوبیت مصرف كنندگان را بالا میبرد و نقدیكردن یارانهها اگر با هدفمندكردن یارانه ها همراه باشد به طور كلی سیاست درستی تلقی میشود. البته در مورد كالاهایی كه حكومت و عقلای جامعه مصرف آنها را برای مردم ضروری تشخیص میدهد، گاهی لازم است یارانه كالایی پرداخت شود مانند شیر. (چرا كه برخی مردم ممكن است مبلغ نقدی یارانه شیر را، مصرف خرید كالاهای غیر مفید یا حتی مضر كنند مانند سیگار).
2 – نباید فراموش كرد كه نقدی كردن یارانهها با هدفمندكردن یارانه ها تفاوت ماهوی دارد. شنیده میشود كه دولت قصد دارد یارانههای فعلی را بطور سرانه و غیرهدفمند توزیع كند.
این كار نه تنها روحیه اعانهگیری را به همه مردم تسری میدهد، بلكه مخالف صریح هدف پرداخت یارانهها است. هدف از پرداخت یارانه، كاهش شكاف مصرف میان اغنیا و فقرا است و اگر قرار باشد یارانه نقدی، سرانه پرداخت شود، عملا هدف اصلی از پرداخت یارانه محقق نخواهد شد.
لازم به یادآوری است، یارانههای دینی (انواع زكات) همگی باید الزاما هدفمند پرداخت شود و شرط شناسایی مستحق برای انجام تكلیف شرعی زكات، واجب است.
3 - مقدار یارانه پرداختی كالاهای ضروری (بجز سوخت ) در كشورمان را نباید الزاما «زیاد» تلقی كنیم. در واقع یارانهها دراقتصاد ایران (بجز مورد خاص سوخت)، الزاما زیاد نیستند، بلكه غیر هدفمند هستند، چراكه بسیاری از افراد مستحق از كمكهای یارانهای محروم ماندهاند و بسیاری از یارانهها بصورت كالای قاچاق از كشور خارج و یا به افراد غیرمستحق میرسد.
این نكته از آن جهت مهم است كه برخی افراد ساده لوح بدون آگاهی از وظایف دولت در نظام اسلامی، صرفا به دنبال حذف یا كاهش یارانهها هستند و این نیت نادرست خود را تحت پوشش «هدفمند كردن یارانهها» تعقیب میكنند.
4 - توفیق « نقدی كردن یارانهها» به طراحی سامانه شناسایی افراد نیازمند و مستحق یارانه نیاز دارد. بدون شناسایی دقیق افراد نیازمند و اطمینان از اصابت یارانهها به آنها، نقدی كردن یارانهها، در اجرا ناموفق خواهد بود.
5- اجرای صحیح طرح «نقدیكردن یارانهها»، به وضعیت با ثبات اقتصادی نیاز دارد. در حال حاضر، این وضعیت در اقتصاد ایران وجود ندارد و تورم و شوكهای چند سال اخیر، ثبات را از اقتصاد ایران گرفته است. یادآوری میشود، نقدیكردن یارانهها، خود بیثباتی بسیار شدیدی به جامعه و اقتصاد تحمیل میكند واجرای آن در فضا و بستری بیثبات میتواند خطرناك باشد و احتمال توفیق آنرا كاهش دهد.
6 – به لحاظ سابقه بد «نقدی كردن یارانهها» در ذهن مردم ایران (ماجرای حذف یارانه گوشت مرغ به بهانه نقدی كردن یارانه مرغ در سال 1370 )، اجرای موفق طرح نقدی كردن یارانهها به توجیه و ملاحظه موثر افكار عمومی نیاز دارد. بدون همراه و قانعكردن افكار عمومی، «نقدی كردن یارانهها» در عمل (حداقل نزد افكار عمومی) موفق نخواهد شد. این نگرانی وقتی بیشتر میشود كه بیاد آوریم دستگاه تبلیغاتی دولت در ارتباط با افكار عمومی معمولا ناتوان وضعیف عمل میكند (ماجرای اعلام سهمیهبندی بنزین در ششم تیرماه 1386 را بخاطر آورید)
نكته پایانی:
تردیدی نیست كه اقتصاد ایران اكنون به چند جراحی بزرگ و تاریخ ساز نیاز دارد.
هر چند اكنون جزئیات طرح تحول بزرگ اقتصادی دولت اعلام نشده است اما همه باید برای خدمت به كشور و هموطنان، دراین باره از قضاوت منفی و پیشداوریهای خصمانه بپرهیزیم و تلاش كنیم ضمن یادآوری نقاط ضعف و قوت طرح های احتمالی، دولت محترم را كمك كنیم تا مشكلات اقتصادی ایران را به درستی تشخیص دهد و بهترین سیاستها را برای حل ریشهای این مشكلات انتخاب و اجرا كند.
تجربه همه این سالها به ما میگوید كه تحول بزرگ اقتصادی ، باید شامل این سیاستهای محوری باشد و اجرای صحیح و موثر این سیاستها، خود بزرگترین تحول و جراحی در اقتصاد ایران خواهد بود:
1 – اجرای قانون اصل 44 با اولویت انحصارزدایی و آزادسازی فعالیتهای اقتصادی
2 – مهار تورم به عنوان اولین اولویت كشور با اولویت بندی طرح های عمرانی و كاهش بودجه های عمرانی در حد توان مالی و فنی كشور و منضبط كردن پرداخت تسهیلات و خلق پول در نظام بانكی
3 – رفع مستمر موانع تولید و سرمایهگذاری و تسهیل مقررات موجود ناظر بر كسب و كار
4 – اتصال صنعت و دانشگاه با جهتدهی تقاضای فناوری تولیدكنندگان ایرانی به مراكز علمی - پژوهشی داخلی
5 – اجرای قانون حمل و نقل عمومی و حذف تدریجی یارانه سوخت برای خودروهای شخصی
نگاهی به تجارب کشور چین
سالهاي 1978و1979را ميتوان نقطه عطفي در تاريخ چين به حساب آورد .در اين سالها مسئولان كشور متوجه سياستهاي اشتباه خود در توسعه سياسي و اقتصادي چين شدند و اقدامات اصلاحي جديد را براي رفع مشكلات ومسايل به اجرا در آوردند
طرحها و برنامه هاي عمده چين درتوسعه روستايي عبارت است از:
1.تبديل مزارع اشتراكي به مزارع خانوادگي:
پس از انجام دادن اصلاحات سات1978و1979كشاورزان چيني تشويق شدند كه با بستن قرداد با تعاونيها بخشي از زمينهاي كشاورزي را اجاره كنند در طول اين قرارداد آنها متعهد شدند كه بخشي از محصولات خود را به تعاونيها واگذار كنند و بقيه آن را به هر قيمتي و در هر بازاري كه تمايل دارند به فروش برساننداز شروع اجراي اين سياست تا اواخر سال1983بيش از 97درصد خانوارها با تعاونيها قرارداد كشت وكار بستند .در اين شيوه انتخاب نوع محصول و قيمت و نحوه فروش انها بر عهده كشاورزان گذاشته شد ووظايف تعاونيها به انجام دادن اموري چون ايجاد شبكه هاي آبياري و تامين ماشين الات و سرمايه براي كشاورزان محدود شد .اجراي اين سياست كشاورزان را به سرمايه گذاري بيشتر در فعاليت كشاورزي تشويق كرد
2.افزايش زمينهاي زراعي
در سال 1978و در شروع اصلاحات بيش از 350ميليون كشاورز در چين وجود داشت كه 100ميليون هكتار زمين كشاورزي در اختيار داشتند بدين ترتيب زمين كشاورزي مشكلاتي را در تامين معاش روستاييان پديد آورده بود كشاورزاني كه نميتوانستند از راه كشاورزي امرارو معاش كنند دچار فقر شدند وبخشي از انها به شهرها مهاجرت كردند
سيل مهاجرت روستاييان به شهرها و مشكلات ناشي از ان دولتمردان را به اتخاذ سياستهاي جديدي وا داشت از جمله اين سياستها افزايش زمينهاي كشاورزي از راه اشتغال تعدادي از كشاورزان در ساير بخشهاي بود با اجراي اين سياستها تعداد كشاورزان تاسال1997به190ميليون نفر رسيد
3.بهينه سازي گونه هاي مختلف محصولات
تهيه بذرهاي مناسب از راه طرح اصلاح بذر از اقدامات اساسي چين است در اين طرح علاوه بر پرورش گونه هاي مختلف بذر هاي خارجي پرورش مي يابند بهبود كفييت بذر تاثير آشكاري در بهبود محصولات كشاورزي دارد
4.توسعه بخش دامداري
فراورده هاي دامي چين به تازگي 1.26درصد ارزش كل محصولات كشاورزي را تشكيل ميدهند دولت اميدوار است كه با طرح تجديد ساختار كشاورزي تا پايان دوره 5ساله سهم فراورده هاي دامي از26درصد به30درصد برابر خواهد شد
5.توسعه صنايع تبديلي
يكي از اهداف دولت چين توسعه صنايع تبديلي وتشويقي كشاورزان به اشتغال در اين بخش است در حال حاضر ظرفيت توليد غلات در اين كشور افزايش يافته است و صنايع تبديلي ممكن است مصرف كننده خوبي براي غلات باشد وبه افزايش تقاضاي غلات كمك كند
اجراي طرحها وبرنامه هاي مختلف دولت چين در توسعه كشاورزي همراه با تاكيد دولت بر بهبود كفييت زندگي روستاييان تاثيرات محسوس در نحوه زندگي ودرآمد روستاييان ايجاد كرده است
احداث خانه هاي مسكوني مناسبتر تامين آب آشاميدني سالم و بهداشتي احداث اماكن عمومي مانند مراكز درماني و مدارس و فروشگاهها و همچنين راههاي ارتباطي كشور شرايط بهتري را براي زندگي روستاييان پديد آورده است
ساخت مجتمع هاي مسكوني و مراكز توليدي و خدماتي از ديگر اقدامات چين است اين مجتمع ها در برخي از روستاها بر حسب شرايط اقتصادي و زيست محيطي منطقه احداث شده است توسعه بخش كشاورزي وتوسعه روستايي چين زمينه را براي توسعه اقتصادي اين كشور فراهم آورد
در مواقعي كه شهرها به نيروي كار بخصوص نيروي كار ارزان قيمت نياز داشتند روستاييان براي كار جذب شهرها ميشدند و در مواقعي كه به سبب ركود اقتصادي در شهرها نيازي به نيروي كار نبود روستاييان مهاجر دوباره به روستاهاي خود باز ميگشتند براي بسياري از مهاجران در شهرها شغل مناسبي يافت ميشد ونمي توانستند به شغل كشاورزي در روستا بپردازند براي حل اين معضل دولت چين به تاسيس و راه اندازي شركتهاي كوچك توليدي وصنعتي در روستاها و شهركها اقدام كرد
اين شركتهاي نيمه دولتي محسوب ميشوند كه با پشتيباني دولت وبه همت جمعي از روستا نشينان تاسيس وتحت قوانين محلي و منطقه اي اداره ميشوند دولت مركزي چين چندان دخالتي در اداره اين شركتها ندارد با توسعه كشاورزي و افزايش درآمد روستاييان تعداد زيادي از كشاورزان كه با اجراي سياست هاي جديد صاحب سرمايه وامكاناتي شده بودند در اين شركتها در تمام دوران اصلاحات بجز سال1989تا1990پيشرفت آشكاري داشتند
در دوره زماني بين سالهاي 1981تا1994توليدات شركتها ساليانه 30درصد رشد داشته است
در سال1978حدود25ميليون نفر در اين شركتها مشغول به كار بودند كه اين تعداد تاسال 1990به90ميليون نفر رسيد حدود 60درصد كاركنان اين شركتها به فعاليتهاي صنعتي مشغولند
ارزش توليدات اين شركتها درسال1986بالغ بر 354ميليارد (يوان)بوده است كه حدود 31.7درصد ارزش كل توليدات صنعتي اين كشور است رشد توليد ناخالص چين در سال جاري به10.8درصد ميرسد
مركز تحقيقات رنمي چين در گزارشي پيش بيني كرده كه طي سال 2007سرمايه گذاري در چين رشد 2108درصدي خواهد داشت اين مركز انتظار دارد كه در سال جاري ميلادي مصرف در چين رشد1602درصد مازاد تجاري افزايش بيش از 60درصدي داشته باشد
اين در حالي است كه بانك مركزي چين نيز بيشتر پيش بيني كرده بود كه رشد توليد ناخالص داخلي كشور در سال2007رشد 10.8درصدي را شاهد خواهد بود















بنا به گزارش اخیر اکونومیست، نرخ تجدید نظر شده رشد سالانه محصول ناخالص داخلی آمریکا در سه ماهه پاياني سال گذشته میلادی با 3/0 درصد کاهش به 6/5 درصد رسيده است و شاخص اطمينان مصرف کننده نيز در این کشور از 4/46 درصد در ماه فوریه به 5/52 درصد در ماه مارس افزایش یافته است. بنابراين گزارش، میزان فعلی محصول ناخالص داخلی بریتانیا 1/3 واحد درصد کمتر از میزان آن در زمان مشابه سال قبل است.
در میان مناطق بررسی شده در جدول همراه، ژاپن تنها کشوری است که نرخ تورم منفی دارد. نرخ تورم فعلی این کشور منفی 1/1 درصد است و پیش بینی می شود این رقم تا پایان سال جاری میلادی همچنان منفی باقی بماند. همچنين سطح عمومی قیمت ها در منطقه یورو با 9/0 درصد افزایش مواجه است. گفتني است یونان با نرخ 8/2 درصدي، بالاترین میزان تورم را در این منطقه به خود اختصاص داده است. همزمان نرخ تورم در ایالات متحد بيشتر از منطقه یورو و معادل 1/2 درصد است.
تراز بازرگانی 12 ماه اخیر در ایالات متحد، منفی 518 میلیارد و 800 میلیون دلار و در منطقه یورو مثبت 35 میلیارد و 500 میلیون دلار برآورد شده است. همزمان حساب جاری منطقه یورو، منفی 67 میلیارد و 600 میلیون دلار اعلام شده که منفی 4/0 درصد كل محصول ناخالص داخلی برآورد شده سال 2010 این منطقه می باشد. به علاوه، آلمان با 193 میلیارد و 100 میلیون دلار، بیشترین مازاد تراز بازرگانی را به خود اختصاص داده است. حساب جاری چین هم به ارزش 175 هزار و 800 میلیارد دلار، 2/5 درصد از محصول ناخالص داخلی برآورد شده سال 2010 اين كشور است. ارقام حكايت از آن دارند كه تراز بازرگانی و حساب جاری 12 ماه گذشته بریتانیا به ترتیب منفی 129 میلیارد و 900 میلیون دلار و منفی 28 میلیارد و 800 میلیون دلار بوده است. در اين بين، تراز بازرگانی روسیه 120 میلیارد و 800 میلیون دلار برآورد شده است. همچنین حساب جاری این کشور برابر با 47 میلیارد و 500 میلیون دلار - معادل 2/4 درصد از محصول ناخالص داخلی برآورد شده سال جاری روسیه - است.
ارزش دلار در مقابل واحد پول اکثر کشورهای جهان در 30 مارس 2010 نسبت به زمان مشابه سال گذشته كاهش يافت. همزمان ارزش واحد پول آمریکا در مقابل یورو و یوآن بدون تغییر و برابر با 75/0 یورو و 83/6 یوآن رقم خورد.
بورس های ترکیه، ژاپن و ونزوئلا در هفته منتهی به 30 مارس سال جاری بیشترین افزایش شاخص سهام را تجربه كردند. شاخص بورس داوجونز با 6/4 درصد رشد نسبت به روز پایانی سال گذشته به 10 هزار و 907 واحد رسید. همزمان شاخص فوتسی 100 لندن با 8/4 درصد تغییر مثبت به 5 هزار و 672 واحد افزایش یافت. همچنين در سه ماهه نخست سال 2010 بورس های عربستان و اندونزی به ترتیب با 3/11 و 4/10 درصد رشد، بیشترین افزایش را از آن خود کردند. در اين ميان، هر چند شاخص کک 40 فرانسه از آخرین روز سال 2009 تا پایان ماه مارس سال جاری 3/1 درصد افزایش را تجربه کرده، ولی درصد تغییر این شاخص به دلار، منفی 2/5 بوده است.
مجموعه اي كه در زير آورده مي شود تنها به نكات مهم و كليدي كتاب اشاره خواهد داشت و مثالهاي جالب، حوادث واقعي و آمارهاي دقيقي كه نويسنده در توضيح و تكميل نظرات و تحليل هاي خود آورده، حذف شده است. بنابراين اين مجموعه به هيچ عنوان بيانگر تمامي مطالب كتاب و مفاهيم عميق آن نيست. اميد دارم آنچه به طور خلاصه آورده مي شود بتواند در خوانندگان عزيز و محترم – بويژه دانشجويان و دانش آموختگان كه آينده سازان كشور عزيزمان هستند –احساس شيفتگي نسبت به مطالعه اصل كتاب و ساير كتابهاي اين نويسنده ايجاد نمايد تا با ديدي بازتر و صحيح تر، به استقبال فرداهاي بهتر بروند.


