فراسوی اقتصاد
ایمیل مدیر وبلاگ جهت ارتباط  agheli88@yahoo.com
 

حال حضرت زينب در شب عاشورا


 رؤ ياى صادقه حسين (ع)


امام حسين عليه السلام در شب تاسوعا بر زمين نشسته بود و در اين حال خواب اندكى حضرت را ربود، هنگامى كه از خواب برخاست ، فرمود: ((خواهر جان ! همينك جدم رسول خدا صلى الله عليه و آله پدرم على عليه السلام ، مادرم فاطمه زهرا عليها السلام و برادرم امام حسن عليه السلام را در خواب ديدم كه آنها همگى شان به من مى گفتند؛((حسين جان ! به زودى - يا طبق روايتى ديگر - فردا نزد ما خواهى بود.))

 خواهرم ! آرام باشهنگامى كه حضرت زينب عليهاالسلام اين سخن را شنيد، بر صورت خود سيلى زد و با صداى بلند شروع به گريستن نمود، امام حسين عليه السلام به خود او فرمود: ((خواهرم ! آرامش خود را حفظ كن و كارى مكن كه دشمن زبان به طعن و ملامت ما بگشايد.) 

 اف بر دوستى تو اى روزگار!امام حسين عليه السلام نشسته بود و مشغول اصلاح (و تعمير) شمشير خويش بود و در اين ضمن ، اشعارى را (در زير لب ) زمزمه مى كرد: ((اى روزگار! اف بر دوستى تو! چه بسا ياران و طالبانى را كه در بامداد و شامگاهت كشتى .
آرى ! روزگار به جاى آنان ديگرى را نپذيرد.
به راستى كه پايان كار در دست خداى باشكوه است و هر زنده اى بايد اين راه را طى كند))
(

 حسين (ع) خبر مرگ خود را مى دهد!هنگامى كه حضرت زينب (س ) دختر حضرت زهرا عليهاالسلام اين اشعار را شيند، فرمود: ((برادر جان ! اين حرف كسى است كه به كشته شدن خويش يقين پيدا كرده است )).
امام عليه السلام فرمودند: ((آرى ! خواهرم !))
حضرت زينب عليهاالسلام فرمودند: ((آه ! چه مصيبتى ! اين حسين است كه خبر از شهادت و مرگ خويش مى دهد.))

واى از ذلت بعد از تو يا اباعبدالله !زنان همگى شروع به گريستن نمودند، به صورت هاى خويش سيلى مى زدند و گريبان چاك مى نمودند، ام كلثوم عليهاالسلام پيوسته فرياد مى زد: وا محمداه ! واعليناه ! وا اماه ! وا اخاه ! وا حسيناه ! واى از بيچارگى پس از تو اى ابا عبدالله ))

 دلدارى امام حسين (ع) به زينب (س )امام حسين عليه السلام خواهرش را دلدارى مى داد و مى گفت : ((خواهرم ! دلت را به وعده هاى الهى اميدوار ساز! زيرا كه اهل آسمان و زمين همگى فانى شده و مى ميرند، و تمامى آفريدگان رو به هلاكت مى روند.))
سپس فرمودند: ((خواهرم ام كلثوم !، تو اى زينب ! و تو اى فاطمه و اى ربابت ! گوش دهيد، هنگامى كه من به شهادت رسيدم ، گريبان چاك مسازيد و صورت هايتان را با ناخن نخراشيد و سخنان بيهوده بر زبان مياوريد!))

 خواهرم ! شيطان صبرت را نربايددر روايت ديگر آمده است كه : حضرت زينب عليهاالسلام در جاى ديگر پيش زنان و كودكان نشسته بود، هنگامى كه اين اشعار را شنيد، سر برهنه و در حالى كه پيراهنش بر زمين كشيده مى شد، نزد برادر آمده و فرمود: ((واى از اين داغ و مصيبت ! كاش مرگ من فرا مى رسيد اى يادگار گذشتگان و اى پناه بازماندگان !)).
امام حسين عليه السلام به خواهرش نگاهى نموده و فرمود: ((خواهرم ! مراقب باش كه شيطان شكيبايى ات را نربايد

 بى هوش شدن حضرت زينب (س )حضرت زينب عليهاالسلام فرمودند: (((حسين جان !) پدر و مادرم فدايت شوند! من فدايت شوم ! آيا تو را مى كشند؟))
امام حسين عليه السلام در حالى كه گريه راه گلويش را بسته بود و ديدگانش ‍ پر از اشك شده بود فرمود: (((خواهر جان !) اگر مرغ قطا را به حال خود رها مى كردند، در آشيانه خود مى خوابيد.))
حضرت زينب عليهاالسلام فرمودند: ((اى واى بر من ! آيا خودت را اسير و گرفتار دشمن مى دانى ، تحمل اين داغ بر دل من سخت تر و دشوارتر است .))
اين سخن را فرمود، سپس دست برد و گريبان خويش را چاك نموده و بى هوش بر زمين افتاد!

 تسليت امام (ع) به حضرت زينب (س )امام عليه السلام برخاست آبى بر سر و صورت خواهرش زينب عليهاالسلام ريخت تا آن كه به هوش آمد، سپس تا آنجايى كه مى توانست حضرت زينب عليهاالسلام را تسليت داده و مصايبى را كه بر سر جد و پدر و مادرش آمده بود را بيان نموده و تذكر داد.
شايد يكى از عواملى كه سبب شد امام حسين عليه السلام ، زنان حرم خود را نيز به همراه ببرد اين بود كه اگر آنها را در حجاز يا شهرهاى ديگر ترك مى گفت (و تنها مى گذاشت )، يزيد بن معاويه كه خدايش لعنت كند، سربازانى را براى به اسارت درآوردن و شكنجه و آزار ايشان مى فرستاد و به اين صورت مانع از جهاد و شهادت امام حسين عليه السلام مى شد و اسارت زنان توسط يزيد باعث مى شد كه امام حسين عليه السلام از شهادت در راه خدا محروم گردد.
(

 لبخند حضرت زينب در شب عاشوراوقتى كه در شب عاشورا، حضرت زينب عليهاالسلام وفادارى و شيدايى ياران امام حسين عليه السلام را ديد كه براى رفتن به ميدان جنگ مى خواهند از يكديگر سبقت بگيرند، خشنود شد و آنگاه كه خدمت برادر رسيد لبخندى بر لب داشت .
و فرمود: ((اى خواهرم ! زمانى كه از مدينه حركت كرديم تو را هرگز متبسم نديدم اكنون چه خبر شده كه خنده بر لب دارى ؟))
حضرت زينب عليهاالسلام به شوق و شيدايى و وفادارى ياران اشاره كرد امام عليه السلام فرمود: ((خواهرم بدان ! اينها كه در اطراف من قرار دارند دوستان و ياران من از عالم ذر مى باشند و به وفادارى و دوستى آنان جدم رسول خدا صلى الله عليه و آله مرا وعده داد، خواهرم مى خواهى استقامت و پايدارى آنان را بنگرى ؟))
آنگاه امام حبيب بن مظاهر و زهير و ديگران را فرا خواند، همه با شتاب گرداگرد آن حضرت را گرفتند، هر چه امام عليه السلام آنها را نصيحت كرد و هشدار داد كه به من به شما اجازه دادم برويد و جان خود را نجات دهيد، هر يك با سخنان حماسى گفتند تو را رها نمى كنيم تا كشته شويم .
امام فرمود: ((اى ياران من ! بدانيد كه اين قوم هدفشان كشتن من و همراهان من است من بر شما از كشته شدن مى ترسم ، من بيعت را از شما برداشتم و پيمانى كه با من بستيد واگذاشتم ، هر كسى دوست دارد از ما كناره گيرى كند از اين تاريكى شب استفاده كرده از ما جدا شود.))
اصحاب و بنى هاشم هر كدام در وفادارى با آن سخن گفتند و اصرار كردند كه از شما جدا نمى شويم .
كار كه به اينجا كشيد امام فرمود:
((اكنون سربلند كنيد و به جايگاه خود در بهشت نگاه كنيد.))

برگرفته از نوشته های آقای عباس عزیزی....فضائل و سيره امام حسين - عليه السلام - در كلام بزرگان


برچسب‌ها: تازه های اقتصادی, تازه های علمی, تازه های اجنماعی, فرهنگی و ورزشی در اقتصاد مرند
ارسال در تاريخ پنجشنبه ۱۳۹۳/۰۸/۲۲ توسط احمد عاقلي
.: Weblog Themes By Blog Skin :.

پیج رنک

آرایش

طراحی سایت