ظهر شیطان را دیدم...
ظهر شیطان را دیدم...
نشسته بر بساط صبحانه و آرام لقمه برمیداشت..
گفتم: ظهر شده ، هنوز بساط کار خود را پهن نکرده ای؟
بنی آدم نصف روز خود را بی تو گذرانده اند
شیطان گفت: خود را بازنشسته کرده ام.. پیش از موعد..
گفتم: به راه عدل و انصاف بازگشته ای یا سنگ بندگی
نشسته بر بساط صبحانه و آرام لقمه برمیداشت..
گفتم: ظهر شده ، هنوز بساط کار خود را پهن نکرده ای؟
بنی آدم نصف روز خود را بی تو گذرانده اند
شیطان گفت: خود را بازنشسته کرده ام.. پیش از موعد..
گفتم: به راه عدل و انصاف بازگشته ای یا سنگ بندگی
خدا به سینه می زنی؟
گفت: من دیگر آن شیطان توانای سابق نیستم...
دیدم انسانها،آنچه را من شبانه به دههاوسوسه پنهانی انجام میدادم
روزانه به صدها دسیسه آشکارا انجام میدهند.
اینان را به شیطان چه نیاز است؟
گفت: من دیگر آن شیطان توانای سابق نیستم...
دیدم انسانها،آنچه را من شبانه به دههاوسوسه پنهانی انجام میدادم
روزانه به صدها دسیسه آشکارا انجام میدهند.
اینان را به شیطان چه نیاز است؟
شیطان در حالی که بساط خود را برمیچید تا در کناری آرام بخوابد
زیر لب گفت: آن روز که خداوند گفت بر آدم و نسل او سجده کن
نمیدانستم که نسل او درزشتی و دروغ وخیانت،تا کجا
میتواند فرا رود
و گرنه در برابر آدم به سجده می رفتم
و میگفتم که : همانا تو خود پدر منی
با تشکر از آقای مجید اصغر زاده
ارسال در تاريخ یکشنبه ۱۳۹۱/۰۷/۲۳ توسط احمد عاقلي